۱۳۹۵ تیر ۳۱, پنجشنبه

پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره 1

پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره
بخش یکم
(فرتور زیر " تور " نمادین است و یک شخصیت افسانه ای و اسطوره ای را به تصویر کشیده است)
ذهن ناشی از قرآن و ذهن آبیاری شده توسط دینداران سیاسی و تاریخ نویس، ناتوان باقی مانده است. در این ذهن ناتوان، محمد یک اسطوره کامل است و امروز کسان زیادی هستند که حکومت الله را می خواهند و محمد را آخرین پناه هستی خود می دانند.
باورهای اسلامی ایرانیان، یکی از عوامل خشونت بار و ویرانگر هویتی آنان است. قرآن و شخصیت های دینی مانند پیامبر و امامان شیعه، مخرب اندیشه در روان ایرانیان می باشند. باید خردگرایی را فعال نمود و یکی از عوامل توسعه خرد و استقلال اندیشه، نقد دین و اسطوره های آن است.
روان افسون شده
دین پایدار می گردد زیرا جنبه رازآمیز و سحرانگیز بخود می گیرد و ذهن آدمی با پدیده رازدار به شگفتی درمیاید و جذب می شود. ساختار ذهن هرچند عقلگرا باشد هرگز از احساس و هیجان و عواطف و رازگرایی خالی نیست. ذهن دین خو در مستی احساسی و عاطفی غوطه ور است و در فضای دینی، از رفتار عقلگرایانه بطورکامل دور شده و خود به تولید ایمانگرایی و خرافه گرایی می پردازد. یکی از جلوه های تمایل به عاطفه دینی و خودافسونی، تصویر سازی غیرواقعی از شخصیت های تاریخی و افسانه ای مانند پیامبران و امامان می باشد. بقول آرتور شوپنهاور: «هیچ دینی برای کیفیت شعور و ادراک، به انسان پاداش نمی دهد. ادیان همچون کرم نورانی هستند که به تاریکی نیازمند می باشند.».
تروریسم ریشه های گوناگون دارد ولی یکی از ویژگی های آن شیفتگی روانی تروریست است. تروریست های مسلمانی که در پاریس روزنامه نگاران شارلی ابدو را در ژانویه 2015 به قتل رساندند، پس از جنایت خود در خیابان فریاد زدند: «ما انتقام پیامبر را گرفتیم». این متعصب ها آنچنان از تصویرهای فکاهی پیامبر اسلام آشفته شده بودند که برای آنها نابودی هنرمند طراح تنها تصمیم مناسب به حساب می آمد. در باور آنها، ترسیم چهره پیامبر، نه تنها گناه است بلکه بعلاوه تجاوز به اسطوره های ذهنی می باشد که زندانی باور دینی است. حکم قرآن روشن است: «هرکس اطاعت کند از رسول خدا، بطور قطع از خدا اطاعت کرده است.»(النسا 80). «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»، اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا فرمان بريد و از پيامبر و از خداوند فرمان خويش اطاعت كنيد.(النسا 59).
این احکام قرآنی تابع زمان نیستند و در هر لحظه تاریخی قابل اجرا هستند. این احکام، اطاعت فرد مسلمان از پیامبر را، اطاعت از خدای آسمانها می داند. البته این اطاعت نه تنها تبعیت از امر قدسی است بلکه تبعیت از فرمان نماینده الله، پیامبر نیز می باشد. در ذهن دین خو، الله به پیامبر و پیامبر به الله تبدیل می شود. پیامبر اسلام یک فرمانده نظامی بود و برای تسلط بر تمامی خانواده های قریش و یهودیان شبه جزیره حجاز، نیازمند افراد جانثار و مطیع بود که برای او جنگ کنند و بنابراین الله به نیروی برانگیزاننده این اطاعت تبدیل می شود. اطاعت در برابر الله/محمد، یک قاعده همیشگی و درونی می شود. اهرم اطاعت ذهنی، گردآورنده مومن و راهزن و جانی و جنگجو و متجاوز و فاسد می گردد. آیه قرآنی و چهره اسطوره ای پیامبر، نه تنها برای دوران پیامبر بلکه برای تمامی خلفای چهارگانه، تمامی خلفای بنی امیه و بنی عباس و تا دوران معاصر آیت الله خمینی و البغدادی نیز مشروعیت داشته و قدرت اجرایی دارد. چگونه یک شخصیت تاریخی به چهره ایی افسانه ای تبدیل می گردد؟
دین به سحر و جادو و هیجان نیاز دارد تا افراد را دور خود نگه دارد و واکنش روحی آنان را به خود وابسته سازد. دین به احساس کور و تسلیم احتیاج دارد تا فرمان قدسی به اجرا درآید. دین به اوهام و اسطوره نیازمند است، تا افراد را به حرکت درآورد. حال پیامبر، شخصیتی که سمبول بارز دین است، بت واره ای که تمامی معنای دین را در خود دارد، اسطوره ای که با الله رابطه دارد، وقتی قربانی می طلبد باید قربانی گرفت. برای یک مسلمان تصویر محمد، تصویر یک شخصیت تاریخی نیست، شخصیت یا رهبر نظامی نیست، بلکه تصویر خدا، تصویر امر مطلق قدسی است. از آنجا که اسلام هرگونه قدرت مستقل فکری را معدوم می سازد و انسان را به وسیله ای هیجانی و افسونشده تبدیل می کند، بسیاری از مسلمانان رابطه عادی با رهبر دینی خود ندارند. آنها بیماران هیجان زده ای هستند که تمام دنیا را بطور مطلق تابع امر قدسی خود می خواهند. البته فرد تروریست در مغز خود ساماندهی عقلانی دارد و بر اساس یک منطق مخفی و منضبط عمل می کند، ولی این قدرت عقلانی تابع عاطفه دین خو و ازخودبیگانه و مسخ زده است. این منطق، منطق دکارتی شهروندانه و انسان گرا نیست بلکه تابع یک ایدئولوژی دینی جنایتکارانه است.
اگر چه در سنت اسلامی اشاره به تاریخی بودن محمد است و گویند که پیامبر یک انسان و «امی» می باشد، ولی در ذهن فرد مسلمان پیامبر از جنس دیگری است. برای مسلمان محمد ازجانب الله است و محمد دارای معجزه است و این معجزه قرآن است. ما می دانیم که این گفته، افسانه ای بیش نیست و تاریخ بشری و عقلانیت و علم در تاریخ، نمی تواند با این ادعا موافق باشد. ما میدانیم که ادعای معجزه، افسانه ساختگی مسلمانان است و بیانگر عقب ماندگی ذهنیت آرکائیک آنان است. بقول پژوهشگران جدی و علمی، قرآن نوشتاری تاریخی و التقاطی و سرشار از تناقض و ابهام می باشد. ابوالعلا معری «منشئات» خود را برتر از قرآن می داند. بیشتر داستانهای قرآن از داستانهای یهودیان و ترسایان گرفته شده است. بقول اسلامشناس آلمانی «تئودر نولدکه»، قرآن به هیچ روی اثر برجسته بشمار نمی آید و این ادعا ناشی از تعصب مسلمانان است که یک تولید معیوب را تا حد یک شاهکار بی بدیل بالا می برند(رجوع شود به کتاب «قرآن» از همین محقق). بالاخره بقول «رینولد نیکلسن» خاورشناس و اسلام شناس ومترجم مثنوی مولوی به انگلیسی، از نظر ادبی، قرآن تکه تکه، بدون پیوستگی، پراکنده، پر از اشتباه و ملال انگیز است. در ذهنیت اسلامی عقلانیت دکارتی از کار باز می ماند و اعتقاد دگماتیستی جانشین آن می شود. در ذهنیت اسلامی، تاریخ زمان دار منحل می شود.
به تاریخ برگردیم
در ذهن و تخیل مسلمان پیامبر معصوم است، آخرین پیامبر است. در فرهنگ اسلامی معصوم کسی است که مرتکب «گناه» نمی شود. عمل گناه بمعنای عدم پیروی از خواست الله است و معصوم بنا بر طبیعت اش هرگز مرتکب «گناه» نمی شود. روشن است که «گناه » از نظر جامعه شناسی بی مفهوم است و خطاها و اشتباه ها، قابل تحلیل و بررسی و تصحیح هستند. حال آنکه ما بارها نشان داده ایم که محمد مسئول جنگ و خشونت علیه قبایل دیگر و مخالفان خود بوده و قرآن بطرز فاحش در خطا و ناروایی قرار دارد. قرآن بمثابه یک رساله بردگی طلب و تبعیض گرا می باشد و حقوق انسانی و آزادی فکر هرگز مورد توافق اسلام نیست. به همین خاطر در طول تاریخ، قرآن مشوق جنگ و جنایت و استعمار اسلامی بوده است. بعلاوه محمد بعنوان «آخرین پیامبر» جز یک افسانه چیزی دیگری نیست. تاریخ و زمان، با ظهور اسلام متوقف نشده اند و ابداع دینی و دین سازی توسط بشریت پایانی ندارد. اول آنکه ادیان بزرگ مانند زرتشتی، یهودیت، مسیحیت، اسلام، هندوئیسم، بودایی، کنفوسیونیسم، شنتوئیسم، آئین آفریقایی وودو، بهائیت، و دیگر آئین ها بسیار متنوع می باشند و دوم آنکه ادیان، پیش از اسلام وجود داشته و پس از اسلام نیز ادیان جدید متعددی بوجود امده اند. بعنوان نمونه پس جنگ جهانی دوم دهها دین تازه در آسیا بوجود آمده است. در ژاپن بر پایه ترکیب و امتزاج میان ادیان بزرگ شینتوئیسم، بودایی گری و مسیحیت، ادیان جدیدی مانند ««آگون چو» در سالهای 70 میلادی و «ام شیری کیو» در سالهای 80 میلادی، بوجود آمده اند که «شکوفایی روح انسانی» را مورد توجه قرارداده و بقول جامعه شناس فرانسوی «پیر بوردیو»، این معتقدان، یک نوع «معنویت گرایی خودی» بوجود آورده تا از طریق معنویت فردی جهان را تغییر دهند. البته در دوران معاصر طرز گرایش به ادیان جدید مانند اطاعت نسبت به دین های قدیمی نیست، زیرا افراد معتقد با سیالیت بیشتر عمل کرده و دارای یک «گردش روحی» یا طبیعت گرایی می باشند. پس ادعای معصومیت محمد و آخرین دین، ناشی از تعصب و نادانی است.
رابطه مسلمان با قرآن از سرشت دیگری هستند. برای مسلمان قرآن خلق نشده است بلکه «ازلی» است و از سوی الله به جبرائیل سپرده شده و به پیامبر وحی شده است. بعلاوه پیامبر بلحاظ رسالت اللهی اش سراسر مقدس بوده و دین او آخرین دین الهی است که تا آخر دنیا با قرآن، تنها کتاب الهی و مقدس باقی خواهد ماند. برای این باور دینی مهم نیست که زمین بیش از چهار میلیارد سال دیگر ادامه خواهد و بشریت زمان عظیمی را تجربه خواهد کرد، برای این باور همه چیز به جزمیات دینی خلاصه می گردد. رابطه میان مسلمان و دین و پیامبر او، از مناسبات عقلی خارج شده و جادویی و درونی و باطنی شده است. این رابطه چیزی متکی بر عشقی گنگ و عاطفه ای بیمارگونه و هیجان های سکسی و تنش های پاتولوژیکی است. روان انسانی ناشی از این رابطه، در شیفتگی و خودشیفتگی دینی بسر برده و باازخودبیگانگی دینی، هرگونه بردباری نسبت به باورهای دیگر را بطور قطع از دست داده است. به این اعتبار، پیامبر اسلام از تاریخ جدا شده و به روحی فراتاریخی تبدیل شده است و این روح انسان دین خو را به هر کجا که بخواهد می کشاند. ترور هر فرد دیگری در راه پیامبر، به یک امر مقدس تبدیل می گردد.
با توجه به آنچه بیان شد ما باید به تاریخ برگردیم. پیامبر تاریخی کیست؟ این شخص از کدام اجتماع و کدام فرهنگ و کدام جغرافیا می آید؟ البته همه تاریخ نویسی مسلمانان با افسانه و دینسازی توام است و فقدان دقت علمی و نبود داده های تاریخی یکی از دشواری های ساختاری در تاریخ نویسی اسلامی است. تاریخ نویسان اسلامی اغلب مبلغان دین هستند. به همین خاطر با احتیاط باید عمل کرد و بافته های خیالبافی شده آنان را بعنوان داده های جدی و عینی، نباید به حساب آورد. قرآن یک نوشته تاریخی است که طی 200 سال نوشته می شود و محمد علیرغم تمام اسطوره سازی یا گزافه گویی، مردی عرب تبار، از اجتماع قبیله ای حجاز و فردی تاریخی است، محمد فردی جنگ طلب و زورگو و بیرحم می باشد، محمد برای قتل مخالفان خود تردیدی نداشت، محمد دارای 13 تا 15 «زن رسمی» بوده و در مناسبات جنسی فرازناشویی برای خود محدودیتی قائل نبوده است، محمد آیات را در ارتباط با منافع شخصی و خانوادگی و قبیله ای خود تعریف می کرد، محمد غزوات متعددی را فرماندهی کرده و در پایان عمر میخواست در آغوش عایشه جان بسپارد. البته بنابر نظر برخی محققان و برپایه تحقیقات باستانشناسانه و تاریخی، شخصیت های دینی مانند ابراهیم و مسیح، شخصیت تاریخی نیستند، بلکه محصول تصور تاریخی و افسانه های کهن و اسطوره سازی می باشند. بر پایه حوادث تاریخی و شواهد گوناگون، محمد بن عبدالله وجود داشته است ولی شخصیت دینی ارائه شده او با شخصیت واقعی و اخلاقی او کاملن متضاد است. دنیای اسلام با تعصب شدیدی پیامبر را می ستاید و افراد مسلمان قادر نیستند واقعیت ملموس و عادی او را پذیرفته و به اخلاق خشونت طلب و تبعیض گرای پیامبر انتقاد وارد کنند. این ذهنیت مسخ شده محصول تعصب های قرآنی و فرهنگ یک جانبه و تاریخ فکری جامعه مسلمان است.
ذهن ناشی از قرآن و ذهن آبیاری شده توسط دینداران سیاسی و تاریخ نویس، ناتوان باقی مانده است. در این ذهن ناتوان، محمد یک اسطوره کامل است و امروز کسان زیادی هستند که حکومت الله را می خواهند و محمد را آخرین پناه هستی خود می دانند. باید از این فضا فاصله گرفت و در ابتدا به نویسندگان زندگی محمد، ابن اسحاق و ابن هشام و واقدی و طبری می پردازیم تا به شخصیت تاریخی پیامبر اسلام نزدیک شویم. مبارزه فکری و فلسفی علیه حاکمیت قرآنی در ذهن، مستلزم اسطوره زدائی از پیامبر و امامان است. ذهنیت را بسوی خرد بکشانیم. ذهنیت خردگرا با نقد تاریخی دین و زمینی ساختن شخصیت های دینی، توسعه می یابد. نه قرآن از آسمان آمده و نه محمد دارای رسالت الهی و آسمانی می باشد. محمد پیامبر عرب است که در جستجوی استیلای سیاسی و دفاع از منافع این جهانی خود بود.
اعتبار ابن اسحاق؟
ابن اسحاق که اولین زندگینامه نویس محمد است در 704 میلادی در مدینه متولد و در 767 درگذشت. نوشته این «زندگینامه» که 120 سال پس از مرگ محمد تهیه شده، بطور قطع از بین رفته و فقط بخش هایی از آن توسط ابن هشام نقل می شود. روایت هایی که پدرش برای او در باره «سیره» محمد می گفت منبع مهمی برای او بود. او طرفدار مکتب مالکی شده و در زمان عباسیان به شهر بصره رفته و در سال 767 در آنجا می میرد. گفته می شود محمد بن اسحاق بن یسار یا ابن حصار از موالی عرب یا ایرانی، اولین مورخ در زمینه تاریخ دوران اولیه اسلام است.
در باره ابن اسحاق، «بغدادی» نیز نوشته است. خطیب بغدادی (متولد 392 هجری و در گذشته در سال 463 هجری – 1002 تا 1071 میلادی) یک مورخ اسلامی و حدیث شناس مسلمان است. شهرت خطیب بغدادی به خاطر کتاب «تاریخ مدینةالسلام» یا همان «تاریخ بغداد» بوده که در حقیقت دانشنامه‌ای است که دربرگیرنده زندگینامه بیش از ۷۸۰۰ نفر از روحانیون و شخصیت‌ها (از جمله زنان) می باشد. او در ابتدا حنبلی و سپس شافعی شد و متمایل به اشعری بود.
بگفته خطیب بغدادی پدر بزرگ ابن اسحاق، یسار، در زمان خلافت ابوبکر در عین التمر در سال ۱۲ هجری به اسارت گرفته شد و به مدینه فرستاده شد. او به بردگی درآمد ولی با پذیرش اسلام آزاد شد. سه پسر یسار: موسی، عبد الرحمن و اسحاق (پدر ابن اسحاق)، همه راویان معروف اخبار شدند. ابن اسحاق نیز شیوه پدران و عموهایش را پی گرفته و به تدریس «علم اخبار» پرداخت. نوشتار ابن اسحاق در باره «سیره» محمد اولین نوشته است. او معاصر محمد نیست. از روش کار او برای جمع آوری اخبار اطلاع دقیقی موجود نیست. ولی پرسش اساسی این است که جمع آوری اطلاعات پس از گذشت یک قرن چگونه میسر است؟ کار تحقیقات باید متکی بر اسناد و روش باستانشناسی و شواهد عینی زندگی و یا خاطره های دست اول باشد. در شرایط فقدان دستنوشته و آثار تاریخی و باستانشناسانه، در شرایط نبود خانه شخصی و وسائل خصوصی باقیمانده و در شرایطی که پیروان و یاران مستقیم محمد دیگر وجود ندارند، زندگینامه نویسی فقط با خاطره های دست دوم و دست سوم دیگران و افسانه سرایی و غلوگویی و یا جعل سازی خود شخص نویسنده امکانپذیر است. بعنوان منبع خبری، روایت راویان از سینه به سینه میسر می باشد ولی احتمال تغییر و تحریف و وارونه نشان دادن رویدادها و رفتارها نیز کاملن ممکن است. بنابراین پرسش مهم اینجاست که زندگینامه محمد بدون مصالح و شاهدان، چگونه نوشته شده است؟
نگارش در باره زندگی پیامبر اسلام، به لحاظ فاصله زمانی نمی توانست کار جدی باشد و آنچه که از ابن اسحاق باقی است نشان می دهد که او به نقل گفته های دیگران می پردازد بدون آنکه قادر باشد منبع محکم و مشخص ارائه کند. علیرغم این ایراد اساسی، متاسفانه نوشتار «ابن اسحاق» در جریان حوادث تاریخی نابود شد ولی شخص دیگر، یعنی ابن هشام نقل قول های زیادی از ابن اسحاق مطرح می کند. سپس افرادی که در زمینه سیره محمد و احادیث و روایات نوشته اند، از نوشته ابن هشام یاد می کنند زیرا او تنها کسی است که بشکل گسترده از ابن اسحاق نقل قول می آورد. البته ابن هشام گفته های ابن اسحاق را دستچین نموده و گاه بخشی از آنها را حذف می کند. فقدان نسخه ابن اسحاق اجازه نمی دهد تا ارزیابی دقیقی صورت گیرد.
پیش از آنکه به «ابن هشام» بپردازیم یک نکته اساسی را یاد آوری کنیم. نوشته ابن اسحاق مورد تائید یا اعتراض اشخاص مختلف قراردارد. «مالک ابن انس» که هم‌ دوره ابن اسحاق و بنیان گذار فقه مالکی بوده، ابن اسحاق را «دروغگو» «دجال» و «کسی که روایاتش را از یهودیان می‌گیرد» معرفی می‌کند. فقیهان و مورخانی چون الشیبانی، الشافعی(بنیان گذار فقه شافعی)، ابوعبید آندلسی، و الماوردی، محمد ابن جریر طبری، ابن شهاب زهری، ابن حبان، از ابن اسحاق دفاع کرده و او را معتبر می دانند. یکی از موارد اختلاف، گزارش ابن اسحاق و واقدی در باره قبیله بنی قریظه می باشد.
روایات ابن اسحاق کهن ترین منبعی است و مطرح می کند دو قبیله قریش و بنی قریظه با یکدیگر متحد میشوند تا علیه مسلمانان و محمد جنگ کنند ولی قوای محمد آنها را محاصره نموده و آنها بالاخره تسلیم می شوند. با توافق محمد، «سعدبن معاذ» از سران قبیله «اوس» حکم داد تا مردان بنی قریظه را گردن بزنند و زنان و کودکان را به بردگی درآورند. ابن اسحاق تعداد کشته شدگان را بین 400 تا 900 نفر نوشته است. «ژاکوب کیستر»، استاد دانشگاه عبری اورشلیم معتقد است که این کشتار بطرز واقعی روی داده است و مخالفان ابن اسحاق از زاویه فقهی گزارش ابن اسحاق را رد می کنند و یا دارای اختلافات شخصی با او بوده اند. «کیستر» می گوید کینه توزی فردی منشا یکسری اختلافات بوده است. بعنوان نمونه ابن اسحاق برخی نوشته های «مالک ابن انس» را بطور علنی مورد انتقاد قرار می دهد و این امر واکنش دیگران را برمی انگیزد. نظر «کیستر» مورد تائید دیگران نیز می باشد. «خالد یحیی بلانکنشپ» استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه تمپل آمریکا که متولد 1949 بوده و خود به اسلام گرویده، می‌گوید کیستر استدلال‌هایی معقول آورده و نشان می دهد که واقعه باید اتفاق افتاده باشد. بلانکنشپ می افزاید اگرچه کیستر اسرائیلی است، ولی بخاطر عمق تحقیقات او و بی طرفی اش نسبت به منابع اسلامی، قضاوت او نباید سبک شمرده شود. «گوردون دانیل نیوبی»، استاد مطالعات تطبیقی اسلام و یهودیت می‌گوید: کشتار باید اتفاق افتاده باشد زیرا تنش فزاینده‌ای که بین محمد و یهودیان وجود داشت بناگزیر به مقابله نظامی می‌بایست بیانجامد.
طرح نکته های بالا، بیان دقت ما در روش ارزیابی تاریخی و زندگینامه نویسی میباشد زیرا در تاریخ اسلام حقایق متعددی با افسانه و داستانسرایی و جعل واقعیات، درهم آمیخته شده اند و این امر پژوهش را به دشواری کشانده است. همیشه در بررسی این تاریخ ما با شک و تردید نیرومند گریبانگیر هستیم و مرز میان واقعیت و افسانه گویی بطرز شدید مخدوش است. تاریخ نویسان مسلمان اغلب انتخاب دینی و ایدئولوژیک را با کار تحقیقی درهم آمیخته اند. بسیاری از حوادث جابجا شده و ساخته ذهن می باشند و شخصیت های مطرح شده در این دین میان واقعیت دقیق و تاریخی افراد و اسطوره سازی، در نوسان هستند. آیا نگارش در باره واقعیت تاریخی پیامبر اسلام و تمام رفتارهای شخصی و سخنان و مشخصات خانوادگی او و خصوصیان اخلاقی و فردی او میسر است؟ آیا سیره یا زندگینامه محمد توسط ابن اسحاق معتبر است؟ البته این پرسش اساسی باقی میماند که تنظیم «سیره» پیامبر توسط ابن اسحاق برپایه سفارش سیاسی دستگاه خلافت بوده یا نتیجه علاقه شخصی ابن اسحاق بوده است؟ همانگونه که در باره قرآن نوشتیم، قرآن محصول دویست سال دستکاری و تنظیم توسط کاتبان و خلفای گوناگون عرب بوده است و بنظر می آید «سیره» نویسی نیز فصلی از کارزار گسترده «دین آرایی» حاکمیت سیاسی باشد. در این سیره نویسی ها، دروغ و واقعیت درهم تنیده اند.
اعتبار ابن هشام؟
«سیره» نویس دیگر پیامبر اسلام «ابن هشام» است. براساس نظر ابن هشام محمد پیامبر اسلام در سال 570 یا 571 میلادی در مکه متولد می شود. محمد از خانواده بنی هاشم است که به قبیله قریش تعلق دارد. او شوهر خدیجه می شود و در ارتباط با «ورقع» پسر عموی خدیجه که مسیحی بود با انجیل آشنا می شود. ابن هشام می نویسد در 40 سالگی به محمد وحی شده است. در سال 622 میلادی محمد مکه را ترک میکند به یثرب یا مدینه می رود. محمد از مبلغ دینی به فرمانده نظامی تبدیل می گردد و پس از مبارزه قطعی علیه یهودی ها در سال 630 دوباره به مکه رفته و پیروز می شود و بالاخره در 632 میلادی در مدینه فوت می کند.
«سیره» ابن هشام در باره محمد پس از «سیره» ابن اسحاق مهم ترین کتاب در باره زندگی محمد است و از آنجا که نوشته ابن اسحاق نابوده شده است بنابراین سیره ابن هشام تنها کتاب قدیمی در باره زندگی محمد بشمار می آید.
دنیای اسلام برای توضیح زندگی محمد به این سیره رجوع می کند و محققان مختلف نمی توانند آنرا نادیده بیانگارند. ابومحمد عبدالملک بن هشام (ابن هشام) در بصره متولد می شود و سپس به مصر میرود. ابن هشام در سال 833 یا 828 (سال ۲۱۳ یا ۲۱۸ هجری قمری) میمیرد. او مورخ اسلامی است و به زبان عربی و شعر آشنایی داشته است و مهم ترین اقدام او اینستکه برپایه نوشته ابن اسحاق کتاب «سیره النبویه» را تنظیم می کند. این کتاب بعنوان بیوگرافی رسمی محمد قلمداد می گردد. کتاب ابن هشام به زبان عربی در 831 برگ بصورت «پ د اف» قابل دسترس است.
کتاب«سیره النبویه» در کار بررسی و تحقیق بسیار مهم است ولی از آنجا که منبع اصلی کتاب نوشتار «سیره» متعلق به «ابن اسحاق» است و گفته ها زیر عنوان «قال ابن اسحاق» ردیف می شوند و از آنجا که منبع روایت ابن اسحاق متکی بر روایات شفاهی دیگران می باشد که دارای قدمتی 120 ساله است، ما نمی توانیم به جدیت روایات اطمینان کامل داشته باشیم. محتوای کتاب ابن هشام کدامست؟ محتوای کتاب در باره پیامبر و خصوصیات او، و نیز اشخاص و مکانها و حوادث و رویدادهایی است که بنحوی با پیامبر رابطه دارند: قریش، عایشه، مکه، سرزمین عرب، قبایل، عبدالمطلب، عمربن الخطات، یهودی، نصارا، ابراهیم، نزول قرآن، جنگ بدر، علی ابن ابی طالب، مشرکین، قصه اهل الکهف، ابوجهل، حبشه، معراج ، جهنم، منافقین، کفار، بنی هاشم، بنی امیه، معاویه، غزوه خندق، مسلمین، فلسطین، قتل عثمان، فوت محمد، وغیره است. چگونه می توان پس از 150 سال مرگ محمد ادعا نمود که گفتارها و رفتارهای ارائه شده منطبق بر واقعیت آن دوران بوده است؟ آیا دستگاه سیاسی موجود در انتخاب و تنظیم دست نداشته است؟
روش ابن هشام چیست؟ زندگینامه پیامبر اسلام نه برپایه شواهد و اسناد و آثار باستانشناسی و تاریخی، بلکه بر پایه گزارش و روایت غیرمستقیم و شفاهی است . روش بازگوئی ابن هشام مبتنی بر نقل قول از جانب یک فرد دیگر است. روش کتاب اینستکه فلان کس فلان نکته را در باره پیامبر گفته است و فلان کس دیگر نکته دیگری در باره محمد پیامبر اسلام گفته است. بسیاری از نقل قولها از ابن اسحاق است ولی کسان دیگری نقل شده اند که معلوم نیست اعتبار حرفشان در کجاست. هنگامیکه شکل بیانی روایات به نقل شفاهی از دیگران است و زمانیکه این منبع ها به زمان بسیار دوری برمیگردد، درستی یا نادرستی اخبار یک مسئله اساسی است. البته منظور ما از درستی یعنی مطابقت عینی با واقعیات رویدادها و واقعیات رفتارها و گفتارهای افراد در یک تاریخ معین می باشد.
نگارش جدی تاریخ متکی بر شواهد دقیق، اسناد کتبی، وسائل متعلق به افراد، تصاویر فردی و خانوادگی، آثارباستانشناسی، منابع اجتماعی و خانوادگی، منابع غیر اسلامی، ادبیات سیاسی دوران، بکارگیری روش های مقایسه ای و تطبیقی و تحلیل و بررسی هرمنوتیک و تاریخی و جامعه شناسانه است. البته همیشه این عناصر فراهم نیستند و کار تحقیقی بسیار دشوار است. ولی مشکلات نباید ما را به قبول افسانه سازی و جعل وادار نماید. امروز در محافل دانشگاهی و پژوهش علمی پرسش های کلانی در باره ابراهیم، موسی و عیسا و امروز در باره محمد وجود دارد. آیا این شخصیت ها، انسانهای واقعی و تاریخی بوده اند یا شخصیت های افسانه و اسطوره ای بحساب می آید. ادیان پیوسته تولید راز و ابهام کرده و با افسانه گرایی ذهنیت را شیفته خود نموده اند. کار علمی نمی تواند این افسانه گرایی را بعنوان کار علمی و جدی و بررسی تاریخی بپذیرد.
افزون بر ابن اسحاق و ابن هشام سیره نویسان دیگری هستند و باید «واقدی» را نیز بر این گروه اضافه نمود. محمد بن عمر واقدی 130هجری متولد شد و در 207 هجری درگذشت. او یکی از برجسته‌ترین تاریخ نگاران و سیره‌نویسان سدهٔ دوم بود. او آگاهی گسترده‌ای دربارهٔ رخدادهای تاریخی داشته و بسیاری از تاریخ‌نگاران مانند طبری از پژوهش‌های او بهره‌های بسیار برده‌اند. واقدی از «موالی» یعنی از «بردگان ایرانی» بود که به مدینه برده شده بودند. وی در سال‌های پایانی فرمانروایی امویان زاده‌ شده بود و در سالهای پسین زندگی خود به «برمکیان» پیوست. گفته شده که او بردگانی داشته که وظیفه‌ اشان نوشتن برای او بوده‌است و به همین خاطر در زمینه نوشتارهای او، از چند کتاب یاد می شود ولی تنها کتابی که از او بجای مانده «التاریخ و المغازی» می باشد. این کتاب در باره «مغازی» پیامبر اسلام است، به بیان دیگر این کتاب در باره سیره نبوی و تاریخ جنگ ها یا غزوات محمد در دوران مدینه می باشد. واقدی در تنظیم کتاب از منابع رسمی و کتبی مانند مغازی «موسی بن عقبه» و نیز اخبار اجداد خود بهره گرفته است. واقدی توسط برخی مانند «البخاری» مورد انتقاد قرار داشته و منقدان او را متهم می کنند که بخشی مهمی از 30000 حدیث بازگو شده، دروغ است و ساخته او می باشد.
ادامه نقد...
در تحلیل خود از شکل گیری قرآن ما توضیح دادیم که در زمان محمد زبان عربی دستوری و کتبی وجود نداشت و قرآن نمی توانست وجود خارجی داشته باشد. تنظیم قرآن، با پاره های خاطرات شفاهی و تخیلات و جمع آوری نوشته ها و تکه نسخه ها و آثار نوشتاری پیش از اسلام و در جامعه بدوی و نوشته های کاتبان سیاسی و خلافتی، یک روند طولانی است که حداقل طی دو قرن به درازا می کشد. در طی همین دو قرن است که زندگینامه و سیره محمد ابن عبدالله بعنوان پیامبر توسط «ابن اسحاق» تنظیم می گردد. بنابراین در اواخر قرن هشتم میلادی است که اولین کتاب در باره سیره محمد تنظیم می شود. چند دهه بعد «ابن هشام» برای «پاکسازی از شعر های نقل شده توسط ابن اسحاق و برخی اعمال ناشایست»، کار تنظیم «سیره» محمدی را بعهده می گیرد. منظور ابن هشام از «پاکسازی» چیست؟ ابعاد دروغگویی و حدیث سازی واقدی کدامند؟ در بخش بعدی جایگاه طبری چگونه قابل ارزیابی است؟ همه این انتقادها ما را وادار به احتیاط می کند.
تاریخنگاری نمی تواند این آثار را نادیده بیانگارد، این آثار وسیله و منابع کاری هستند ولی مصالح کافی نیستند. بنابراین عرصه تحقیق را باید گسترده کرد و منابع غیر اسلامی و پژوهش های علمی را باید بدان اضافه نمود. یک مطلب اساسی مطرح است و آن واقعیت زندگی و اخلاق محمد می باشد. البته این موضوع از آن زاویه مهم است که ایرانیان دستخوش ازخودبیگانگی بوده و نسبت به پیامبر عرب نگاه اسطوره ایی دارند. تمایل به اسطوره سازی در باره شخصیت دینی، هرگونه تحلیل علمی و واقع بینانه را ناممکن می سازد. ذهنیت دینی همیشه شخصیت دینی را موجه جلوه داده، اقدام ها و رفتارهای ناشی از دین خودی را مطلوب و مناسب معرفی کرده و چه بسا خطاها و پستی های دینداران و ریشه های فساد در دین را پنهان می نماید. به این لحاظ جامعه شناسان و تاریخنویسان و فیلسوفان و روانکاوان بطور خستگی ناپذیر به فعالیت انتقادی و تحلیلی خود باید ادامه دهند و رازهای سحرآمیز دین را به نقد بکشانند. بقول ژان پل سارتر: «زمانی که آزادی در روان انسانی پرتوافکن شد، خدایان در برابر این انسان ناتوانند.» (ادامه دارد).

تحریف و تغییر قرآن


یکی از مسائلی که بقای اسلام را به خطر می اندازد مبحث تحریف و تغییر قرآن است. اگر ما فرگشت را یک رفتار تصور کنیم مسلمانان هنگام مواجهه با این مبحث،حس تعرض و تجاوز به قلمروی خود میکنند و به شدت در برابر چنین سؤالی واکنش تند نشان می دهند.
از آنجایی که بنده قصد ندارم در این مقاله سخن را طولانی کنم و این مسئله ی به خصوص را از الف تا یای آن بررسی کنم ابتدا مقدمه کوتاهی خواهم گفت و سپس سریع به مطلب اساسی خواهم پرداخت.
-مسئله این نیست که ثابت شود قرآن تحریف شده است. مسئله این است که ثابت شود امکان تحریف آن وجود نداشته است.
این اصل میبایست مورد توجه مدافعان اسلام قرار بگیرد.زمانی اسلام هاله ی تقدس را به خود خواهد گرفت و حقانیت آن اثبات میشود که ثابت کند غیر طبیعی و غیر نرمال و ماورائی بوده است.نه اینکه در مقام دفاع از اسلام،مرتبه آن را در حد نرمال و عادی پائین بیاورند.
تطبیق این اصل با موضوع امروز من، اینگونه است:
این مهم نیست که ثابت شود قرآن تحریف شده است یا نشده است،چون هزاران کتاب دیگر وجود دارد که قدمتی طولانی تر از قران دارند ولی تحریف نشده اند.اگر مدافع اسلام چنین دفاعیه ای ارائه دهد تنها کاری که کرده است اثبات نموده قرآن یک کتاب طبیعی و عادی همچون هزاران کتاب دیگر است که تحریف نشده است.اما این روند خطا است.بلکه مدافع اسلام باید اثبات کند که اصلا امکان تحریف و تغییر در قرآن وجود نداشته است،امکانی که فقط برای قرآن میتوان تصور کرد و نه برای کتاب های دیگر.
به بیان دیگر:
“کتاب های دیگر امکان تحریف را داشته اند اما تحریف نشدند،اما قرآن اصلا و ذاتا در آن امکان تحریف نبود”

مسلمانان در این مبحث بر سه قسمت هستند.
الف: عده ای که برای اثبات هیکله ی فعلی قرآن متوسل به روایات متواتر (1)میشوند و قرائات شاذ(2) را نمی پذیرند.
آن ها به خوبی با قرآن ابن مسعود (3) آشنا هستند و می دانند که ابن مسعود (محمد در حدیثی به طور صریح دستور به پیروی سایرین در قرائت قرآن از ابن مسعود داد) قرآن را کاملا متفاوت از بقیه می خواند. از حذف سوره هایی که امروز ضمن قران محسوب می شود تا حذف ایات، تغییر اصلی کلمات و اضافه دانستن کلمات جدید. یا ابن عباس (معروف به مترجمان قرآن و پسرعموی پیامبر اسلام) قران خاصی برای خود داشت و در آن ایات اضافه و جمله های فراوان اضافه در داخل ایات فعلی قرار داشت. آز آنجا که این موضوع اصلی ما نیست بنده فعلا به بیان جزئیات آن نمی پردازم.
ب: عده ای که برای اثبات قرائت فعلی قران (که قرائت حفص بن عاصم نام دارد) متوسل به روایات اهل بیت می شوند. این دسته که شیعیان هستند “هیچ” روایت متواتری ندارند و تمامی روایات آنان آحاد (4) است.
پ: عده دیگر که اهل روایات نیستند و یا حداقل می گویند برای اثبات عدم تحریف قران باید از خود قران استدلال کرد و در پاسخ به سوال: چرا باور دارید قران نمی توانسته است تحریف شده باشد، می گویند: چون خود خدا گفته است! نیازی نیست که بگوییم این یک مغالطه مصادره به مطلوب است. (5)
حال می پردازیم به موضوع اصلی این مقاله:
“سپر ضعیف قرآن در جمله بندی و علامات نگارشی و بالا رفتن احتمال فراوان تحریف در آن”

اگر چه قرآن در اصل یک گفت و گو و محاوره است و هیچ گاه قرار نبود کتاب شود تا از نبود علامات نگارشی شکایت کنیم (6) اما به فرض متن پنداشتن آن، ساختار جملات آن بسیار ضعیف و پر ایراد است. این مطلب علاوه بر اینکه در تحت موضوع رسا بودن یا نبودن قرآن قرار می گیرد، ارتباط تنگی با تحریف قرآن نیز دارد و از همین روی اینجا ذکر می شود.
برای مثال این آیه را در نظر بگیرید:
محمد در سوره مائده هنگامی که از بنی اسرائیل سخن می گوید، از تنبیه آنان جهت ابا ورزیدن از وارد شدن به سرزمین مقدس حکایت می کند. بعد از اینکه بنی اسرائیل در برابر خواسته موسی مبنی بر ورود به سرزمین مقدس به دلیل قدرت فراوان ساکنان آن، مقاومت می کنند. موسی تنبیه آنان را اینگونه ذکر می کند:
محرمه علیهم اربعین سنه یتیهون فی الأرض

بیایید آیه فوق رو ترجمه کنیم.
حالت اول: محرمه علیهم’اربعین سنة یتیهون فی الأرض
(سرزمین مقدس) بر آنان حرام شد. چهل سال در زمین آواره باشند.
مجازات: تحریم دایمی سرزمین مقدس به علاوه چهل سال آوارگی
حالت دوم: محرمه علیهم اربعین سنه’یتیهون فی الأرض
(سرزمین مقدس) بر آنان چهل سال حرام شد، در زمین آواره باشند
مجازات: تحریم 40 ساله سرزمین مقدس
به مجرد تعیین مکان وقف در آیه، معنای آن کاملا تغییر خواهد کرد و بدتر از آن حتی در روایات متواتر نیز اشاره نشده است که وقف آیه در کجا است چون مکان وقف یک امر اجتهادی از جانب علمای اسلام بوده است و هیچ دلیل استقرایی برای آن وجود ندارد
پانویس:
1 روایات متواتر به روایاتی گفته میشود که در هر طبقه از اسناد آن، آن مقدار راوی باشد (که خود باید از یک طبقه رجالی) که امکان دروغ گفتن یا اشتباه کردن آنان وجود نداشته باشد، عده ای از محدثین تعداد لازم برای این عدد را 40 راوی در هر طبقه ذکر کرده اند.
2.قرائات شاذ نسخه های صحیح الإسنادی هستند که صحت و وجود آنان تایید شده است اما چون با نسخه های اکثریت تطابق نداشته اند بدان اسم شاذ إطلاق شد،ابوبکر و عثمان نقش زیادی در سوزاندن و حذف کردن این نسخه های متفاوت از قرآن را داشتند
3.ابن مسعود از اولین و بزرگترین صحابیان محمد بود.در وصف او محمد می گوید:خذوا القرآن من ابن أم عبد.قران(روش خواندن آن)را از ابن مسعود بگیرید.
4.روایات آحاد نقطه مقابل روایت متواتر هستند،روایاتی که علی رغم صحیح بودن سند و متن آن،به دلیل احتمال خطای راویان ثقه، توسط علمای أصول و فقها با جمله: ”یفید الظن”توصیف شده اند.یعنی با وجود بی عیب بودن اسناد در نهایت صحت صد در صدی آن حدس و گمان است.هر روایتی که شرط متواتر را نداشته باشد،آحاد است.از آنجا که روایات آحاد حاوی ظن و گمان اند، شیعیان در مسائل عقیده و اساسی دین از احادیث آحاد استدلال نمیکنند.

در قران میبینیم که کلمه کتاب برای آن آمده است، آنجا که میگوید:ذلک الكتاب لاریب فيه..اما در زبان عربی کلمه ی کتاب تنها بر معنی اصطلاحی آن اطلاق نمیشد بلکه معنای گسترده تری داشت.بسیاری از خاورشناسان غربی نیز اعتقاد دارند قرآن هیچ گاه به هدف جمع آوری در یک کتاب و “کتاب شدن”سروده نشده است بلکه یک گفتار و خطابه شفاهی بوده است.به همین علت محمد تا آخر عمر خود هیچگاه قصد جمع اوری قران در یک کتاب را نداشت.

قرآن تحريف شده

علمای شيعه معتقدند كه قرآن تحريف شده
عده ی زیادی از علمای شیعه این امر را در کتب خود ذکر کرده اند وکتابهای زیادی را برای اثبات تحریف قرآن تالیف کرده اند.
از جمله این علما می توان افراد زیر را نام برد :
نعمت الله جزایری در کتاب (الانوار النعمانیه)
علی بن ابراهیم قمی در کتاب (تفسیر قمی)
محمد باقر مجلسی در کتاب (مرآه العقول من شرح أخبار آل الرسول)
حاج میرزا حبیب الله هاشمی خوئی در کتاب (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه)
ابو منصور احمد بن منصور طبرسی در کتاب (الاحتجاج)
نوری طبرسی در کتاب (فصل الخطاب)
محمد بن مرتضی کاشانی ملقب به فیض کاشانی در کتاب(تفسیر صافی)
میثم بحرانی در کتاب (شرح نهج البلاغه)
یوسف بحرانی در کتاب (الدرر النجفیه)
سید عدنان بحرانی در کتاب (مشارق الشموس الدریه)
سلطان محمد بن حیدر خراسانی در کتاب (تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده)
ابوالحسن عاملی در کتاب (مرآه الانوار و مشکاه الاسرار)
محمد بن نعمان (شیخ مفید) در کتاب (مسائل السروریه)
محمد بن حسن الصفار در کتاب (بصائر الدرجات)
سیدعبدالله شبر در کتاب (منیه المحصلین فی حقیقه طریقه المجتهدین )
محمد بن ابراهیم نعمانی
سعد بن عبدالله قمی در کتاب (ناسخ القرآن و منسوخه)
سید علی بن احمد کوفی در کتاب (بدع المحدثه)
محمد بن مسعود عیاشی در کتاب (تفسیر عیاشی)
شیخ فرات بن ابراهیم کوفی
محمد بن عباس ماهیار
ابو سهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت
شیخ متکلم و فیلسوف ابو محمد حسن بن موسی
ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت
اسحاق الکاتب
حاجب بن اللیث بن سراج
شیخ فضل بن شاذان، در کتاب (الایضاح)
شیخ محمد بن الحسن شیبانی در کتاب (تفسیرنهج البیان عن کشف معانی القرآن)
علمای نام برده شده از بزرگترین علمای تشیع هستند.
اعظم علماي قديم شيعه که قائل به تحريف قران بوده اند را ميبينيد و منجمله اين علماي شيعه كتب فراواني در اين باب نوشته اند كه به بعضى از انها اشاره ميكنيم .
كتابهايي مثل :
کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب الارباب نوشته ی نوری طبرسی
کتاب تحریف نوشته احمدبن خالد برقی
کتاب تنزیل و تعبیر نوشته محمد بن خالد
کتاب التنزیل من القرآن و التحریف نوشته حسن بن فضال
کتاب التحریف والتبدیل نوشته محمد بن حسن صیرنی
کتاب ما نزل من القرآن فی اهل البیت علیهم السلامنوشته محمد بن العباس
کتاب 500 آیه نازل شده در مورد امیرالمومنین نوشته حافظ رجب البرسی
و………

عالم شیعه ملا باقر مجلسی در کتابش: «مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول» در شرح حدیث هشام بن سالم از أبی عبدالله (علیه السلام) روایتی نقل کرده که جعفر صادق فرمود:
«همانا قرآنی که جبرئیل (علیه السلام) برای حضرت محمد (صلى الله علیه وسلم) آورد هفده هزار آیه بود.(مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول جلد دوازدهم ص 525)
ملا باقر مجلسی در شرح این حدیث می‌گوید:
مخفی نیست این روایت و روایات صحیح دیگر، صریح و واضح است در مورد، کم شدن قرآن، و تغییر آن و نزد من روایات در این زمینه از لحاظ معنا متواتر می‌باشند، و کنار گذاشتن همه این روایات موجب سلب اعتماد از تمام روایات می‌گردد بلکه در گمان من روایات در این زمینه کمتر از روایات درباره امامت نیست، پس چگونه (امامت) را با روایت ثابت می‌کنند؟»
یعنی چگونه با خبر و روایت امامت را ثابت می‌کنند در حالیکه روایات تحریف قرآن از روایات امامت کمتر نیست پس اگر روایات تحریف قرآن را انکار کنند نمی‌توانند امامت را ثابت کنند.

و عالم شیعه یوسف بحرانی در کتابش درر النجفیةمی‌گوید:
اگر راه طعنه زدن به روایات تحریف قرآن باز شود با وجود کثرت و تواتر و مشهور بودن روایات، هرآینه طعنه‌زدن به تمام روایات شریعت (مذهب شیعه) ممکن خواهد بود.
توضیح: عالم بزرگ شیعه می‌گوید نمی‌توان در روایاتی که در کتب شیعه درباره اثبات تحریف قرآن آمده طعنه‌ای وارد ساخت زیرا طعنه زدن به آنها طعنه زدن به شریعت شیعه می‌باشد.

نعمت الله جزائری یکی از علمای شیعه می‌گوید: اخبار دال بر تحریف قرآن بیشتر از دو هزار روایت است و گروهی مانند مفید و محقق داماد و علامه مجلسی ادعای وجود اجماع امامیه درباره آن را کردند. یعنی تشیع بر تحریف قرآن اجماع دارند.

شیخ مفید می‌گوید: اخبار از ائمه هدای آل محمد به طور مستفیض وارد شده که در قرآن اختلاف است و ظالمان آیه‌هائی از آن را حذف و آن را ناقص کرده اند(فصل الخطاب ص 248)

هاشم بحرانی (یکی از مفسران بزرگ شیعه) می‌گوید: بدان حقیقتی که در آن هیچ شکی نیست، این است که بر اساس اخبار متواتر آتی و غیره قرآنی که در میان ماست بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) در آن تغییراتی رخ داده و آنهایی که آن را جمع کرده اند کلمات و آیات زیادی را در آن تغییر داده اند.(مقدمه تفسیر برهان در تفسیر قرآن ص 36 )

کتاب فصل الخطاب نوری طبرسی حقیقت مذهب شیعه را به نمایش می گذارد و ادعای دروغین شیعیان که می‌گویند تحریف قرآن را قبول ندارند را باطل می‌کند.
نوری طبرسی از علمای بزرگ متاخر شیعه است که در سال 1320 هـ ق از دنیا رفته است نوری طبرسی در کتابش که آن را (فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب) نامیده است با ارائه دلائل زیاد ثابت می‌کند اهل تشیع بر تحریف قرآن اجماع دارند کتاب فصل الخطاب دارای دو باب است:
اول: ادله تحریف قرآن (طبق مذهب شیعه)
دوم: رد کسانی که تحریف قرآن را قبول ندارند
طبرسی در این کتاب هزاران روایت آورده است تا ثابت کند قرآن اصلی قرآنی نیست که در دست مسلمانان است بلکه این قرآن مورد تحریف قرار گرفته و قرآن اصلی را مهدی با خود می آورد، وی با تایید و توثیق روایات تحریف قرآن می‌گوید: بدان این روایات از کتب معتبری نقل شده است که در اثبات احکام شرعی و آثار نبوی مورد اعتماد اصحاب ما است(- فصل الخطاب 249. )
نوری طبرسی در خلال بحثی طولانی و بررسی دقیق اقوال علمای خود با نقل های موثق می نویسد قول به تحریف و تغییر قرآن و اعتقاد به ناقص بودن، عقیده علمای بزرگ و محققان شیعه است که مورد اعتماد و الگوی آنها در دین هستند او پس از نامبردن بسیاری از علمای شیعه که قائل به تحریف بودند، پنج صفحه از کتاب را با اسامی آن علمای شيعه پر کرده است(همان منبع 25-30).

خلق ادم

اگر يك نگاه به ادعاي اديان ابراهيمي بكنيم، يهوديت و مسيحيت و اسلام در چگونگي خلق ادم توسط خدا( خداي اين اديان)، و اينكه حوا بعد از اينكه خداوند پي برد كه ادم تنهاست و نياز به شريك دارد و خوابي گران بر ادم افكند و يكي از دنده هاي او را خارج و حوا را از ان خلق نمود(!؟!) اشتراك كلي دارند، هرچند مسيحيت اينرا دربست از يهوديت كپي كرده، و اسلام از هر دو، تغييراتي جزئي در قران امده كه بگويد منبع خبر متفاوت بوده ولي ساختار اوليه خلقت ادم كپي برابر اصل است كه مورد بحث الان نيست.
اگر تاملي در قصه گول خوردن ادم و حوا، ميوه ممنوعه، ابليس و سرانجام اخراج ادم و حوا از بهشت(؟)، به زمين كنيم، افسانه اي كه از دهها قرن قبل از اسلام وجود داشته، بر اساس انچه در قران امده، سوالات بسياري بوجود ميايد كه كمتر به ان پرداخته شده لذا در حد بضاعت پرسشهايي مختصر را مطرح كنيم، اميد كه باعث شود قدري درنگ كنيد:
ايا الله ميدانسته و اگاهي داشته كه ادم و حوا ميوه ممنوعه را خواهند خورد؟
يا نميدانسته و اختيار ادم باعث خوردن ميوه ممنوعه شده؟
ايا الله ميدانسته كه شيطان( ابليس)، ادم و حوا را گول خواهد زد تا از ميوه ممنوعه بخورند؟
يا نميدانسته، و شيطان با اختيار خودش ادم و حوا را فريفته؟
هنگام خلق ادم، الله و دستور او مبني بر سجده فرشتگان بر ادم، ايا الله ميدانسته شيطان سرپيچي خواهد كرد؟
يا نميدانسته و او در امتحان الهي شكست خورده؟
عاملي كه باعث اخراج شيطان از بهشت ميشود!!
ايا الله اجازه داده بوده كه شيطان بعداز اخراج وارد بهشت شود تا ادم و حوا را فريب دهد؟
يا الله نميدانسته و بعداز ديدن اثار خوردن ميوه ممنوعه( ستر عورت)، فهميد كه شيطان وارد شده وانها را شيطان گول زده؟
ايا الله و شيطان با هم هماهنگي نكرده بودند؟
اگر الله و شيطان با هم هماهنگ نبودند شيطان بعداز اخراج از بهشت چطوري مجدد وارد بهشت شده؟
ايا گول خوردن ادم و حوا بدون اذن الله ممكن بوده؟
چرا الله براي اخراج ادم و حوا نياز داشته كه ادم گناهي مرتكب بشه؟ و بعد دليل لازم براي اخراجش داشته باشه؟ اين دليل را براي چي يا كي ميخواسته؟
ايا انسان داراي اختيار است؟
ايا خدا اگاه است؟
ايا اين اختيار انسان و اگاهي خداوند در تناقض نيست؟
خدا از دو حالت بیرون نیست:
۱- یا اگاه است
۲-یا اگاه نیست
و انسان هم از دو حالت بیرون نیست:
۱- یا مخیر( داراي اختيار) است.
۲- یا مخیر نیست
۱- اگر خدا از اینده ادم اگاه است پس انسان مخیر نیست...
۲- اگر انسان مخیر است خدا از اینده ادم اگاه نیست....

دستور ترور سلمان رشدي

براستي چرا خميني دستور ترور سلمان رشدي را صادر كرد؟
مگر او دروغ گفته بود؟
مگر غرانيق واقعيت نداشته است؟
شيعيان و اهل سنت اطلاعاتشان در مورد اسلام را از چه مأخذي بدست اورده اند؟
نظرات شما عزيزان در پر بار كردن اين برگه موثر است، انرا با ما و دوستان ديگر به شراكت بگذاريد.
امّا
ماجرای آيات شيطانی:ماجرای غرانیق توسط مسلمانان اولیه که افراد دیندار و خداپرستی بوده‌اند روایت شده است. تعداد راویان آن به 16 نفر می‌رسد و توسط علما و مفسران بعدی نیز نقل و تایید شده است.این ماجرا نمونه‌ای از ناسخ و منسوخ است. یعنی الله آیاتی را نسخ و باطل میکرده است و آیات جدیدی را جایگزین میکرده است. این خود میتواند دلیلی بر تکامل قرآن در طول 23 سال باشد. چه بسا اشتباهاتی که محمد در همان زمان متوجه آن شده و آن را تصحیح کرده است.
شرح کامل ماجرای غرانيق
ابن عباس گويد سران قوم فراهم آمدند و به پيمبر وعده دادند که مالی بدو دهند چنانکه توانگرترين مرد مکّه شود و هر که را خواهد به زنی به او دهند ، گفتند«»ای محمد اين چيزها از ان تو باشد که خدايان ما را ناسزا نگوی و به بدی ياد نکنی و اگر اين را نمی پذيری، چيزی ديگر به تو عرضه ميکنيم که به صلاح ما و تو باشد » پيمبر خدای گفت :آن چيست ؟….و چون پيمبر در قرات آيات به محل سجده رسيد سجده کرد و مسلمانان نيز با وی سجده کردند و مشرکان قريش و ديگران که در مسجد بودند به سبب ان ياد که پيمبر از خدايانشان کرده بود به سجده افتادند و هر مومن و کافر آنجا بود سجده کرد
… و چنان بود كه پيمبر خداى صلى الله عليه و سلم به صلاح قوم خويش راغب بود و مىخواست با آنها نزديك شود. محمد بن كعب قرظى گويد: چون پيمبر ديد كه قوم از او دورى مىكنند و اين كار براى او سخت بود آرزو كرد كه چيزى از پيش خداى بيايد كه ميان وى و قوم نزديكى آرد كه قوم خويش را دوست داشت و مىخواست خشونت از ميانه برود و چون اين انديشه در خاطر وى گذشت و خداوند اين آيات را نازل فرمود:
«وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى (53: 1- 3)» يعنى: قسم به آن ستاره وقتى كه فرو رود كه رفيقتان نه گمراه شده و نه به باطل گرويده است، و نه از روى هوس سخن مىكند. و چون به اين آيه رسيد كه: أَ فَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى، وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى (53: 19- 20 ) يعنى: مرا از لات و عزى، و منات سومين ديگر، خبر دهيد.
شيطان بر زبان وى انداخت كه تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لَتُرتَجى.
يعنى اين بتان والا هستند كه شفاعتشان مورد رضايت است.
و چون قرشيان اين بشنيدند خوشدل شدند و از ستايش خدايان خويش خوشحالى كردند و بدو گوش دادند و مؤمنان نيز وحى خدا را باور داشتند و او را به خطا متهم نمىداشتند و چون پيمبر در قرائت آيات به محل سجده رسيد سجده كرد و مسلمانان نيز با وى سجده كردند و مشركان قريش و ديگران كه در مسجد بودند به سبب آن ياد كه پيمبر از خدايانشان كرده بود به سجده افتادند و هر مؤمن و كافر آنجا بود سجده كرد، مگر وليد بن مغيره كه پيرى فرتوت بود و سجده نمىتوانست كرد و مشت ريگى از زمين برگرفت و به پيشانى نزديك برد و بر آن سجده كرد.
گويد: و چون قرشيان از مسجد بيرون شدند خوشدل بودند و مىگفتند: «محمد از خدايان ما به نيكى ياد كرد و آنرا بتان والا ناميد كه شفاعتشان مورد رضايت است.» و قصه سجده به مسلمانان مقيم حبشه رسيد و گفتند قرشيان اسلام آوردهاند و بعضيشان بيامدند و بعض ديگر به جاى ماندند، و جبريل بيامد و گفت: «اى محمد چه كردى، براى مردم چيزى خواندى كه من از پيش خدا نياورده بودم و سخنى گفتى كه خداى با تو نگفته بود.» و پيمبر خداى سخت غمين شد و از خداى بترسيد، و خداى عز و جل با وى رحيم بود و آيهاى نازل فرمود و كار را بر او سبك كرد و خبر داد كه پيش از آن نيز پيمبران و رسولان چون وى آرزو داشتهاند و شيطان آرزوى آنها را در قرائتشان آورده است و آيه چنين بود:
«وَ ما أَرْسَلْنا من قَبْلِكَ من رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ الله ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ الله آياتِهِ وَ الله عَلِيمٌ حَكِيمٌ (22: 52)»
يعنى: پيش از تو رسولى يا پيغمبرى نفرستادهايم، مگر آنكه وقتى قرائت كرد شيطان در قرائت وى القاء كرد خدا چيزى را كه شيطان القا كرده باطل مىكند سپس آيههاى خويش را استوار مىكند كه خدا دانا و فرزانه است.و غم پيمبر برفت و ترس وى زايل شد و چيزى كه شيطان به زبان وى انداخته بود منسوخ شد و اين آيه آمد كه:
«أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى، تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى، إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ الله بِها من سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ من رَبِّهِمُ الْهُدى. أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى. فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى. وَ كَمْ من مَلَكٍ في السَّماواتِ لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلَّا من بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ الله لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضى (53: 21- 26)»
يعنى: آيا پسر خاص شماست و دختر خاص خداست؟ كه اين خود قسمتى ظالمانه است. بتان جز نامها نيستند كه شما و پدرانتان ناميدهايد و خدا دليلى درباره آن نازل نكرده جز گمان را با آنچه دلها هوس دارد، پيروى نمىكنند در صورتى كه از پروردگارشان هدايت سوى ايشان آمده است. مگر انسان هر چه آرزو كند خواهد داشت. كه سراى ديگر و اين سراى متعلق به خداست. چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعتشان كارى نمىسازد مگر از پس آنكه خدا به هر كه خواهد و پسندد اجازه دهد.
و چون قرشيان اين بشنيدند گفتند: «محمد از ستايش خدايان شما پشيمان شد و آنرا تغيير داد و سخن ديگر آورد.» و اين دو كلمه كه شيطان به زبان وى انداخته بود به دهان مشركان افتاده بود و سختى آنها با مسلمانان بيفزود و گروهى از مهاجران حبشه بيامدند و چون به نزديك مكه رسيدند شنيدند كه خبر مسلمانى مكيان نادرست بوده و در پناه ديگران يا پنهانى وارد مكه شدند و اين جمله سى و سه كس بودند كه در مكه بماندند تا با پيمبر سوى مدينه مهاجرت كردند.
تاريخ طبری جلد 3 انتشارات اساطير صفحات 879-883 چاپ 75