این مقاله خلاصه ای است از نتایج ماهها مطالعه مستمر روی متن قرآن، احادیث مربوطه و تفاسیر سکولار و مذهبی موجود از آن. از خواننده تقاضا دارم که با وجود طولانی بودن متن، آنرا با دقت بخواند.
هرکسی که قرآن را بدست گرفته و به معنای آن رجوع کرده میداند که متن قرآن پراکنده و سر هم بندی شده است، تنها گریز و اشارهای کوتاه به موضوعات و اتفاقات دارد. همچنین متن کاملا خطابی است که گاهی محمد، گاهی مسلمانان و گاهی نیز کافران خطاب قرار داده میشوند. الله هم به شکل اول شخص جمع ظاهر میشود و هم به صورت سوم شخص مفرد. کلماتی در آن دیده میشود که معنایش برای خود علمای اسلام نیز روشن نیست از جمله حروف مقطعه در ابتدای سوره ها مانند ا.ل.م، ح.م، ط.ه و غیره که همچون رازی برجای مانده است(البته در این مقاله معما حل خواهد شد!) هدف این مقاله رمزگشایی از قرآن است و روش میسازد که توسط چه کسی (یا کسانی) و به چه هدفی نوشته شده است.
برای شروع باید تذکر داد که برخی از آیات در مکه نازل شدهاند و برخی در مدینه. برخی از سورههای قرآن (مانند حجرات، فتح، الاحزاب، النور، منافقون) به طور واضح مسلمانان و منافقین را خطاب قرار میدهد و منحصرا شامل احکام و دستوراتی است درباب جهاد، رفتار با زنان، همسران محمد، زکات (در واقع مالیات)، برگزاری مراسم حج و مانند آن.
این متون مشخصا مربوط به زمانی است که محمد به مدینه هجرت کرده است و شامل پاسخها و واکنشهای محمد به مسائلی است که برای وی به عنوان یک کاهن و رهبر پیش میآمد. این آیات معمولا با عنوان “یا ایها الذین آمنو …” آغاز میشوند. اغلب احادیثی که سعی در تفسیر قرآن دارند به این آیات مربوط میشوند، منظور و معنا تقریبا واضح است و به کمک احادیث شأن نزول آن مشخص است. این آیات و احکام به علت اهمیتشان توسط مسلمانان حفظ و یا نوشته شده و به همین خاطر در کتاب قرآنی که در دست داریم گنجانده شده است. اجازه بدهید این بخش را “احکام” بنامیم.
این متون مشخصا مربوط به زمانی است که محمد به مدینه هجرت کرده است و شامل پاسخها و واکنشهای محمد به مسائلی است که برای وی به عنوان یک کاهن و رهبر پیش میآمد. این آیات معمولا با عنوان “یا ایها الذین آمنو …” آغاز میشوند. اغلب احادیثی که سعی در تفسیر قرآن دارند به این آیات مربوط میشوند، منظور و معنا تقریبا واضح است و به کمک احادیث شأن نزول آن مشخص است. این آیات و احکام به علت اهمیتشان توسط مسلمانان حفظ و یا نوشته شده و به همین خاطر در کتاب قرآنی که در دست داریم گنجانده شده است. اجازه بدهید این بخش را “احکام” بنامیم.
“احکام” که در مدینه از زبان محمد برای مسلمانان جاری شده است به لحاظ محتوا و سبک نوشتار کاملا در تضاد با مابقی متن قرآن قرار دارد. اگر “احکام” را از قرآن کنار بگذاریم آنچه از قرآن باقی میماند شامل دو بخش است.
اگر خوب دقت کنیم متوجه میشویم که در بسیاری از آیات بین کتاب و قرآن تفاوت گذارده میشود:
اگر خوب دقت کنیم متوجه میشویم که در بسیاری از آیات بین کتاب و قرآن تفاوت گذارده میشود:
الَرَ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِینٍ (15:1) الف لام راء این است آیات کتاب [آسمانى] وقرآنروشنگر (ترجمه فولادوند)
طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُّبِینٍ (27:1) طس، این آیات قرآن و کتاب مبین است (ترجمه مکارم شیرازی)
طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُّبِینٍ (27:1) طس، این آیات قرآن و کتاب مبین است (ترجمه مکارم شیرازی)
یس وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (36:1 و 36:2) یس. سوگند به قرآن حکیم.
وَمَا کَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن یُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ (10:37)
و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق [کننده] آنچه پیش از آن است مىباشد و توضیحى از آن کتاب است که در آن تردیدى نیست [و] از پروردگار جهانیان است. (ترجمه فولادوند)
و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق [کننده] آنچه پیش از آن است مىباشد و توضیحى از آن کتاب است که در آن تردیدى نیست [و] از پروردگار جهانیان است. (ترجمه فولادوند)
در این آیات به وضوح دیده میشود که قرآن و کتاب دو چیز متفاوت هستند(اگرچه بسیاری از ترجمه ها سعی میکند انرا لاپوشانی کنند و به جای کتاب، قرآن ترجمه میکنند و مانند این). در آخرین آیه قران توضیحی است بر کتاب و موید آن.
در مثال سوره یاسین، کلمه “و ” مانند بسیاری از دیگر آیات نخستین به اشتباه سوگند تفسیر و ترجمه شده است اما در اینجا مانند دو آیه اولی مشخص است که “و” حرف ربط است. در واقع “یاسین” بخشی از یک متن است(فرقان که در ادامه توضیح داده خواهد شد) و قرآن حکیم نیز یک مناجات نامه است. در متن، بسیاری از موارد قرآن “ذکر” نیز خوانده میشود و معمولا در ترجمه ها آنرا “قرآن” ترجمه میکنند.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (15:9) ما قرآن را نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را پاسداری میکنیم
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ (81:27) این قرآن چیزی جز تذکری برای جهانیان نیست
در برخی موارد از یک قرآن عربی سخن رانده میشود که در ادامه متن، همان “ذکر” خوانده میشود.
کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (42:7)
و بدین گونه قرآن عربى به سوى تو وحى کردیم تا [مردم] مکه و کسانى را که پیرامون آنند هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] که تردیدى در آن نیست بیم دهى گروهى در بهشتند و گروهى در آتش .
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ (81:27) این قرآن چیزی جز تذکری برای جهانیان نیست
در برخی موارد از یک قرآن عربی سخن رانده میشود که در ادامه متن، همان “ذکر” خوانده میشود.
کَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (42:7)
و بدین گونه قرآن عربى به سوى تو وحى کردیم تا [مردم] مکه و کسانى را که پیرامون آنند هشدار دهى و از روز گردآمدن [خلق] که تردیدى در آن نیست بیم دهى گروهى در بهشتند و گروهى در آتش .
قُرآنًا عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (39:28) قرآنى عربی بى هیچ کژى باشد که آنان راه تقوا پویند
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (12:2)
بنابراین بخشی از متن کتابی که در دست داریم اصطلاحا “قرآن عربی” یا “ذکر” است که در واقع مناجاتنامه یا دعاهایی است که ما بخشهایی از آن را در سورههای کوتاه آخر قرآن میبینیم، اما تمام آن در کتاب قرآن درج نشده است. این متون همانطور که از ظاهرش پیداست عبادی و دعا گونه است و تا به امروز نیز مسلمانان از این آیات موزون و با قافیه برای دعاهای خود استفاده میکنند. متن ادعا میکند که این دعاها یا ذکرها به زبان عربی نازل شده است و اصل آنها در کتابی محفوظ است(85:21 و 56:77) و برای محمد به تدریج و بخش بخش به زبان فصیح عربی(16:103 و 26:195) فرستاده شده است تا محمد بتواند آنرا به راحتی بر زبان آورد(44:58 و 19:97). بنابراین قرآن عربی یعنی مناجات یا دعای عربی (به زبان عربی). صفات مختلفی که در متن به قرآن داده میشود مانند قرآن مجید(1:50) و قرآن کریم (56:77) در واقع نوع دعا را نشان میدهد یعنی دعای شکوه، دعای بخشایش و نه صفاتی که صرفا به قران نسبت داده شده است.
اما این قرآن عربی و مناجات نامه عربی برخلاف ادعا چندان هم برای اعراب روشن نبود و کلماتی در آن وجود دارد که هنوز هم معنایش را هیچ عرب زبانی نمیداند و مفسرین تنها به حدس و گمان و احادیث نامعتبر بسنده میکنند. این موضوع در قرآن نیز اعتراض شده است:
و نیک مىدانیم که آنان مىگویند جز این نیست که بشرى به او مىآموزد [نه چنین نیست زیرا] زبان کسى که [این] نسبت را به او مىدهند غیر عربى است و این [قرآن] به زبان عربى روشن است. (16:103)
پس بخشی از قرآن احکامیاست که در مدینه خطاب به مسلمانان و علیه کافران و منافقین داده شده و ما آنرا “احکام” نامیدیم و بخشی نیز مناجات نامههای عربی هستند که قسمت هایی از آن را میتوان در سوره های شعر گونه آخر قرآن یافت و ما آنرا “قرآن عربی” نامیدیم. اما همچنین در متن صحبت از کتاب رازآمیزی به نام فرقان نیز میشود:
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ … (2:185)
ماه رمضان است که قرآن برای راهنمائی مردم و نشانه های هدایت و فرق میان حق و باطل در آن نازل شده (ترجمه مکارم شیرازی)
تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا (25:1)
بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود فرقان [ کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانیان هشداردهندهاى باشد
مفسرین قرآن، فرقان را کتاب جدا کننده حق از باطل تفسیر کردهاند. ابن عباس میگوید که فرقان همان تورات است و این دو تنها در نام و ظاهر با هم متفاوت هستند2. در آیات 2:53 و 21:48 به وضوح گفته میشود که فرقان کتابی است که بر موسی نازل شده است. البته در متن قرآن، کلمه تورات و انجیل نیز ذکر شده است و گاهی به تورات ام الکتاب نیز گفته شده است. اما برای من روشن است که فرقان کتابی است که بخشی از عهد عتیق (اسفار یا پنج کتاب اولی که به موسی نسبت داده میشود) در آن گنجانده شده و به صورت بخش های مجزا (فرق) در آمده است و در واقع فرقان به معنای کتابی است بخش بندی شده و نه جدا کننده حق از باطل. این بخش ها چه هستند؟ این بخش بندیها همان حروف مقطعه ای هستند که در ابتدای سوره ها آمده است. در گذشته نزد یهودیان و مسیحیان رسم بر این بود که به جای استفاده از اعداد، برای شماره گذاری از حروف استفاده کنند.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (12:2)
بنابراین بخشی از متن کتابی که در دست داریم اصطلاحا “قرآن عربی” یا “ذکر” است که در واقع مناجاتنامه یا دعاهایی است که ما بخشهایی از آن را در سورههای کوتاه آخر قرآن میبینیم، اما تمام آن در کتاب قرآن درج نشده است. این متون همانطور که از ظاهرش پیداست عبادی و دعا گونه است و تا به امروز نیز مسلمانان از این آیات موزون و با قافیه برای دعاهای خود استفاده میکنند. متن ادعا میکند که این دعاها یا ذکرها به زبان عربی نازل شده است و اصل آنها در کتابی محفوظ است(85:21 و 56:77) و برای محمد به تدریج و بخش بخش به زبان فصیح عربی(16:103 و 26:195) فرستاده شده است تا محمد بتواند آنرا به راحتی بر زبان آورد(44:58 و 19:97). بنابراین قرآن عربی یعنی مناجات یا دعای عربی (به زبان عربی). صفات مختلفی که در متن به قرآن داده میشود مانند قرآن مجید(1:50) و قرآن کریم (56:77) در واقع نوع دعا را نشان میدهد یعنی دعای شکوه، دعای بخشایش و نه صفاتی که صرفا به قران نسبت داده شده است.
اما این قرآن عربی و مناجات نامه عربی برخلاف ادعا چندان هم برای اعراب روشن نبود و کلماتی در آن وجود دارد که هنوز هم معنایش را هیچ عرب زبانی نمیداند و مفسرین تنها به حدس و گمان و احادیث نامعتبر بسنده میکنند. این موضوع در قرآن نیز اعتراض شده است:
و نیک مىدانیم که آنان مىگویند جز این نیست که بشرى به او مىآموزد [نه چنین نیست زیرا] زبان کسى که [این] نسبت را به او مىدهند غیر عربى است و این [قرآن] به زبان عربى روشن است. (16:103)
پس بخشی از قرآن احکامیاست که در مدینه خطاب به مسلمانان و علیه کافران و منافقین داده شده و ما آنرا “احکام” نامیدیم و بخشی نیز مناجات نامههای عربی هستند که قسمت هایی از آن را میتوان در سوره های شعر گونه آخر قرآن یافت و ما آنرا “قرآن عربی” نامیدیم. اما همچنین در متن صحبت از کتاب رازآمیزی به نام فرقان نیز میشود:
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ … (2:185)
ماه رمضان است که قرآن برای راهنمائی مردم و نشانه های هدایت و فرق میان حق و باطل در آن نازل شده (ترجمه مکارم شیرازی)
تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا (25:1)
بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود فرقان [ کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانیان هشداردهندهاى باشد
مفسرین قرآن، فرقان را کتاب جدا کننده حق از باطل تفسیر کردهاند. ابن عباس میگوید که فرقان همان تورات است و این دو تنها در نام و ظاهر با هم متفاوت هستند2. در آیات 2:53 و 21:48 به وضوح گفته میشود که فرقان کتابی است که بر موسی نازل شده است. البته در متن قرآن، کلمه تورات و انجیل نیز ذکر شده است و گاهی به تورات ام الکتاب نیز گفته شده است. اما برای من روشن است که فرقان کتابی است که بخشی از عهد عتیق (اسفار یا پنج کتاب اولی که به موسی نسبت داده میشود) در آن گنجانده شده و به صورت بخش های مجزا (فرق) در آمده است و در واقع فرقان به معنای کتابی است بخش بندی شده و نه جدا کننده حق از باطل. این بخش ها چه هستند؟ این بخش بندیها همان حروف مقطعه ای هستند که در ابتدای سوره ها آمده است. در گذشته نزد یهودیان و مسیحیان رسم بر این بود که به جای استفاده از اعداد، برای شماره گذاری از حروف استفاده کنند.
بنابراین الف. لام. م یعنی بخش 1.30.40 از کتاب فرقان. ن (در سوره قلم) یعنی بخش 50 از کتاب فرقان، ق (در سوره ق) یعنی بخش 100 از کتاب فرقان و به همین ترتیب. بنابراین برای مثال وقتی در کتاب قرآن میخوانیم الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (10:1) یعنی احتمالا بخش 1، 30 و 200 یا 231 (یا هر نوع شماره گذاری مربوطه) از کتاب فرقان. یا به عبارت دیگر باید اینطور ترجمه شود:الر آیاتی است چند از این کتاب حکمت آموز.
رمز و معنای حروف مقطعه از مدتها برای من مشخص شده بود اما نمیتوانستم بین محتوای متن قرآن یعنی آنچه در ادامه این حروف مقطعه میآید با آن ارتباطی برقرار کنم. به سختی میتوانستم قبول کنم که صرف نظر از احکام و مناجات نامههایی که قرآن عربی خوانده میشود، مابقی متن، همان فرقان است. کتاب فرقان میبایست کتاب منسجمیباشد حال اینکه آیات قرآن اینچنین نیستند. تا اینکه یکبار در حین مطالعه همه چیز برای من و روشن واضح گشت. آنچه جلوی چشم من بود، آنچه قرنها سوره های قرآن تصور میشود در واقع نامههایی هستند که مسیحیان نستوری در شام برای فرستاده خود محمد (میسیونر مذهبی در بخش حجاز) ارسال کردهاند. دلیل خطابی بودن و پراکنده بودن متن به این خاطر است که متن قرآن در واقع مجموعه نامه هایی هستند که به تدریج از بلاد شام به دست محمد میرسیده است. به همراه نامه، بخشهایی از کتاب فرقان، مناجاتنامه های مختلف (قرآن مجید، قرآن کریم، قرآن حکیم و..) نیز برای محمد ارسال میشده است و حروف مقطعه در واقع به محتوای متن نامهها اشاره نمیکند بلکه به کتاب ها یا مجموعه بخش هایی از کتاب فرقان اشاره میکند که همراه با نامه برای محمد ارسال شده است. اجازه بدهید چند مورد را بررسی کنیم:
الَر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (11:1)
الف لام راء کتابى است که آیات آن استحکام یافته سپس از جانب حکیمى آگاه به روشنى بیان شده است
آنچه در ادامه میآید متن نامه است. الف. لام را بخشی از کتاب فرقان است که برای محمد ارسال شده و دارای آیات محکم است و حکیمیآگاه در پایان کتاب موخره ای برای آن نوشته است.(نگاه کنید به تفاوت آیات محکم و متشابه در سوره سوم آل عمران.در واقع منظور از آیات متشابه همان قرآن عربی و مناجات و بینات است) نباید ادامه نامه را با آنچه به آن الحاق شده است اشتباه گرفت. در واقع آیه اول این سوره و دیگر سوره ها اشاره به الحاقیاتی است که همراه با نامه از طریق کاروان برای محمد از بلاد شام فرستاده شده است.
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ (68:1)
ن، سوگند به قلم، و آنچه را با قلم مینویسند
همراه با نامه که در واقع همان متن سوره قلم است، بخش پنجاهم کتاب فرقان (ق) فرستاده شده و به همراه قلم و دیگر چیزهای لازم برای نوشتن( و ما یسطرون) یعنی آنچه با قلم مینویسند. در واقع مسیحیان نستوری در شام (که عیسی را پسر خدا نمیدانستند و این عقیده در کتاب قرآن نیز منعکس شده است) همراه با نامه برای محمد قلم و مرکب و دیگر ملزومات ارسال کرده اند تا او برای وی بنویسد و به نامههایشان پاسخ دهد.
ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ﴿۱﴾
ص، سوگند به قرآنی که متضمن ذکر است
در اینجا مترجم یک ویرگول اضافه کرده است که نباید در نظر گرفته شود. “و” بین دو کلمه ص و القرآن حرف ربط است و نه برای قسم خوردن. نویسنده گویا عادت داشته در آغاز یا بالای نامه، آنچه همراه نامه ضمیمه است را ذکر کند. پس باید این آیه را اینطور ترجمه کرد: آنچه به همراه نامه فرستاده شده است بخش 90 از کتاب فرقان به همراه قرآن عربی که حاوی ذکر و مناجات است. سپس نویسنده بدون اینکه اشاره دیگری بکند ادامه نامه را مینویسد.
حال به سوره 90 دقت کنید:
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۱﴾
فولادوند: سوگند به این شهر
مکارم: قسم به این شهر مقدس (مکه).
خرمشاهی: سوگند به این شهر مىخورم
وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۲﴾
فولادوند: و حال آنکه تو در این شهر جاى دارى
مکارم: شهری که تو ساکن
خرمشاهی: و تو [یکچند] در این شهر [حکمرواى مطلق و] دست گشادهاى
رمز و معنای حروف مقطعه از مدتها برای من مشخص شده بود اما نمیتوانستم بین محتوای متن قرآن یعنی آنچه در ادامه این حروف مقطعه میآید با آن ارتباطی برقرار کنم. به سختی میتوانستم قبول کنم که صرف نظر از احکام و مناجات نامههایی که قرآن عربی خوانده میشود، مابقی متن، همان فرقان است. کتاب فرقان میبایست کتاب منسجمیباشد حال اینکه آیات قرآن اینچنین نیستند. تا اینکه یکبار در حین مطالعه همه چیز برای من و روشن واضح گشت. آنچه جلوی چشم من بود، آنچه قرنها سوره های قرآن تصور میشود در واقع نامههایی هستند که مسیحیان نستوری در شام برای فرستاده خود محمد (میسیونر مذهبی در بخش حجاز) ارسال کردهاند. دلیل خطابی بودن و پراکنده بودن متن به این خاطر است که متن قرآن در واقع مجموعه نامه هایی هستند که به تدریج از بلاد شام به دست محمد میرسیده است. به همراه نامه، بخشهایی از کتاب فرقان، مناجاتنامه های مختلف (قرآن مجید، قرآن کریم، قرآن حکیم و..) نیز برای محمد ارسال میشده است و حروف مقطعه در واقع به محتوای متن نامهها اشاره نمیکند بلکه به کتاب ها یا مجموعه بخش هایی از کتاب فرقان اشاره میکند که همراه با نامه برای محمد ارسال شده است. اجازه بدهید چند مورد را بررسی کنیم:
الَر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (11:1)
الف لام راء کتابى است که آیات آن استحکام یافته سپس از جانب حکیمى آگاه به روشنى بیان شده است
آنچه در ادامه میآید متن نامه است. الف. لام را بخشی از کتاب فرقان است که برای محمد ارسال شده و دارای آیات محکم است و حکیمیآگاه در پایان کتاب موخره ای برای آن نوشته است.(نگاه کنید به تفاوت آیات محکم و متشابه در سوره سوم آل عمران.در واقع منظور از آیات متشابه همان قرآن عربی و مناجات و بینات است) نباید ادامه نامه را با آنچه به آن الحاق شده است اشتباه گرفت. در واقع آیه اول این سوره و دیگر سوره ها اشاره به الحاقیاتی است که همراه با نامه از طریق کاروان برای محمد از بلاد شام فرستاده شده است.
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ (68:1)
ن، سوگند به قلم، و آنچه را با قلم مینویسند
همراه با نامه که در واقع همان متن سوره قلم است، بخش پنجاهم کتاب فرقان (ق) فرستاده شده و به همراه قلم و دیگر چیزهای لازم برای نوشتن( و ما یسطرون) یعنی آنچه با قلم مینویسند. در واقع مسیحیان نستوری در شام (که عیسی را پسر خدا نمیدانستند و این عقیده در کتاب قرآن نیز منعکس شده است) همراه با نامه برای محمد قلم و مرکب و دیگر ملزومات ارسال کرده اند تا او برای وی بنویسد و به نامههایشان پاسخ دهد.
ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ﴿۱﴾
ص، سوگند به قرآنی که متضمن ذکر است
در اینجا مترجم یک ویرگول اضافه کرده است که نباید در نظر گرفته شود. “و” بین دو کلمه ص و القرآن حرف ربط است و نه برای قسم خوردن. نویسنده گویا عادت داشته در آغاز یا بالای نامه، آنچه همراه نامه ضمیمه است را ذکر کند. پس باید این آیه را اینطور ترجمه کرد: آنچه به همراه نامه فرستاده شده است بخش 90 از کتاب فرقان به همراه قرآن عربی که حاوی ذکر و مناجات است. سپس نویسنده بدون اینکه اشاره دیگری بکند ادامه نامه را مینویسد.
حال به سوره 90 دقت کنید:
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۱﴾
فولادوند: سوگند به این شهر
مکارم: قسم به این شهر مقدس (مکه).
خرمشاهی: سوگند به این شهر مىخورم
وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ﴿۲﴾
فولادوند: و حال آنکه تو در این شهر جاى دارى
مکارم: شهری که تو ساکن
خرمشاهی: و تو [یکچند] در این شهر [حکمرواى مطلق و] دست گشادهاى
مترجمین در تبیین و ترجمه این آیات کاملا گیج هستند. اما یک چیز مشخص است و اینکه در اینجا صحبت از دو شهر و مکان مختلف است. سوگند به این شهر و سوگند به شهری که تو در آن ساکنی. کاملا واضح است که گوینده و شنونده نه در یک مکان و به صورت حضوری بلکه در دو مکان دور از هم قرار دارند.
ظاهرا این مسیحیان در ابتدا برای محمد مناجات نامه یا همان قران عربی (ذکر) ارسال میکرده اند، اما گویا متن آن چندان هم برای مردم مکه واضح نبوده و از محمد میپرسیدند چرا این مناجات عربی است. در آیه زیر مشخص است که مردم حدس میزده اند که گویا این مناجات نامهها از مکان دوری آمده است.
و اگر [این کتاب را] قرآنى غیر عربی گردانیده بودیم قطعا مىگفتند چرا آیه هاى آن روشن بیان نشده کتابى غیر عربی و [مخاطب آن] عرب زبان بگواین [کتاب] براى کسانى که ایمان آوردهاند رهنمود و درمانى است و کسانى که ایمان نمياورند در گوشهایشان سنگینى است و قرآن برایشان نامفهوم است و [گویى] آنان را از جایى دور ندا مىدهند. (41:44) 1
محمد از این موضوع شکایت میکند و به همین خاطر برای وی علاوه بر مناجاتها (قرآن عربی)، فرقان نیز در بخشهای مختلف(که با حروف مقطعه مشخص شده اند) فرستاده میشود. در ابتدای سوره فرقان (25) میخوانیم:
بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود فرقان [=کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانیان هشداردهندهاى باشد
و پیامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند (30)…. و کسانى که کافر شدند گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است این گونه [ما آن را به تدریج نازل کردیم] تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم و آن را به آرامى [بر تو] خواندیم (32)
در اینجا به وضوح اعتراف میشود که قرآن مهجور افتاده است. همچنین در سوره طه میخوانیم:
طه ﴿۱﴾ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿۲﴾ قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتى .
یعنی ما برای تو بخش 400.5 کتاب فرقان را فرستاده ایم و (در پاسخ به شکایت محمد) مینویسد که اگر به خاطر قرآن یا مناجات دچار مشکل شده است پس اکنون میتواند از فرقان استفاده کند.
بنابراین سوره فرقان نقطه عطفی در ارسال این متون و نامهها به محمد است. از این پس، برای محمد علاوه بر مناجات و ذکر، بخشهایی از کتاب فرقان نیز فرستاده میشود. توجه شود که فرقان در کتاب قرآنی که در دست داریم موجود نیست بلکه همراه با این مجموعه نامه ها فرستاده شده است. محمد این صحیفه ها یا نامه ها را حفظ کرده و به همین ترتیب به دست مسلمانان رسیده است. آنها هرچه را که باقی مانده و به دست شان رسیده است بدون دخل و تصرف ولو بی نظم و ترتیب، بازنویسی کردهاند.
باید توجه داشت که در تمامیاین نامهها فعل نزل یا انزلنا به معنای نزول از آسمان به زمین نیست بلکه به سادگی به معنای فرستادن و ارسال نامه است.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲﴾
در ادامه همین سوره، نویسنده از محمد میپرسد:
وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿۹﴾
نویسنده از محمد سئوال میکند که آیا حدیث موسی را شنیده است و سپس توضیح کوتاهی میدهد. در یک گفتگوی حضوری هیچ نیازی نیست که چنین سئوالی مطرح و ثبت شود. همچنین دلیل پراکنده بودن و اشارات ناقص و کوتاه به قصص انبیا این است که اینها فقط اشاراتی کوتاه در نامه است و نیازی به شرح مبسوط نبوده چرا که شرح کامل در بخشهایی از کتاب فرقان همراه با نامه به دست محمد رسیده است. در واقع این اشارات برای این است که از محمد خواسته شود به این داستانها در کتاب فرقان توجه کند.
همیشه این سئوال مطرح بوده که چرا الله گاهی سوم شخص است و گاهی اول شخص جمع. در اینجا منظور از “ما” نه خدا یا فرشته بلکه فرقه ای از مسیحیان نستوری هستند که برای محمد قرآن عربی و فرقان ارسال میکردند. به همین خاطر فاعل، جمع است و نه مفرد و نباید آنرا با الله اشتباه گرفت.
اکنون بهتر است به سوره کوتاه قارعه (101) توجه کنیم:
کوبنده (۱)
ظاهرا این مسیحیان در ابتدا برای محمد مناجات نامه یا همان قران عربی (ذکر) ارسال میکرده اند، اما گویا متن آن چندان هم برای مردم مکه واضح نبوده و از محمد میپرسیدند چرا این مناجات عربی است. در آیه زیر مشخص است که مردم حدس میزده اند که گویا این مناجات نامهها از مکان دوری آمده است.
و اگر [این کتاب را] قرآنى غیر عربی گردانیده بودیم قطعا مىگفتند چرا آیه هاى آن روشن بیان نشده کتابى غیر عربی و [مخاطب آن] عرب زبان بگواین [کتاب] براى کسانى که ایمان آوردهاند رهنمود و درمانى است و کسانى که ایمان نمياورند در گوشهایشان سنگینى است و قرآن برایشان نامفهوم است و [گویى] آنان را از جایى دور ندا مىدهند. (41:44) 1
محمد از این موضوع شکایت میکند و به همین خاطر برای وی علاوه بر مناجاتها (قرآن عربی)، فرقان نیز در بخشهای مختلف(که با حروف مقطعه مشخص شده اند) فرستاده میشود. در ابتدای سوره فرقان (25) میخوانیم:
بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود فرقان [=کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براى جهانیان هشداردهندهاى باشد
و پیامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند (30)…. و کسانى که کافر شدند گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است این گونه [ما آن را به تدریج نازل کردیم] تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم و آن را به آرامى [بر تو] خواندیم (32)
در اینجا به وضوح اعتراف میشود که قرآن مهجور افتاده است. همچنین در سوره طه میخوانیم:
طه ﴿۱﴾ مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿۲﴾ قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتى .
یعنی ما برای تو بخش 400.5 کتاب فرقان را فرستاده ایم و (در پاسخ به شکایت محمد) مینویسد که اگر به خاطر قرآن یا مناجات دچار مشکل شده است پس اکنون میتواند از فرقان استفاده کند.
بنابراین سوره فرقان نقطه عطفی در ارسال این متون و نامهها به محمد است. از این پس، برای محمد علاوه بر مناجات و ذکر، بخشهایی از کتاب فرقان نیز فرستاده میشود. توجه شود که فرقان در کتاب قرآنی که در دست داریم موجود نیست بلکه همراه با این مجموعه نامه ها فرستاده شده است. محمد این صحیفه ها یا نامه ها را حفظ کرده و به همین ترتیب به دست مسلمانان رسیده است. آنها هرچه را که باقی مانده و به دست شان رسیده است بدون دخل و تصرف ولو بی نظم و ترتیب، بازنویسی کردهاند.
باید توجه داشت که در تمامیاین نامهها فعل نزل یا انزلنا به معنای نزول از آسمان به زمین نیست بلکه به سادگی به معنای فرستادن و ارسال نامه است.
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲﴾
در ادامه همین سوره، نویسنده از محمد میپرسد:
وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿۹﴾
نویسنده از محمد سئوال میکند که آیا حدیث موسی را شنیده است و سپس توضیح کوتاهی میدهد. در یک گفتگوی حضوری هیچ نیازی نیست که چنین سئوالی مطرح و ثبت شود. همچنین دلیل پراکنده بودن و اشارات ناقص و کوتاه به قصص انبیا این است که اینها فقط اشاراتی کوتاه در نامه است و نیازی به شرح مبسوط نبوده چرا که شرح کامل در بخشهایی از کتاب فرقان همراه با نامه به دست محمد رسیده است. در واقع این اشارات برای این است که از محمد خواسته شود به این داستانها در کتاب فرقان توجه کند.
همیشه این سئوال مطرح بوده که چرا الله گاهی سوم شخص است و گاهی اول شخص جمع. در اینجا منظور از “ما” نه خدا یا فرشته بلکه فرقه ای از مسیحیان نستوری هستند که برای محمد قرآن عربی و فرقان ارسال میکردند. به همین خاطر فاعل، جمع است و نه مفرد و نباید آنرا با الله اشتباه گرفت.
اکنون بهتر است به سوره کوتاه قارعه (101) توجه کنیم:
کوبنده (۱)
الْقَارِعَهُ ﴿۱﴾
چیست کوبنده (۲)
چیست کوبنده (۲)
مَا الْقَارِعَهُ ﴿۲﴾
و تو چه دانى که کوبنده چیست (۳)
و تو چه دانى که کوبنده چیست (۳)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَهُ ﴿۳﴾
روزى که مردم چون پروانه[هاى] پراکنده گردند (۴)
روزى که مردم چون پروانه[هاى] پراکنده گردند (۴)
یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿۴﴾
و کوهها مانند پشم زدهشده رنگین شود (۵)
و کوهها مانند پشم زدهشده رنگین شود (۵)
وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ ﴿۵﴾
اما هر که سنجیدههایش سنگین برآید (۶)
اما هر که سنجیدههایش سنگین برآید (۶)
فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ﴿۶﴾
پس وى در زندگى خوشى خواهد بود (۷)
پس وى در زندگى خوشى خواهد بود (۷)
فَهُوَ فِی عِیشَهٍ رَّاضِیَهٍ ﴿۷﴾
و اما هر که سنجیدههایش سبک بر آید (۸)
و اما هر که سنجیدههایش سبک بر آید (۸)
وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ﴿۸﴾
پس جایش هاویه باشد (۹)
پس جایش هاویه باشد (۹)
فَأُمُّهُ هَاوِیَهٌ ﴿۹﴾
و تو چه دانى که آن چیست (۱۰)
و تو چه دانى که آن چیست (۱۰)
وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ﴿۱۰﴾
آتشى استسوزنده (۱۱)
آتشى استسوزنده (۱۱)
نَارٌ حَامِیَهٌ ﴿۱۱﴾
نویسنده بدون هیچ مقدمه و موخره ای، دو کلمه القارعه و هاویه را توضیح میدهد. تمام مفسرین در توضیح این سوره سرگرداناند چرا که تصور میکنند این از یک مکالمه حضوری بین دو انسان یا فرشته و انسان حاصل شده است. اما پاسخ برای ما ساده است چرا که معما حل گشته است: محمد در حین خواندن متن فرقان به این دو کلمه مبهم برخورد کرده و معنای آنرا از مسیحیان نستوری در شام سئوال کرده است و آنها در این نامه کوتاه صرفا به سئوالات وی پاسخ دادهاند.
ما در مورد این مسیحیان نستوری چه میتوانیم بدانیم؟ به نظر میرسد که آنها افراد خاصی را در مکانهای مختلف انتخاب و مامور میکردهاند تا مذهب مسیحی و خداپرستی را تبلیغ کنند. محمد تنها مبلغ مذهبی آنان نبوده است. در سوره 16 آیه 36 میخوانیم:
و در حقیقت در میان هر امتی فرستادهاى برانگیختیم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت [=فریبگر] بپرهیزید پس از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است.
در واقع محمد بن عبدالله یکی از مسیونرهای مسیحی این فرقه نستوری بوده است که برای هدایت مردم مکه انتخاب شده است. وی براستی خودش را رسول و فرستاده خدا میدانسته است اما نه به این معنا که مستقیما با خدا یا فرشته اش در ارتباط است بلکه وی از طرف مسیحیان نستوری برای فرستادن پیام خدا رسالتی دریافت کرده است.
ممکن است اعتراض شود که پس چرا محمد مستقیما تبلیغ مسیحیت نمیکرده است. مسیحیان نستوری مستقیما از مسیحیت سخن نمیگفتند چرا که نمیخواستند با مسیحیت رسمیکلیسای بیزانس (دشمن اصلی شان) تداعی شوند. البته واضح است که در متن آیات مکی نظر مثبتی نسبت به اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان) دیده میشود اما در آیات مدنی، این نظر لطف به خصومت و طرد تبدیل شده است. به نظر میرسد که این مسیحیان اگرچه زبان عربی میدانستهاند اما در اصل به زبان سریانی مینوشتهاند و دلیل وجود کلمات سریانی که کریستف لوکزنبورگ3 در قرآن کشف کرده (مانند زبانیه، حور عین و…) از همین روست. آنها همچنین با نجاشی، پادشاه مسیحی حبشه روابط حسنه داشتهاند و هنگامیکه عرصه بر محمد بن عبدالله در مکه تنگ میشود به توصیه آنان عده ای از مسلمانان به حبشه پناه میبرند. از عدم اشاره به افراد، مکانهای خاص، میتوانیم حدس بزنیم که آنان تا به حال به حجاز و مکه نیامده بودند. ظاهرا بعدا از هجرت محمد به مدینه، یا مرگ خدیجه یا حوادثی دیگر، ارتباط کتبی آنان با محمد قطع شده است و از این به بعد محمد تغییراتی بسیار در دین خود داد و دیگر از آن آیات با لحن مسیحیایی و آخرالزمانی، موزون و شاعرانه خبری نیست. در مدینه محمد خود به عنوان یک کاهن و رهبر مذهبی و سیاسی، شخصا ادعای وحی میکند و از زبان خدا، احکامیرا برای مسلمانان وضع میکند.
هزارو چهار صد سال است که همگان به اشتباه تصور می کنند منظور از قرآن در متن همین نامه هایی است که برای محمد ارسال شده است. در حالی که قرآن و فرقان از دست رفته است و آنچه نزد مسلمانان باقی ماند و جمع آوری شد تنها مجموعه ای از همین نامه هاست که از سوی مسیحیان نستوری در شام ارسال میشده است. پس در واقع، قرآنی که ما می شناسیم، قرآنی نیست که در متن به آن اشاره شده است.
ما در مورد این مسیحیان نستوری چه میتوانیم بدانیم؟ به نظر میرسد که آنها افراد خاصی را در مکانهای مختلف انتخاب و مامور میکردهاند تا مذهب مسیحی و خداپرستی را تبلیغ کنند. محمد تنها مبلغ مذهبی آنان نبوده است. در سوره 16 آیه 36 میخوانیم:
و در حقیقت در میان هر امتی فرستادهاى برانگیختیم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت [=فریبگر] بپرهیزید پس از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است.
در واقع محمد بن عبدالله یکی از مسیونرهای مسیحی این فرقه نستوری بوده است که برای هدایت مردم مکه انتخاب شده است. وی براستی خودش را رسول و فرستاده خدا میدانسته است اما نه به این معنا که مستقیما با خدا یا فرشته اش در ارتباط است بلکه وی از طرف مسیحیان نستوری برای فرستادن پیام خدا رسالتی دریافت کرده است.
ممکن است اعتراض شود که پس چرا محمد مستقیما تبلیغ مسیحیت نمیکرده است. مسیحیان نستوری مستقیما از مسیحیت سخن نمیگفتند چرا که نمیخواستند با مسیحیت رسمیکلیسای بیزانس (دشمن اصلی شان) تداعی شوند. البته واضح است که در متن آیات مکی نظر مثبتی نسبت به اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان) دیده میشود اما در آیات مدنی، این نظر لطف به خصومت و طرد تبدیل شده است. به نظر میرسد که این مسیحیان اگرچه زبان عربی میدانستهاند اما در اصل به زبان سریانی مینوشتهاند و دلیل وجود کلمات سریانی که کریستف لوکزنبورگ3 در قرآن کشف کرده (مانند زبانیه، حور عین و…) از همین روست. آنها همچنین با نجاشی، پادشاه مسیحی حبشه روابط حسنه داشتهاند و هنگامیکه عرصه بر محمد بن عبدالله در مکه تنگ میشود به توصیه آنان عده ای از مسلمانان به حبشه پناه میبرند. از عدم اشاره به افراد، مکانهای خاص، میتوانیم حدس بزنیم که آنان تا به حال به حجاز و مکه نیامده بودند. ظاهرا بعدا از هجرت محمد به مدینه، یا مرگ خدیجه یا حوادثی دیگر، ارتباط کتبی آنان با محمد قطع شده است و از این به بعد محمد تغییراتی بسیار در دین خود داد و دیگر از آن آیات با لحن مسیحیایی و آخرالزمانی، موزون و شاعرانه خبری نیست. در مدینه محمد خود به عنوان یک کاهن و رهبر مذهبی و سیاسی، شخصا ادعای وحی میکند و از زبان خدا، احکامیرا برای مسلمانان وضع میکند.
هزارو چهار صد سال است که همگان به اشتباه تصور می کنند منظور از قرآن در متن همین نامه هایی است که برای محمد ارسال شده است. در حالی که قرآن و فرقان از دست رفته است و آنچه نزد مسلمانان باقی ماند و جمع آوری شد تنها مجموعه ای از همین نامه هاست که از سوی مسیحیان نستوری در شام ارسال میشده است. پس در واقع، قرآنی که ما می شناسیم، قرآنی نیست که در متن به آن اشاره شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر