باورهای اسلامی ایرانیان، یکی از عوامل خشونت بار و ویرانگر هویتی آنان است. قرآن و شخصیت های دینی مانند پیامبر و امامان شیعه، مخرب اندیشه در روان ایرانیان می باشند. باید خردگرایی را فعال نمود و یکی از عوامل توسعه خرد و استقلال اندیشه، نقد دین و اسطوره های آن است.
روان افسون شده دین پایدار می گردد زیرا جنبه رازآمیز و سحرانگیز بخود می گیرد و ذهن آدمی با پدیده رازدار به شگفتی درمیاید و جذب می شود. ساختار ذهن هرچند عقلگرا باشد هرگز از احساس و هیجان و عواطف و رازگرایی خالی نیست. ذهن دین خو در مستی احساسی و عاطفی غوطه ور است و در فضای دینی، از رفتار عقلگرایانه بطورکامل دور شده و خود به تولید ایمانگرایی و خرافه گرایی می پردازد. یکی از جلوه های تمایل به عاطفه دینی و خودافسونی، تصویر سازی غیرواقعی از شخصیت های تاریخی و افسانه ای مانند پیامبران و امامان می باشد. بقول آرتور شوپنهاور: «هیچ دینی برای کیفیت شعور و ادراک، به انسان پاداش نمی دهد. ادیان همچون کرم نورانی هستند که به تاریکی نیازمند می باشند.». تروریسم ریشه های گوناگون دارد ولی یکی از ویژگی های آن شیفتگی روانی تروریست است. تروریست های مسلمانی که در پاریس روزنامه نگاران «شارلی ابدو» را در ژانویه 2015 به قتل رساندند، پس از جنایت خود در خیابان فریاد زدند: «ما انتقام پیامبر را گرفتیم». این متعصب ها آنچنان از طرح های فکاهی پیامبر اسلام آشفته شده بودند که برای آنها نابودی هنرمند طراح تنها تصمیم «مناسب» به حساب می آمد. در باور آنها، ترسیم چهره پیامبر، نه تنها گناه است بلکه بعلاوه تجاوز به اسطوره های ذهنی می باشد که زندانی باور دینی است. حکم قرآن روشن است: «هرکس اطاعت کند از رسول خدا، بطور قطع از خدا اطاعت کرده است.»(النسا 80). «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»، اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا فرمان بريد و از پيامبر و از خداوند فرمان خويش اطاعت كنيد.(النسا 59). این احکام قرآنی تابع زمان نیستند و در هر لحظه تاریخی قابل اجرا هستند. این احکام، اطاعت فرد مسلمان از پیامبر را، اطاعت از خدای آسمانها می داند. البته این اطاعت نه تنها تبعیت از امر قدسی است بلکه تبعیت از فرمان نماینده الله، پیامبر نیز می باشد. در ذهن دین خو، الله به پیامبر و پیامبر به الله تبدیل می شود. پیامبر اسلام یک فرمانده نظامی بود و برای تسلط بر تمامی خانواده های قریش و یهودیان شبه جزیره حجاز، نیازمند افراد جانثار و مطیع بود که برای او جنگ کنند و بنابراین الله به نیروی برانگیزاننده این اطاعت تبدیل می شود. اطاعت در برابر الله/محمد، یک قاعده همیشگی و درونی می شود. اهرم اطاعت ذهنی، گردآورنده مومن و راهزن و جانی و جنگجو و متجاوز و فاسد می گردد. آیه قرآنی و چهره اسطوره ای پیامبر، نه تنها برای دوران پیامبر بلکه برای تمامی خلفای چهارگانه، تمامی خلفای بنی امیه و بنی عباس و تا دوران معاصر آیت الله خمینی و البغدادی نیز مشروعیت داشته و قدرت اجرایی دارد. چگونه یک شخصیت تاریخی به چهره ایی افسانه ای تبدیل می گردد؟ دین به سحر و جادو و هیجان نیاز دارد تا افراد را دور خود نگه دارد و واکنش روحی آنان را به خود وابسته سازد. دین به احساس کور و تسلیم احتیاج دارد تا فرمان قدسی به اجرا درآید. دین به اوهام و اسطوره نیازمند است، تا افراد را به حرکت درآورد. حال پیامبر، شخصیتی که سمبول بارز دین است، بت واره ای که تمامی معنای دین را در خود دارد، اسطوره ای که با الله رابطه دارد، وقتی قربانی می طلبد باید قربانی گرفت. برای یک مسلمان تصویر محمد، تصویر یک شخصیت تاریخی نیست، شخصیت زمینی یا رهبر نظامی نیست، بلکه تصویر خدا، تصویر امر مطلق قدسی است. از آنجا که اسلام هرگونه قدرت مستقل فکری را معدوم می سازد و انسان را به وسیله ای هیجانی و افسونشده تبدیل می کند، بسیاری از مسلمانان رابطه عادی با رهبر دینی خود ندارند. آنها بیماران هیجان زده ای هستند که تمام دنیا را بطور مطلق تابع امر قدسی خود می خواهند. البته فرد تروریست در مغز خود ساماندهی عقلانی دارد و بر اساس یک منطق مخفی و منضبط عمل می کند، ولی این قدرت عقلانی تابع «عاطفه دین خو» و ازخودبیگانه و مسخ زده است. این منطق، منطق دکارتی شهروندانه و انسان گرا نیست بلکه تابع یک ایدئولوژی دینی جنایتکارانه است. اگر چه در سنت اسلامی اشاره به تاریخی بودن محمد است و گویند که پیامبر یک انسان و «امی» می باشد، ولی در ذهن فرد مسلمان پیامبر از جنس دیگری است. برای مسلمان محمد ازجانب الله است و محمد دارای معجزه است و این معجزه قرآن است. ما می دانیم که این گفته، افسانه ای بیش نیست و تاریخ بشری و عقلانیت و علم در تاریخ، نمی تواند با این ادعا موافق باشد. ما میدانیم که ادعای معجزه، افسانه ساختگی مسلمانان است و بیانگر عقب ماندگی ذهنیت آرکائیک آنان است. بقول پژوهشگران جدی و علمی، قرآن نوشتاری تاریخی و التقاطی و سرشار از تناقض و ابهام می باشد. ابوالعلا معری «منشئات» خود را برتر از قرآن می داند. بیشتر داستانهای قرآن از داستانهای یهودیان و ترسایان گرفته شده است. بقول اسلامشناس آلمانی «تئودر نولدکه»، قرآن به هیچ روی اثر برجسته بشمار نمی آید و این ادعا ناشی از تعصب مسلمانان است که یک تولید معیوب را تا حد یک شاهکار بی بدیل بالا می برند(رجوع شود به کتاب «قرآن» از همین محقق). بالاخره بقول «رینولد نیکلسن» خاورشناس و اسلام شناس ومترجم مثنوی مولوی به انگلیسی، از نظر ادبی، قرآن تکه تکه، بدون پیوستگی، پراکنده، پر از اشتباه و ملال انگیز است. در ذهنیت اسلامی عقلانیت دکارتی از کار باز می ماند و اعتقاد دگماتیستی جانشین آن می شود. در ذهنیت اسلامی، تاریخ زمان دار منحل می شود. به تاریخ برگردیم در ذهن و تخیل مسلمان پیامبر معصوم است، آخرین پیامبر است. در فرهنگ اسلامی معصوم کسی است که مرتکب «گناه» نمی شود. عمل گناه بمعنای عدم پیروی از خواست الله است و معصوم بنا بر طبیعت اش هرگز مرتکب «گناه» نمی شود. روشن است که «گناه » از نظر جامعه شناسی بی مفهوم است و خطاها و اشتباه ها، قابل تحلیل و بررسی و تصحیح هستند. حال آنکه ما بارها نشان داده ایم که محمد مسئول جنگ و خشونت علیه قبایل دیگر و مخالفان خود بوده و قرآن بطرز فاحش در خطا و ناروایی قرار دارد. قرآن بمثابه یک رساله بردگی طلب و تبعیض گرا می باشد و حقوق انسانی و آزادی فکر هرگز مورد توافق اسلام نیست. به همین خاطر در طول تاریخ، قرآن مشوق جنگ و جنایت و استعمار اسلامی بوده است. بعلاوه محمد بعنوان «آخرین پیامبر» جز یک افسانه چیزی دیگری نیست. تاریخ و زمان، با ظهور اسلام متوقف نشده اند و ابداع دینی و دین سازی توسط بشریت پایانی ندارد. اول آنکه ادیان بزرگ مانند زرتشتی، یهودیت، مسیحیت، اسلام، هندوئیسم، بودایی، کنفوسیونیسم، شنتوئیسم، آئین آفریقایی وودو، بهائیت، و دیگر آئین ها بسیار متنوع می باشند و دوم آنکه ادیان، پیش از اسلام وجود داشته و پس از اسلام نیز ادیان جدید متعددی بوجود امده اند. بعنوان نمونه پس جنگ جهانی دوم دهها دین تازه در آسیا بوجود آمده است. در ژاپن بر پایه ترکیب و امتزاج میان ادیان بزرگ شینتوئیسم، بودایی گری و مسیحیت، ادیان جدیدی مانند ««آگون چو» در سالهای 70 میلادی و «ام شیری کیو» در سالهای 80 میلادی، بوجود آمده اند که «شکوفایی روح انسانی» را مورد توجه قرارداده و بقول جامعه شناس فرانسوی «پیر بوردیو»، این معتقدان، یک نوع «معنویت گرایی خودی» بوجود آورده تا از طریق معنویت فردی جهان را تغییر دهند. البته در دوران معاصر طرز گرایش به ادیان جدید مانند اطاعت نسبت به دین های قدیمی نیست، زیرا افراد معتقد با سیالیت بیشتر عمل کرده و دارای یک «گردش روحی» یا طبیعت گرایی می باشند. پس ادعای معصومیت محمد و آخرین دین، ناشی از تعصب و نادانی است. رابطه مسلمان با قرآن از سرشت دیگری هستند. برای مسلمان قرآن خلق نشده است بلکه «ازلی» است و از سوی الله به جبرائیل سپرده شده و به پیامبر وحی شده است. بعلاوه پیامبر بلحاظ رسالت اللهی اش سراسر مقدس بوده و دین او آخرین دین الهی است که تا آخر دنیا با قرآن، تنها کتاب الهی و مقدس باقی خواهد ماند. برای این باور دینی مهم نیست که زمین بیش از چهار میلیارد سال دیگر ادامه خواهد داشت و بشریت زمان عظیمی را تجربه خواهد کرد، برای این باور همه چیز به جزمیات دینی خلاصه می گردد. رابطه میان مسلمان و دین و پیامبر او، از مناسبات عقلی خارج شده و جادویی و درونی و باطنی شده است. این رابطه چیزی متکی بر عشقی گنگ و عاطفه ای بیمارگونه و هیجان های سکسی و تنش های پاتولوژیکی است. روان انسانی ناشی از این رابطه، در شیفتگی و خودشیفتگی دینی بسر برده و باازخودبیگانگی دینی، هرگونه بردباری نسبت به باورهای دیگر را بطور قطع از دست داده است. به این اعتبار، پیامبر اسلام از تاریخ جدا شده و به روحی فراتاریخی تبدیل شده است و این روح، انسان دین خو را به هر کجا که بخواهد می کشاند. ترور هر فرد دیگری در راه پیامبر، به یک امر مقدس تبدیل می گردد. با توجه به آنچه بیان شد ما باید به تاریخ برگردیم. پیامبر تاریخی کیست؟ این شخص از کدام اجتماع و کدام فرهنگ و کدام جغرافیا می آید؟ البته همه تاریخ نویسی مسلمانان با افسانه و دینسازی توام است و فقدان دقت علمی و نبود داده های تاریخی یکی از دشواری های ساختاری در تاریخ نویسی اسلامی است. تاریخ نویسان اسلامی، مبلغان دین هستند. به همین خاطر با احتیاط باید عمل کرد و نباید بافته های خیالبافی شده آنان را بعنوان داده های جدی و عینی، به حساب آورد. قرآن یک نوشته تاریخی است که طی 200 سال نوشته می شود و محمد علیرغم تمام اسطوره سازی یا گزافه گویی، مردی عرب تبار، از اجتماع قبیله ای حجاز و فردی تاریخی است، محمد فردی جنگ طلب و زورگو و بیرحم می باشد، محمد برای قتل مخالفان خود تردیدی نداشت، محمد دارای 13 تا 15 «زن رسمی» بوده و در مناسبات جنسی فرازناشویی برای خود محدودیتی قائل نبوده است، محمد آیات را در ارتباط با منافع شخصی و خانوادگی و قبیله ای خود تعریف می کرد، محمد غزوات متعددی را فرماندهی کرده و در پایان عمر میخواست در آغوش عایشه جان بسپارد. البته بنابر نظر برخی محققان و برپایه تحقیقات باستانشناسانه و تاریخی، شخصیت های دینی مانند ابراهیم و مسیح، شخصیت تاریخی نیستند، بلکه محصول تصور تاریخی و افسانه های کهن و اسطوره سازی می باشند. بر پایه حوادث تاریخی و شواهد گوناگون، محمد بن عبدالله وجود داشته است ولی شخصیت دینی ارائه شده او با شخصیت واقعی و اخلاقی او کاملن متضاد است. دنیای اسلام با تعصب شدیدی پیامبر را می ستاید و افراد مسلمان قادر نیستند واقعیت ملموس و عادی او را پذیرفته و به اخلاق خشونت طلب و تبعیض گرای پیامبر انتقاد وارد کنند. این ذهنیت مسخ شده محصول تعصب های قرآنی و فرهنگ یک جانبه و تاریخ فکری جامعه مسلمان است. ذهن ناشی از قرآن و ذهن آبیاری شده توسط دینداران سیاسی و تاریخ نویس، ناتوان باقی مانده است. در این ذهن ناتوان، محمد یک اسطوره کامل است و امروز کسان زیادی هستند که حکومت الله را می خواهند و محمد را آخرین پناه هستی خود می دانند. باید از این فضا فاصله گرفت و در ابتدا به نویسندگان زندگی محمد، ابن اسحاق و ابن هشام و واقدی و طبری می پردازیم تا به شخصیت تاریخی پیامبر اسلام نزدیک شویم. مبارزه فکری و فلسفی علیه حاکمیت قرآنی در ذهن، مستلزم اسطوره زدائی از پیامبر و امامان است. ذهنیت را بسوی خرد بکشانیم. ذهنیت خردگرا با نقد تاریخی دین و زمینی ساختن شخصیت های دینی، توسعه می یابد. نه قرآن از آسمان آمده و نه محمد دارای رسالت الهی و آسمانی می باشد. محمد پیامبر عرب است که در جستجوی استیلای سیاسی و دفاع از منافع این جهانی خود بود. اعتبار ابن اسحاق؟ ابن اسحاق که اولین زندگینامه نویس محمد است در 704 میلادی در مدینه متولد و در 767 درگذشت. نوشته این «زندگینامه» که 120 سال پس از مرگ محمد تهیه شده، بطور قطع از بین رفته و فقط بخش هایی از آن توسط ابن هشام نقل می شود. روایت هایی که پدرش برای او در باره «سیره» محمد می گفت منبع مهمی برای او بود. او طرفدار مکتب مالکی شده و در زمان عباسیان به شهر بصره رفته و در سال 767 در آنجا می میرد. گفته می شود محمد بن اسحاق بن یسار یا ابن حصار از موالی عرب یا ایرانی، اولین مورخ در زمینه تاریخ دوران اولیه اسلام است. در باره ابن اسحاق، «بغدادی» نیز نوشته است. خطیب بغدادی (متولد 392 هجری و در گذشته در سال 463 هجری – 1002 تا 1071 میلادی) یک مورخ اسلامی و حدیث شناس مسلمان است. شهرت خطیب بغدادی به خاطر کتاب «تاریخ مدینةالسلام» یا همان «تاریخ بغداد» بوده که در حقیقت دانشنامهای است که دربرگیرنده زندگینامه بیش از ۷۸۰۰ نفر از روحانیون و شخصیتها (از جمله زنان) می باشد. او در ابتدا حنبلی و سپس شافعی شد و متمایل به اشعری بود. بگفته خطیب بغدادی پدر بزرگ ابن اسحاق، یسار، در زمان خلافت ابوبکر در عین التمر در سال ۱۲ هجری به اسارت گرفته شد و به مدینه فرستاده شد. او به بردگی درآمد ولی با پذیرش اسلام آزاد شد. سه پسر یسار: موسی، عبد الرحمن و اسحاق (پدر ابن اسحاق)، همه راویان معروف اخبار شدند. ابن اسحاق نیز شیوه پدران و عموهایش را پی گرفته و به تدریس «علم اخبار» پرداخت. نوشتار ابن اسحاق در باره «سیره» محمد اولین نوشته است. او معاصر محمد نیست. از روش کار او برای جمع آوری اخبار اطلاع دقیقی موجود نیست. ولی پرسش اساسی این است که جمع آوری اطلاعات پس از گذشت یک قرن چگونه میسر است؟ کار تحقیقات باید متکی بر اسناد و روش باستانشناسی و شواهد عینی زندگی و یا خاطره های دست اول باشد. در شرایط فقدان دستنوشته و آثار تاریخی و باستانشناسانه، در شرایط نبود خانه شخصی و وسائل خصوصی باقیمانده و در شرایطی که پیروان و یاران مستقیم محمد دیگر وجود ندارند، زندگینامه نویسی فقط با خاطره های دست دوم و دست سوم دیگران و افسانه سرایی و غلوگویی و یا جعل سازی خود شخص نویسنده امکانپذیر است. بعنوان منبع خبری، روایت راویان از سینه به سینه میسر می باشد ولی احتمال تغییر و تحریف و وارونه نشان دادن رویدادها و رفتارها نیز کاملن ممکن است. بنابراین پرسش مهم اینجاست که زندگینامه محمد بدون مصالح لازم و شاهدان، چگونه نوشته شده است؟ نگارش در باره زندگی پیامبر اسلام، به لحاظ فاصله زمانی نمی توانست کار جدی باشد و آنچه که از ابن اسحاق باقی است نشان می دهد که او به نقل گفته های دیگران می پردازد بدون آنکه قادر باشد منبع محکم و مشخص ارائه کند. علیرغم این ایراد اساسی، متاسفانه نوشتار «ابن اسحاق» در جریان حوادث تاریخی نابود شد ولی شخص دیگر، یعنی ابن هشام نقل قول های زیادی از ابن اسحاق مطرح می کند. سپس افرادی که در زمینه «سیره» محمد و احادیث و روایات نوشته اند، از نوشته ابن هشام یاد می کنند زیرا او تنها کسی است که بشکل گسترده از ابن اسحاق نقل قول می آورد. البته ابن هشام گفته های ابن اسحاق را دستچین نموده و گاه بخشی از آنها را حذف می کند. فقدان نسخه ابن اسحاق اجازه نمی دهد تا ارزیابی دقیقی صورت گیرد. پیش از آنکه به «ابن هشام» بپردازیم یک نکته اساسی را یاد آوری کنیم. نوشته ابن اسحاق مورد تائید یا اعتراض اشخاص مختلف قراردارد. «مالک ابن انس» که هم دوره ابن اسحاق و بنیان گذار فقه مالکی بوده، ابن اسحاق را «دروغگو» «دجال» و «کسی که روایاتش را از یهودیان میگیرد» معرفی میکند. فقیهان و مورخانی چون الشیبانی، الشافعی(بنیان گذار فقه شافعی)، ابوعبید آندلسی، و الماوردی، محمد ابن جریر طبری، ابن شهاب زهری، ابن حبان، از ابن اسحاق دفاع کرده و او را معتبر می دانند. یکی از موارد اختلاف، گزارش ابن اسحاق و واقدی در باره قبیله بنی قریظه می باشد. روایات ابن اسحاق کهن ترین منبعی است و مطرح می کند دو قبیله قریش و بنی قریظه با یکدیگر متحد میشوند تا علیه مسلمانان و محمد جنگ کنند ولی قوای محمد آنها را محاصره نموده و آنها بالاخره تسلیم می شوند. با توافق محمد، «سعدبن معاذ» از سران قبیله «اوس» حکم داد تا مردان بنی قریظه را گردن بزنند و زنان و کودکان را به بردگی درآورند. ابن اسحاق تعداد کشته شدگان را بین 400 تا 900 نفر نوشته است. «ژاکوب کیستر»، استاد دانشگاه عبری اورشلیم معتقد است که این کشتار بطرز واقعی روی داده است و مخالفان ابن اسحاق از زاویه فقهی گزارش ابن اسحاق را رد می کنند و یا دارای اختلافات شخصی با او بوده اند. «کیستر» می گوید کینه توزی فردی منشا یکسری اختلافات بوده است. بعنوان نمونه ابن اسحاق برخی نوشته های «مالک ابن انس» را بطور علنی مورد انتقاد قرار می دهد و این امر واکنش دیگران را برمی انگیزد. نظر «ژاکوب کیستر» مورد تائید دیگران نیز می باشد. «خالد یحیی بلانکنشپ» استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه تمپل آمریکا که متولد 1949 بوده و خود به اسلام گرویده، میگوید کیستر استدلالهایی معقول آورده و نشان می دهد که واقعه باید اتفاق افتاده باشد. بلانکنشپ می افزاید اگرچه کیستر اسرائیلی است، ولی بخاطر عمق تحقیقات او و بی طرفی اش نسبت به منابع اسلامی، قضاوت او نباید سبک شمرده شود. «گوردون دانیل نیوبی»، استاد مطالعات تطبیقی اسلام و یهودیت میگوید: کشتار باید اتفاق افتاده باشد زیرا تنش فزایندهای که بین محمد و یهودیان وجود داشت بناگزیر به مقابله نظامی میبایست بیانجامد. طرح نکته های بالا، بیان دقت ما در روش ارزیابی تاریخی و زندگینامه نویسی میباشد زیرا در تاریخ اسلام حقایق متعددی با افسانه و داستانسرایی و جعل واقعیات، درهم آمیخته شده اند و این امر پژوهش را به دشواری کشانده است. همیشه در بررسی این تاریخ ما با شک و تردید نیرومند گریبانگیر هستیم و مرز میان واقعیت و افسانه گویی بطرز شدید مخدوش است. تاریخ نویسان مسلمان اغلب انتخاب دینی و ایدئولوژیک را با کار تحقیقی درهم آمیخته اند. بسیاری از حوادث جابجا شده و ساخته ذهن می باشند و شخصیت های مطرح شده در این دین میان واقعیت دقیق و تاریخی افراد و اسطوره سازی، در نوسان هستند. آیا نگارش در باره واقعیت تاریخی پیامبر اسلام و تمام رفتارهای شخصی و سخنان و مشخصات خانوادگی او و خصوصیان اخلاقی و فردی او میسر است؟ آیا سیره یا زندگینامه محمد توسط ابن اسحاق معتبر است؟ البته این پرسش اساسی باقی میماند که تنظیم «سیره» پیامبر توسط ابن اسحاق برپایه سفارش سیاسی دستگاه خلافت بوده یا نتیجه علاقه شخصی ابن اسحاق بوده است؟ همانگونه که در باره قرآن نوشتیم، قرآن محصول دویست سال دستکاری و تنظیم توسط کاتبان و خلفای گوناگون عرب بوده است و بنظر می آید «سیره» نویسی نیز فصلی از کارزار گسترده «دین آرایی» حاکمیت سیاسی باشد. در این سیره نویسی ها، دروغ و واقعیت درهم تنیده اند. اعتبار ابن هشام؟ «سیره» نویس دیگر پیامبر اسلام «ابن هشام» است. براساس نظر ابن هشام محمد پیامبر اسلام در سال 570 یا 571 میلادی در مکه متولد می شود. محمد از خانواده بنی هاشم است که به قبیله قریش تعلق دارد. او شوهر خدیجه می شود و در ارتباط با «ورقع» پسر عموی خدیجه که مسیحی بود با انجیل آشنا می شود. ابن هشام می نویسد در 40 سالگی به محمد وحی شده است. در سال 622 میلادی محمد مکه را ترک میکند به یثرب یا مدینه می رود. محمد از مبلغ دینی به فرمانده نظامی تبدیل می گردد و پس از مبارزه قطعی علیه یهودی ها در سال 630 دوباره به مکه رفته و پیروز می شود و بالاخره در 632 میلادی در مدینه فوت می کند. «سیره» ابن هشام در باره محمد پس از «سیره» ابن اسحاق مهم ترین کتاب در باره زندگی محمد است و از آنجا که نوشته ابن اسحاق نابوده شده است بنابراین سیره ابن هشام تنها کتاب قدیمی در باره زندگی محمد بشمار می آید. دنیای اسلام برای توضیح زندگی محمد به این سیره رجوع می کند و محققان مختلف نمی توانند آنرا نادیده بیانگارند. ابومحمد عبدالملک بن هشام (ابن هشام) در بصره متولد می شود و سپس به مصر میرود. ابن هشام در سال 833 یا 828 (سال ۲۱۳ یا ۲۱۸ هجری قمری) میمیرد. او مورخ اسلامی است و به زبان عربی و شعر آشنایی داشته است و مهم ترین اقدام او اینستکه برپایه نوشته ابن اسحاق کتاب «سیره النبویه» را تنظیم می کند. این کتاب بعنوان بیوگرافی رسمی محمد قلمداد می گردد. کتاب ابن هشام به زبان عربی در 831 برگ بصورت «پ د اف» قابل دسترس است. کتاب«سیره النبویه» در کار بررسی و تحقیق بسیار مهم است ولی از آنجا که منبع اصلی کتاب نوشتار «سیره» متعلق به «ابن اسحاق» است و گفته ها زیر عنوان «قال ابن اسحاق» ردیف می شوند و از آنجا که منبع روایت ابن اسحاق متکی بر روایات شفاهی دیگران می باشد که دارای قدمتی 120 ساله است، ما نمی توانیم به جدیت روایات اطمینان کامل داشته باشیم. محتوای کتاب ابن هشام کدامست؟ محتوای کتاب در باره پیامبر و خصوصیات او، و نیز اشخاص و مکانها و حوادث و رویدادهایی است که بنحوی با پیامبر رابطه دارند: قریش، عایشه، مکه، سرزمین عرب، قبایل، عبدالمطلب، عمربن الخطات، یهودی، نصارا، ابراهیم، نزول قرآن، جنگ بدر، علی ابن ابی طالب، مشرکین، قصه اهل الکهف، ابوجهل، حبشه، معراج ، جهنم، منافقین، کفار، بنی هاشم، بنی امیه، معاویه، غزوه خندق، مسلمین، فلسطین، قتل عثمان، فوت محمد، وغیره است. چگونه می توان پس از 150 سال مرگ محمد ادعا نمود که گفتارها و رفتارهای ارائه شده منطبق بر واقعیت آن دوران بوده است؟ آیا دستگاه سیاسی موجود در انتخاب و تنظیم دست نداشته است؟ روش ابن هشام چیست؟ زندگینامه پیامبر اسلام نه برپایه شواهد و اسناد و آثار باستانشناسی و تاریخی، بلکه بر پایه گزارش و روایت غیرمستقیم و شفاهی است . روش بازگوئی ابن هشام مبتنی بر نقل قول از جانب یک فرد دیگر است. روش کتاب اینستکه فلان کس فلان نکته را در باره پیامبر گفته است و فلان کس دیگر نکته دیگری در باره محمد پیامبر اسلام گفته است. بسیاری از نقل قولها از ابن اسحاق است ولی کسان دیگری نقل شده اند که معلوم نیست اعتبار حرفشان در کجاست. هنگامیکه شکل بیانی روایات به نقل شفاهی از دیگران است و زمانیکه این منبع ها به زمان بسیار دوری برمیگردد، درستی یا نادرستی اخبار یک مسئله اساسی است. البته منظور ما از درستی یعنی مطابقت عینی با واقعیات رویدادها و واقعیات رفتارها و گفتارهای افراد در یک تاریخ معین می باشد. نگارش جدی تاریخ متکی بر شواهد دقیق، اسناد کتبی، وسائل متعلق به افراد، تصاویر فردی و خانوادگی، آثارباستانشناسی، منابع اجتماعی و خانوادگی، منابع غیر اسلامی، ادبیات سیاسی دوران، بکارگیری روش های مقایسه ای و تطبیقی و تحلیل و بررسی هرمنوتیک و تاریخی و جامعه شناسانه است. البته همیشه این عناصر فراهم نیستند و کار تحقیقی بسیار دشوار است. ولی مشکلات نباید ما را به قبول افسانه سازی و جعل وادار نماید. امروز در محافل دانشگاهی و پژوهش علمی پرسش های کلانی در باره ابراهیم، موسی و عیسا و امروز در باره محمد وجود دارد. آیا این شخصیت ها، انسانهای واقعی و تاریخی بوده اند یا شخصیت های افسانه و اسطوره ای بحساب می آید. ادیان پیوسته تولید راز و ابهام کرده و با افسانه گرایی ذهنیت را شیفته خود نموده اند. کار علمی نمی تواند این افسانه گرایی را بعنوان کار علمی و جدی و بررسی تاریخی بپذیرد. افزون بر ابن اسحاق و ابن هشام سیره نویسان دیگری هستند و باید «واقدی» را نیز بر این گروه اضافه نمود. محمد بن عمر واقدی 130هجری متولد شد و در 207 هجری درگذشت. او یکی از برجستهترین تاریخ نگاران و سیرهنویسان سدهٔ دوم بود. او آگاهی گستردهای دربارهٔ رخدادهای تاریخی داشته و بسیاری از تاریخنگاران مانند طبری از پژوهشهای او بهرههای بسیار بردهاند. واقدی از «موالی» یعنی از «بردگان ایرانی» بود که به مدینه برده شده بودند. وی در سالهای پایانی فرمانروایی امویان زاده شده بود و در سالهای پسین زندگی خود به «برمکیان» پیوست. گفته شده که او بردگانی داشته که وظیفه اشان نوشتن برای او بودهاست و به همین خاطر در زمینه نوشتارهای او، از چند کتاب یاد می شود ولی تنها کتابی که از او بجای مانده «التاریخ و المغازی» می باشد. این کتاب در باره «مغازی» پیامبر اسلام است، به بیان دیگر این کتاب در باره سیره نبوی و تاریخ جنگ ها یا غزوات محمد در دوران مدینه می باشد. واقدی در تنظیم کتاب از منابع رسمی و کتبی مانند مغازی «موسی بن عقبه» و نیز اخبار اجداد خود بهره گرفته است. واقدی توسط برخی مانند «البخاری» مورد انتقاد قرار داشته و منقدان او را متهم می کنند که بخشی مهمی از 30000 حدیث بازگو شده، دروغ است و ساخته او می باشد. ادامه نقد... در تحلیل خود از شکل گیری قرآن ما توضیح دادیم که در زمان محمد زبان عربی دستوری و کتبی وجود نداشت و قرآن نمی توانست وجود خارجی داشته باشد. تنظیم قرآن، با پاره های خاطرات شفاهی و تخیلات و جمع آوری نوشته ها و تکه نسخه ها و آثار نوشتاری پیش از اسلام و در جامعه بدوی و نوشته های کاتبان سیاسی و خلافتی، یک روند طولانی است که حداقل طی دو قرن به درازا می کشد. در طی همین دو قرن است که زندگینامه و سیره محمد ابن عبدالله بعنوان پیامبر توسط «ابن اسحاق» تنظیم می گردد. بنابراین در اواخر قرن هشتم میلادی است که اولین کتاب در باره سیره محمد تنظیم می شود. چند دهه بعد «ابن هشام» برای «پاکسازی از شعر های نقل شده توسط ابن اسحاق و برخی اعمال ناشایست»، کار تنظیم «سیره» محمدی را بعهده می گیرد. منظور ابن هشام از «پاکسازی» چیست؟ ابعاد دروغگویی و حدیث سازی واقدی کدامند؟ در بخش بعدی جایگاه طبری چگونه قابل ارزیابی است؟ همه این انتقادها ما را وادار به احتیاط می کند. تاریخنگاری نمی تواند این آثار را نادیده بیانگارد، این آثار وسیله و منابع کاری هستند ولی مصالح کافی نیستند. بنابراین عرصه تحقیق را باید گسترده کرد و منابع غیر اسلامی و پژوهش های علمی را باید بدان اضافه نمود. یک مطلب اساسی مطرح است و آن واقعیت زندگی و اخلاق محمد می باشد. البته این موضوع از آن زاویه مهم است که ایرانیان دستخوش ازخودبیگانگی بوده و نسبت به پیامبر عرب نگاه اسطوره ایی دارند. تمایل به اسطوره سازی در باره شخصیت دینی، هرگونه تحلیل علمی و واقع بینانه را ناممکن می سازد. ذهنیت دینی همیشه شخصیت دینی را موجه جلوه داده، اقدام ها و رفتارهای ناشی از دین خودی را مطلوب و مناسب معرفی کرده و چه بسا خطاها و پستی های دینداران و ریشه های فساد در دین را پنهان می نماید. به این لحاظ جامعه شناسان و تاریخنویسان و فیلسوفان و روانکاوان بطور خستگی ناپذیر به فعالیت انتقادی و تحلیلی خود باید ادامه دهند و رازهای سحرآمیز دین را به نقد بکشانند. بقول ژان پل سارتر: «زمانی که آزادی در روان انسانی پرتوافکن شد، خدایان در برابر این انسان ناتوانند.» (ادامه دارد). |
۱۳۹۵ شهریور ۱۲, جمعه
پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره.1
پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره.2
ذهن اسطوره گرا علیه دین به اعتراض نمی پردازد، به زمین پشت می کند. این ذهن، شخصیت دینی را از واقعیت تاریخی و اجتماعی او جدا کرده و در فضای رازآلود غرق می شود. پیامبر اسلام فرمانده جنگی و نیز فردی با خصوصیات سلطه طلبی و ناپسنده بود. ذهن اسلام زده فلج شده است زیرا در این ذهن، پیامبر اسلام به مقام قدسی میرسد. در بخش یکم جنبه جادوگرانه و افسانه ای دین را نشان دادم و سپس به توضیح سیره پیامبر در نزد ابن اسحاق و ابن هشام پرداختم. در اینجا به «تاریخ طبری» رجوع کرده تا واقعیت های دیگری را در باره پیامبر اسلام عرضه کنم. ذهن ایرانی ازخودبیگانه گشته زیرا این ذهن، پیامبر اسلام را شخصیت قدسی می داند و قدرت انتقاد را از دست داده است.
تاریخ طبری، تاریخ و افسانه
کتاب بزرگ دیگری در باره زندگی محمد که یک مرجع مهم است «تاریخ طبری» می باشد. البته در باره زندگی پیامبر اسلام، نوشتار ابن اسحاق اولین کتاب است و همانطور که در پیش گفته شد با نابودی آن، نوشتار ابن هشام دومین کتاب مرجع در باره «سیره» محمد است و نسخه ابن هشام بدون نوشتار ابواسحاق ناممکن بود. بهرحال این دو کتاب از منابع اساسی در تحقیق و جمع آوری طبری می باشند.
«تاریخ الرسل و الملوک» یا «تاریخ الامم والملوک» معروف به «تاریخ طبری» گنجینه بزرگی از اخبار و اطلاعات به دست میدهد و یکی از قدیمی ترین نوشتارهای تاریخ عمومی در جهان است. این کتاب نوشتاری است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر طبری تاریخنگار و محقق مسلمان ایرانی در آخر سده سوم پس از هجرت به نگارش درآمدهاست. محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ هجری قمری برابر با ۲۱۸ هجری شمسی در آمل متولد شد. در زندگی سفرهای گوناکون به ری، میانرودان، مصر و بغداد کرد و برای خلیفه های عباسی آثاری را به نگارش درآورد. طبری تفسیر قرآن را از سال ۲۸۳ تا ۲۹۰ قمری نوشت و پس از آن به تنظیم تاریخ طبری اقدام ورزید. این کتاب، کتاب تاریخی عمومی جهان است. طبری تاریخ را از زمان آفرینش شروع کرده و سپس به بازگویی داستان پیامبران و پادشاهان میپردازد. در بخش دیگر کتاب، طبری تاریخ پادشاهان ساسانی را توضیح می دهد و بدون شک این کتاب یک منبع مهم در باره تاریخ پیش از اسلام است. از آن پس طبری به بازگفت زندگی محمد پیامبر اسلام، جنگ های او، زنان او، مرگ او، رقابت سران پس از مرگ او و تاریخ دوران خلافت های عرب میپردازد. در این کتاب رویدادهای پس از شروع تاریخ اسلامی، همزمان با هجرت به مدینه، به ترتیب سال سامان داده شده و تا سال ۳۰۲ قمری برابر ۲۹۳ هجری خورشیدی را در بر میگیرد. تاریخ طبری دارای ۱۶ جلد بوده و مرجع عمده در شناخت رویدادهای تاریخ ایران تا اول سده چهارم هجری است. پنجاه سال پس از درگذشت نویسنده، ابوعلی محمد بن محمد بلعمی، وزیر دانشمند منصور بن نوح سامانی به سال ۳۵۲ قمری تاریخ الرسل و الملوک را با تغییراتی وسیع و کمترین واژه های تازی، به فارسی درآورد. محمد بلعمی به اندازهای در تاریخ طبری تغییرات بوجود آورد که نخستین ترجمهی تاریخ طبری را از عربی به فارسی، به نام تاریخ بلعمی یاد کردهاند. روش نگارش تاریخ بلعمی با جمله های کوتاه و به سبک نثر سامانی است. سبک نگارش طبری بر پایه "فلانی چنین گفته است» استوار است و همیشه با منابع و اسناد همراه نیست. تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک) توسط ابوالقاسم پاینده نیز ترجمه شده و انتشارات بنیاد فرهنگ ایران آنرا در ۱۳۵۲ انتشار داده است. این اثر در شانزده جلد بشکل الکترونیکی در دسترس می باشد. هدف ما بررسی همان فصلهای تاریخ طبری نیست. هدف ما نقد چهره اسطوره ای پیامبر است. رجوع به نوشتارهای مورد اعتبار مسلمانان اجازه می دهد جنبه هایی از تاریخ و دروغ را بازشکافی کنیم. تحلیل دین را باید با نقد هرمنوتیک به محیط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی اش نزدیک کرد و واقعیت دین را از ابهام خارج نمود. آیا محمد قابل ستایش است؟ ایا گفتارهای او مورد اعتبار است؟ اسطوره و دروغ در زندگی محمد چه نقشی دارند؟ طرح اینگونه مسائل جنبه قدسی دین و پیامبرش را درهم می ریزد و عقلانیت را تقویت می کند.
تاریخ طبری عناصر بسیار فراوانی در اختیار ما قرار می دهد. دین اسلام یعنی چه؟ بینش اسلام چه خصوصیتی دارد؟ سیره واقعی محمد کدام است؟ افراد دین را از محیط خانوادگی و فرهنگی بلافاصله خود می گیرند و فاقد انتخاب و گزینش هستند. روش یک ذهن تنبل و غیرعقلانی، قبول تسلیم طلبانه و منفعل دین است. حال بیائیم تمام عناصر دینی را زیر پرسش قراردهیم. در بررسی کتاب طبری توجه به توضیح آفرینش از نگاه دینی و توضیح زندگی و جنگ های محمد، پیامبر اسلام، مشغله فکری ما است. اسطوره سازی در باره پیامبر اسلام در طول تاریخ بخصوص در تاریخ کتبی مستلزم نقد است و این امر باعتبار بازخوانی و تحلیل جنبه های گوناگون زندگی محمد میسر می باشد. ذهن اسلامی جادو زده و رازگرا می باشد و فاقد عنصر عقلانی قوی است. اندیشمندانی مانند ابوعلی سینا در قلمرو اسلامی تلاش کردند تا عنصر عقل و استدلال را در روند اندیشه خود تقویت کنند ولی فرهنگ مذهبی عمومی، مانع رشدخردگرایی است. بنابراین پیامبر و امام هرچند در واقعیت زندگی اشان، به جنایت و استعمار و زالوصفتی نزدیک بوده اند، ولی در ذهن مردم به بت اسطوره ای تبدیل می گردند. بنابراین ما به زندگی معمولی انسان، انسان با گوشت و پوست و عقده و پریشانی ذهنی و جاه طلبی و خصوصیات اخلاقی او، باید نزدیک شویم و ببینیم که انسان تاریخی چگونه بوده است. در تاریخ طبری عناصر فراوانی در باره جامعه آن دوران و زندگی خصوصی محمد وجود دارد و پیامبر اسلام را بعنوان یک فرد اجتماعی نشان می دهد. چهره محمد در تاریخ طبری بسیار نزدیک به واقعیت او می باشد، حال آنکه با گذشت زمان و با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک حاکمان و نخبگان اسلامی، از آیت الله ها تا نواندیشان دینی امروزی، چهره محمد کاملن «معصوم و بی گناه» و در واقع چهره دروغین پیامبر غلبه یافته است.
کتاب بزرگ دیگری در باره زندگی محمد که یک مرجع مهم است «تاریخ طبری» می باشد. البته در باره زندگی پیامبر اسلام، نوشتار ابن اسحاق اولین کتاب است و همانطور که در پیش گفته شد با نابودی آن، نوشتار ابن هشام دومین کتاب مرجع در باره «سیره» محمد است و نسخه ابن هشام بدون نوشتار ابواسحاق ناممکن بود. بهرحال این دو کتاب از منابع اساسی در تحقیق و جمع آوری طبری می باشند.
«تاریخ الرسل و الملوک» یا «تاریخ الامم والملوک» معروف به «تاریخ طبری» گنجینه بزرگی از اخبار و اطلاعات به دست میدهد و یکی از قدیمی ترین نوشتارهای تاریخ عمومی در جهان است. این کتاب نوشتاری است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر طبری تاریخنگار و محقق مسلمان ایرانی در آخر سده سوم پس از هجرت به نگارش درآمدهاست. محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ هجری قمری برابر با ۲۱۸ هجری شمسی در آمل متولد شد. در زندگی سفرهای گوناکون به ری، میانرودان، مصر و بغداد کرد و برای خلیفه های عباسی آثاری را به نگارش درآورد. طبری تفسیر قرآن را از سال ۲۸۳ تا ۲۹۰ قمری نوشت و پس از آن به تنظیم تاریخ طبری اقدام ورزید. این کتاب، کتاب تاریخی عمومی جهان است. طبری تاریخ را از زمان آفرینش شروع کرده و سپس به بازگویی داستان پیامبران و پادشاهان میپردازد. در بخش دیگر کتاب، طبری تاریخ پادشاهان ساسانی را توضیح می دهد و بدون شک این کتاب یک منبع مهم در باره تاریخ پیش از اسلام است. از آن پس طبری به بازگفت زندگی محمد پیامبر اسلام، جنگ های او، زنان او، مرگ او، رقابت سران پس از مرگ او و تاریخ دوران خلافت های عرب میپردازد. در این کتاب رویدادهای پس از شروع تاریخ اسلامی، همزمان با هجرت به مدینه، به ترتیب سال سامان داده شده و تا سال ۳۰۲ قمری برابر ۲۹۳ هجری خورشیدی را در بر میگیرد. تاریخ طبری دارای ۱۶ جلد بوده و مرجع عمده در شناخت رویدادهای تاریخ ایران تا اول سده چهارم هجری است. پنجاه سال پس از درگذشت نویسنده، ابوعلی محمد بن محمد بلعمی، وزیر دانشمند منصور بن نوح سامانی به سال ۳۵۲ قمری تاریخ الرسل و الملوک را با تغییراتی وسیع و کمترین واژه های تازی، به فارسی درآورد. محمد بلعمی به اندازهای در تاریخ طبری تغییرات بوجود آورد که نخستین ترجمهی تاریخ طبری را از عربی به فارسی، به نام تاریخ بلعمی یاد کردهاند. روش نگارش تاریخ بلعمی با جمله های کوتاه و به سبک نثر سامانی است. سبک نگارش طبری بر پایه "فلانی چنین گفته است» استوار است و همیشه با منابع و اسناد همراه نیست. تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک) توسط ابوالقاسم پاینده نیز ترجمه شده و انتشارات بنیاد فرهنگ ایران آنرا در ۱۳۵۲ انتشار داده است. این اثر در شانزده جلد بشکل الکترونیکی در دسترس می باشد. هدف ما بررسی همان فصلهای تاریخ طبری نیست. هدف ما نقد چهره اسطوره ای پیامبر است. رجوع به نوشتارهای مورد اعتبار مسلمانان اجازه می دهد جنبه هایی از تاریخ و دروغ را بازشکافی کنیم. تحلیل دین را باید با نقد هرمنوتیک به محیط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی اش نزدیک کرد و واقعیت دین را از ابهام خارج نمود. آیا محمد قابل ستایش است؟ ایا گفتارهای او مورد اعتبار است؟ اسطوره و دروغ در زندگی محمد چه نقشی دارند؟ طرح اینگونه مسائل جنبه قدسی دین و پیامبرش را درهم می ریزد و عقلانیت را تقویت می کند.
تاریخ طبری عناصر بسیار فراوانی در اختیار ما قرار می دهد. دین اسلام یعنی چه؟ بینش اسلام چه خصوصیتی دارد؟ سیره واقعی محمد کدام است؟ افراد دین را از محیط خانوادگی و فرهنگی بلافاصله خود می گیرند و فاقد انتخاب و گزینش هستند. روش یک ذهن تنبل و غیرعقلانی، قبول تسلیم طلبانه و منفعل دین است. حال بیائیم تمام عناصر دینی را زیر پرسش قراردهیم. در بررسی کتاب طبری توجه به توضیح آفرینش از نگاه دینی و توضیح زندگی و جنگ های محمد، پیامبر اسلام، مشغله فکری ما است. اسطوره سازی در باره پیامبر اسلام در طول تاریخ بخصوص در تاریخ کتبی مستلزم نقد است و این امر باعتبار بازخوانی و تحلیل جنبه های گوناگون زندگی محمد میسر می باشد. ذهن اسلامی جادو زده و رازگرا می باشد و فاقد عنصر عقلانی قوی است. اندیشمندانی مانند ابوعلی سینا در قلمرو اسلامی تلاش کردند تا عنصر عقل و استدلال را در روند اندیشه خود تقویت کنند ولی فرهنگ مذهبی عمومی، مانع رشدخردگرایی است. بنابراین پیامبر و امام هرچند در واقعیت زندگی اشان، به جنایت و استعمار و زالوصفتی نزدیک بوده اند، ولی در ذهن مردم به بت اسطوره ای تبدیل می گردند. بنابراین ما به زندگی معمولی انسان، انسان با گوشت و پوست و عقده و پریشانی ذهنی و جاه طلبی و خصوصیات اخلاقی او، باید نزدیک شویم و ببینیم که انسان تاریخی چگونه بوده است. در تاریخ طبری عناصر فراوانی در باره جامعه آن دوران و زندگی خصوصی محمد وجود دارد و پیامبر اسلام را بعنوان یک فرد اجتماعی نشان می دهد. چهره محمد در تاریخ طبری بسیار نزدیک به واقعیت او می باشد، حال آنکه با گذشت زمان و با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک حاکمان و نخبگان اسلامی، از آیت الله ها تا نواندیشان دینی امروزی، چهره محمد کاملن «معصوم و بی گناه» و در واقع چهره دروغین پیامبر غلبه یافته است.
روش طبری
منابع طبری فقط محدود به نوشتار ابن اسحاق نیست، بلکه او از ابن عباس، ابوجعفر، عبدالله بن عمر، ابن مسعود، ابوهریره، ابوذر غفاری، عکرمه، عمربن خطاب، علی ابن ابی طالب، ربیع بن انس، سعیدبن مسیب، ابوموسی اشعری، سلمان فارسی، قتاده، ابن زید، ابولبابه انصاری، عطابن ابی رباح، ابن عطیه، حذیفه، هشام کلبی، واقدی، ابن هشام، عمروبن عبسه، زیدبن حارثه،عایشه، و نیز دیگران، نقل می کند. ولی این نقل ها متکی بر سند نیست و براحتی می توان جنبه تاریخی و واقعی آن را مورد پرسش قرارداد.
طبری گاه از جانب خود می گوید و گاه از زبان یهودیان گزارش می دهد، گاه از ضحاک روایت می گوید، گاه بطور مستقیم از پیامبر می نویسد، گاه از جانب افراد نامشخص می نویسد، گاه می نویسد «می گویند». بعنوان نمونه :«گویند میوه ها که خداوند عزوجل هنگام هبوط به آدم داد سی جور بود، دو میوه پوست دار و ده هسته دار و ده بی پوست و بی هسته.»(جلد اول، برگ ۷۸) یا «گویند از جمله چیزها که آدم از بهشت با خود آورد یک کیسه گندم بود و به قولی گندم را جبرئیل آورد.» (همانجا). در جای دیگر می نویسد:«گویند حوا برای آدم صد وبیست شکم زایید که اولشان قابیل و توام وی بودند و آخرشان عبدالمغیث و اوام وی انه المغیث بودند و ابن اسحاق چنانکه از پیش آوردیم گفته است که همه زادگان حوا از آدم چهل پسر و دختر بودند و بیست شکم.»(برگ ۹۲). در روش طبری انتقال خبر متکی بر منبع تاریخی و زماندار نیست، بلکه انتقال شفاهی و سینه به سینه است و در موارد بسیاری چه بسا پرداخته خود نویسنده باشد. طبری با تلاش فراوان و نیز کمک افراد دیگر مصالح بسیار زیادی جمع آوری می کند ولی احساس می شود که طبری سلیقه شخصی خود را بطور وسیع در انتخاب اخبار مداخله می دهد. تاریخ دان نمی تواند این حجم کار را نادیده بیانگارد و ارزش این اخبار را نبیند. ولی آنچه مسلم است بررسی را باید گسترده ساخت و پژوهش متضاد و همه جانبه لازم و مقایسه ای را باید در دستورکار قرار داد، تا به واقعیت تاریخی گفته ها و داده ها نزدیک شویم. سنت تاریخ نویسی اسلامی برپایه «نقل و روایت» است. حال آنکه تاریخ نگاری علمی نمی تواند به «نقل» بسنده کند.
منابع طبری فقط محدود به نوشتار ابن اسحاق نیست، بلکه او از ابن عباس، ابوجعفر، عبدالله بن عمر، ابن مسعود، ابوهریره، ابوذر غفاری، عکرمه، عمربن خطاب، علی ابن ابی طالب، ربیع بن انس، سعیدبن مسیب، ابوموسی اشعری، سلمان فارسی، قتاده، ابن زید، ابولبابه انصاری، عطابن ابی رباح، ابن عطیه، حذیفه، هشام کلبی، واقدی، ابن هشام، عمروبن عبسه، زیدبن حارثه،عایشه، و نیز دیگران، نقل می کند. ولی این نقل ها متکی بر سند نیست و براحتی می توان جنبه تاریخی و واقعی آن را مورد پرسش قرارداد.
طبری گاه از جانب خود می گوید و گاه از زبان یهودیان گزارش می دهد، گاه از ضحاک روایت می گوید، گاه بطور مستقیم از پیامبر می نویسد، گاه از جانب افراد نامشخص می نویسد، گاه می نویسد «می گویند». بعنوان نمونه :«گویند میوه ها که خداوند عزوجل هنگام هبوط به آدم داد سی جور بود، دو میوه پوست دار و ده هسته دار و ده بی پوست و بی هسته.»(جلد اول، برگ ۷۸) یا «گویند از جمله چیزها که آدم از بهشت با خود آورد یک کیسه گندم بود و به قولی گندم را جبرئیل آورد.» (همانجا). در جای دیگر می نویسد:«گویند حوا برای آدم صد وبیست شکم زایید که اولشان قابیل و توام وی بودند و آخرشان عبدالمغیث و اوام وی انه المغیث بودند و ابن اسحاق چنانکه از پیش آوردیم گفته است که همه زادگان حوا از آدم چهل پسر و دختر بودند و بیست شکم.»(برگ ۹۲). در روش طبری انتقال خبر متکی بر منبع تاریخی و زماندار نیست، بلکه انتقال شفاهی و سینه به سینه است و در موارد بسیاری چه بسا پرداخته خود نویسنده باشد. طبری با تلاش فراوان و نیز کمک افراد دیگر مصالح بسیار زیادی جمع آوری می کند ولی احساس می شود که طبری سلیقه شخصی خود را بطور وسیع در انتخاب اخبار مداخله می دهد. تاریخ دان نمی تواند این حجم کار را نادیده بیانگارد و ارزش این اخبار را نبیند. ولی آنچه مسلم است بررسی را باید گسترده ساخت و پژوهش متضاد و همه جانبه لازم و مقایسه ای را باید در دستورکار قرار داد، تا به واقعیت تاریخی گفته ها و داده ها نزدیک شویم. سنت تاریخ نویسی اسلامی برپایه «نقل و روایت» است. حال آنکه تاریخ نگاری علمی نمی تواند به «نقل» بسنده کند.
طبری و داستان آفرینش
در جلد یکم تاریخ طبری روایات و گفته ها در باره آفرینش و آغاز جهان است. هنگامی که ما به روش طبری در توضیح آفرینش توجه کنیم به دو نکته اساسی می رسیم: یکم اینکه این تاریخگوئی برای آفرینش همانند دیگر گفتمان های دینی همراه با قصه گوئی است و بنابراین پیش از اسلام این نوع گفتار دینی بارها آمده و از جانب اسلام یک نوآوری نیست. بنابراین اسلام حرف دیگران را تکرار می کند، ولی مسلمانان آنچنان متعصب هستند که به قصه های دیگران هرگز گوش نمی دهند. دوم اینکه این گفتار در ادیان ابراهیمی در راستای فلسفه طبیعت گرای موجود در فلسفه یونان، نمی باشد و بیشتر ریشه در آئین های بت پرستی و جادوگری و توتم گرایی دارد.
هریک از تمدن های کهن مانند سومری ها و بابلی و ایرانی ها و هندی ها و چینی ها و یونانی ها، داستان های آفرینش را پرداخته و هریک از آنها دارای عناصر طبیعی و اسطوره ای و تجربی می باشند و در هریک نیرویی خدای گونه و اسطوره ای و رازآلود نقش آفریننده را بازی می کند. این داستانها زمان ندارند، در مکان خاصی در جریان نیستند، ولی با ساختار عاطفی و احساسی و اسطوره ای خود، فرهنگ و رفتار مردمان را متاثر می سازند. در دین زرتشت در زمانی کرانمند آفرینش مادی آغاز میشود، آنگاه در مدت زمانی رخدادهایی روی میدهد و سپس جهان با استوره دیگری پایان می پذیرد. در این میان آنچه پررنگ است، نبرد میان راستی و دروغ، است که آغاز و ادامه زندگی را تعیین می کند. در نخستین گام آفرینش، پس از ایجاد یک زمان کرانمند، اورمزد شش پیش نمونه از اجزاء اصلی آفرینش را میسازد: آسمان، آب، زمین، گیاه ، جانور، انسان.
نخستین فیلسوفان یونانی برای شناختن جهان، در تلاش بودند تا از راه مشاهده و تفکر و واقعبینی، با کنار نهادن افسانهها و برداشت اساطیری جهان را بفهمند. فیلسوفان طبیعت گرا نخستین گام را در راه تفکر علمی برداشتند و زمینه مساعدی را برای تحقیق و فکرکردن بازکردند. بعنوان نمونه آناکسیمن ملطی (۵۷۰-۵۳۶ پیش از میلاد) عنصر اولیهٔ پیدایش جهان را همانند آناکسیماندر امری یگانه و نامحدود میدانست و «هوا» را به عنوان عنصر اولیهٔ پیدایش جهان مطرح مینماید. بطور مسلم آناکسیمن نظر «تالس» را در باره آب میدانست. اما آب چگونه پدید آمده بود؟ آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شده هوا میدانست. در مکتب یونانی «ملطیه» تفکر فلسفی راهی برای پیدایش «من» و اندیشیدن بود. این «من» باید بتواند با استدلال روشن ادعاهای خود را توجیه کند و درباره آنها توضیح دهد. «من» هر انسان و همچنین «من»های یک جامعه، برای اینکه بتواند آشکار شود و به عمل درآید، چارهای جز این ندارد که متوسل به فلسفه شود؛ زیرا در روش تفکردینی، «نقل» بر «عقل» حاکم میشود و «من»ها امکان قد علم کردن در مقابل بنیانگذاران دینی را نمییابند. در شرایط سلطه دینی، در بهترین حالت، «عقل» در مقابل احکام و اعتقادات و ارزشهای دینی، به اندازه یک «ابزار توجیه گر» کاهش یافته و امکان بیان آزادانه پیدا نمیکند. همین تلاش عاقلانه نوع یونانی در زمان دکارت به عقلانیت مدرن تکامل می یاید. این تحول فکری در دین ناممکن است زیرا دین همه چیز را برای همیشه تعریف کرده است.
داستان آفرینش در اسلام بصورتی پراکنده میان آیات قرآنی مطرح گردیدهاست. خطوط اصلی داستان نزدیکیهای بسیاری با نسخه یهودی/مسیحی آن دارد. برخی آیات قرآن آفرینش را در شش روز (سوره ۱۱)، برخی آیات آنرا در هشت روز طرح می کنند به این ترتیب که دو روز آفرینش زمین، چهار روز آفرینش کوهها و برکت دادن زمین و سرانجام دو روز برای آفرینش آسمانهاست(سوره ۴۱). قرآن میگوید الله آسمانها و زمین را آفرید و تمامی آفریدگانی که راه میروند، میخزند، پرواز میکنند را از آب بوجود آورد. بر اساس قرآن خداوند انسان را از گل آفرید و نخستین انسان، آدم نام داشت و در بهشت زندگی میکرد.
طبری می نویسد: پیامبر می گوید :«پس از من از همه خواهید پرسید تا آنجا که گویید خدا که همه چیز را خلق کرد پس خالق خدا کیست؟». در روایت آمده است:«گویید خدا همه چیز را آفرید. خدا پیش از همه چیز بود و خدا پس از همه چیز هست.». در روایت است که پیغمبر فرمود:«نخستین مخلوق خدا قلم بود.». سپس طبری می نویسد:«از پیمبر پرسیدم خدای ما پیش از آنکه خلق خویش را بیافریند کجا بود؟ فرمود: در ظلمتی بود که زیرش هوا بود و زبرش هوا بود. آنگاه عرش خویش را بر آب آفرید.».(جلد نخست برگ ۲۰).
یکی از روایت های مربوط به آفرینش در «عهد قدیم» یهودیان است. گفته می شود آفرینش جهان توسط خداوند به مدت شش روز صورت پذیرفته است. آفرینش با فرمان الهی تحقق می گیرد. در نخستین روز هنگامی که خدا میگوید روشنائی باشد! روشنائی متولد شد. در روزهای دوم و سوم خدا آبها، آسمان و خشکی را از هم جدا کرده و زمین را پر از گیاهان میکند. سپس نورهای آسمان را میآفریند تا فصل ها بوجود آیند و روشنایی بزرگتر (خورشید) را مسلط بر روز و روشنایی کوچکتر (ماه) را بر شب حاکم مینماید. آنگاه در روز پنجم خداوند موجودات دریایی و پرندگان را میآفریند و به آنها دستور میدهد تا بچه دار شوند. بالاخره در روز ششم پروردگار حیوانات خشکی را بوجود آورده و انسان پس از کامل شدن تمام جهان، آفریده می شود. پس از این روزهای فعال خداوند در روز هفتم به استراحت پرداخته و آن روز را مقدس میشمارد.
اسلام هیچگونه نظر جدیدی ندارد زیرا گفته های پراکنده و گاه نامفهوم قرآن، یادآور مطالب در ادیان ابراهیمی و نیز برخی فرهنگ های دیگر است. الله پیامبر اسلام که در واقع همان گروه کاتبان باشد، کلامی گنگ دارد، ولی همین گنگی مانع اعتقاد سرسختانه مسلمانان به خرافه های قرآنی نیست. طبری می نویسد:«محمد بن اسحاق گوید بگفته اهل تورات خدا خلقت را به روز شنبه آغاز کرد و اهل انجیل گفته اند آغاز خلقت از دوشنبه بود و ما مسلمانان طبق حدیث پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم گوییم که خدا خلقت را به روز شنبه آغاز کرد.»(برگ ۲۵). طبری می افزاید:«گفتار ابن اسحاق براین پندار است که خداوند عزاسمه از خلقت همه خلایق به روز جمعه فراغت یافت که روز هفتم بود و برعرش مقام قرارگرفت و آن را عید مسلمانان کرد. و دلیل پندار وی روشنگر خطای اوست. زیرا خدای تعالی در چندجا از تنزیل خویش به بندگان خبرداده که آسمانها و زمین و مخلوقات آن را در شش روز آفریده و فرمود:«الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش مالکم من دونه من ولی و لاشفیع افلا تتذکرون.»(جلد نخست طبری، برگ ۲۵). اسلام فاقد نظر است زیرا یهودیت پیش از آن متولد شده، ولی از آنجا که محمد در پی قدرت گیری می باشد به رقابت میان دینی پرداخته و کالای خود را جلوه دیگری می بخشد. البته روشن است که تمامی این افسانه گوئی ها در تناقض با دانش فیزیک و بیولوژیک و تاریخ است زیرا آفرینشی یکروزه، فقط یک داستان تخیلی است. رویکرد دین به موضوع های طبیعی و علمی نه در جهت پیشرفت علم بلکه بمنظور استفاده ابزاری از طبیعت و تبدیل «علم» به یک آئین خشک و نازاینده است. روشن است که تمامی ادیان و آئین ها از طبیعت و زمین صحبت می کنند، ولی آنها قادر نیستند همسوی با علم باشند زیرا علم مخالف دگم و جزمیات است.
کیومرٍث، آدم، داروین
انسان چگونه بوجود آمده است؟ پیامبران چه میگویند؟ پیامبر اسلام در قرآن به طرح افسانه ای می پردازد که در اسطوره های دینی پیشین آمده است. قرآن می گوید: «آدم را از گل خشک شده¬ای چون سفال بیافرید.»(حجر ۲۵). «إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ».(ال عمران ۵۹). مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است كه او را از خاك آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم بطور فوری موجود شد. علی ابی طالب نیز می گوید: وقتى كه خداى متعال اراده كرد كه خلقت اى را به دست قدرت خود ایجاد كند، و این امر بعد از گذشت هفت هزار سال از خلقت جنّ و نسناس در زمین بود، آنگاه خداوند از طبقات آسمانها پرده برداشت.(علل الشرائع، ج۱، برگ ۱۰۵)
ابن جریر طبری در تفسیر آیاتی که به نوعی به آفرینش حوا اشاره شده، با استناد به روایاتی، آفرینش حوا را از بدن (استخوان پهلوی چپ) آدم میداند. طبری سپس می نویسد:«بیشتر دانشوران پارسی پنداشته اند که کیومرث همان آدم است.».(جلد اول، برگ ۹۳). طبری می افزاید:«گروهی از دانشوران غیرپارسی نیز همانند پارسیان کیومرث را آدم دانسته اند اما در باره نام وی با علمای پارسی موافق و درباره حال و صفت او مخالفند و گویند کیومرثی که فارسیان آدم علیه السلامش دانسته اند عامربن یافث بن نوح بود و مردی کهنسال بود و سالار قوم بود و به کوه دنباوند از جبال طبرستان مشرق مقیم بود و ملک آنجا و فارس داشت و کارش بالاگرفت و پسران خود را گفت تا بابل را بگرفتند و مدتی ملک همه اقالیم داشتند و کیومرث همه بلاد خویش را مصون کرد و شهرها و حصارها بنیاد نهاد و آباد کرد و سلاح فراهم آورد و اسب گرفت و در آخر عمر جباری کرد و نام آدم گرفت و گفت هر که مرا به جز این نام بخواند گردنش بزنم و سی زن گرفت و نسل وی از آنها بسیار شد و ماری پسرش و ماریانه دخترش در آخر عمر وی زاده شدند و دلبسته آنها شد و تقدمشان داد. از این رو شاهان از نسل ایشان بودند و ملک وی گسترش یافت و بزرگ شد.»(برگ ۹۳).
گفتار طبری با ذکر منبع نیست ولی این نظر افسانه وار رابطه پنهانی فرهنگ ها و باورهای کهن و ارتباط های متقابل را نشان می دهد. پیش از آنکه قرآن از آدم صحبت کند در زمانی بسیار دورتر، میان «کیومرث» اسطوره ایرانی و «آدم» افسانه دینی، چه بسا پیوندی نزدیک موجود بوده است. کیومرث، که در زبان اوستایی بمعنای «زندگی» است و پیام آورنده اهورامزدا می باشد، نام نخستین نمونه انسان در جهانشناسی اساطیری مزدیسنیان و نخستین شاه در شاهنامه فردوسی است. «بیرونی» در آثار الباقیه چنین می آورد: اما ایرانیان و عامۀ مجوس کاملأ منکر طوفان اند و برآنند که پادشاهی در میان ایشان از گیومرث گلشاه که به نظر آنان نخستین انسان است. برخی محققان برآنند که داستان کیومرث اسطورهای است و به پس از کشف فلزات بازمیگردد و در اسطورهٔ کهنتر به ریشه اقوام هندوایرانی پیوند می خورد.
اساطیر ایرانیان انسان اولیه را «کیومرث» و اسلام، انسان اولیه را «حضرت آدم» می نامد. در دورانی دیگر «داروین» برای توضیح پیدایش انسان از تحول طبیعت صحبت می کند. چارلز داروین انگلیسی اندیشمندی بود که انسان را نتیجه فرگشت در طبیعت اعلام کرد. تمامی تئوری های علمی در راستای تائید تئوری داروین به پیش رفتند. دانشمندان متعددی زمان جدایش انسان از تبار بوزینه سانان در زنجیره تحول را در حدود ۲.۹ ملیون سال پیش اعلام کردند. پیدایش انسان ماهر و انسان افراشته بیانگر فرگشت و نوعی انقلاب طولانی در تاریخ طبیعت است. بعلاوه داروین شاید اولین دانشمندی باشد که مطرح ساخت همه جانورانی که بطور گروهی زندگی میکنند دارای نوعی اخلاق هستند که بقا و دوامشان در فضا - زمان بوم زیستی معنا پیدا می کند. در هر دوره ای انسان توضیح برای جهان و اخلاقیاتی متناسب با نیاز همایش اکولوژیکی خود آفریده و بکار گرفته است. انسان در جستجوی فهم زندگی است و از انجا که زندگی را جز با هم یاری و همکاری انسان های دیگر میسر نمی دید، به اختراع و کشف پاره ای از باید ها و نباید ها و ارزش ها، اقدام نمود. برخی از این ارزش ها و اصول عمومی تا امروز ادامه یافته اند: دزدی، دروغ، کشتن و تجاوز به انسانهای دیگر، محکوم شده اند. ادیان علاوه بر توضیح افسانه ای هستی، اصول اخلاقی را که انسانها تدوین ساخته بودند، به انحصار خود درآوردند. ادیان ابراهیمی در مسیر تکوین خود و متناسب فهم زمانه خود، توضیحی رازآمیز و آسمانی برای پیدایش انسان ارائه نمودند، مالکیت اخلاق را از آن خود دانستند، و با پیوند زدن اخلاق دینی به آسمان بعدی الاهی برای آن قایل شدند. گفته قرآن مبنی بر پیدایش «آدم از گل خشک» و آفرینش «حوا» از «پهلوی چپ» آدم، داستان سحرانگیزی برای مسلمانان بشمار میرود و آنها قادر نیستند صدای دانش مدرن را بشنوند. آرکائیسم ذهنی و قبول کامل آیه الهی، راه را برای پذیرش پیشرفت بسته است.
در جلد یکم تاریخ طبری روایات و گفته ها در باره آفرینش و آغاز جهان است. هنگامی که ما به روش طبری در توضیح آفرینش توجه کنیم به دو نکته اساسی می رسیم: یکم اینکه این تاریخگوئی برای آفرینش همانند دیگر گفتمان های دینی همراه با قصه گوئی است و بنابراین پیش از اسلام این نوع گفتار دینی بارها آمده و از جانب اسلام یک نوآوری نیست. بنابراین اسلام حرف دیگران را تکرار می کند، ولی مسلمانان آنچنان متعصب هستند که به قصه های دیگران هرگز گوش نمی دهند. دوم اینکه این گفتار در ادیان ابراهیمی در راستای فلسفه طبیعت گرای موجود در فلسفه یونان، نمی باشد و بیشتر ریشه در آئین های بت پرستی و جادوگری و توتم گرایی دارد.
هریک از تمدن های کهن مانند سومری ها و بابلی و ایرانی ها و هندی ها و چینی ها و یونانی ها، داستان های آفرینش را پرداخته و هریک از آنها دارای عناصر طبیعی و اسطوره ای و تجربی می باشند و در هریک نیرویی خدای گونه و اسطوره ای و رازآلود نقش آفریننده را بازی می کند. این داستانها زمان ندارند، در مکان خاصی در جریان نیستند، ولی با ساختار عاطفی و احساسی و اسطوره ای خود، فرهنگ و رفتار مردمان را متاثر می سازند. در دین زرتشت در زمانی کرانمند آفرینش مادی آغاز میشود، آنگاه در مدت زمانی رخدادهایی روی میدهد و سپس جهان با استوره دیگری پایان می پذیرد. در این میان آنچه پررنگ است، نبرد میان راستی و دروغ، است که آغاز و ادامه زندگی را تعیین می کند. در نخستین گام آفرینش، پس از ایجاد یک زمان کرانمند، اورمزد شش پیش نمونه از اجزاء اصلی آفرینش را میسازد: آسمان، آب، زمین، گیاه ، جانور، انسان.
نخستین فیلسوفان یونانی برای شناختن جهان، در تلاش بودند تا از راه مشاهده و تفکر و واقعبینی، با کنار نهادن افسانهها و برداشت اساطیری جهان را بفهمند. فیلسوفان طبیعت گرا نخستین گام را در راه تفکر علمی برداشتند و زمینه مساعدی را برای تحقیق و فکرکردن بازکردند. بعنوان نمونه آناکسیمن ملطی (۵۷۰-۵۳۶ پیش از میلاد) عنصر اولیهٔ پیدایش جهان را همانند آناکسیماندر امری یگانه و نامحدود میدانست و «هوا» را به عنوان عنصر اولیهٔ پیدایش جهان مطرح مینماید. بطور مسلم آناکسیمن نظر «تالس» را در باره آب میدانست. اما آب چگونه پدید آمده بود؟ آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شده هوا میدانست. در مکتب یونانی «ملطیه» تفکر فلسفی راهی برای پیدایش «من» و اندیشیدن بود. این «من» باید بتواند با استدلال روشن ادعاهای خود را توجیه کند و درباره آنها توضیح دهد. «من» هر انسان و همچنین «من»های یک جامعه، برای اینکه بتواند آشکار شود و به عمل درآید، چارهای جز این ندارد که متوسل به فلسفه شود؛ زیرا در روش تفکردینی، «نقل» بر «عقل» حاکم میشود و «من»ها امکان قد علم کردن در مقابل بنیانگذاران دینی را نمییابند. در شرایط سلطه دینی، در بهترین حالت، «عقل» در مقابل احکام و اعتقادات و ارزشهای دینی، به اندازه یک «ابزار توجیه گر» کاهش یافته و امکان بیان آزادانه پیدا نمیکند. همین تلاش عاقلانه نوع یونانی در زمان دکارت به عقلانیت مدرن تکامل می یاید. این تحول فکری در دین ناممکن است زیرا دین همه چیز را برای همیشه تعریف کرده است.
داستان آفرینش در اسلام بصورتی پراکنده میان آیات قرآنی مطرح گردیدهاست. خطوط اصلی داستان نزدیکیهای بسیاری با نسخه یهودی/مسیحی آن دارد. برخی آیات قرآن آفرینش را در شش روز (سوره ۱۱)، برخی آیات آنرا در هشت روز طرح می کنند به این ترتیب که دو روز آفرینش زمین، چهار روز آفرینش کوهها و برکت دادن زمین و سرانجام دو روز برای آفرینش آسمانهاست(سوره ۴۱). قرآن میگوید الله آسمانها و زمین را آفرید و تمامی آفریدگانی که راه میروند، میخزند، پرواز میکنند را از آب بوجود آورد. بر اساس قرآن خداوند انسان را از گل آفرید و نخستین انسان، آدم نام داشت و در بهشت زندگی میکرد.
طبری می نویسد: پیامبر می گوید :«پس از من از همه خواهید پرسید تا آنجا که گویید خدا که همه چیز را خلق کرد پس خالق خدا کیست؟». در روایت آمده است:«گویید خدا همه چیز را آفرید. خدا پیش از همه چیز بود و خدا پس از همه چیز هست.». در روایت است که پیغمبر فرمود:«نخستین مخلوق خدا قلم بود.». سپس طبری می نویسد:«از پیمبر پرسیدم خدای ما پیش از آنکه خلق خویش را بیافریند کجا بود؟ فرمود: در ظلمتی بود که زیرش هوا بود و زبرش هوا بود. آنگاه عرش خویش را بر آب آفرید.».(جلد نخست برگ ۲۰).
یکی از روایت های مربوط به آفرینش در «عهد قدیم» یهودیان است. گفته می شود آفرینش جهان توسط خداوند به مدت شش روز صورت پذیرفته است. آفرینش با فرمان الهی تحقق می گیرد. در نخستین روز هنگامی که خدا میگوید روشنائی باشد! روشنائی متولد شد. در روزهای دوم و سوم خدا آبها، آسمان و خشکی را از هم جدا کرده و زمین را پر از گیاهان میکند. سپس نورهای آسمان را میآفریند تا فصل ها بوجود آیند و روشنایی بزرگتر (خورشید) را مسلط بر روز و روشنایی کوچکتر (ماه) را بر شب حاکم مینماید. آنگاه در روز پنجم خداوند موجودات دریایی و پرندگان را میآفریند و به آنها دستور میدهد تا بچه دار شوند. بالاخره در روز ششم پروردگار حیوانات خشکی را بوجود آورده و انسان پس از کامل شدن تمام جهان، آفریده می شود. پس از این روزهای فعال خداوند در روز هفتم به استراحت پرداخته و آن روز را مقدس میشمارد.
اسلام هیچگونه نظر جدیدی ندارد زیرا گفته های پراکنده و گاه نامفهوم قرآن، یادآور مطالب در ادیان ابراهیمی و نیز برخی فرهنگ های دیگر است. الله پیامبر اسلام که در واقع همان گروه کاتبان باشد، کلامی گنگ دارد، ولی همین گنگی مانع اعتقاد سرسختانه مسلمانان به خرافه های قرآنی نیست. طبری می نویسد:«محمد بن اسحاق گوید بگفته اهل تورات خدا خلقت را به روز شنبه آغاز کرد و اهل انجیل گفته اند آغاز خلقت از دوشنبه بود و ما مسلمانان طبق حدیث پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم گوییم که خدا خلقت را به روز شنبه آغاز کرد.»(برگ ۲۵). طبری می افزاید:«گفتار ابن اسحاق براین پندار است که خداوند عزاسمه از خلقت همه خلایق به روز جمعه فراغت یافت که روز هفتم بود و برعرش مقام قرارگرفت و آن را عید مسلمانان کرد. و دلیل پندار وی روشنگر خطای اوست. زیرا خدای تعالی در چندجا از تنزیل خویش به بندگان خبرداده که آسمانها و زمین و مخلوقات آن را در شش روز آفریده و فرمود:«الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش مالکم من دونه من ولی و لاشفیع افلا تتذکرون.»(جلد نخست طبری، برگ ۲۵). اسلام فاقد نظر است زیرا یهودیت پیش از آن متولد شده، ولی از آنجا که محمد در پی قدرت گیری می باشد به رقابت میان دینی پرداخته و کالای خود را جلوه دیگری می بخشد. البته روشن است که تمامی این افسانه گوئی ها در تناقض با دانش فیزیک و بیولوژیک و تاریخ است زیرا آفرینشی یکروزه، فقط یک داستان تخیلی است. رویکرد دین به موضوع های طبیعی و علمی نه در جهت پیشرفت علم بلکه بمنظور استفاده ابزاری از طبیعت و تبدیل «علم» به یک آئین خشک و نازاینده است. روشن است که تمامی ادیان و آئین ها از طبیعت و زمین صحبت می کنند، ولی آنها قادر نیستند همسوی با علم باشند زیرا علم مخالف دگم و جزمیات است.
کیومرٍث، آدم، داروین
انسان چگونه بوجود آمده است؟ پیامبران چه میگویند؟ پیامبر اسلام در قرآن به طرح افسانه ای می پردازد که در اسطوره های دینی پیشین آمده است. قرآن می گوید: «آدم را از گل خشک شده¬ای چون سفال بیافرید.»(حجر ۲۵). «إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ».(ال عمران ۵۹). مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است كه او را از خاك آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم بطور فوری موجود شد. علی ابی طالب نیز می گوید: وقتى كه خداى متعال اراده كرد كه خلقت اى را به دست قدرت خود ایجاد كند، و این امر بعد از گذشت هفت هزار سال از خلقت جنّ و نسناس در زمین بود، آنگاه خداوند از طبقات آسمانها پرده برداشت.(علل الشرائع، ج۱، برگ ۱۰۵)
ابن جریر طبری در تفسیر آیاتی که به نوعی به آفرینش حوا اشاره شده، با استناد به روایاتی، آفرینش حوا را از بدن (استخوان پهلوی چپ) آدم میداند. طبری سپس می نویسد:«بیشتر دانشوران پارسی پنداشته اند که کیومرث همان آدم است.».(جلد اول، برگ ۹۳). طبری می افزاید:«گروهی از دانشوران غیرپارسی نیز همانند پارسیان کیومرث را آدم دانسته اند اما در باره نام وی با علمای پارسی موافق و درباره حال و صفت او مخالفند و گویند کیومرثی که فارسیان آدم علیه السلامش دانسته اند عامربن یافث بن نوح بود و مردی کهنسال بود و سالار قوم بود و به کوه دنباوند از جبال طبرستان مشرق مقیم بود و ملک آنجا و فارس داشت و کارش بالاگرفت و پسران خود را گفت تا بابل را بگرفتند و مدتی ملک همه اقالیم داشتند و کیومرث همه بلاد خویش را مصون کرد و شهرها و حصارها بنیاد نهاد و آباد کرد و سلاح فراهم آورد و اسب گرفت و در آخر عمر جباری کرد و نام آدم گرفت و گفت هر که مرا به جز این نام بخواند گردنش بزنم و سی زن گرفت و نسل وی از آنها بسیار شد و ماری پسرش و ماریانه دخترش در آخر عمر وی زاده شدند و دلبسته آنها شد و تقدمشان داد. از این رو شاهان از نسل ایشان بودند و ملک وی گسترش یافت و بزرگ شد.»(برگ ۹۳).
گفتار طبری با ذکر منبع نیست ولی این نظر افسانه وار رابطه پنهانی فرهنگ ها و باورهای کهن و ارتباط های متقابل را نشان می دهد. پیش از آنکه قرآن از آدم صحبت کند در زمانی بسیار دورتر، میان «کیومرث» اسطوره ایرانی و «آدم» افسانه دینی، چه بسا پیوندی نزدیک موجود بوده است. کیومرث، که در زبان اوستایی بمعنای «زندگی» است و پیام آورنده اهورامزدا می باشد، نام نخستین نمونه انسان در جهانشناسی اساطیری مزدیسنیان و نخستین شاه در شاهنامه فردوسی است. «بیرونی» در آثار الباقیه چنین می آورد: اما ایرانیان و عامۀ مجوس کاملأ منکر طوفان اند و برآنند که پادشاهی در میان ایشان از گیومرث گلشاه که به نظر آنان نخستین انسان است. برخی محققان برآنند که داستان کیومرث اسطورهای است و به پس از کشف فلزات بازمیگردد و در اسطورهٔ کهنتر به ریشه اقوام هندوایرانی پیوند می خورد.
اساطیر ایرانیان انسان اولیه را «کیومرث» و اسلام، انسان اولیه را «حضرت آدم» می نامد. در دورانی دیگر «داروین» برای توضیح پیدایش انسان از تحول طبیعت صحبت می کند. چارلز داروین انگلیسی اندیشمندی بود که انسان را نتیجه فرگشت در طبیعت اعلام کرد. تمامی تئوری های علمی در راستای تائید تئوری داروین به پیش رفتند. دانشمندان متعددی زمان جدایش انسان از تبار بوزینه سانان در زنجیره تحول را در حدود ۲.۹ ملیون سال پیش اعلام کردند. پیدایش انسان ماهر و انسان افراشته بیانگر فرگشت و نوعی انقلاب طولانی در تاریخ طبیعت است. بعلاوه داروین شاید اولین دانشمندی باشد که مطرح ساخت همه جانورانی که بطور گروهی زندگی میکنند دارای نوعی اخلاق هستند که بقا و دوامشان در فضا - زمان بوم زیستی معنا پیدا می کند. در هر دوره ای انسان توضیح برای جهان و اخلاقیاتی متناسب با نیاز همایش اکولوژیکی خود آفریده و بکار گرفته است. انسان در جستجوی فهم زندگی است و از انجا که زندگی را جز با هم یاری و همکاری انسان های دیگر میسر نمی دید، به اختراع و کشف پاره ای از باید ها و نباید ها و ارزش ها، اقدام نمود. برخی از این ارزش ها و اصول عمومی تا امروز ادامه یافته اند: دزدی، دروغ، کشتن و تجاوز به انسانهای دیگر، محکوم شده اند. ادیان علاوه بر توضیح افسانه ای هستی، اصول اخلاقی را که انسانها تدوین ساخته بودند، به انحصار خود درآوردند. ادیان ابراهیمی در مسیر تکوین خود و متناسب فهم زمانه خود، توضیحی رازآمیز و آسمانی برای پیدایش انسان ارائه نمودند، مالکیت اخلاق را از آن خود دانستند، و با پیوند زدن اخلاق دینی به آسمان بعدی الاهی برای آن قایل شدند. گفته قرآن مبنی بر پیدایش «آدم از گل خشک» و آفرینش «حوا» از «پهلوی چپ» آدم، داستان سحرانگیزی برای مسلمانان بشمار میرود و آنها قادر نیستند صدای دانش مدرن را بشنوند. آرکائیسم ذهنی و قبول کامل آیه الهی، راه را برای پذیرش پیشرفت بسته است.
قرآن، کتاب، وحی
وحی در نظام تک خدایی ادیان ابراهیمی بمعنای داشتن شناختی است که منشا خدایی دارد. در اسلام، قرآن مدعی است که تمامی کلام آن، الهام خداوند است که تا روز قیامت دارای اعتبار می باشد. بعلاوه اسلام برآنست که قرآن خلق نشده بلکه ازلی می باشد. بمعنای دیگر ادعای اسلام بر این است که شناخت ناشی از زندگی و تجربه و تاریخ بی معناست و پیامبر اسلام دارای کلامی ابدی و برای همه زمانهاست. روشن است که از نظر جامعه شناسی و علم تاریخ، این ادعا بی پایه است و شناخت، محصول روند تاریخ و تجربه و خلاقیت فکری و روانی انسان ها می باشد. شناخت اسمانی بی معناست و ادعای شناخت با منشا الهی از طریق وحی، به نوعی افسونگری سحرآمیز نزدیک است. قرآن نه الهامی از آسمان است، نه رویای و خواب و خیال محمد است، بلکه همانگونه که در تحقیقات پیش نوشتم، قرآن پیش از هرچیز کتابی است تاریخی که توسط کاتبان و حاکمان نوشته شده است.
جلد سوم تاریخ طبری به زندگی عبدالمطلب و عبدالله و پیامبر اسلام و خدیجه و بعثت اختصاص یافته است. بعنوان نمونه طبری می نویسد:«از هشام روایت کرده اند که پیغمبر خدا چهل و سه ساله بود که وحی بدو رسید.»(جلد سوم برگ ۵۸). پرسش اینجاست که هشام چگونه این خبر را تهیه کرده و منشا خبرش کجاست. در واقع هشام یک باور دینی را انتقال می دهد بدون آنکه این باور پایه علمی و تاریخی داشته باشد. اینگونه خبر در تاریخ اسلامی مدام تکرار می شود و پس از یک مدت دراز تکرار کردن، خبر رایج «مقدس» بحساب می آید. پذیرش واقعه «وحی» فقط به اعتقاد دینی بستگی دارد. ذهن دیگر پرسش نمی کند ذهن عادت می کند زیرا امر بدیهی بشمار می آید. بنابراین بسیاری از اخبار بدون پایه است و فاقد جدیت تاریخی و علمی هستند، ولی در افکار رسمی و عمومی جامعه بعنوان اخباری جدی تلقی می شود. طبری می افزاید:«بعضی ها گفته اند آغاز نزول قرآن بر پیغمبر خدا هیجدهم ماه رمضان بود»،«بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در بیست و چهارم رمضان بود.»، «بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در هفدهم رمضان بود.» (برگ ۵۹).
تمام این خبر یک روایت ساختگی است زیرا «نزول» قرآن واقعیت ندارد و قرآن مصحف تاریخی است که در یک مدت دراز دویست ساله توسط کاتبان و حاکمان عرب تنظیم و ساخته شده است. مجموعه پژوهش های دانشمندان اسلام شناس بزرگ مانند: تئودور نولدکه، فرانسوا دروش، فرانسواز میشو، ژاکلین شابی، رژیس بلاشیر، فردریک ایمبرت، پیر لارشه و دیگر اندیشمندان، نشان داده است که قرآن به هیچوجه جنبه آسمانی و الهی و ازلی ندارد بلکه دارای یک تاریخ جمع آوری و اصلاح و تغییر است. قبول این داده تاریخی برای ذهن اسلامی ناممکن است، زیرا فرهنگ اسلامی، فرهنگ روایت و نقل است، فرهنگ تقدس گرایی و رازگرایی است. این فرهنگ فاقد روح جستجو و فاقد روش تحقیق و پرسشگری است. این فرهنگ دگم گرا و جزمی است و در آن گشایش فکری بی معناست. به این خاطر هنگامیکه ادعا می شود که قرآن از آسمان نزول پیدا کرده، مسلمان نمی تواند خلاف آنرا فکر کند زیرا دارای ذهنیتی دین خو و فلج شده است و قدرت استدلال را از دست داده است. تمامی «متخصصان اسلامی»، بدون انتقاد و پرسش، همین جزم دینی را پیوسته تکرار کرده و هیچگونه پرسشی در باره منشا غیر خدایی و غیر آسمانی قرآن را نمی پذیرند. این اسلام شناسان در واقع مبلغان دین بوده و کارشان هیچ رابطه ای با کار علمی اسلام شناسی ندارد.
وحی در نظام تک خدایی ادیان ابراهیمی بمعنای داشتن شناختی است که منشا خدایی دارد. در اسلام، قرآن مدعی است که تمامی کلام آن، الهام خداوند است که تا روز قیامت دارای اعتبار می باشد. بعلاوه اسلام برآنست که قرآن خلق نشده بلکه ازلی می باشد. بمعنای دیگر ادعای اسلام بر این است که شناخت ناشی از زندگی و تجربه و تاریخ بی معناست و پیامبر اسلام دارای کلامی ابدی و برای همه زمانهاست. روشن است که از نظر جامعه شناسی و علم تاریخ، این ادعا بی پایه است و شناخت، محصول روند تاریخ و تجربه و خلاقیت فکری و روانی انسان ها می باشد. شناخت اسمانی بی معناست و ادعای شناخت با منشا الهی از طریق وحی، به نوعی افسونگری سحرآمیز نزدیک است. قرآن نه الهامی از آسمان است، نه رویای و خواب و خیال محمد است، بلکه همانگونه که در تحقیقات پیش نوشتم، قرآن پیش از هرچیز کتابی است تاریخی که توسط کاتبان و حاکمان نوشته شده است.
جلد سوم تاریخ طبری به زندگی عبدالمطلب و عبدالله و پیامبر اسلام و خدیجه و بعثت اختصاص یافته است. بعنوان نمونه طبری می نویسد:«از هشام روایت کرده اند که پیغمبر خدا چهل و سه ساله بود که وحی بدو رسید.»(جلد سوم برگ ۵۸). پرسش اینجاست که هشام چگونه این خبر را تهیه کرده و منشا خبرش کجاست. در واقع هشام یک باور دینی را انتقال می دهد بدون آنکه این باور پایه علمی و تاریخی داشته باشد. اینگونه خبر در تاریخ اسلامی مدام تکرار می شود و پس از یک مدت دراز تکرار کردن، خبر رایج «مقدس» بحساب می آید. پذیرش واقعه «وحی» فقط به اعتقاد دینی بستگی دارد. ذهن دیگر پرسش نمی کند ذهن عادت می کند زیرا امر بدیهی بشمار می آید. بنابراین بسیاری از اخبار بدون پایه است و فاقد جدیت تاریخی و علمی هستند، ولی در افکار رسمی و عمومی جامعه بعنوان اخباری جدی تلقی می شود. طبری می افزاید:«بعضی ها گفته اند آغاز نزول قرآن بر پیغمبر خدا هیجدهم ماه رمضان بود»،«بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در بیست و چهارم رمضان بود.»، «بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در هفدهم رمضان بود.» (برگ ۵۹).
تمام این خبر یک روایت ساختگی است زیرا «نزول» قرآن واقعیت ندارد و قرآن مصحف تاریخی است که در یک مدت دراز دویست ساله توسط کاتبان و حاکمان عرب تنظیم و ساخته شده است. مجموعه پژوهش های دانشمندان اسلام شناس بزرگ مانند: تئودور نولدکه، فرانسوا دروش، فرانسواز میشو، ژاکلین شابی، رژیس بلاشیر، فردریک ایمبرت، پیر لارشه و دیگر اندیشمندان، نشان داده است که قرآن به هیچوجه جنبه آسمانی و الهی و ازلی ندارد بلکه دارای یک تاریخ جمع آوری و اصلاح و تغییر است. قبول این داده تاریخی برای ذهن اسلامی ناممکن است، زیرا فرهنگ اسلامی، فرهنگ روایت و نقل است، فرهنگ تقدس گرایی و رازگرایی است. این فرهنگ فاقد روح جستجو و فاقد روش تحقیق و پرسشگری است. این فرهنگ دگم گرا و جزمی است و در آن گشایش فکری بی معناست. به این خاطر هنگامیکه ادعا می شود که قرآن از آسمان نزول پیدا کرده، مسلمان نمی تواند خلاف آنرا فکر کند زیرا دارای ذهنیتی دین خو و فلج شده است و قدرت استدلال را از دست داده است. تمامی «متخصصان اسلامی»، بدون انتقاد و پرسش، همین جزم دینی را پیوسته تکرار کرده و هیچگونه پرسشی در باره منشا غیر خدایی و غیر آسمانی قرآن را نمی پذیرند. این اسلام شناسان در واقع مبلغان دین بوده و کارشان هیچ رابطه ای با کار علمی اسلام شناسی ندارد.
غزوات محمد، استراتژی قدرت و دولت
تاریخ جوامع بشری سرشار از جنگ و خشونت است زیرا اعمال زور مستقیم یک قاعده عمومی بوده است. تنظیم قواعد و قانون، راهی برای کنترل خشونت یا کاهش خشونت بوده است ولی مناسبات سلطه گری و تصرف موضع برتر از جانب انسانها، پیوسته قوانین را به فراموشی سپرده است. در دین یهود از جمله چنین می آید:«چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا میروی درآورد و امتهای بسیار را که حِتیان و جِرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فِرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیمتر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آنگاه ایشان را بالکلّ هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم منما»( سفرتثنیه، فصل های ۷ و ۲۰).
در اسلام خشونت یکی از ویژگی های ساختاری دین است زیرا کسب موضع و قدرت در جامعه پرتخاصم سرزمین حجاز، توسط قبیله قریش و خانواده بنی هاشم و شخص محمد، جنگ و غزه و جهاد و قتل را به قاعده اصلی تبدیل می کند. بنابراین محمد تنها با جنگ و خشونت می توانست به اهداف خود برسد.
در «سيره حلبيه» آمده است: جنگهايى كه رسول خدا در آنها بود، «غزوه» و آنچه كه آنحضرت در آنها شركت نداشته «سريه» ناميده میشود. به شرط آنكه بيش از يک تن در آنها حضور داشته باشند و چنانچه آنحضرت فقط يک تن را گسيل میداشت بدان «بعث» گفته میشود. (ابوالفرج حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج ۳، ص ۲۱۳، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۶قمری)
مسعودى مینويسد: «غزوات؛ يعنى سفرهاى جنگى پیامبر كه شخصاً در آن شركت داشت بيست و شش غزوه بود. بعضى گفتهاند ۲۷ غزوه بود. گروه اول رفتن پيامبر را از خيبر تا وادى القرى يک غزوه گرفتهاند، اما معیار ۲۷ غزوه آن است که رفتن به وادى القرى غزوه¬ای مستقل از غزوه خیبر به شمار آید؛ زيرا پيامبر وقتى خيبر را گشود بیآنكه به مدينه باز گردد از آنجا سوى وادى القرى رفت.( مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج ۲، ص ۲۸۰ – ۲۸۱، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۹قمری)
جلد چهارم تاریخ طبری درباره جنگ و کشتار مخالفان پیامبر اسلام است. طبری از قول ابن اسحاق می نویسد:«همه غزه های پیمبر که خود او رفت بیست و شش بود.» و می افزاید «پیمبر از وقتی که به مدینه آمد تا وقتی درگذشت سی و پنج دسته به غزا فرستاد».(جلد چهار برگ ۶۲). یکی از ویژگی های پیامبر اسلام روحیه خشونتگرا و نظامی او بود. پیامبر از زمان هجرت به مدینه به عنوان یک فرمانده نظامی عمل کرده و در پی جنگ علیه رقبا و تصرف سرزمین دیگران است. بسیاری از آیه های قرآنی این روحیه جنگجوئی را به نمایش می گذارد و این روحیه تنها به پیامبر محدود نمی شود، بلکه این روحیه مطابق روحیه و خواست امیران و خلفای عرب استعمارگر و مهاجم نیز می باشد. پیامبر اسلام طبق نظر طبری بیست و شش جنگ را بطور مستقیم برپا کرد و البته محمد تعداد زیادی جنگ را نیز بطور غیر مستقیم هدایت کرد.
در تاریخ بشری، کدام پیامبر برای رسالت خود تا این میزان به جنگ دست زده است؟ زرتشت، مسیح، بودا، کنفوسیوس، با صدای صلح و آرامش تبلیغ کردند. فیلسوفان مبلغ جنگ نبودند. ارسطو، افلاتون، ابن رشد، ابوعلی سینا، دکارت، نیچه، هگل، اهل دانایی و فلسفه بودند. ولی نرون و ناپلئون و هیتلر و صدام حسین و خمینی و همه تروریست های جهان با شعار خشونت و سیاست جنگ وارد میدان شدند. بحث بر سر اولویت های فکری و سیاسی افراد و جهت گیری برای زندگی در جامعه است. پیامبر اسلام خواهان تسلیم حریفان است و از آنجا که حریفان مدافع منافع خود هستند و مقاومت می کنند، بنابراین پیامبر اسلام بشکل تعرضی خواهان سرکوب آنهاست. استراتژی پیامبر، جهاد و تصرف و غارت است و به همین خاطر سیاست او نه بر پایه پیام صلح، بلکه بر اساس غلبه بر دیگران و انقیاد دیگران است. الله در سراسر قرآن تهدید می کند، جهنم را نشان می دهد و خواستار قتل دیگران است. سیاست های جنگی محمد، تهاجمی و برای کسب سرزمین دیگران است. بعلاوه در هر جنگی قصد غارت ثروت، یک هدف جنگی است و طبق آیه ۲۴ سوره النسا تصرف و تجاوز به زنان بعنوان زنان کفار کاملن شرعی می باشد. تنها راهی که محمد در برابر مخالفان خود، «مشرکان» و «کفار» و یهودیان، قرار می دهد تسلیم یا جنگ است و غزوات متعدد پیامبر اسلام در راستای هدف سیاسی و نظامی محمد قابل فهم است.
تاریخ جوامع بشری سرشار از جنگ و خشونت است زیرا اعمال زور مستقیم یک قاعده عمومی بوده است. تنظیم قواعد و قانون، راهی برای کنترل خشونت یا کاهش خشونت بوده است ولی مناسبات سلطه گری و تصرف موضع برتر از جانب انسانها، پیوسته قوانین را به فراموشی سپرده است. در دین یهود از جمله چنین می آید:«چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا میروی درآورد و امتهای بسیار را که حِتیان و جِرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فِرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیمتر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آنگاه ایشان را بالکلّ هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم منما»( سفرتثنیه، فصل های ۷ و ۲۰).
در اسلام خشونت یکی از ویژگی های ساختاری دین است زیرا کسب موضع و قدرت در جامعه پرتخاصم سرزمین حجاز، توسط قبیله قریش و خانواده بنی هاشم و شخص محمد، جنگ و غزه و جهاد و قتل را به قاعده اصلی تبدیل می کند. بنابراین محمد تنها با جنگ و خشونت می توانست به اهداف خود برسد.
در «سيره حلبيه» آمده است: جنگهايى كه رسول خدا در آنها بود، «غزوه» و آنچه كه آنحضرت در آنها شركت نداشته «سريه» ناميده میشود. به شرط آنكه بيش از يک تن در آنها حضور داشته باشند و چنانچه آنحضرت فقط يک تن را گسيل میداشت بدان «بعث» گفته میشود. (ابوالفرج حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج ۳، ص ۲۱۳، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۶قمری)
مسعودى مینويسد: «غزوات؛ يعنى سفرهاى جنگى پیامبر كه شخصاً در آن شركت داشت بيست و شش غزوه بود. بعضى گفتهاند ۲۷ غزوه بود. گروه اول رفتن پيامبر را از خيبر تا وادى القرى يک غزوه گرفتهاند، اما معیار ۲۷ غزوه آن است که رفتن به وادى القرى غزوه¬ای مستقل از غزوه خیبر به شمار آید؛ زيرا پيامبر وقتى خيبر را گشود بیآنكه به مدينه باز گردد از آنجا سوى وادى القرى رفت.( مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج ۲، ص ۲۸۰ – ۲۸۱، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۹قمری)
جلد چهارم تاریخ طبری درباره جنگ و کشتار مخالفان پیامبر اسلام است. طبری از قول ابن اسحاق می نویسد:«همه غزه های پیمبر که خود او رفت بیست و شش بود.» و می افزاید «پیمبر از وقتی که به مدینه آمد تا وقتی درگذشت سی و پنج دسته به غزا فرستاد».(جلد چهار برگ ۶۲). یکی از ویژگی های پیامبر اسلام روحیه خشونتگرا و نظامی او بود. پیامبر از زمان هجرت به مدینه به عنوان یک فرمانده نظامی عمل کرده و در پی جنگ علیه رقبا و تصرف سرزمین دیگران است. بسیاری از آیه های قرآنی این روحیه جنگجوئی را به نمایش می گذارد و این روحیه تنها به پیامبر محدود نمی شود، بلکه این روحیه مطابق روحیه و خواست امیران و خلفای عرب استعمارگر و مهاجم نیز می باشد. پیامبر اسلام طبق نظر طبری بیست و شش جنگ را بطور مستقیم برپا کرد و البته محمد تعداد زیادی جنگ را نیز بطور غیر مستقیم هدایت کرد.
در تاریخ بشری، کدام پیامبر برای رسالت خود تا این میزان به جنگ دست زده است؟ زرتشت، مسیح، بودا، کنفوسیوس، با صدای صلح و آرامش تبلیغ کردند. فیلسوفان مبلغ جنگ نبودند. ارسطو، افلاتون، ابن رشد، ابوعلی سینا، دکارت، نیچه، هگل، اهل دانایی و فلسفه بودند. ولی نرون و ناپلئون و هیتلر و صدام حسین و خمینی و همه تروریست های جهان با شعار خشونت و سیاست جنگ وارد میدان شدند. بحث بر سر اولویت های فکری و سیاسی افراد و جهت گیری برای زندگی در جامعه است. پیامبر اسلام خواهان تسلیم حریفان است و از آنجا که حریفان مدافع منافع خود هستند و مقاومت می کنند، بنابراین پیامبر اسلام بشکل تعرضی خواهان سرکوب آنهاست. استراتژی پیامبر، جهاد و تصرف و غارت است و به همین خاطر سیاست او نه بر پایه پیام صلح، بلکه بر اساس غلبه بر دیگران و انقیاد دیگران است. الله در سراسر قرآن تهدید می کند، جهنم را نشان می دهد و خواستار قتل دیگران است. سیاست های جنگی محمد، تهاجمی و برای کسب سرزمین دیگران است. بعلاوه در هر جنگی قصد غارت ثروت، یک هدف جنگی است و طبق آیه ۲۴ سوره النسا تصرف و تجاوز به زنان بعنوان زنان کفار کاملن شرعی می باشد. تنها راهی که محمد در برابر مخالفان خود، «مشرکان» و «کفار» و یهودیان، قرار می دهد تسلیم یا جنگ است و غزوات متعدد پیامبر اسلام در راستای هدف سیاسی و نظامی محمد قابل فهم است.
زنان محمد، سکس و سیاست
آنچه مسلم است پیامبر اسلام زنان متعدد داشته و از جمله دلایل این شمار زیاد به دو دلیل سیاسی و جنسی بوده است. البته تعداد زن عقدی در قرآن برای مسلمان چهار نفر است ولی محمد دارای امتیازات ویژه بوده و خود تعداد بیشتری زن داشته است. روشن است افزون بر تعداد زنان رسمی، شمار زنان برده نیز بسیارند. چگونه پیامبر الله که «آئینه ارزش های معنوی» قلمداد می شود اینگونه در جامعه روزمره به اسارت زن محتاج بوده است؟ چگونه است که پیامبر اسلام ارزش زن را برابر ارزش مرد نمی دانست؟ چگونه است که پیامبر که «نشانه رحمت» است دستور به تنبیه زن می دهد؟ جز اینستکه در فرهنگ اسلامی زن وسیله ای برای یک سیاست سلطه گری، وسیله ای برای افزایش نسل و وسیله ای در خدمت سکس مردانه است؟
در «سیره رسول الله» از ابن اسحاق نقل می شود: «پیامبر با سیزده زن خطبه عقد خواند، از این تعداد با دو تن به برگزاری خطبه عقد بسنده کرد و بدون عروسی و زندگی مشترک از هم جدا شدند اما یازده تن را به خانه برد و با آنان زندگی کرد. دو نفر در هنگام حیات او به نامهای خدیجه دختر خویلد و زینب دختر خزیمه، معروف بهام المساکین دیده از جهان فرو بستند. در هنگام رحلت، نه زن به نامهای سوده، عایشه، حفصه، ام السلمه، ام حبیبه، زینب دختر جحش، جویریه، صفیه و میمونه در خانه او بودند.». طبری در ادامه همین سیره نویسی با شمارشی دیگر در باره زنان محمد می نویسد: «هشام بن محمد گوید: پیمبر پانزده زن گرفت که سیزده زن را به خانه برد و یازده زن را باهم داشت و نه زن داشت که درگذشت.«(طبری جلد چهارم، برگ ۶۹). از میان زنان عایشه دختر ابوبکر بود که در زمان عقد شش ساله بود.(برگ ۷۲). زمانی که محمد برای عقد آمد عایشه چنین می گوید:«من در ننویی بودم و باد می خوردم مرا از ننو پایین آورد و سرپوش مرا بیاورد و صورتم را با آب بشست. آنگاه مرا کشید و برد و چون به نزدیک در رسیدم مرا نگهداشت تا کمی آرام شوم. آنگاه به درون رفتم. پیمبر خدا در اطاق ما برتختی نشسته بود.....مردم و زنان برفتند و پیمبر درخانه ام با من زفاف کرد، نه شتری کشتند، نه بزی سربریدند، من آنوقت هفت سال داشتم.»(همانجا، برگ ۷۳). همانگونه که می دانیم قرآن امتیازات بسیاری برای پیامبر قائل است و از آنجمله تعداد زنانی که مورد خواهش و نیازجنسی پیامبر می باشد. وضعیت کودک خردسال، عایشه، دردناک است زیرا او فشار روانی بسیاری از جانب اطرافیان خود متحمل می شود و تمایل مردسالارانه جامعه حجاز در سیاست محمد ادامه پیدا می کند.
در رابطه با لیبیدو و پولسیون و هیجان جنسی محمد یک بحث مهم مطرح است و آن رابطه میل به خشونت جنگی و شدت میل جنسی پیامبر است. از نگاه فرویدی در بسیاری از مواقع خشونت طلبی اجتماعی با فشار و خشونت جنسی رابطه مستقیم دارند. تمایل به تسلط بر دیگری در مناسبات زن و مرد با سلطه گری مردانه بر زن، خود را برجسته می کند. پیامبر اسلام در راه کسب قدرت تشنه است، مرز نمی شناسد، طرفدار انحصارطلبی است و براحتی فرمان به قتل می دهد. زمانی که ما به زندگی شخصی او نگاه میکنیم و عطش او را برای تصاحب بدن زن و تجاوز به زنان برده، حس می کنیم. بعلاوه اگر به آیه ۳۴ سوره نساء که در آن به مردها اجازه تنبیه زن داده شده و مردها را بر زنان برتری داده توجه کنیم ابعاد پاتولوژیک و بیمارگونه پولسیون های سکسی محمد را درمی یابیم. توضیح طبری در باره تعداد ۱۵ زن محمد و تصاحب جنسی عایشه در سن کودکی توسط پیامبر، بیانگر هیجان و پولسیون سکسی پاتولوژیک پیامبر اسلام است.
البته تمام مدافعان اسلام در تعداد زنان اختلافی کمی دارند ولی در باره انبوهی زنان پیامبر به مشکل افتاده و به شیوه های گوناگون در پی توجیه «تعدد زوجات رسول» خدا هستند و آنان مانند علامه طباطبایی برآنند که «تعدد زوجات (پیامبر) حرص در شهوترانى و بى طاقتى در برابر طغيان شهوت» نمی باشد. طباطبایی می افزاید:«علاوه بر اينكه هيچ شكى نداريم در اينكه بر حسب عادت جارى، كسانى كه زن دوست و اسير دوستى آنان و خلوت با آنانند، معمولا عاشق جمال و مفتون ناز و كرشمه اند كه جمال و ناز و كرشمه در زنان جوان است كه در سن خرمى و طراوتند و سيره پيامبر اسلام از چنين حالتى حکایت نمی کند و عملا نيز ديديم كه بعد از دختر بكر، با بيوه زن و بعد از زنان جوان با پيره زن ازدواج كرد، يعنى بعد از ازدواج با عايشه و ام حبيبه جوان، با ام سلمه سالخورده و با زينب دختر جحش، كه در آن روز بيش از پنجاه سال از عمرشان گذشته بود ازدواج كرد.» (تفسیر المیزان، جلد چهارم برگ ۳۰۷ تا ۳۱۱). در دیدگاه اسلامگرایان زنان دو دسته هستند زنان «بکر» دارای ناز و کرشمه و دیگران که بیوه و پیر هستند. از نظر آنان زنان غیر بکر، از جنس فرعی و حاشیه ای بوده و همان ارزش زن «بکر» را ندارند و بنابراین محمد بلحاظ «رحمت» خود زنان بیوه و پیر را به زنی می گرفته است. علامه طباطبایی که نخبه اسلامگرایان می باشد، دارای گفتاری حقارت بار در باره زنان است چرا که زنان یا بکر و اهل کرشمه و جوان هستند یا اینکه بیوه و پیر بوده و خاصیتی ندارد. با چنین نگاهی ما می بینیم که همان درک سکسی در دید اسلام غلبه دارد و محمد علاوه بر اهداف سیاسی خود در هنگام ازدواج، دارای خواهش های بیشمار جنسی بوده و تمام شواهد، روشنگر هیجان و پولسیون سکسی و «شهوترانی» و «طغیان شهوانی» پیامبر اسلام بوده است.
روایتی در «بحارالانوار» علامه مجلسی آمده است که رابطه «عشق ورزی» میان پیامبر و دخترش فاطمه را منعکس می کند. منشا اصلی روایت، کتاب «المناقب آل ابی طالب»، تألیف «ابن شهر آشوب» (۱۰۶۲ سال تولد و ۱۱۹۲ مرگ)، مفسر، محدث، ادیب و فقیه اسلام است. ابن شهرآشوب در مقدمه کتابش آورده است که « من این روایات را از جماعتی از اصحاب خود یا از اهل سنت گرفتهام.». متن حدیث در المناقب چنین است: عن الباقر و الصادق (ع): «انه کان النبی (ص) لاینام حتی یقبل عرض وجه فاطمة و یضع وجهه بین ثدیی فاطمة و یدعولها، و فی روایة: حتی یقبل عرض وجنة فاطمة او بین ثدییها»( ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۳۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، برگ ۴۲). امام باقر و امام صادق (ع) فرمودند: پیامبر (ص) نمی خوابید تا این که وسط چهره فاطمه (س) را می بوسید و صورت خویش را بین سینه های او می نهاد و برایش دعا می کرد.
به حدیث دیگری که ابن شهر آشوب آورده است توجه کنید:
«ابوعبیده ی خداء و غیر او از امام صادق (ع) چنین نقل کرده است که رسول خدا (ص) فاطمه را زیاد می بوسید، بعضی از همسران حضرت این کار را ناپسند شمرده و اعتراض کردند. پیامبر (ص) فرمود: وقتی که مرا به سوی آسمان عروج دادند، جبرئیل دستم را گرفت و به بهشت وارد کرد خرمایی در اختیار من قرار داد که آن را خوردم – در روایتی آمده است: - سیبی را به من داد و خوردم. این میوه تبدیل به نطفه ای در صلب من گشت، همین که به زمین فرود آمدم با خدیجه همبستر شدم و او به فاطمه باردار شد. بنابراین فاطمه حوری بهشتی است که در جمع آدمیان قرار گرفته، هرگاه به بوی بهشت مشتاق شوم دخترم را می بویم.»(المناقب، جلد سوم، برگ ۳۳۴).
حدیث دیگری در باره روابط پیامبر و فاطمه چنین می گوید: «امام صادق فرمود: عایشه گفت: یا رسول الله میبینم دهان فاطمه را زیاد میبوسی و زبانت را در دهانش قرار میدهی. پیامبر اکرم فرمودند: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم، فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم. من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره طوبی را می یابم، زیرا او زنی آسمانیست.»، (برگرفته از کتاب «احادیثی در مورد بوسه»، نوشته داوود احمدی، انتشارات صلوات قم،۱۳۸۸).
پیامبر اسلام توسط مسلمانان بعنوان اسطوره ای الهی معروفی می شود. گفتار کاتبان و مفسران و فقیهان که آمیزه ای از افسانه سازی و اخبار تاریخی است اسطوره ساز می باشد. در چنین گفتارهایی، محمد فردی تاریخی نیست، انسانی از اجتماع نیست، آدمی از این دنیا نیست، بتی مقدس است، سروکارش با الله و جبرئیل و فرشتگان است، آخرین پیامبری که برای نجات آمده است. این گفتار غیرواقعی و جادوگرانه در پی افسون روان انسان می باشد. روانی که تسلیم ایدئولوژی قرآنی و دینی شد دیگر قادر به فکردن نیست. پیامبر باعتبار روایات و سیره نویسان و علیرغم اخبار متفاوت و گاه متضاد، وقتی مورد توجه و فکر قرار می گیرد به انسانی عادی و پاتولوژیک تبدیل می گردد. این اخبار در مجموعه خود نشان می دهد که پیامبر فاقد ارزش های والای انسانی بوده و خود بعنوان مردی برخاسته از شبه جزیره عرب و تابع هیجان و رویا و سکس پاتولوژیک و بیمارگونه است. پیامبر در واقع فردی اسیر خواهش های قدرت طلبی در سیاست و خواهش های جنسی افسارگسیخته بوده است.
آنچه مسلم است پیامبر اسلام زنان متعدد داشته و از جمله دلایل این شمار زیاد به دو دلیل سیاسی و جنسی بوده است. البته تعداد زن عقدی در قرآن برای مسلمان چهار نفر است ولی محمد دارای امتیازات ویژه بوده و خود تعداد بیشتری زن داشته است. روشن است افزون بر تعداد زنان رسمی، شمار زنان برده نیز بسیارند. چگونه پیامبر الله که «آئینه ارزش های معنوی» قلمداد می شود اینگونه در جامعه روزمره به اسارت زن محتاج بوده است؟ چگونه است که پیامبر اسلام ارزش زن را برابر ارزش مرد نمی دانست؟ چگونه است که پیامبر که «نشانه رحمت» است دستور به تنبیه زن می دهد؟ جز اینستکه در فرهنگ اسلامی زن وسیله ای برای یک سیاست سلطه گری، وسیله ای برای افزایش نسل و وسیله ای در خدمت سکس مردانه است؟
در «سیره رسول الله» از ابن اسحاق نقل می شود: «پیامبر با سیزده زن خطبه عقد خواند، از این تعداد با دو تن به برگزاری خطبه عقد بسنده کرد و بدون عروسی و زندگی مشترک از هم جدا شدند اما یازده تن را به خانه برد و با آنان زندگی کرد. دو نفر در هنگام حیات او به نامهای خدیجه دختر خویلد و زینب دختر خزیمه، معروف بهام المساکین دیده از جهان فرو بستند. در هنگام رحلت، نه زن به نامهای سوده، عایشه، حفصه، ام السلمه، ام حبیبه، زینب دختر جحش، جویریه، صفیه و میمونه در خانه او بودند.». طبری در ادامه همین سیره نویسی با شمارشی دیگر در باره زنان محمد می نویسد: «هشام بن محمد گوید: پیمبر پانزده زن گرفت که سیزده زن را به خانه برد و یازده زن را باهم داشت و نه زن داشت که درگذشت.«(طبری جلد چهارم، برگ ۶۹). از میان زنان عایشه دختر ابوبکر بود که در زمان عقد شش ساله بود.(برگ ۷۲). زمانی که محمد برای عقد آمد عایشه چنین می گوید:«من در ننویی بودم و باد می خوردم مرا از ننو پایین آورد و سرپوش مرا بیاورد و صورتم را با آب بشست. آنگاه مرا کشید و برد و چون به نزدیک در رسیدم مرا نگهداشت تا کمی آرام شوم. آنگاه به درون رفتم. پیمبر خدا در اطاق ما برتختی نشسته بود.....مردم و زنان برفتند و پیمبر درخانه ام با من زفاف کرد، نه شتری کشتند، نه بزی سربریدند، من آنوقت هفت سال داشتم.»(همانجا، برگ ۷۳). همانگونه که می دانیم قرآن امتیازات بسیاری برای پیامبر قائل است و از آنجمله تعداد زنانی که مورد خواهش و نیازجنسی پیامبر می باشد. وضعیت کودک خردسال، عایشه، دردناک است زیرا او فشار روانی بسیاری از جانب اطرافیان خود متحمل می شود و تمایل مردسالارانه جامعه حجاز در سیاست محمد ادامه پیدا می کند.
در رابطه با لیبیدو و پولسیون و هیجان جنسی محمد یک بحث مهم مطرح است و آن رابطه میل به خشونت جنگی و شدت میل جنسی پیامبر است. از نگاه فرویدی در بسیاری از مواقع خشونت طلبی اجتماعی با فشار و خشونت جنسی رابطه مستقیم دارند. تمایل به تسلط بر دیگری در مناسبات زن و مرد با سلطه گری مردانه بر زن، خود را برجسته می کند. پیامبر اسلام در راه کسب قدرت تشنه است، مرز نمی شناسد، طرفدار انحصارطلبی است و براحتی فرمان به قتل می دهد. زمانی که ما به زندگی شخصی او نگاه میکنیم و عطش او را برای تصاحب بدن زن و تجاوز به زنان برده، حس می کنیم. بعلاوه اگر به آیه ۳۴ سوره نساء که در آن به مردها اجازه تنبیه زن داده شده و مردها را بر زنان برتری داده توجه کنیم ابعاد پاتولوژیک و بیمارگونه پولسیون های سکسی محمد را درمی یابیم. توضیح طبری در باره تعداد ۱۵ زن محمد و تصاحب جنسی عایشه در سن کودکی توسط پیامبر، بیانگر هیجان و پولسیون سکسی پاتولوژیک پیامبر اسلام است.
البته تمام مدافعان اسلام در تعداد زنان اختلافی کمی دارند ولی در باره انبوهی زنان پیامبر به مشکل افتاده و به شیوه های گوناگون در پی توجیه «تعدد زوجات رسول» خدا هستند و آنان مانند علامه طباطبایی برآنند که «تعدد زوجات (پیامبر) حرص در شهوترانى و بى طاقتى در برابر طغيان شهوت» نمی باشد. طباطبایی می افزاید:«علاوه بر اينكه هيچ شكى نداريم در اينكه بر حسب عادت جارى، كسانى كه زن دوست و اسير دوستى آنان و خلوت با آنانند، معمولا عاشق جمال و مفتون ناز و كرشمه اند كه جمال و ناز و كرشمه در زنان جوان است كه در سن خرمى و طراوتند و سيره پيامبر اسلام از چنين حالتى حکایت نمی کند و عملا نيز ديديم كه بعد از دختر بكر، با بيوه زن و بعد از زنان جوان با پيره زن ازدواج كرد، يعنى بعد از ازدواج با عايشه و ام حبيبه جوان، با ام سلمه سالخورده و با زينب دختر جحش، كه در آن روز بيش از پنجاه سال از عمرشان گذشته بود ازدواج كرد.» (تفسیر المیزان، جلد چهارم برگ ۳۰۷ تا ۳۱۱). در دیدگاه اسلامگرایان زنان دو دسته هستند زنان «بکر» دارای ناز و کرشمه و دیگران که بیوه و پیر هستند. از نظر آنان زنان غیر بکر، از جنس فرعی و حاشیه ای بوده و همان ارزش زن «بکر» را ندارند و بنابراین محمد بلحاظ «رحمت» خود زنان بیوه و پیر را به زنی می گرفته است. علامه طباطبایی که نخبه اسلامگرایان می باشد، دارای گفتاری حقارت بار در باره زنان است چرا که زنان یا بکر و اهل کرشمه و جوان هستند یا اینکه بیوه و پیر بوده و خاصیتی ندارد. با چنین نگاهی ما می بینیم که همان درک سکسی در دید اسلام غلبه دارد و محمد علاوه بر اهداف سیاسی خود در هنگام ازدواج، دارای خواهش های بیشمار جنسی بوده و تمام شواهد، روشنگر هیجان و پولسیون سکسی و «شهوترانی» و «طغیان شهوانی» پیامبر اسلام بوده است.
روایتی در «بحارالانوار» علامه مجلسی آمده است که رابطه «عشق ورزی» میان پیامبر و دخترش فاطمه را منعکس می کند. منشا اصلی روایت، کتاب «المناقب آل ابی طالب»، تألیف «ابن شهر آشوب» (۱۰۶۲ سال تولد و ۱۱۹۲ مرگ)، مفسر، محدث، ادیب و فقیه اسلام است. ابن شهرآشوب در مقدمه کتابش آورده است که « من این روایات را از جماعتی از اصحاب خود یا از اهل سنت گرفتهام.». متن حدیث در المناقب چنین است: عن الباقر و الصادق (ع): «انه کان النبی (ص) لاینام حتی یقبل عرض وجه فاطمة و یضع وجهه بین ثدیی فاطمة و یدعولها، و فی روایة: حتی یقبل عرض وجنة فاطمة او بین ثدییها»( ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۳۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، برگ ۴۲). امام باقر و امام صادق (ع) فرمودند: پیامبر (ص) نمی خوابید تا این که وسط چهره فاطمه (س) را می بوسید و صورت خویش را بین سینه های او می نهاد و برایش دعا می کرد.
به حدیث دیگری که ابن شهر آشوب آورده است توجه کنید:
«ابوعبیده ی خداء و غیر او از امام صادق (ع) چنین نقل کرده است که رسول خدا (ص) فاطمه را زیاد می بوسید، بعضی از همسران حضرت این کار را ناپسند شمرده و اعتراض کردند. پیامبر (ص) فرمود: وقتی که مرا به سوی آسمان عروج دادند، جبرئیل دستم را گرفت و به بهشت وارد کرد خرمایی در اختیار من قرار داد که آن را خوردم – در روایتی آمده است: - سیبی را به من داد و خوردم. این میوه تبدیل به نطفه ای در صلب من گشت، همین که به زمین فرود آمدم با خدیجه همبستر شدم و او به فاطمه باردار شد. بنابراین فاطمه حوری بهشتی است که در جمع آدمیان قرار گرفته، هرگاه به بوی بهشت مشتاق شوم دخترم را می بویم.»(المناقب، جلد سوم، برگ ۳۳۴).
حدیث دیگری در باره روابط پیامبر و فاطمه چنین می گوید: «امام صادق فرمود: عایشه گفت: یا رسول الله میبینم دهان فاطمه را زیاد میبوسی و زبانت را در دهانش قرار میدهی. پیامبر اکرم فرمودند: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم، فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم. من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره طوبی را می یابم، زیرا او زنی آسمانیست.»، (برگرفته از کتاب «احادیثی در مورد بوسه»، نوشته داوود احمدی، انتشارات صلوات قم،۱۳۸۸).
پیامبر اسلام توسط مسلمانان بعنوان اسطوره ای الهی معروفی می شود. گفتار کاتبان و مفسران و فقیهان که آمیزه ای از افسانه سازی و اخبار تاریخی است اسطوره ساز می باشد. در چنین گفتارهایی، محمد فردی تاریخی نیست، انسانی از اجتماع نیست، آدمی از این دنیا نیست، بتی مقدس است، سروکارش با الله و جبرئیل و فرشتگان است، آخرین پیامبری که برای نجات آمده است. این گفتار غیرواقعی و جادوگرانه در پی افسون روان انسان می باشد. روانی که تسلیم ایدئولوژی قرآنی و دینی شد دیگر قادر به فکردن نیست. پیامبر باعتبار روایات و سیره نویسان و علیرغم اخبار متفاوت و گاه متضاد، وقتی مورد توجه و فکر قرار می گیرد به انسانی عادی و پاتولوژیک تبدیل می گردد. این اخبار در مجموعه خود نشان می دهد که پیامبر فاقد ارزش های والای انسانی بوده و خود بعنوان مردی برخاسته از شبه جزیره عرب و تابع هیجان و رویا و سکس پاتولوژیک و بیمارگونه است. پیامبر در واقع فردی اسیر خواهش های قدرت طلبی در سیاست و خواهش های جنسی افسارگسیخته بوده است.
جسد پیامبر و دعوای قدرت
یکی از فصل های تاریخی اسلام رابطه میان دین و قدرت است. دکترین اسلامی از همان ابتدا تابع منطق قدرت سیاسی و سلطه گری بود. در جامعه قبیله ای و سرشار از درگیری و راهزنی و مال پرستی، محمد برای خانواده خود در پی کسب امتیاز است و قدرت دین و جنگ را در خدمت گروه خانوادگی و اجتماعی خود و جاه طلبی های شخصی خود می خواهد. این ویژگی، تمام تاریخ اسلام را متاثر ساخته است. در زمان مرگ محمد مسئله تصرف قدرت و تنش ناشی از منافع مالی و خانوادگی یک امر اساسی بشمار می آید.
طبری صحنه مرگ پیامبر را آشفته و با التهاب توضیح می دهد. توصیف طبری نشان می دهد تمام اذهان متوجه تقسیم مال و تقسیم قدرت بود. پیامبر به هنگام مرگ توسط زنانش احاطه شده بود. پیامبر بیمار است. اطرافیان محمد برآن بودند که بیماری اش «ذات الجنب» است ولی پیمبر می گفت: «این بیماری از شیطان است و خدا آن را بر من مسلط نمی کند.». عایشه شاهد بود که پیامبر به صورت خود آب می مالید و می گفت:«خدایا مرا بر سختی های مرگ کمک کن»(طبری، جلد چهارم، برگ ۱۰۶). پیامبر نگران شورش در فتوحات و عدم تبعیت قبایل است و می خواهد که همه در خط او باقی بمانند و اطاعت از الله بکنند. وصیت او چیست؟ او می گوید: «باید همه سخن از دعوت خدای یگانه باشد و هر که به خدا نخواند و به قبایل و عشایر بخواند او را به شمشیر بزنید تا همه دعوت به خدای یگانه باشد.». بعلاوه زنان او نگران اوضاع پس از مرگ هستند و محمد بیمار می خواهد به خانه عایشه برود و کنار او باشد. عایشه نیز که دختر ابوبکر است و برای جانشینی به پدرش فکر می کند از این خواست استقبال می نماید. طبری می نویسد:«عایشه گوید پیمبر بر سینه من و در خانه من جان داد و حق کسی را نبردم، نادان و کم تجربه بودم، پیمبر در دامنم جان داد، سر او را بربالشی نهادم و برخاستم و با زنان نالیدم و به چهره زدم.» (برگ ۱۰۷).
یاران سیاسی پیامبر در فضای پرالتهاب قراردارند. در همین شرایط که پیکر بیمار پیامبر روی زمین باقی مانده و در حال مرگ قطعی است، یاران سیاسی و جانشینان بعدی نیز دور او جمع هستند. چه کسی خلافت را بدست می گیرد؟ اطراف او عمر و ابوبکر و علی بودند. پیش از این پیامبر گفته بود: «در میان یارانم هیچکس را بهتر از ابوبکر نمی دانم»(برگ ۱۰۳ جلد چهارم). با تشدید بیماری، پیامبر از ذات الجنب می میرد. حال جسد محمد روی زمین است. مبارزه و رقابت سنگینی میان ابوبکر و عمر و علی بروز می کند و بالاخره ابوبکر غلبه کرده و عمر با او بیعت می کند. ولی علی با ابوبکر بیعت ننمود زیرا به حسادت دست زده و مخالف بیعت است. علی قدرت را برای خود می خواهد و ارث خود می داند. اما به گفته طبری در آخر، عمر که زورمند است با شمشیر علی را مجبور به بیعت می کند.(برگ ۱۱۱). زمانیکه ابوبکر در رقابت جانشینی برای خلافت پیروز شد، خاندان بنی هاشم و فاطمه دختر پیامبر طلب ارث می کنند. طبری می نویسد «فاطمه و عباس پیش ابوبکر آمدند و میراث پیمبر را از او طلب کردند که زمین فدک و سهم خیبر را می خواستند»، ولی ابوبکر به آنها جواب منفی داد. بدنبال این مخالفت، فاطمه از ابوبکر فاصله گرفت و رابطه اش قطع شد.
زمانی که محمد بشدت بیمار بود، علی تلاش داشت تا حالت مرگ گرفته پیامبر را پنهان کند و وارونه نشان دهد. ولی دیگران این واقعیت را می دانستند و بخصوص ابوبکر می دانست که علی دروغ می گوید و قصد دارد خود را تحمیل کند. پیامبر بارها گفته بود که ابوبکر بهترین است و ابوبکر قدرت را برای خود می خواست. پیامبر اغلب علی را برای نگهداری خانواده خود به مسئولیت می گماشت ولی وظایف سیاسی را به دیگران انتقال می داد. در لحظات آخر پیامبر، وقت وصیت سیاسی بود. پس از او پیشوا کیست و قدرت خلافت در دست چه کسی باید قرار گیرد؟ طبق نظر طبری در لحظات آخر: «پیمبر گفت: به ابوبکر بگوئید با کسان نماز کند»(برگ ۱۰۴). طبری می نویسد پیمبر بیمار بود وعایشه شنید «بگوئید ابوبکر با مردم نماز کند». در این رقابت تند و توطئه چینی ابوبکر پیروز می گردد و قدرت از خانواده محمد دور می شود.
فاطمه از ارث محروم شد، ولی علی در بیعت باقی ماند زیرا منزوی بود و افراد بسیاری با ابوبکر بیعت نمودند و بعلاوه علی از واکنش شدید عمر هراسان بود. به گفته طبری علی به ابوبکر گفت که ناراحتی او به خاطر حسادت نیست، ولی «ما را در این کار حقی بود که ما را ندیده گرفتید»، چرا که ما دارای قرابت با پیمبر هستیم و شما حق بنی هاشم را در نظر نگرفتید. (برگ ۱۱۶ جلد چهارم، طبری). پس از بیعت با ابوبکر، ابوسفیان که خواهان خلافت بود به علی گفت شما «ذلیل و زبونید». در واقع تمامی خانواده های قریش در درگیری و رقابت غوطه ور هستند و می دانند که لحظه مرگ محمد بهترین موقع برای کسب قدرت است. در هنگامیکه درگیری برای خلافت بشدت در جریان است، جسد محمد در گوشه ای در حال گندیدن است ولی جدال بر سر قدرت حاد میباشد. طبری می نویسد:«ابوجعفر گوید: وقتی با ابوبکر بیعت کردند، به کار کفن و دفن پیمبر پرداختند. بعضی ها گفته اند این کار به روز سه شنبه، روز پس از وفات پیمبر بود، بعضی دیگر گفته اند: پیمبر را سه روز پس از وفات به گور کردند.».(برگ ۱۱۹). برای به خاک کردن محمد و با توجه به تنش و عصبانیت موجود سران، علی اقدام می کند. بعلاوه علی ابن ابی طالب نمی خواست عایشه در مراسم خاکسپاری حضور داشته باشد و بطور مخفیانه عمل کرد. علیرغم مخفی کاری علی، عایشه مطلع می گردد. «عایشه گوید دفن پیمبر ندانستیم تا وقتی در دل شب چهارشنبه صدای بیلها شنیدم.»(برگ ۱۲۱). اختلافات عایشه با علی دامنه پیدا کرد زیرا عایشه، کار علی را نامشروع و دروغ دانسته و خود را وارث محمد می دانست.
با توجه به مجموعه گفته های تاریخ طبری، درمی یابیم که پیامبر اسلام موجودی آسمانی نیست، بلکه شخصیتی در تاریخ است. بدون شک محمد و تمام کسانی که چهره و قرآن او را ساختند نقش بسیار مهم در تاریخ جوامع بشری ایفا نمودند. ولی تاریخسازان همیشه مترقی و انساندوست و مدافع صلح و عامل شکوفایی روانی انسان نبوده اند. محمد فرماندهی برجسته برای منافع خانوداگی، و نیز شخصیتی پرخشونت، با جاه طلبی های بیمارگونه، اسیر پاتولوژی های سکسی و دیگرآزار، می باشد. پیامبر اسلام تجلی صفات ناپسندیده در تاریخ انسانی است.
یکی از فصل های تاریخی اسلام رابطه میان دین و قدرت است. دکترین اسلامی از همان ابتدا تابع منطق قدرت سیاسی و سلطه گری بود. در جامعه قبیله ای و سرشار از درگیری و راهزنی و مال پرستی، محمد برای خانواده خود در پی کسب امتیاز است و قدرت دین و جنگ را در خدمت گروه خانوادگی و اجتماعی خود و جاه طلبی های شخصی خود می خواهد. این ویژگی، تمام تاریخ اسلام را متاثر ساخته است. در زمان مرگ محمد مسئله تصرف قدرت و تنش ناشی از منافع مالی و خانوادگی یک امر اساسی بشمار می آید.
طبری صحنه مرگ پیامبر را آشفته و با التهاب توضیح می دهد. توصیف طبری نشان می دهد تمام اذهان متوجه تقسیم مال و تقسیم قدرت بود. پیامبر به هنگام مرگ توسط زنانش احاطه شده بود. پیامبر بیمار است. اطرافیان محمد برآن بودند که بیماری اش «ذات الجنب» است ولی پیمبر می گفت: «این بیماری از شیطان است و خدا آن را بر من مسلط نمی کند.». عایشه شاهد بود که پیامبر به صورت خود آب می مالید و می گفت:«خدایا مرا بر سختی های مرگ کمک کن»(طبری، جلد چهارم، برگ ۱۰۶). پیامبر نگران شورش در فتوحات و عدم تبعیت قبایل است و می خواهد که همه در خط او باقی بمانند و اطاعت از الله بکنند. وصیت او چیست؟ او می گوید: «باید همه سخن از دعوت خدای یگانه باشد و هر که به خدا نخواند و به قبایل و عشایر بخواند او را به شمشیر بزنید تا همه دعوت به خدای یگانه باشد.». بعلاوه زنان او نگران اوضاع پس از مرگ هستند و محمد بیمار می خواهد به خانه عایشه برود و کنار او باشد. عایشه نیز که دختر ابوبکر است و برای جانشینی به پدرش فکر می کند از این خواست استقبال می نماید. طبری می نویسد:«عایشه گوید پیمبر بر سینه من و در خانه من جان داد و حق کسی را نبردم، نادان و کم تجربه بودم، پیمبر در دامنم جان داد، سر او را بربالشی نهادم و برخاستم و با زنان نالیدم و به چهره زدم.» (برگ ۱۰۷).
یاران سیاسی پیامبر در فضای پرالتهاب قراردارند. در همین شرایط که پیکر بیمار پیامبر روی زمین باقی مانده و در حال مرگ قطعی است، یاران سیاسی و جانشینان بعدی نیز دور او جمع هستند. چه کسی خلافت را بدست می گیرد؟ اطراف او عمر و ابوبکر و علی بودند. پیش از این پیامبر گفته بود: «در میان یارانم هیچکس را بهتر از ابوبکر نمی دانم»(برگ ۱۰۳ جلد چهارم). با تشدید بیماری، پیامبر از ذات الجنب می میرد. حال جسد محمد روی زمین است. مبارزه و رقابت سنگینی میان ابوبکر و عمر و علی بروز می کند و بالاخره ابوبکر غلبه کرده و عمر با او بیعت می کند. ولی علی با ابوبکر بیعت ننمود زیرا به حسادت دست زده و مخالف بیعت است. علی قدرت را برای خود می خواهد و ارث خود می داند. اما به گفته طبری در آخر، عمر که زورمند است با شمشیر علی را مجبور به بیعت می کند.(برگ ۱۱۱). زمانیکه ابوبکر در رقابت جانشینی برای خلافت پیروز شد، خاندان بنی هاشم و فاطمه دختر پیامبر طلب ارث می کنند. طبری می نویسد «فاطمه و عباس پیش ابوبکر آمدند و میراث پیمبر را از او طلب کردند که زمین فدک و سهم خیبر را می خواستند»، ولی ابوبکر به آنها جواب منفی داد. بدنبال این مخالفت، فاطمه از ابوبکر فاصله گرفت و رابطه اش قطع شد.
زمانی که محمد بشدت بیمار بود، علی تلاش داشت تا حالت مرگ گرفته پیامبر را پنهان کند و وارونه نشان دهد. ولی دیگران این واقعیت را می دانستند و بخصوص ابوبکر می دانست که علی دروغ می گوید و قصد دارد خود را تحمیل کند. پیامبر بارها گفته بود که ابوبکر بهترین است و ابوبکر قدرت را برای خود می خواست. پیامبر اغلب علی را برای نگهداری خانواده خود به مسئولیت می گماشت ولی وظایف سیاسی را به دیگران انتقال می داد. در لحظات آخر پیامبر، وقت وصیت سیاسی بود. پس از او پیشوا کیست و قدرت خلافت در دست چه کسی باید قرار گیرد؟ طبق نظر طبری در لحظات آخر: «پیمبر گفت: به ابوبکر بگوئید با کسان نماز کند»(برگ ۱۰۴). طبری می نویسد پیمبر بیمار بود وعایشه شنید «بگوئید ابوبکر با مردم نماز کند». در این رقابت تند و توطئه چینی ابوبکر پیروز می گردد و قدرت از خانواده محمد دور می شود.
فاطمه از ارث محروم شد، ولی علی در بیعت باقی ماند زیرا منزوی بود و افراد بسیاری با ابوبکر بیعت نمودند و بعلاوه علی از واکنش شدید عمر هراسان بود. به گفته طبری علی به ابوبکر گفت که ناراحتی او به خاطر حسادت نیست، ولی «ما را در این کار حقی بود که ما را ندیده گرفتید»، چرا که ما دارای قرابت با پیمبر هستیم و شما حق بنی هاشم را در نظر نگرفتید. (برگ ۱۱۶ جلد چهارم، طبری). پس از بیعت با ابوبکر، ابوسفیان که خواهان خلافت بود به علی گفت شما «ذلیل و زبونید». در واقع تمامی خانواده های قریش در درگیری و رقابت غوطه ور هستند و می دانند که لحظه مرگ محمد بهترین موقع برای کسب قدرت است. در هنگامیکه درگیری برای خلافت بشدت در جریان است، جسد محمد در گوشه ای در حال گندیدن است ولی جدال بر سر قدرت حاد میباشد. طبری می نویسد:«ابوجعفر گوید: وقتی با ابوبکر بیعت کردند، به کار کفن و دفن پیمبر پرداختند. بعضی ها گفته اند این کار به روز سه شنبه، روز پس از وفات پیمبر بود، بعضی دیگر گفته اند: پیمبر را سه روز پس از وفات به گور کردند.».(برگ ۱۱۹). برای به خاک کردن محمد و با توجه به تنش و عصبانیت موجود سران، علی اقدام می کند. بعلاوه علی ابن ابی طالب نمی خواست عایشه در مراسم خاکسپاری حضور داشته باشد و بطور مخفیانه عمل کرد. علیرغم مخفی کاری علی، عایشه مطلع می گردد. «عایشه گوید دفن پیمبر ندانستیم تا وقتی در دل شب چهارشنبه صدای بیلها شنیدم.»(برگ ۱۲۱). اختلافات عایشه با علی دامنه پیدا کرد زیرا عایشه، کار علی را نامشروع و دروغ دانسته و خود را وارث محمد می دانست.
با توجه به مجموعه گفته های تاریخ طبری، درمی یابیم که پیامبر اسلام موجودی آسمانی نیست، بلکه شخصیتی در تاریخ است. بدون شک محمد و تمام کسانی که چهره و قرآن او را ساختند نقش بسیار مهم در تاریخ جوامع بشری ایفا نمودند. ولی تاریخسازان همیشه مترقی و انساندوست و مدافع صلح و عامل شکوفایی روانی انسان نبوده اند. محمد فرماندهی برجسته برای منافع خانوداگی، و نیز شخصیتی پرخشونت، با جاه طلبی های بیمارگونه، اسیر پاتولوژی های سکسی و دیگرآزار، می باشد. پیامبر اسلام تجلی صفات ناپسندیده در تاریخ انسانی است.
پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره.3
پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره
باورهای اسلامی ایرانیان، یکی از عوامل خشونت بار و ویرانگر هویتی آنان است. قرآن و شخصیت های دینی مانند پیامبر و امامان شیعه، مخرب اندیشه در روان ایرانیان می باشند. باید خردگرایی را فعال نمود و یکی از عوامل توسعه خرد و استقلال اندیشه، نقد دین و اسطوره های آن است.
... قرآن، کتاب، وحی
وحی در نظام تک خدایی ادیان ابراهیمی بمعنای داشتن شناختی است که منشا خدایی دارد. در اسلام، قرآن مدعی است که تمامی کلام آن، الهام خداوند است که تا روز قیامت دارای اعتبار می باشد. بعلاوه اسلام برآنست که قرآن خلق نشده بلکه ازلی می باشد. بمعنای دیگر ادعای اسلام بر این است که شناخت ناشی از زندگی و تجربه و تاریخ بی معناست و پیامبر اسلام دارای کلامی ابدی و برای همه زمانهاست. روشن است که از نظر جامعه شناسی و علم تاریخ، این ادعا بی پایه است و شناخت، محصول روند تاریخ و تجربه و خلاقیت فکری و روانی انسان ها می باشد. شناخت اسمانی بی معناست و ادعای شناخت با منشا الهی از طریق وحی، به نوعی افسونگری سحرآمیز نزدیک است. قرآن نه الهامی از آسمان است، نه رویای و خواب و خیال محمد است، بلکه همانگونه که در تحقیقات پیش نوشتم، قرآن پیش از هرچیز کتابی است تاریخی که توسط کاتبان و حاکمان نوشته شده است...
غزوات محمد، استراتژی قدرت و دولت
تاریخ جوامع بشری سرشار از جنگ و خشونت است زیرا اعمال زور مستقیم یک قاعده عمومی بوده است. تنظیم قواعد و قانون، راهی برای کنترل خشونت یا کاهش خشونت بوده است ولی مناسبات سلطه گری و تصرف موضع برتر از جانب انسانها، پیوسته قوانین را به فراموشی سپرده است. در دین یهود از جمله چنین می آید:«چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا میروی درآورد و امتهای بسیار را که حِتیان و جِرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فِرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیمتر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آنگاه ایشان را بالکلّ هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم منما»( سفرتثنیه، فصل های ۷ و ۲۰).
در اسلام خشونت یکی از ویژگی های ساختاری دین است زیرا کسب موضع و قدرت در جامعه پرتخاصم سرزمین حجاز، توسط قبیله قریش و خانواده بنی هاشم و شخص محمد، جنگ و غزه و جهاد و قتل را به قاعده اصلی تبدیل می کند. بنابراین محمد تنها با جنگ و خشونت می توانست به اهداف خود برسد.
در «سيره حلبيه» آمده است: جنگهايى كه رسول خدا در آنها بود، «غزوه» و آنچه كه آنحضرت در آنها شركت نداشته «سريه» ناميده میشود. به شرط آنكه بيش از يک تن در آنها حضور داشته باشند و چنانچه آنحضرت فقط يک تن را گسيل میداشت بدان «بعث» گفته میشود. (ابوالفرج حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج ۳، ص ۲۱۳، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۶قمری)
مسعودى مینويسد: «غزوات؛ يعنى سفرهاى جنگى پیامبر كه شخصاً در آن شركت داشت بيست و شش غزوه بود. بعضى گفتهاند ۲۷ غزوه بود. گروه اول رفتن پيامبر را از خيبر تا وادى القرى يک غزوه گرفتهاند، اما معیار ۲۷ غزوه آن است که رفتن به وادى القرى غزوه¬ای مستقل از غزوه خیبر به شمار آید؛ زيرا پيامبر وقتى خيبر را گشود بیآنكه به مدينه باز گردد از آنجا سوى وادى القرى رفت.( مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج ۲، ص ۲۸۰ – ۲۸۱، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۹قمری)
جلد چهارم تاریخ طبری درباره جنگ و کشتار مخالفان پیامبر اسلام است. طبری از قول ابن اسحاق می نویسد:«همه غزه های پیمبر که خود او رفت بیست و شش بود.» و می افزاید «پیمبر از وقتی که به مدینه آمد تا وقتی درگذشت سی و پنج دسته به غزا فرستاد».(جلد چهار برگ ۶۲). یکی از ویژگی های پیامبر اسلام روحیه خشونتگرا و نظامی او بود. پیامبر از زمان هجرت به مدینه به عنوان یک فرمانده نظامی عمل کرده و در پی جنگ علیه رقبا و تصرف سرزمین دیگران است. بسیاری از آیه های قرآنی این روحیه جنگجوئی را به نمایش می گذارد و این روحیه تنها به پیامبر محدود نمی شود، بلکه این روحیه مطابق روحیه و خواست امیران و خلفای عرب استعمارگر و مهاجم نیز می باشد. پیامبر اسلام طبق نظر طبری بیست و شش جنگ را بطور مستقیم برپا کرد و البته محمد تعداد زیادی جنگ را نیز بطور غیر مستقیم هدایت کرد.
در تاریخ بشری، کدام پیامبر برای رسالت خود تا این میزان به جنگ دست زده است؟ زرتشت، مسیح، بودا، کنفوسیوس، با صدای صلح و آرامش تبلیغ کردند. فیلسوفان مبلغ جنگ نبودند. ارسطو، افلاتون، ابن رشد، ابوعلی سینا، دکارت، نیچه، هگل، اهل دانایی و فلسفه بودند. ولی نرون و ناپلئون و هیتلر و صدام حسین و خمینی و همه تروریست های جهان با شعار خشونت و سیاست جنگ وارد میدان شدند. بحث بر سر اولویت های فکری و سیاسی افراد و جهت گیری برای زندگی در جامعه است. پیامبر اسلام خواهان تسلیم حریفان است و از آنجا که حریفان مدافع منافع خود هستند و مقاومت می کنند، بنابراین پیامبر اسلام بشکل تعرضی خواهان سرکوب آنهاست. استراتژی پیامبر، جهاد و تصرف و غارت است و به همین خاطر سیاست او نه بر پایه پیام صلح، بلکه بر اساس غلبه بر دیگران و انقیاد دیگران است. الله در سراسر قرآن تهدید می کند، جهنم را نشان می دهد و خواستار قتل دیگران است. سیاست های جنگی محمد، تهاجمی و برای کسب سرزمین دیگران است. بعلاوه در هر جنگی قصد غارت ثروت، یک هدف جنگی است و طبق آیه ۲۴ سوره النسا تصرف و تجاوز به زنان بعنوان زنان کفار کاملن شرعی می باشد. تنها راهی که محمد در برابر مخالفان خود، «مشرکان» و «کفار» و یهودیان، قرار می دهد تسلیم یا جنگ است و غزوات متعدد پیامبر اسلام در راستای هدف سیاسی و نظامی محمد قابل فهم است...
»»»
در اسلام خشونت یکی از ویژگی های ساختاری دین است زیرا کسب موضع و قدرت در جامعه پرتخاصم سرزمین حجاز، توسط قبیله قریش و خانواده بنی هاشم و شخص محمد، جنگ و غزه و جهاد و قتل را به قاعده اصلی تبدیل می کند. بنابراین محمد تنها با جنگ و خشونت می توانست به اهداف خود برسد.
در «سيره حلبيه» آمده است: جنگهايى كه رسول خدا در آنها بود، «غزوه» و آنچه كه آنحضرت در آنها شركت نداشته «سريه» ناميده میشود. به شرط آنكه بيش از يک تن در آنها حضور داشته باشند و چنانچه آنحضرت فقط يک تن را گسيل میداشت بدان «بعث» گفته میشود. (ابوالفرج حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج ۳، ص ۲۱۳، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۶قمری)
مسعودى مینويسد: «غزوات؛ يعنى سفرهاى جنگى پیامبر كه شخصاً در آن شركت داشت بيست و شش غزوه بود. بعضى گفتهاند ۲۷ غزوه بود. گروه اول رفتن پيامبر را از خيبر تا وادى القرى يک غزوه گرفتهاند، اما معیار ۲۷ غزوه آن است که رفتن به وادى القرى غزوه¬ای مستقل از غزوه خیبر به شمار آید؛ زيرا پيامبر وقتى خيبر را گشود بیآنكه به مدينه باز گردد از آنجا سوى وادى القرى رفت.( مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج ۲، ص ۲۸۰ – ۲۸۱، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۹قمری)
جلد چهارم تاریخ طبری درباره جنگ و کشتار مخالفان پیامبر اسلام است. طبری از قول ابن اسحاق می نویسد:«همه غزه های پیمبر که خود او رفت بیست و شش بود.» و می افزاید «پیمبر از وقتی که به مدینه آمد تا وقتی درگذشت سی و پنج دسته به غزا فرستاد».(جلد چهار برگ ۶۲). یکی از ویژگی های پیامبر اسلام روحیه خشونتگرا و نظامی او بود. پیامبر از زمان هجرت به مدینه به عنوان یک فرمانده نظامی عمل کرده و در پی جنگ علیه رقبا و تصرف سرزمین دیگران است. بسیاری از آیه های قرآنی این روحیه جنگجوئی را به نمایش می گذارد و این روحیه تنها به پیامبر محدود نمی شود، بلکه این روحیه مطابق روحیه و خواست امیران و خلفای عرب استعمارگر و مهاجم نیز می باشد. پیامبر اسلام طبق نظر طبری بیست و شش جنگ را بطور مستقیم برپا کرد و البته محمد تعداد زیادی جنگ را نیز بطور غیر مستقیم هدایت کرد.
در تاریخ بشری، کدام پیامبر برای رسالت خود تا این میزان به جنگ دست زده است؟ زرتشت، مسیح، بودا، کنفوسیوس، با صدای صلح و آرامش تبلیغ کردند. فیلسوفان مبلغ جنگ نبودند. ارسطو، افلاتون، ابن رشد، ابوعلی سینا، دکارت، نیچه، هگل، اهل دانایی و فلسفه بودند. ولی نرون و ناپلئون و هیتلر و صدام حسین و خمینی و همه تروریست های جهان با شعار خشونت و سیاست جنگ وارد میدان شدند. بحث بر سر اولویت های فکری و سیاسی افراد و جهت گیری برای زندگی در جامعه است. پیامبر اسلام خواهان تسلیم حریفان است و از آنجا که حریفان مدافع منافع خود هستند و مقاومت می کنند، بنابراین پیامبر اسلام بشکل تعرضی خواهان سرکوب آنهاست. استراتژی پیامبر، جهاد و تصرف و غارت است و به همین خاطر سیاست او نه بر پایه پیام صلح، بلکه بر اساس غلبه بر دیگران و انقیاد دیگران است. الله در سراسر قرآن تهدید می کند، جهنم را نشان می دهد و خواستار قتل دیگران است. سیاست های جنگی محمد، تهاجمی و برای کسب سرزمین دیگران است. بعلاوه در هر جنگی قصد غارت ثروت، یک هدف جنگی است و طبق آیه ۲۴ سوره النسا تصرف و تجاوز به زنان بعنوان زنان کفار کاملن شرعی می باشد. تنها راهی که محمد در برابر مخالفان خود، «مشرکان» و «کفار» و یهودیان، قرار می دهد تسلیم یا جنگ است و غزوات متعدد پیامبر اسلام در راستای هدف سیاسی و نظامی محمد قابل فهم است...
»»»
نوشته فوق بخشی کوتاه و گزیده شده از آخرین مقاله تحقیقی با ارزشی است که توسط جلال ایجادی تا کنون در دو بخش نوشته و منتشر شده است. خواندن بخش نخست و سپس بخش دوم این مقاله را به همه کاربران گرامی این برگه پیشنهاد می کنیم.
مغز متفکر جهان شیعه
مغز متفکر جهان شیعه, امام جعفر صادق
شیعیان خود را جعفری میخوانند و ششمین امامشان اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق را رئیس مذهب خود معرفی میکنند. بسیار به ایشان میبالند و میگویند فردی دانشمند و فرزانه و دانا بوده است و چهار هزار شاگرد داشته و افراد بسیاری را علم آموخته است.(۱)متاسفانه بدلیل عقب ماندگی و کمبودهایی که در جوامع اسلامی وجود دارد. مسلمانان در پی اثبات حقانیت خویش مدام متوسل به بافته های عجیب و غریب هستند دریغ از اینکه همین تفاخر بیجا موجب سرافکندگی و از هم پاشی بیشتر جوامع اسلامی شده است. جامعه ای که وضعیتش آنقدر اسف بار است که از سال ۱۳۵۶ تا امروز کتابی فاقد اصالت، غیرعلمی و نامعتبر را مجوز میدهد و ذهن های بیماری به بار می آورد که با اوهام خویش مشعوف باشند و برخود ببالند؛ عوامی مستغرق در اوهام.
کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» نمونه ای از این آثار واپس گرایانه است. که نمایانگر اندیشهی دینی در دههی پنجاه تا به امروز است. سالهاست که بازار هویتجویی و هویتخواهی در اسلام گرم است؛ و انتشار کتابهایی که زمینه ساز آشتی دین و دنیای مدرن و بازسازی هویت دینی یا تحلیل علمی تاریخ اسلام باشند، با استقبال عامهی مردم مواجه میشود. دفاع علمی از دین، در برابر کمبودها و بازسازی گفتمان دینی به زبان روز. در چنین فضایی بود که کتاب «مغز متفکر جهان شیعه: امام جعفر صادق» پا به اجتماع گذاشت تا ضمن تأیید گفتمان علمی، تبار دینی آن را برجسته کند.نویسنده در مقدمه کتاب مدعی است: این کتاب ترجمه(غیرلفظی) تحقیق مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ در همایش شیعهشناسی فرانسه است. این مجمع سالانه برروی یک موضوع تحقیق میکند و در پایان سال همایشی را برگزار کرده و نتیجه را منتشر میکنند. این فعالیت ها اختصاصی به اسلام ندارد و شامل تمام ادیان میشود. اعضای این انجمن از اساتید دانشگاه استراسبورگ و از دیگر کشورها هستند. در این پژوهش ۲۵ تن از کارشناسان حوزهی اسلامشناسی شرکت داشتهاند…(۲)
این کتاب ۵۰۰ صفحه ای در بیان “علم جعفر بن محمد” اولین بار در سال ۱۳۵۶ شمسی توسط ذبیح الله منصوری به چاپ رسید و بعد از آن نسخه ی مختصری در حدود ۱۲۰ صفحه از مستندات روایی و اسلامی از این اثر توسط یكی از فضلای قم با نام سید محمد صحفی منتشر شد. این کتاب به زبانهای مختلف از جمله عربی(الامام الصادق كما تعرفه علماء الغرب)، انگلیسی(Imam Jafar Ibn Muhammad As-Sadiq A.S. : The Great Muslim Scientist and Philosopher) و اردو (انکشافات علمی امام صادق) ترجمه شده است که نشان از عمومیت این مسأله نزد عامهی جوامع اسلامی دارد.(۳)بررسی این کتاب وقتی جالب میشود که تمام نسخ ترجمه شده این کتاب از نسخه ی فاقد سند اولیه فارسی ذبیح الله منصوری ترجمه شده است و سرنخی از نسخه ی فرانسوی کتاب که نسخه ی اصلی است وجود ندارد که این خود نشانگر جعلی و ساخته ذهن بودن کتاب توسط آقای منصوری است.علاوه بر مشکلی که در اصالت این اثر واقع است؛ مرکز (مطالعات اسلامی) استراسبورگ و دانشمندان نامبرده در کتاب وجود خارجی ندارند و یا به دروغ نام آنها درج شده است. پژوهش ها در یافتن منبع اصلی به زبان فرانسوی، یا مجمع مطالعات اسلامی استراسبورگ و همایش اسلامشناسی بی نتیجه مانده است و در زمانی که از خود نویسنده درخواست شده ایشان یا پاسخگو نبوده اند و یا پاسخ نامشخص داده اند. به طوری که امثال بازرگان در زمان انتشار کتاب خواستار اصل فرانسوی آن شده اند و درنیافته اند.(۴)
همچنین مراکزی که به نام مرکز مطالعات اسلامی در شهر استراسبورگ فعالیت میکنند، در واقع، کلاسهای عقیدتی وابسته به مساجد اند که بیش از آن که کارکرد آموزشی داشته باشند، کارکرد اجتماعی دارند و اگر سودای آموزش و پژوهشی در آنها یافت بشود، در حد آموزش قرآن و زبانهای عربی و بومی است و فارغ از دغدغههای دانشگاهی و آکادمیک مانند برگزاری همایش اسلامشناسی است.(۵) با این وضع بسیار عجیب است این کتاب قطور کماکان منتشر میشود و مورد مباهات شیعیان قرار میگیرد.(۶)
منابع:۱. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۳۳، ح ۹، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ش.۲. آقای (آرمان بل) استاد دانشگاههای بروکس و گان، در بلژیک، آقای (ژان – اوبن) استاد دانشگاه گان، آقای (روبرت برونشویک) استاد دانشگاه پاریس، آقای (کلود کاهن) استاد دانشگاه پاریس، آقای (انریکو جردلی) استاد دانشگاه در ایتالیا و معاون فرهنگستان، آقای (هانری ـ کوربن) استاد دانشگاه و مدیر مطالعات مربوط به علوم مذهبشناسی، آقای (توفیق ـ فحل) استاد دانشگاه استراسبورگ، آقای (فرانسیکو گابریلی) استاد دانشگاه رم، پروفسور (ریچاد ـ گرام لیخ) استاد دانشگاه در آلمان غربی، خانم (آن ـ لمبتون) استاد دانشگاه لندن، آقای (ژرار ـ لوکنت) استاد دانشگاه السنه شرقی در پاریس، آقای (ایوون لنبان ـ دویل فوند) مدیر انستیتوی تحقیقات علمی در پاریس، آقای (ویلفرید ـ مدلونگ) استاد دانشگاه شیکاگو در آمریکا، آقای (هانری ماسه) استاد دانشگاه در فرانسه، آقای (شارل پلا) استاد دانشگاه در پاریس، آقای (ژورژ ـ وازدا) استاد دانشگاه لیون در فرانسه، آقای (الیاش) استاد دانشگاه کالیفورنیا، خانم (دورن ـ هینچ کلیف) استاد دانشگاه لندن، آقای (فریتز مه یر) استاد دانشگاه بال در سوئیس، آقای (ژوزف ـ مانوز) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ مولر) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ رومر) استاد دانشگاه در آلمان غربی و… (صفحه ۵ و۶)۳. انگلیسی در . ذکر برخی از ناشرین این اثر: تهران : طلوع خورشید، ۱۳۸۴. تهران: بدرقه جاویدان، ۱۳۸۴. تهران: دنیای دانش، ۱۳۸۰. هران: جاویدان، ۱۳۶۴.هران: جاویدان، ۱۳۸۰.تهران: جاویدان، ۱۳۵۶. یزد: کوثر هدایت، ۱۳۸۳. قم: اهل بیت(ع)، ۱۳۷۰.هران: بدرقه جاویدان: جاویدان، ۱۳۸۸.Qum: Imam Hussain Pub, ۱۳۸۱ = ۲۰۰۲.
کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» نمونه ای از این آثار واپس گرایانه است. که نمایانگر اندیشهی دینی در دههی پنجاه تا به امروز است. سالهاست که بازار هویتجویی و هویتخواهی در اسلام گرم است؛ و انتشار کتابهایی که زمینه ساز آشتی دین و دنیای مدرن و بازسازی هویت دینی یا تحلیل علمی تاریخ اسلام باشند، با استقبال عامهی مردم مواجه میشود. دفاع علمی از دین، در برابر کمبودها و بازسازی گفتمان دینی به زبان روز. در چنین فضایی بود که کتاب «مغز متفکر جهان شیعه: امام جعفر صادق» پا به اجتماع گذاشت تا ضمن تأیید گفتمان علمی، تبار دینی آن را برجسته کند.نویسنده در مقدمه کتاب مدعی است: این کتاب ترجمه(غیرلفظی) تحقیق مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ در همایش شیعهشناسی فرانسه است. این مجمع سالانه برروی یک موضوع تحقیق میکند و در پایان سال همایشی را برگزار کرده و نتیجه را منتشر میکنند. این فعالیت ها اختصاصی به اسلام ندارد و شامل تمام ادیان میشود. اعضای این انجمن از اساتید دانشگاه استراسبورگ و از دیگر کشورها هستند. در این پژوهش ۲۵ تن از کارشناسان حوزهی اسلامشناسی شرکت داشتهاند…(۲)
این کتاب ۵۰۰ صفحه ای در بیان “علم جعفر بن محمد” اولین بار در سال ۱۳۵۶ شمسی توسط ذبیح الله منصوری به چاپ رسید و بعد از آن نسخه ی مختصری در حدود ۱۲۰ صفحه از مستندات روایی و اسلامی از این اثر توسط یكی از فضلای قم با نام سید محمد صحفی منتشر شد. این کتاب به زبانهای مختلف از جمله عربی(الامام الصادق كما تعرفه علماء الغرب)، انگلیسی(Imam Jafar Ibn Muhammad As-Sadiq A.S. : The Great Muslim Scientist and Philosopher) و اردو (انکشافات علمی امام صادق) ترجمه شده است که نشان از عمومیت این مسأله نزد عامهی جوامع اسلامی دارد.(۳)بررسی این کتاب وقتی جالب میشود که تمام نسخ ترجمه شده این کتاب از نسخه ی فاقد سند اولیه فارسی ذبیح الله منصوری ترجمه شده است و سرنخی از نسخه ی فرانسوی کتاب که نسخه ی اصلی است وجود ندارد که این خود نشانگر جعلی و ساخته ذهن بودن کتاب توسط آقای منصوری است.علاوه بر مشکلی که در اصالت این اثر واقع است؛ مرکز (مطالعات اسلامی) استراسبورگ و دانشمندان نامبرده در کتاب وجود خارجی ندارند و یا به دروغ نام آنها درج شده است. پژوهش ها در یافتن منبع اصلی به زبان فرانسوی، یا مجمع مطالعات اسلامی استراسبورگ و همایش اسلامشناسی بی نتیجه مانده است و در زمانی که از خود نویسنده درخواست شده ایشان یا پاسخگو نبوده اند و یا پاسخ نامشخص داده اند. به طوری که امثال بازرگان در زمان انتشار کتاب خواستار اصل فرانسوی آن شده اند و درنیافته اند.(۴)
همچنین مراکزی که به نام مرکز مطالعات اسلامی در شهر استراسبورگ فعالیت میکنند، در واقع، کلاسهای عقیدتی وابسته به مساجد اند که بیش از آن که کارکرد آموزشی داشته باشند، کارکرد اجتماعی دارند و اگر سودای آموزش و پژوهشی در آنها یافت بشود، در حد آموزش قرآن و زبانهای عربی و بومی است و فارغ از دغدغههای دانشگاهی و آکادمیک مانند برگزاری همایش اسلامشناسی است.(۵) با این وضع بسیار عجیب است این کتاب قطور کماکان منتشر میشود و مورد مباهات شیعیان قرار میگیرد.(۶)
منابع:۱. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۳۳، ح ۹، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ش.۲. آقای (آرمان بل) استاد دانشگاههای بروکس و گان، در بلژیک، آقای (ژان – اوبن) استاد دانشگاه گان، آقای (روبرت برونشویک) استاد دانشگاه پاریس، آقای (کلود کاهن) استاد دانشگاه پاریس، آقای (انریکو جردلی) استاد دانشگاه در ایتالیا و معاون فرهنگستان، آقای (هانری ـ کوربن) استاد دانشگاه و مدیر مطالعات مربوط به علوم مذهبشناسی، آقای (توفیق ـ فحل) استاد دانشگاه استراسبورگ، آقای (فرانسیکو گابریلی) استاد دانشگاه رم، پروفسور (ریچاد ـ گرام لیخ) استاد دانشگاه در آلمان غربی، خانم (آن ـ لمبتون) استاد دانشگاه لندن، آقای (ژرار ـ لوکنت) استاد دانشگاه السنه شرقی در پاریس، آقای (ایوون لنبان ـ دویل فوند) مدیر انستیتوی تحقیقات علمی در پاریس، آقای (ویلفرید ـ مدلونگ) استاد دانشگاه شیکاگو در آمریکا، آقای (هانری ماسه) استاد دانشگاه در فرانسه، آقای (شارل پلا) استاد دانشگاه در پاریس، آقای (ژورژ ـ وازدا) استاد دانشگاه لیون در فرانسه، آقای (الیاش) استاد دانشگاه کالیفورنیا، خانم (دورن ـ هینچ کلیف) استاد دانشگاه لندن، آقای (فریتز مه یر) استاد دانشگاه بال در سوئیس، آقای (ژوزف ـ مانوز) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ مولر) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ رومر) استاد دانشگاه در آلمان غربی و… (صفحه ۵ و۶)۳. انگلیسی در . ذکر برخی از ناشرین این اثر: تهران : طلوع خورشید، ۱۳۸۴. تهران: بدرقه جاویدان، ۱۳۸۴. تهران: دنیای دانش، ۱۳۸۰. هران: جاویدان، ۱۳۶۴.هران: جاویدان، ۱۳۸۰.تهران: جاویدان، ۱۳۵۶. یزد: کوثر هدایت، ۱۳۸۳. قم: اهل بیت(ع)، ۱۳۷۰.هران: بدرقه جاویدان: جاویدان، ۱۳۸۸.Qum: Imam Hussain Pub, ۱۳۸۱ = ۲۰۰۲.
اما احاطه اين حضرت را به علوم مختلف را ميتوان در مطلب زير يافت:
احاطه امام صادق به علم نجوم
زنديقي از امام صادق عليه السلام سئوال كرد: در باره خورشيد به من بگو، كجا غروب مي¬كند؟
آن حضرت عليه السلام در پاسخ فرمود: يكي از علما گفته است: وقتي خورشيد غروب مي كند و از گنبد آسمان به زير مي آيد، فلك آن را همچنان بالا مي برد تا به جايگاه طلوعش برساند. يعني خورشيد در چشمه گل آلودي غروب مي كند سپس زمين را مي شكافد و به مطلع خود باز مي گردد. پس در زير عرش به سجده مي¬افتد تا اذن طلوع بگيرد و هر روز نورش با نور جديدي جايگزين مي شود.
گفت: كرسي بزرگتر است يا عرش؟ فرمود: به جز عرش، هر چيزي كه خدا خلق كرده است در درون كرسي قرار دارد. عرش بزرگتر از آن است كه كرسي، آن را احاطه كند. گفت: آيا روز را پيش از شب خلق كرده است؟
فرمود: بله، روز را پيش از شب خلق كرده است، خورشيد را پيش از ماه و زمين را پيش از آسمان. زمين را بر پشت ماهي و ماهي را در آب و آب را در دل صخره¬اي توخالي و صخره را بر شانه يك فرشته و فرشته را بر روي خاك و خاك را بر روي باد عقيم و باد را بر روي هوا قرار داد و هوا توسط قدرت (خداوند) كنترل مي¬شود و در زير باد عقيم، چيزي جز هوا و تاريكي وجود ندارد و در وراي آن پهناوري و تنگي و چيزي كه به وهم درآيد، نيست. سپس خداوند كرسي را خلق كرد و آسمان¬ها و زمين را در درون آن قرار داد. كرسي از هر چيزي كه خلق شده است، بزرگتر است. سپس عرش را كرد و آن را بزرگتر از كرسي قرار داد.
منبع : احتجاج صفحه ۳۵۱
آن حضرت عليه السلام در پاسخ فرمود: يكي از علما گفته است: وقتي خورشيد غروب مي كند و از گنبد آسمان به زير مي آيد، فلك آن را همچنان بالا مي برد تا به جايگاه طلوعش برساند. يعني خورشيد در چشمه گل آلودي غروب مي كند سپس زمين را مي شكافد و به مطلع خود باز مي گردد. پس در زير عرش به سجده مي¬افتد تا اذن طلوع بگيرد و هر روز نورش با نور جديدي جايگزين مي شود.
گفت: كرسي بزرگتر است يا عرش؟ فرمود: به جز عرش، هر چيزي كه خدا خلق كرده است در درون كرسي قرار دارد. عرش بزرگتر از آن است كه كرسي، آن را احاطه كند. گفت: آيا روز را پيش از شب خلق كرده است؟
فرمود: بله، روز را پيش از شب خلق كرده است، خورشيد را پيش از ماه و زمين را پيش از آسمان. زمين را بر پشت ماهي و ماهي را در آب و آب را در دل صخره¬اي توخالي و صخره را بر شانه يك فرشته و فرشته را بر روي خاك و خاك را بر روي باد عقيم و باد را بر روي هوا قرار داد و هوا توسط قدرت (خداوند) كنترل مي¬شود و در زير باد عقيم، چيزي جز هوا و تاريكي وجود ندارد و در وراي آن پهناوري و تنگي و چيزي كه به وهم درآيد، نيست. سپس خداوند كرسي را خلق كرد و آسمان¬ها و زمين را در درون آن قرار داد. كرسي از هر چيزي كه خلق شده است، بزرگتر است. سپس عرش را كرد و آن را بزرگتر از كرسي قرار داد.
منبع : احتجاج صفحه ۳۵۱
توضیحی مختصر در مورد منبع :
نویسنده آن، ابومنصور شیخ احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی از محدثین موثق و علمای بزرگ نیمه اول قرن ششم هجری قمری است. این کتاب، محاجات و مناظرات پیغمبر اسلام و ائمه شیعه و استدلالهای برخی از اصحاب ائمه در برابر مخالفان و افراد مختلف و پیروان ادیان غیر اسلامی، نسبت به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری است. همچنین برخی از مکاتبات امام زمان که در زمان غیبت صغری از طریق نواب ایشان بوده و نیز ذکر توقیعاتی از ناحیه مقدسه به بعضی از علما، در قسمت آخر، درج شدهاست. نام دیگر «احتجاج» «الاحتجاج علی اهل اللجاج» است که ظاهراً ساخته دیگران میباشد و در خطبه مولف نیامده است.
نویسنده آن، ابومنصور شیخ احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی از محدثین موثق و علمای بزرگ نیمه اول قرن ششم هجری قمری است. این کتاب، محاجات و مناظرات پیغمبر اسلام و ائمه شیعه و استدلالهای برخی از اصحاب ائمه در برابر مخالفان و افراد مختلف و پیروان ادیان غیر اسلامی، نسبت به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری است. همچنین برخی از مکاتبات امام زمان که در زمان غیبت صغری از طریق نواب ایشان بوده و نیز ذکر توقیعاتی از ناحیه مقدسه به بعضی از علما، در قسمت آخر، درج شدهاست. نام دیگر «احتجاج» «الاحتجاج علی اهل اللجاج» است که ظاهراً ساخته دیگران میباشد و در خطبه مولف نیامده است.
یافتن کشتی نوح؛ یکی از بزرگترین فریبهای قرن
یافتن کشتی نوح؛ یکی از بزرگترین فریبهای قرن
در سال ۱۹۴۸ در شهر «دوغوبازیت» ترکیه و در دامنه کوه آرارات بر اثر بارانهای سیل آسا و به دنبال آن سه زمین لرزه متوالی، شکل عجیبی مشابه یک کشتی در ارتفاع کوه آغری نمایان شد. در سال ۱۹۵۹ ایلهان دوروپینار افسر نیروی هوائی ترکیه طی یک مأموریت نقشه برداری مشترک با ناتو از آن عکس برداری کرد و موضوع را به اطلاع مقامات کشورش رسانید، محوطه مذکور نیز به نام وی نامیده شد. در سال ۱۹۶۰ یک هیئت باستانشناسی متشکل از دکتر جورج واندهمان، ایلهان دوروپینار و آرتور براندنبرگر منطقه را مورد بررسی قرار داده و بعد از دو روز کند و کاو در محوطه اعلام داشت که به چیزی جز صخره و خاک برخورد نکرده و این مکان اهمیت باستانشناختی ندارد. به این ترتیب مکان مذکور به حال خود رها شد تا این که در سال ۱۹۷۷ یک باستانشناس خودخوانده آمریکائی به نام رون وایت به مطالعه آن محوطه علاقه نشان داد. وی که پیش از آن در سمت دستیار بیهوشی در یکی از بیمارستانهای آمریکا مشغول به کار بود، در طول دهه ۱۹۸۰ پیوسته برای جلب نظر پژوهشگران باستانشناسی به این مکان در کوشش و تقلا بود. در بین افرادی که وی تشویق به دیدار از محوطه دوروپینار کرد شخصیتهائی نظیر جیمز ایروین، جستجوگر خستگی ناپذیر کشتی نوح و جان موریس از معتقدین سرسخت روایت توراتی- انجیلی آفرینش نیز بودند، لیکن هیچ یک از آنها در مورد کشتی بودن آن سازه قانع نشدند. جان موریس رسماً اعلام کرد که آنجا چیزی وجود ندارد.
در سال ۱۹۸۵ رون وایت به همراه دیوید فرانکلین فاسولد (کارمند یک کشتی تجاری) و دکتر جان بائوم گاردنر متخصص ژئوفیزیک طی مأموریتی محوطه مزبور را بار دیگر مورد معاینه قرار داد. فاسولد به محض مشاهده محوطه، سر از پا نشناخت و با شوق زدگی بیان داشت که این باقیمانده یک کشتی است. وی به همراه خود یک دستگاه رادار با قدرت نفوذ در اعماق زمین و دستگاه دیگری موسوم به فرکانسساز مولکولی را به همراه آورده بود که بی درنگ فرکانس آن را برای آهن تنظیم کرد و مشغول جستجوی نشانههای وجود آهن در محوطه شد. به کمک دستگاه رادار وجود یک ساختار بزرگ در عمق محوطه مسجل گردید. به دنبال چند مأموریت متوالی در دهه ۱۹۹۰ و انجام حفاریهای متعدد و سنجشهای تحت الارضی، فاسولد به تدریج در خصوص کشتی بودن آن سازه دچار تردید شد. وی مجددا در سال ۱۹۹۴ محوطه را به همراه یان پلیمر زمین شناس استرالیائی مورد کاوش قرار داده، به این نتیجه رسید که آنجا یا سازه خاصی نیست، یا تودهای سنگ آهن است و یا چیزی که آنجاست ربطی به کشتی ندارد.
اما ادعای یافت شدن کشتی نوح این حادثه از دید بعضی متعصبین دینی فرصتی برای اثبات روایت توراتی توفان نوح بود که همواره به دنبال اسناد و مدارک دال بر حقانیت روایتهای کتب دینی، از زیر زمینهای بیت المقدس و مکه گرفته تا اعماق اقیانوسها را مورد کاووش بی ثمر قرار میدهند. در این بین دانشمندانی نیز بودند، اکثرا با گرایشهای دینی، که این فرصتها را برای کاوشهای علمی خود غنیمت میشمردند. محوطه باستانشناسی دوروپینار هم از این قاعده مستثنی نبود. رون وایت برای چندین دهه جامعه علمی دنیا و بخصوص آمریکا را روی این مسأله مشغول نگهداشت و حتی پژوهشگران طراز اول دانشگاههای آمریکا را برای دیدار از محوطه مورد نظر و تهیه گزارش علمی به وجد آورد. این شخص ضمن تشویق مسیحیان مومن و ساده لوح برای تأمین مخارج تحقیقات باستانشناسی، صدها هزار دلار از آنان بابت کمکهای مالی دریافت کرده و به همراه بعضی دانشمندان خوشبین و سادهدل دست به سفرهای پرهزینه برای به اصطلاح تحقیقات باستان شناسی زد. نتیجه کوششهای وی تا سال ۱۹۹۹ (سال درگذشت وی) عبارت بود از تشکیل موسسه باستانشناسی رون وایت و موزه باستانشناسی وابسته به آن به صورت غیر انتفاعی (معاف از مالیات)، چندین جلد کتاب در باره یافتههای باستانشناسی خود که در صدهاهزار نسخه به صورت کتاب و دیویدی به فروش میرسیدند و میرسند و جلب علاقه مردم آمریکا و سایر نقاط جهان برای کمکهای مالی به موسسه تحقیقاتی دروغین او. کشفیاتی که او به خود نسبت داده است، از عهده چندین دانشمند باستان شناس حقیقی با صرف تمام طول عمر هم امکان پذیر نمینماید. و اما اطلاعاتی اجمالی در باره یافتههای ادعائی کسی که درآمدهای او و سازمانهای تحت قیمومتش در طول این چند دهه به ارقام هیجان انگیز بالغ میشود، از زبان خودش:
کشتی نوح و سنگهای لنگر و پرچها و چفت و بستهای اصلی آن در سایت دوروپینار و فسیل فضولات حیوانات.
خانهای که نوح بعد از توفان ساخت و آرامگاه نوح و همسرش.
مکان دقیق شهر سدوم و عموره، دو شهری که بنا بر گزارش کتاب مقدس در اثر طغیان و فساد به شعلههای بلا مبتلا شدند و به خاکستر تبدیل گشتند. (در قرآن در جاهای متعدد، از جمله سوره اعراف، آیه ۸۰ و ۸۱ از اهالی این دو شهر تحت عنوان قوم لوط نام برده شده است که مردانشان به گناه همجنس بازی غرقه بودند).
برج بابل در جنوب ترکیه
مکان دقیق طور سینا در عربستان سعودی در مکانی موسوم به جبل اللوز
کشف اتاقکی در انتهای مسیرهای مارپیچی زیر زمینی و اشیاء دیگر متعلق به معبد سلیمان در بیت المقدس
مکان عبور یهودیان از دریای سرخ در خلیج عقبه، هنگام خروج از مصر
چرخهائی از درشکه فرعون و اشیاء دیگر مربوط به قشون فرعون از بستر دریای سرخ
سنگهای اصلی حاوی متون ده فرمان و میثاق خداوند با بنی اسرائیل
مکان دقیق به صلیب کشیدن حضرت مسیح
ادعای پیدا کردن نمونه خون حضرت مسیح در محل مصلوب شدن او و ادعای اینکه گویا تحقیقات DNA حکایت از آن دارد که مسیح از یک مادر باکره متولد شده است. جالب است که به ادعای وی آزمایش خون مسیح حکایت از وجود ۲۴ کروموزوم دارد که امری غیر ممکن است.
کشتی نوح و سنگهای لنگر و پرچها و چفت و بستهای اصلی آن در سایت دوروپینار و فسیل فضولات حیوانات.
خانهای که نوح بعد از توفان ساخت و آرامگاه نوح و همسرش.
مکان دقیق شهر سدوم و عموره، دو شهری که بنا بر گزارش کتاب مقدس در اثر طغیان و فساد به شعلههای بلا مبتلا شدند و به خاکستر تبدیل گشتند. (در قرآن در جاهای متعدد، از جمله سوره اعراف، آیه ۸۰ و ۸۱ از اهالی این دو شهر تحت عنوان قوم لوط نام برده شده است که مردانشان به گناه همجنس بازی غرقه بودند).
برج بابل در جنوب ترکیه
مکان دقیق طور سینا در عربستان سعودی در مکانی موسوم به جبل اللوز
کشف اتاقکی در انتهای مسیرهای مارپیچی زیر زمینی و اشیاء دیگر متعلق به معبد سلیمان در بیت المقدس
مکان عبور یهودیان از دریای سرخ در خلیج عقبه، هنگام خروج از مصر
چرخهائی از درشکه فرعون و اشیاء دیگر مربوط به قشون فرعون از بستر دریای سرخ
سنگهای اصلی حاوی متون ده فرمان و میثاق خداوند با بنی اسرائیل
مکان دقیق به صلیب کشیدن حضرت مسیح
ادعای پیدا کردن نمونه خون حضرت مسیح در محل مصلوب شدن او و ادعای اینکه گویا تحقیقات DNA حکایت از آن دارد که مسیح از یک مادر باکره متولد شده است. جالب است که به ادعای وی آزمایش خون مسیح حکایت از وجود ۲۴ کروموزوم دارد که امری غیر ممکن است.
از شخصیتهای علمی برجسته آمریکائی که فریب دغلکاریهای وی را خوردند و به امید کشف بازماندههای کشتی نوح همراه وی به محوطه دوروپینار آمدند، دانشمندی بود موسوم به دکتر جان بائوم گاردنر، دارای درجه دکترا در رشته ژئوفیزیک و فیزیک فضائی از دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس، دانشمند برجسته ژئوفیزیک و پژوهشگر آزمایشگاههای لوس آلموس در ایالات متحده آمریکا. این شخص از نوجوانی شیفته کتاب مقدس بود و به شدت تحت تأثیر سفر تکوین و داستان توفان نوح قرار داشت. این اشتیاق وی را به تحصیل در رشته زمینشناسی و اقیانوسشناسی مجبور کرد که نهایتا از وی یک شخصیت علمی برجسته پدید آورد. وی علیرغم کسب موقعیت ممتازی در جامعه علمی آمریکا، هنوز هم سرسرختانه بر صحت روایات کتاب مقدس اصرار میورزد و معتقد است که تحقیقات علمی نهایتا راز تمام آنها را خواهد گشود. دکتر جان بائوم گاردنر همراه رون وایت از محوطه دوروپینار دیدار کرده و مدتی طولانی مشغول آزماشهای علمی بسیار پیشرفته با تجهیزات پیچیده، از جمله تجهیزات لرزهنگاری بسیار پیشرفته برای پیدا کردن بازماندههای قطعات احتمالی فلز، فسیل چوب و سایر اجزاء کشتی بود. وی در نهایت در مصاحبه خود با مجله مسیحی Creation آمریکا، قضیه کشتی نوح در سایت دوروپینار را یک فریبکاری توصیف میکند و در حقیقت از کلمه عامیانه انگلیسی bogus استفاده میکند که با اصطلاح «خالی بندی» معنی میدهد. نظری بر ادعاهای رایج در باره ساختار کشتیگونه صخره دوروپینار و موضع مقاله افشاگرانه بسیار جامع و تحلیلگرانه مجله Answers به قلم آندرو اسنلینگ، دارای درجه دکترای زمین شناسی:
نتیجه پژوهشهای انجام شده به کمک رادار حکایت از وجود یک کشتی ساخته دست بشر دارد…….. کذب محض
یک سازه منظم فلزی در محل مشاهده شده است…….. کذب محض
نتیجه تحقیقات آزمایشگاهی حکایت از وجود چوب لایه- لایه فسیل شده دارد…….. کذب محض
دانشمندان ترکیه به کشف میلههای فلزی نایل شدهاند…….. کذب محض
وجود اشیاء فلزی از طریق تحقیقات آزمایشگاهی ثابت شده است…….. کذب محض
اسکلت یک کشتی در محل قابل مشاهده است…….. کذب محض
حجم عظیمی از فسیل چوب به اندازه چند واگن قطار وجود دارد…….. کذب محض
کمیسیون تحقیقات ترکیه آن را کشتی شناسائی کرده است…….. کذب محض
در سال ۱۹۹۶ با دکتر جان بائوم گاردنر مکاتبهای انجام شده که بسیار پر اهمیت است. این دانشمند ممتاز، به برخی از سوالات کلیدی در این باره چنین پاسخ میدهد:
حفاریهای عمیقی که ما در سال ۱۹۸۸ انجام دادیم، همه چیز را روشن کرد. این محوطه چیزی جز یک فورماسیون طبیعی نیست. اظهار نظرهای دقیق من در مورد مسائل مشخصتر این مسأله در مقاله مجله Creation دوره ۴، شماره مسلسل ۱۴، مورخ سپتامبر ۱۹۹۲ تحت عنوان «افشاگری بزرک درباره کشتی نوح» به قلم دکتر آندرو اسنلینگ به خوبی منعکس است. تصاویری از من که تاکنون چندین بار از تلویزیونهای آمریکا و انگلستان پخش شده است، مربوط به علاقه و احتمالات اولیه من در مورد کشف ارتباطی بین این محوطه با کشتی نوح است. اما بعد از پژوهشهای گسترده ژئوفیزیکی که در سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸در منطقه انجام دادیم، من نظر دیگری پیدا کردم. به نظر من باقیماندههای کشتی نوح مطلقا در این مکان نیست و آنها را باید در مکان دیگری جستجو کرد. ادعاهای وایت و فاسولد در این مورد «خالی بندی» محض است. اما آنچه که رون وایت «چوب فسیل شده» معرفی میکند، نمونههای متعدد آن به دفعات در آزمایشگاه ما مورد آزمایش قرار گرفته و ما تردیدی نداریم که آنها چیزی جز سنگهای آذرین با ترکیب بازالتی نیستند. رون وایت هم از نتیجه آزمایشهای ما آگاه است. من هفتههای متمادی در آن مکان بودم و به هیچ وجه چیزی شبیه به فسیل چوب در آنجا ندیدم. آنچه هم که به عنوان «ستون فقرات» کشتی عنوان میشود، چیزی جز سنگهای آذرین نیست و منشأ دیگری ندارد». وی در مورد «پرچهای فلزی» مورد ادعای رون وایت چنین میگوید: «به هیچ وجه. من مطمئنم که رون وایت آنها را از مکان دیگری بدانجا منتقل کرده است». در خصوص شکل عجیب کشتیگونه محوطه دوروپینارز این چیزی جز یک فورماسیون طبیعی ناشی از رانش زمین در اثر توده گلی موجود در عمق منطقه نیست.
نتیجهگیریهای مشخص من به آسانی به دست نیامدهاند. ما در فاصله سالهای ۱۹۸۵تا ۱۹۸۸هشت سفر تحقیقاتی به منطقه انجام دادیم. دکتر صالح بایراک توتان، دانشمند زمین شناس از دانشگاه آتا ترک در ارض روم هم همراه ما بود. ما در سال ۱۹۸۷ منطقه را به کمک تجهیزات رادار با قابلیت نفوذ عمقی در امتداد ۷۲ خط موازی به فاصلههای مساوی دو متری مورد مطالعه قرار دادیم. در یک بررسی دیگر به کمک دستگاههای ماگنتومتر، ۱۲۰۰سنجش ماگنتومتری انجام دادیم. سپس با استفاده از تجهیزات پیشرفته دست به لرزهنگاری در امتداد خطوط موازی متعدد به فواصل کم زدیم. در سال ۱۹۸۸ ما اقدام به حفر چهار حفره عمیق برای انجام لرزهنگاری عمقی کردیم. حفر این سوراخهای عمقی و انجام لرزهنگاری تحت الارضی بود که بالاخره همه چیز را روشن کرد و بر ما معلوم شد که صخرهای باریک و دراز در عمق محوطه قرار دارد و حرکت توده گلی از طرفین این مانع صخرهای در عمق زمین موجب فورماسیون بادامی شکل در سطح آن شده است.”
یک سازه منظم فلزی در محل مشاهده شده است…….. کذب محض
نتیجه تحقیقات آزمایشگاهی حکایت از وجود چوب لایه- لایه فسیل شده دارد…….. کذب محض
دانشمندان ترکیه به کشف میلههای فلزی نایل شدهاند…….. کذب محض
وجود اشیاء فلزی از طریق تحقیقات آزمایشگاهی ثابت شده است…….. کذب محض
اسکلت یک کشتی در محل قابل مشاهده است…….. کذب محض
حجم عظیمی از فسیل چوب به اندازه چند واگن قطار وجود دارد…….. کذب محض
کمیسیون تحقیقات ترکیه آن را کشتی شناسائی کرده است…….. کذب محض
در سال ۱۹۹۶ با دکتر جان بائوم گاردنر مکاتبهای انجام شده که بسیار پر اهمیت است. این دانشمند ممتاز، به برخی از سوالات کلیدی در این باره چنین پاسخ میدهد:
حفاریهای عمیقی که ما در سال ۱۹۸۸ انجام دادیم، همه چیز را روشن کرد. این محوطه چیزی جز یک فورماسیون طبیعی نیست. اظهار نظرهای دقیق من در مورد مسائل مشخصتر این مسأله در مقاله مجله Creation دوره ۴، شماره مسلسل ۱۴، مورخ سپتامبر ۱۹۹۲ تحت عنوان «افشاگری بزرک درباره کشتی نوح» به قلم دکتر آندرو اسنلینگ به خوبی منعکس است. تصاویری از من که تاکنون چندین بار از تلویزیونهای آمریکا و انگلستان پخش شده است، مربوط به علاقه و احتمالات اولیه من در مورد کشف ارتباطی بین این محوطه با کشتی نوح است. اما بعد از پژوهشهای گسترده ژئوفیزیکی که در سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸در منطقه انجام دادیم، من نظر دیگری پیدا کردم. به نظر من باقیماندههای کشتی نوح مطلقا در این مکان نیست و آنها را باید در مکان دیگری جستجو کرد. ادعاهای وایت و فاسولد در این مورد «خالی بندی» محض است. اما آنچه که رون وایت «چوب فسیل شده» معرفی میکند، نمونههای متعدد آن به دفعات در آزمایشگاه ما مورد آزمایش قرار گرفته و ما تردیدی نداریم که آنها چیزی جز سنگهای آذرین با ترکیب بازالتی نیستند. رون وایت هم از نتیجه آزمایشهای ما آگاه است. من هفتههای متمادی در آن مکان بودم و به هیچ وجه چیزی شبیه به فسیل چوب در آنجا ندیدم. آنچه هم که به عنوان «ستون فقرات» کشتی عنوان میشود، چیزی جز سنگهای آذرین نیست و منشأ دیگری ندارد». وی در مورد «پرچهای فلزی» مورد ادعای رون وایت چنین میگوید: «به هیچ وجه. من مطمئنم که رون وایت آنها را از مکان دیگری بدانجا منتقل کرده است». در خصوص شکل عجیب کشتیگونه محوطه دوروپینارز این چیزی جز یک فورماسیون طبیعی ناشی از رانش زمین در اثر توده گلی موجود در عمق منطقه نیست.
نتیجهگیریهای مشخص من به آسانی به دست نیامدهاند. ما در فاصله سالهای ۱۹۸۵تا ۱۹۸۸هشت سفر تحقیقاتی به منطقه انجام دادیم. دکتر صالح بایراک توتان، دانشمند زمین شناس از دانشگاه آتا ترک در ارض روم هم همراه ما بود. ما در سال ۱۹۸۷ منطقه را به کمک تجهیزات رادار با قابلیت نفوذ عمقی در امتداد ۷۲ خط موازی به فاصلههای مساوی دو متری مورد مطالعه قرار دادیم. در یک بررسی دیگر به کمک دستگاههای ماگنتومتر، ۱۲۰۰سنجش ماگنتومتری انجام دادیم. سپس با استفاده از تجهیزات پیشرفته دست به لرزهنگاری در امتداد خطوط موازی متعدد به فواصل کم زدیم. در سال ۱۹۸۸ ما اقدام به حفر چهار حفره عمیق برای انجام لرزهنگاری عمقی کردیم. حفر این سوراخهای عمقی و انجام لرزهنگاری تحت الارضی بود که بالاخره همه چیز را روشن کرد و بر ما معلوم شد که صخرهای باریک و دراز در عمق محوطه قرار دارد و حرکت توده گلی از طرفین این مانع صخرهای در عمق زمین موجب فورماسیون بادامی شکل در سطح آن شده است.”
در این بین نامهای از جو زیاس مسئول موزه باستانشناسی وابسته به میراث فرهنگی اسرائیل در بیت المقدس با آدرس و شماره تلفن خطاب به یک پژوهشگر شیادیهای رون وایت به نام Searcy در اینترنت موجود است که خالی از طنز نیست. وی گفته است که اگر رون وایت بتواند نسخهای از نتیجه آزمایش خون مسیح را ارائه کند که گویا در یکی از آزمایشگاههای اسرائیل انجام شده و منجر به کشف ۲۴ کروموزوم در خون مسیح شده است، وی حاضر است خود را به رژیم دمشق تسلیم کند!
اکثر دانشمندان منظره هوائی محوطه دوروپینار را اندکی غیر عادی و اعجاب انگیز خواندهاند، اما اضافه کردهاند که چیزی جز یک فورماسیون (تغییر شکل) طبیعی در کار نیست. به علاوه فورماسیونهای کوچکتری، باز هم به شکل کشتی در اطراف مشاهده میشود که نه با روایت توراتی سازگاری دارد و نه با روایت قرآنی. اما موضوع کشف بقایای کشتی نوح به قدری میان مسیحیان امریکا مورد پذیرش قرار گرفته که وبسایتی به صورت کامل تمام مدارک موجود علیه آن را به کمک دانشمندان ژئوفیزیک و زمین شناس جمعآوری کرده و جستجوی کشتی نوح نام نهاده است.
اکثر دانشمندان منظره هوائی محوطه دوروپینار را اندکی غیر عادی و اعجاب انگیز خواندهاند، اما اضافه کردهاند که چیزی جز یک فورماسیون (تغییر شکل) طبیعی در کار نیست. به علاوه فورماسیونهای کوچکتری، باز هم به شکل کشتی در اطراف مشاهده میشود که نه با روایت توراتی سازگاری دارد و نه با روایت قرآنی. اما موضوع کشف بقایای کشتی نوح به قدری میان مسیحیان امریکا مورد پذیرش قرار گرفته که وبسایتی به صورت کامل تمام مدارک موجود علیه آن را به کمک دانشمندان ژئوفیزیک و زمین شناس جمعآوری کرده و جستجوی کشتی نوح نام نهاده است.
در میان فارسی زبانان تشیع، پس از ترجمه این شایعه قسمتهایی نیز به آن افزوده شده، مثلاً گفته شده که کتیبهای در بقایای این کشتی یافت شده که نشان میدهد نوح به پنجتن آل عبا قسم خورده است. این ادعا غیر از وبلاگها و پیجهای زرد فارسی منبع دیگری ندارد.
بخش عمده این پژوهش به کمک مقاله مهندس ابراهیم رفرف (نویسنده و مترجم) گرد آمده است.
بخش عمده این پژوهش به کمک مقاله مهندس ابراهیم رفرف (نویسنده و مترجم) گرد آمده است.
اشتراک در:
پستها (Atom)