۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه

از کتاب الله پیروی کنید

"و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شده اند، مگر آنها که در جنگ به اسارت شما در آمده باشند و مالک شده اید. از کتاب الله پیروی کنید... هر آینه الله دانا و حکیم است."!!! سوره زنان (نساء)، آیه ۲۴
آیا خدائیکه فرمان قتل و غارت و تجاوز به جان و مال دیگران را میدهد،
 خدائیکه دستور به اسارت گرفتن و تجاوز جنسی به زنان شوهردار و یا شوهر مرده در جنگ را صادر میکند،
 خدائیکه مالک و صاحب شدن زنان و دختران را به صرف دگراندیش بودن جایز و شرعی میداند و روی عمل زشت نگهداری و خرید و فروش برده مُهر تائید میزند،
 خدائیکه زن ستیز و تشویق کننده تجاوز به حقوق زنان و دخترکان از سوی مردان مسلمان است، خدایی حکیم و داناست؟
آیا چنین موجود تجاوزگری میتواند حکیم و دانا باشد؟
 آیا چنین هیولائی تحت نام خدا که از ذهن بیماران تشنه قدرت به بیرون تراوش کرده است اصولاً لیاقت و ارزش پرستش و پیروی کردن را دارد؟

نسل بشر

آیا نسل بشر از آغاز حاصل ازدواج با محارم بوده است !؟
قرآن در سوره نساء، آیه ۱ پاسخ پرسش بالا را داده و از قرار معلوم پاسخ مثبت است!
نساء ۱:
 « ای مردم ، بترسید از پروردگار خود ، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن ، جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن پراکند ...»!!!
مفهوم و معنی آیه فوق این است که همسر آدم، «حوّا» از بدن آدم آفریده شده و فرزندان آدم (برادر و خواهر) با هم ازدواج کرده اند و با ازدواج فرزندان آنها نیز با هم نسل بشر در روی زمین پراکنده شده است!
نتیجه گیری اینکه همه انسانها از جمله همه مسلمانان گرامی از آغاز مطابق کتاب مقدس خودشان ( قرآن ) حاصل ازدواج با محارم بوده و عملا زنازاده هستند!
 آیا مسلمانان عزیز با توجه به همین آیه در قرآن قبول دارند که اجداد اولیه آنها زنازاده بودند و خود آنها نیز حاصل نهایی اینگونه ازدواج ها هستند!؟
 البته که نه چون برای ماله کشیدن بر آیات قرآن علم تفسیر را علم کرده اند تا راه فراری برای خرافه پرستی هایشان داشته باشند!
امروزه ما میدانیم که چنین نیست و بر اساس یافته های دانش مدرن از جمله دانسته های علم زیست شناسی پی برده ایم که چنین چیزی درست نیست و هر آنچه در کتب ادیان ابراهیمی از جمله قرآن درباره چگونگی پیدایش موجودی بنام انسان آمده است افسانه است و پیدایش انسان بر روی زمین خلق الساعه بدستور هیچ خدای خیالی ساخته ذهن بشر نبوده بلکه حاصل میلیاردها و میلیونها سال تغییر و تحولات زیست محیطی در روی سطح کره زمین بوده و صورت گرفته است.
 پیشرفت های شگرفی که در علم ژنتیک و شیوه کار بر روی یافته های فسیل ها صورت گرفته است نتایج خردگرایانه و عقلانی تری برای چگونگی پیدایش گونه های مختلف گیاهان و انواع موجودات را در اختیار ما قرار داده است.
حال اینجا دو پرسش مطرح میشود:
۱۱- چرا سازندگان خدای واحد در ادیان ابراهیمی به نحوه پیدایش انسان بر روی زمین اشراف نداشته اند و چنین دروغی را در کتب دینی شان مطرح کرده اند؟
 دلیل این پرسش را باید در خرافه پرستی، بیخردی و ناآگاهی های علمی سازندگان این ادیان در گذشته دانست و جستجو کرد.
۲- اما چرا پیروان این ادیان در قرن حاضر با توجه به دست یابی بشر به دانش مدرن و یافته های علمی متعدد صحت و اساس اینگونه افسانه سازی ها در ادیانشان را زیر پرسش نمی برند؟
 این پرسشی است که باید هر انسان مومن و باورمند به ادیان ابراهیمی قرن حاضر از خود بپرسد و برای آن یک پاسخ قانع کننده ای پیدا کند.
 دیگر نمی توان در قرن بیست و یکم زندگی کرد و با افسانه های چند هزار سال پیش روی یافته های علوم نوین امروزی ماله کشید و از حقایق بدست آمده علمی فرار کرد.

جلاد شکنجه گر

الله مدینه خدا نیست، یک جلاد شکنجه گر است
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا. ﴿نساء۵۶﴾
یقیناً کسانی که به آیات ما کافر شدند به زودی آنان را به آتشی درآوریم، هرگاه پوستشان بریان شود، پوست های دیگری جایگزین آن می کنیم تا عذاب را بچشند؛ یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
﴿نساء۵۶۶﴾
این آیه فوق نمونه ای از پریشان حالی سازندگان الله مدینه را منعکس می کند. این خدای تازیان همانند سازندگانش یک بیمار به تمام معناست که از شکنجه کردن دگراندیشان در آتش خیال خود لذت میبرد.
او انسانها را از دید خودش به دو گروه تقسیم کرده است:
۱- یا مومن و باورمند به او هستند و از گفته ها و خواست های او بدون چون و چرا پیروی می کنند.
۲- یا باورمند به او نیستند دگراندیش یا کافرند و از او و خواست هایش پیروی نمی کنند.
 در حالت اول او به پیروانش وعده سرخرمن یک زندگی ابدی در عشرتکده یا فاحشه خانه ای بنام بهشت را میدهد!
 و در حالت دوم اگر کسی او را و خواست های او را حتی اگر غیر عقلانی، غیر علمی و یا ضد انسانی باشند که البته در اکثر موارد نیز چنین هستند، نپذیرد و قبول نکند، باید در برابر خشم او هم در این دنیا و هم در دنیای جهنمی خیالگونه اش مجازات شوند آنهم مجازاتی اینگونه دهشتناک و بیمار گونه که در آیه فوق آمده است!
 این همان خدایی است که در بسیاری از آیات قرآن خود را توانا، شکست ناپذیر، دانا و حکیم هم مدام معرفی می کند!
 به جرئت میتوان گفت که هیچ خدایی اینگونه جاه طلب، بی منطق، جلاد، خونریز و بیرحم در تاریخ بشریت خلق نشده است.

منطق اسلامی یک زن مسلمان:


منطق اسلامی یک زن مسلمان:
" یک بار تجاوز تاثیری بر روحیه کودک ندارد. "!!!
 ~ سیما رمضان اغلو وزیر کابینه دولت اسلامگرای ترکیه
نویسنده: هیله نوری
مقامات دولت بنیادگرا و فاشیستی ترکیه، هرچند بعد با اظهارات جاهلانه و ضد انسانی شان غوغایی میان مردم برپا می‌کنند. در تازه ترین مورد، سیما رمضان‌اغلو، وزیر امور اجتماعی و خانواده ترکیه گفته است که یکبار مورد تجاوز جنسی قرار گرفتن تاثیری بر روحیه کودکان ندارد! او این تز بیشرمانه را زمانی بیان نمود که افتضاح تجاوز جنسی بر ۴۵ کودک در مدارس مذهبی متعلق به «انصار فوندیشن» در آن کشور سروصدا بالا کرد. این نهاد مذهبی، در عین حال برای خانواده های کودکان رشوه پیشکش کرده بود تا در مورد این جنایت خاموشی اختیار نمایند.
اکثر مردم ترکیه که قبلا از تجاوز جنسی بر کودکان خشمگین بودند، حال در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی خواهان برکناری و محاکمه این وزیر شده معتقد اند که او با این حرفها بر زخم خانواده‌هایی که کودکان شان مورد بدرفتاری قرار گرفته اند نمک پاشیده است.
چند هفته قبل نیز همسر رجب طیب اردوغان، رییس جمهور ترکیه، با تمجید از حرمسراهای امپراتوری عثمانی مورد انتقادات تند زنان در آن کشور قرار گرفت. او در سخنرانی‌ای به مناسبت روز جهانی زن، حرمسرا های بدنام شاهان زنباره عثمانی را «مکتبی برای زنان» نامید. جانکورتاران، معاون رئیس حزب جمهوری خلق ترکیه، در واکنش تندی نسبت به گفته‌های امینه اردوغان گفت: «اظهارات ایشان ناشی از عدم کارکرد عقل نیست، بلکه نشانه انجماد فکری اوست.»
خود اردوغان نیز بارها از عدم تساوی زن و مرد سخن گفته باعث اعتراضات مدافعان حقوق زن گردیده است.
بیانات ضدزن مقامات دولت اخوانی ترکیه درحالی فضای سیاسی ترکیه را دچار آشوب می‌سازند که زنان آن کشور در وضعیت مناسبی قرار ندارند. «رادیو فردا» در گزارشی نوشت:
«بنابه آماری که انجمن حقوق بشر در ترکیه اعلام داشته است، ۳۸% زنان در ترکیه مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته و در هر ۴ ساعت یک زن مورد تجاوز قرار می‌گیرد. همین منبع اشاره دارد که تنها در سال ۲۰۱۵ میلادی ۲۹۴ زن به دلیل خشونتهای مردان جانشان را از دست داده‌اند. در همین حال ۸۴% از زنان و دختران نیز به دلیل ترس از خانواده حوادث تجربه شده را بیان نداشته‌اند. (روزنامه ملیت، بخش گوندم- ۱۷ فبروری ۲۰۱۶)»
ماهیت ضدانسانی و زن‌ستیزانه بنیادگرایان در همه جا یکسان است، خواه در افغانستان فرورفته در وحشت و تاریکی باشند یا در ترکیه به ظاهر پیش‌رفته و مدرن.

۱۳۹۵ دی ۲۴, جمعه

در جستجوي محمد تاريخي

در جستجوي محمد تاريخي
چرا هيچ سند و مدرك تاريخي در ٢ قرن اول ظهور اسلام وجود ندارد؟
چرا هيچ سند و يا مدركي و حتي سكه اي از خلافت ٤ خليفه اول بجاي نمانده؟
ايا ميشود با شواهد و قرائن اثبات كرد كه وجود داشته اند؟
چرا هيچ سند و مدركي راجع به وجود تاريخي حضرت ختمي مرتبت موجود نيست؟
ايا قران فقط يك نويسنده داشته؟، و تحريف هم نشده؟
چرا اينقدر تفاوت در ايات مكي و مدني وجود دارد و ايات يكديگر را نقض ميكنند؟
و دهها و صدها سوال بي پاسخ ديگر
 وبدون سند مطلبي را نپذيريم، ايا وقت ان نشده تا مسلمين بدون حب وبغض به كالبد شكافي دينشان بپردازند؟
در جست‌وجوی محمدِ تاریخی
گفت‌وگو با کارل هاینتس اولیگ
 ترجمه و مقدمه: یاسر میردامادی

 مقدمه: حسن یوسفی اشکوری، روشنفکر دینی و تاریخ‌پژوه ایرانی مقیم آلمان، در یکی از نوشته‌های اخیرخود[1] با اشاره‌ای گذرا به بحث “انکار وجود تاریخی محمد” در حاشیه چنین می‌نویسد: «[…] تاکنون هیچ محقق و مورخی (حتی نامسلمانان) وجود تاریخی محمد بن عبدالله را در قرن هفتم میلادی در حجاز انکار نکرده. […] در سالیان اخیر شخصی به نام “کالیش” در آلمان از مسیحیت به اسلام گروید و سالیانی استاد اسلام‌شناسی دانشگاههای این کشور بود و آنگاه در سیر فکری خود وجود تاریخی محمد را انکار کرد ولی باز هم خود را مسلمان می‌دانست و در نهایت رسما اعلام خروج از اسلام کرد.» این داوری (مبنی بر این‌که «هیچ» مورخی تا کنون وجود تاریخی محمد پیامبر را ردّ نکرده است)، گرچه باوری رایج است اما خطا است زیرا نه فقط چند سطر بعد خود نویسنده از پژوهشگری آلمانی به نام اِسوِن کالیش (Sven Kalisch) نام می‌برد که منکر وجود تاریخی محمد پیامبر گردیده[2] و بدین شیوه، داوری کلی چند سطر پیش خود را نقض می‌کند، بلکه هم‌چنین می‌دانیم کالیش نه یگانه محققی است که در وجود تاریخی محمد پیامبر تردید پژوهشگرانه روا داشته و نه برجسته‌ترین آن‌ها است.
 گرچه تلقی رایج، حتی در میان اغلب اسلام‌شناسان آکادمیک هنوز کمابیش این است که در باب محمد در مقایسه با بنیان‌گذاران ادیان دیگر اطلاعات معتبر بیشتری در دست داریم، اما رفته-رفته تعداد بیشتری از اسلام‌پژوهان قانع می‌شوند که شناسایی اسلام نخستین و نیز زندگی محمد پیامبر (و حتی تصمیم‌گیری در این باب که او وجود خارجی داشته یا خیر) از آن‌چه در ابتدای امر به نظر می‌رسد کار دشوارتر، اگر نه ناممکنی، است.
 امروزه در میان اسلام‌پژوهان آکادمیک (اعم از شرقی و غربی، مسلمان یا غیر مسلمان) دو جریان عمده در این باب وجود دارد: جریان سنت‌گرا (traditionalist) – که با سنت‌گرایان قائل به «حکمت خالده» تفاوت دارد- و جریان تجدیدنظرطلب (revisionist). جریان سنت‌گرا (که شامل اکثر اسلام‌پژوهان غربی غیر مسلمان نیز می‌شود) منابع اسلامی نخستین (قرآن، سنت نبوی، سیره‌نامه‌ها و غیره) را اصولاً معتبر شمرده و صرفاً به نحو موردی حکم به نامعتبر بودن بخشی از آن‌ها می‌دهند. تجدیدنظرطلبان، که اقلیتی متنوع و رو به رشد هستند، اما نگاهی توأم با شکاکیت بنیادی به منابع نخستین اسلامی دارند و از این رو از منابع اندک‌شمار غیر اسلامی تاریخی (مثل روایت‌هایی سوری-یونانی از دوره‌ی ظهور پیامبر اسلام) برای راستی‌آزمایی تطبیقی روایت‌های تاریخی اسلام نخستین (دو قرن اول اسلام) استفاده می‌کنند.
 آن‌چه به شکاکیت تجدیدنظرطلب‌ها دامن می‌زند و کار را برای سنت‌گرایان دشوار می‌کند، این واقعیت است که تمام منابع اسلامی‌ای که از زندگانی محمد پیامبر سخن می‌گویند، بیش از یک قرن پس از درگذشت وی نوشته شده و یا گردآوری شده‌اند. هیچ منبع اسلامی دست اولی که معاصر دوره‌ی حیات پیامبر و اسلام نخستین (اواخر قرن ششم تا اوایل قرن هشتم میلادی) به نگارش در آمده باشد، در دست نیست. قدیمی‌ترین منبع البته خود قرآن است که مطابق یک روایت مشهور، دو-سه دهه پس از درگذشت پیامبر (۶۳۲ میلادی -گرچه برخی پژوهشگران این تاریخ را غیر دقیق می‌دانند) گردآوری شده (با این حال برخی پژوهشگران، تدوین قرآن در قالب نهایی‌اش را یک تا سه قرن پس از وفات پیامبر و نه دو-سه دهه پس از آن می‌دانند) و در باب وثاقت تاریخی قرآن چه در قرون گذشته و چه امروزه در میان اسلام‌شناسان بحث‌های فراوانی در جریان است. به عنوان نمونه در سده‌های میانه، بخشی از شیعیان (و چه بسا بخش قابل توجهی از آن‌ها) به تحریف قرآن (تحریف به نقصان) متمایل بوده‌اند، گرچه امروزه تمایل به تحریف قرآن در میان شیعیان بسیار کمرنگ شده است.
 از این گذشته، حتی اگر قرآن را منبع معتبر تاریخی بدانیم (یعنی هم آن‌را از نظر تاریخی دارای وثاقت بدانیم و هم علاوه بر وثاقت‌اش، آن‌را منبعی تاریخی، و نه صرفاً دینی-شعائری بدانیم)، بدبختانه باز هم قرآن اطلاعات زیادی در باب محمد پیامبر در اختیار خواننده‌اش قرار نمی‌دهد و از طریق قرآن جز اشاراتی پراکنده و گذرا به زندگی و احوالات پیامبر چیز بیشتری نصیب خواننده نمی‌شود.
 به لحاظ تاریخی نخستین جرقه‌های شکل‌گیری جریان تجدیدنظرطلب در میان اسلام‌پژوهان آکادمیک با انتشار بخش دوم کتاب ایگناس گلدزیهر (Ignác Goldziher ۱۸۵۰-۱۹۲۱) اسلام‌شناس نامور مجارستانی با عنوان «مطالعات اسلامی» (Muhammedanische Studien) زده شد.[3] وی در این اثر استدلال کرد حدیث‌هایی که به پیامبر نسبت داده می‌شود، اصولاً برساخته‌ی تحولات دوران‌ پس از در گذشت نبی است و در اثر نزاع‌های عقیدتی-اجتماعی-سیاسیِ دوره‌ی بنی‌امیه و بنی‌عباس پدید آمده و توسط هر گروهی برای حذف رقیب‌ خود به پیامبر نسبت داده شده و رواج یافته است و در نتیجه به کار شناخت تاریخی محمد پیامبر نمی‌آید و صرفاً به کار شناخت تحولات دو قرن پس از پیامبر می‌آید.
 پژوهش‌های گلدزیهر مسیر اسلام‌شناسی آکادمیک را در قرن بیستم جهتی تازه بخشید. پژوهشگرانی مانند یوزف شاخت (۱۹۶۹- Joseph Schacht۱۹۰۲)، اسلام‌شناس آلمانی-بریتانیایی، راهی را که گلدزیهر در حدیث‌شناسی به طور کلی گشوده بود، در زمینه‌ی خاص احادیث فقهی پی گرفتند.[4] با این حال مسیری را که گلدزیهر گشود، که لازمه‌ی آن امتناع شناخت محمد پیامبر (گرچه نه لزوماً انکار وجود تاریخی او) بود، توسط پژوهشگران اندکی پیموده شد و در نتیجه نیمه‌ی نخست قرن بیستم چندین زندگی‌نامه‌‌‌‌ی تاریخی در باب پیامبر اسلام از سوی اسلام‌شناسان برجسته‌ای مانند ویلیام مونتگومری وات (William Montgomery Watt)، رژی بلاشر (Régis Blachère) و ماکسیم رودنسون Maxime Rodinson))[5] منتشر گردید که همه‌ی آن‌ها منتقد شکاکیت دامن‌گستر گلدزیهر و شاخت بودند، گرچه همه‌ی آن‌ها به وضعیت دشواری که این شکاکیت پیش روی آن‌ها گذارده بود، اذعان داشتند.
 در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، شاهد سربرآوردن اندک پژوهشگرانی هستیم که دیگرباره این شکاکیت را، به شیوه‌های مختلف، در کار اسلام‌پژوهانه‌ی خود به کار می‌بستند. مثلاً جان وانزبرو (۲۰۰۲-۱۹۲۸ John Wansbrough) تاریخ‌دان امریکایی کار خود را به ارزیابی «ادبی» احادیث محدود ساخت بی آن‌که از این احادیث واقعیات تاریخی استخراج کند، در نظر او این احادیث از رهگذر «تاریخی‌سازی حافظه، اسطوره و عقیده» دست به برساختن «تاریخ رستگاری» (salvation history) یا تاریخ مقدس (sacred history) می‌زنند[6] که با تاریخ در معنای رایج متفاوت است. وانزبرو هم‌چنین نه تنها وثاقت تاریخی احادیث، که وثاقت تاریخی قرآن را نیز به زیر پرسش کشید و این بدان معنا است که تنها منبع باقی‌مانده برای شناخت محمد تاریخی نیز از نظر وی اعتبار تاریخی ندارد. بر این اساس از دیدگاه او ما صرفاً می‌توانیم تاریخ محمد پیامبر را چنان‌چه به نظر مسلمانان می‌آید و نه آن‌طور که در تاریخ واقع شده است، واگویه کنیم. با چنین نگاه شکاکانه‌ای است که مایکل کوک (Michael Cook) از تاریخ‌دانان تجدیدنظرطلب در سال ۱۹۸۳ کتاب خود در باب محمد (نشر آکسفورد) را تألیف کرد و برای خواننده‌اش توضیح داد که روایت رایج مسلمانان از محمد پیامبر نه تنها تا حدود زیادی مشکوک است، بلکه از نظر تاریخی گمراه‌کننده و نامعتبر است و کتاب وی صرفاً روایتی از این تاریخ نامعتبر است.
 تجدیدنظرطلبان را، مطابق یک تقسیم‌بندی می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: تجدیدنظرطلبان حداکثری و تجدیدنظرطلبان حداقلی. حداکثری‌گرایان وجود تاریخی محمد را ردّ کرده و یا دست‌کم در آن تردید‌های تاریخی می‌افکنند. به عنوان نمونه یهودا نِوو (Yehuda Nevo ۱۹۳۲-۱۹۹۲) باستان‌شناس اسرائیلی و همکارش بر اساس کاوش‌های باستان‌شناسانه‌ی خود به این نتیجه رسیدند که محمد پیامبر وجود خارجی ندارد. به نظر آن‌ها متون مکتوبی که با تأخیر از اوایل اسلام حکایت می‌کنند، شواهدی عینی از این دوره به دست نمی‌دهند، و شواهد عینی را باید در یافته‌های باستان‌شناختی (سکه‌ها، کتیبه‌ها و غیره) سراغ گرفت. و یافته‌های باستان‌شناختی‌ای که به اوایل اسلام بازمی‌گردد، هیچ نشانی از پیامبر اسلام و نیز نام اسلام به عنوان یک دین بر خود ندارند. بر این اساس آنان نتیجه گرفتند که محمد وجود خارجی نداشته است و شخصیتی است که بعدها برساخته شده است.[7]
 تجدیدنظرطلبان حداقلی‌گرا اما وجود تاریخی محمد را می‌پذیرند، با این حال از این‌جا به بعد در میان آن‌ها اختلاف تعیین‌کننده‌ای شکل می‌گیرد و خود به دو زیردسته‌ی مهم تقسیم می‌شوند: دسته‌ای از آنان بر این باور‌اند که محمد قصد تأسیس دین جدیدی را نداشته و صرفاً بازرگان و مرد جنگی موعظه‌گری بوده و مواعظ او بعدها به دست دیگران اندک-اندک جمع شده، بدان افزوده شده و سپس‌تر صورت یک دین جدید به خود گرفته است. فرد دانر (Fred Donner) اسلام‌پژوه امریکایی از جمله کسانی است که چنین نظری را بسط داده است. دانر از موضع رایج در میان اسلام‌پژوهان آکادمیک که به دنبال عواملی غیر از انگیزه‌های دینی برای شکل‌گیری اسلام می‌گردند (عواملی مانند نیاز به اصلاح اقتصادی، نیاز به هویتی عربی حول یک دین مستقل) فاصله می‌گیرد. به نظر او «جنبش مؤمنان» (نامی که او بر هسته‌ی اولیه‌ای می‌نهد که بعدها نام اسلام بر خود گرفت) از همان آغاز جنبشی دینی و پارسامنشانه بود که به دنبال رستگاری از رهگذر «عمل صالح» بود. با این حال او نظر رایج در میان مسلمانان در باب منشاء اسلام را نمی‌پذیرد، به نظر او جنبش مؤمنان، که محمد هم عضوی از آن بود جنبشی اصلاحی در درون یکتاباوری عربی بود و عناصری از مسیحیان و یهودیان نیز در آن شرکت داشتند. اسلام به عنوان دینی جدید و متمایز از مسیحیت و یهودیت، نتیجه‌ی فرایندی بود که از سال ۶۸۰ میلادی (تقریباً ۵۰ سال پس از درگذشت پیامبر) آغاز شد و امویان در آن نقش مهمی ایفا کردند. اگر این رأی قابل دفاع باشد، آن‌گاه بر خلاف نظر رایج (خصوصاً در میان شیعیان) نه تنها امویان اسلام را تخریب نکردند، بلکه آن‌را تأسیس کردند.[8]
 دسته‌ای دیگر از تجدیدنظرطلبان حداقلی بر این باورند که اگر چه محمد قصد تأسیس دینی جدید را داشته است، اما اسلام کنونی به معنایی تعیین‌کننده بسط و دگرگشتی پسامحمدی داشته است و از این رو نقش خود محمد پیامبر در شکل‌دهی به اسلام کنونی بسیار اندک بوده است. پژوهش‌های یوزف فان اس (Josef van Ess)، متخصّص آلمانی تاریخ الاهیّات اسلامی را می‌توان در این دسته جای داد، گرچه فان اس عموماً جزو تجدیدنظرطلبان دسته‌بندی نمی‌شود (برای آشنایی مختصر با رأی وی، به منبع ارجاع داده شده در زیرنویس شماره‌ی ۲ مراجعه شود).
پاره‌ای از تاریخ‌پژوهان تجدیدنظرطلب حداقلی، مانند پاتریشیا کرونه (Patricia Cronee) تاریخ‌پژوه دانمارکی نیز تردید کرده‌اند که محل شکل‌گیری اسلام در مکه بوده باشد. آن‌ها با استناد به مدارکی که از روم شرقی و امپراطوری ایران، مقارن ظهور اسلام به دست آمده و نیز شواهدی درون متنی (از قرآن) چنین گمانه‌زنی کرده‌اند که اسلام باید جایی در بحر المیّت (در مرز اردن، فلسطین و کرانه باختری رود اردن)، یعنی شمال غربی عربستان شکل گرفته باشد و نه در مکه واقع در جنوب غربی عربستان. چنین جابجایی جغرافیایی‌ای، اگر قابل دفاع باشد، پیامدهای بسیار مهمی برای تصویر رایج از اسلام نخستین (خصوصاً اهمیت کعبه به عنوان قبله‌گاه مسلمانان) دارد.[9]
هارالد موتزکی (Harald Motzkii) اسلام‌شناس آلمانی که خود از زمره‌ی تجدیدنظرطلبان به شمار نمی‌آید، دشواری‌ پیش‌روی شناخت تاریخی محمد پیامبر را چنین صورت‌بندی می‌کند:
 «در زمان کنونی پژوهش تاریخی در باب محمد، بنیان‌گذار اسلام، آشکارا در مخمصه‌ای گرفتار آمده است. از یک سو ممکن نیست کسی دست به نگارش زندگی‌نامه‌ی تاریخی محمد بزند و به استفاده‌ی غیر انتقادی از منابع تاریخی متهم نشود. و از سوی دیگر اگر از منابع تاریخی به نحو انتقادی استفاده شود، نگارش زندگی‌نامه‌ی محمد دیگر به آسانی ممکن نخواهد بود.»[10]
 موتزکی سپس روش‌هایی برای بازخوانی انتقادی تاریخ زندگی پیامبر پیشنهاد می‌کند تا از این طریق بتوان بر مخمصه‌ی فوق فائق آمد و تصریح می‌کند که این روش‌ها تا کنون، جز در موارد اندکی به کار گرفته نشده‌اند، که این خود بدان معنا است اسلام‌شناسی آکادمیک هنوز نتوانسته است به چالش تجدیدنظرطلبان پاسخی در خور دهد.[11]
 این چالش را با نظر به وحی‌شناسی خاص سروش (شبستری و دیگران) به این نحو می‌توان صورت‌بندی بومی کرد: در تلقی سنتی قرآن کلام خداوند است، سروش معتقد است قرآن کلام محمد است نه کلام خداوند، اما اگر رأی او به ضمیمه‌ی رأی تجدیدنظرطلبان حداقلی هر دو قابل دفاع باشد، آن‌گاه قرآن کلام محمد هم نیست.
 اکنون با پیش چشم داشتن این پیش‌زمینه‌، که به نحوی بسیار گذرا و فشرده بیان گردید، بهتر می‌توان مصاحبه‌ای را که در پی می‌آید[12]، دسته‌بندی و فهم کرد.

کارل هاینتس اولیگ
کارل هاینتْس اولیگ (Karl-Heinz Ohligg) متولد کوبلنتس (آلمان)، استاد دین‌پژوهی و تاریخ مسیحیت در دانشگاه زارلند آلمان است. از میان آثار وی که به انگلیسی ترجمه شده است، می‌توان به «خاستگاه‌های پنهان اسلام: پژوهشی نو در اسلام نخستین» (The Hidden Origins of Islam: New Research Into Its Early History) اشاره کرد. به تازگی مقاله‌ی بلندی از وی به فارسی برگردانده شده و در قالب کتابی با این مشخصات منتشر گردیده است:
از بغداد به مرو: بازخوانی تاریخ اسلام از آخر به آغاز، کارل هاینتس اولیگ، ترجمه‌ی ب. بی‌نیاز (داریوش)، کلن: نشر پویا، ۲۰۱۳.
 آرای اولیگ را احتمالاً می‌توان در زمره‌ی آرای تجدیدنظرطلبانه‌ی حداکثری طبقه‌بندی کرد. او نه تنها معتقد است که اسلام بعدها صورت یک دین جدید و مستقل به خود گرفت، بلکه هم‌چنین بر این باور است که «محمد» در ابتدا لقبی تجلیل‌آمیز با رنگ‌مایه‌ی مسیحی بوده است و نه احتمالاً نام یک شخص خاص. به نظر وی این لقب بعدها در قالب نام پیامبری عربی، شخصی‌سازی گردید.
 این مقدمه را با ذکر این نکته به پایان می‌برم که برخی از اسلام‌شناسانِ غیرتجدیدنظرطلب نیز به این رأی که محمد در اصل لقبی مسیحی بوده است و نه اسم شخصی خاص، اذعان دارند. به عنوان مثال هشام جعیط، اسلام‌شناس تونسی، کوشیده بر این اساس اسم اصلی محمد پیامبر را گمانه‌زنی کند، به نظر وی اسم پیامبر در اصل «قُثَم» بوده است، اسمی که بر اثر رواج لقب محمد برای او به محاق رفت. برخی دیگر، مانند بلاشر، نیز نام اصلی وی را «عبد العزی» می‌دانند، احتمالی که جعیط آن را رد می‌کند.[13]