۱۳۹۵ شهریور ۱۲, جمعه

پیامبر اسلام، میان تاریخ، دروغ و اسطوره.2


ذهن اسطوره گرا علیه دین به اعتراض نمی پردازد، به زمین پشت می کند. این ذهن، شخصیت دینی را از واقعیت تاریخی و اجتماعی او جدا کرده و در فضای رازآلود غرق می شود. پیامبر اسلام فرمانده جنگی و نیز فردی با خصوصیات سلطه طلبی و ناپسنده بود. ذهن اسلام زده فلج شده است زیرا در این ذهن، پیامبر اسلام به مقام قدسی میرسد. در بخش یکم جنبه جادوگرانه و افسانه ای دین را نشان دادم و سپس به توضیح سیره پیامبر در نزد ابن اسحاق و ابن هشام پرداختم. در اینجا به «تاریخ طبری» رجوع کرده تا واقعیت های دیگری را در باره پیامبر اسلام عرضه کنم. ذهن ایرانی ازخودبیگانه گشته زیرا این ذهن، پیامبر اسلام را شخصیت قدسی می داند و قدرت انتقاد را از دست داده است.
تاریخ طبری، تاریخ و افسانه
کتاب بزرگ دیگری در باره زندگی محمد که یک مرجع مهم است «تاریخ طبری» می باشد. البته در باره زندگی پیامبر اسلام، نوشتار ابن اسحاق اولین کتاب است و همانطور که در پیش گفته شد با نابودی آن، نوشتار ابن هشام دومین کتاب مرجع در باره «سیره» محمد است و نسخه ابن هشام بدون نوشتار ابواسحاق ناممکن بود. بهرحال این دو کتاب از منابع اساسی در تحقیق و جمع آوری طبری می باشند.
«تاریخ الرسل و الملوک» یا «تاریخ الامم والملوک» معروف به «تاریخ طبری» گنجینه بزرگی از اخبار و اطلاعات به دست می‌دهد و یکی از قدیمی ترین نوشتارهای تاریخ عمومی در جهان است. این کتاب نوشتاری است به زبان عربی که توسط محمد بن جریر طبری تاریخ‌نگار و محقق مسلمان ایرانی در آخر سده سوم پس از هجرت به نگارش درآمده‌است. محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ هجری قمری برابر با ۲۱۸ هجری شمسی در آمل متولد شد. در زندگی سفرهای گوناکون به ری، میانرودان، مصر و بغداد کرد و برای خلیفه های عباسی آثاری را به نگارش درآورد. طبری تفسیر قرآن را از سال ۲۸۳ تا ۲۹۰ قمری نوشت و پس از آن به تنظیم تاریخ طبری اقدام ورزید. این کتاب، کتاب تاریخی عمومی جهان است. طبری تاریخ را از زمان آفرینش شروع کرده و سپس به بازگویی داستان پیامبران و پادشاهان می‌پردازد. در بخش دیگر کتاب، طبری تاریخ پادشاهان ساسانی را توضیح می دهد و بدون شک این کتاب یک منبع مهم در باره تاریخ پیش از اسلام است. از آن پس طبری به بازگفت زندگی محمد پیامبر اسلام، جنگ های او، زنان او، مرگ او، رقابت سران پس از مرگ او و تاریخ دوران خلافت های عرب می‌پردازد. در این کتاب رویدادهای پس از شروع تاریخ اسلامی، همزمان با هجرت به مدینه، به ترتیب سال سامان داده شده و تا سال ۳۰۲ قمری برابر ۲۹۳ هجری خورشیدی را در بر می‌گیرد. تاریخ طبری دارای ۱۶ جلد بوده و مرجع عمده در شناخت رویدادهای تاریخ ایران تا اول سده چهارم هجری است. پنجاه سال پس از درگذشت نویسنده، ابوعلی محمد بن محمد بلعمی، وزیر دانشمند منصور بن نوح سامانی به سال ۳۵۲ قمری تاریخ الرسل و الملوک را با تغییراتی وسیع و کمترین واژه های تازی، به فارسی درآورد. محمد بلعمی به اندازه‌ای در تاریخ طبری تغییرات بوجود آورد که نخستین ترجمه‌ی تاریخ طبری را از عربی به فارسی، به نام تاریخ بلعمی یاد کرده‌اند. روش نگارش تاریخ بلعمی با جمله های کوتاه و به سبک نثر سامانی است. سبک نگارش طبری بر پایه "فلانی چنین گفته است» استوار است و همیشه با منابع و اسناد همراه نیست. تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک) توسط ابوالقاسم پاینده نیز ترجمه شده و انتشارات بنیاد فرهنگ ایران آنرا در ۱۳۵۲ انتشار داده است. این اثر در شانزده جلد بشکل الکترونیکی در دسترس می باشد. هدف ما بررسی همان فصلهای تاریخ طبری نیست. هدف ما نقد چهره اسطوره ای پیامبر است. رجوع به نوشتارهای مورد اعتبار مسلمانان اجازه می دهد جنبه هایی از تاریخ و دروغ را بازشکافی کنیم. تحلیل دین را باید با نقد هرمنوتیک به محیط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی اش نزدیک کرد و واقعیت دین را از ابهام خارج نمود. آیا محمد قابل ستایش است؟ ایا گفتارهای او مورد اعتبار است؟ اسطوره و دروغ در زندگی محمد چه نقشی دارند؟ طرح اینگونه مسائل جنبه قدسی دین و پیامبرش را درهم می ریزد و عقلانیت را تقویت می کند.
تاریخ طبری عناصر بسیار فراوانی در اختیار ما قرار می دهد. دین اسلام یعنی چه؟ بینش اسلام چه خصوصیتی دارد؟ سیره واقعی محمد کدام است؟ افراد دین را از محیط خانوادگی و فرهنگی بلافاصله خود می گیرند و فاقد انتخاب و گزینش هستند. روش یک ذهن تنبل و غیرعقلانی، قبول تسلیم طلبانه و منفعل دین است. حال بیائیم تمام عناصر دینی را زیر پرسش قراردهیم. در بررسی کتاب طبری توجه به توضیح آفرینش از نگاه دینی و توضیح زندگی و جنگ های محمد، پیامبر اسلام، مشغله فکری ما است. اسطوره سازی در باره پیامبر اسلام در طول تاریخ بخصوص در تاریخ کتبی مستلزم نقد است و این امر باعتبار بازخوانی و تحلیل جنبه های گوناگون زندگی محمد میسر می باشد. ذهن اسلامی جادو زده و رازگرا می باشد و فاقد عنصر عقلانی قوی است. اندیشمندانی مانند ابوعلی سینا در قلمرو اسلامی تلاش کردند تا عنصر عقل و استدلال را در روند اندیشه خود تقویت کنند ولی فرهنگ مذهبی عمومی، مانع رشدخردگرایی است. بنابراین پیامبر و امام هرچند در واقعیت زندگی اشان، به جنایت و استعمار و زالوصفتی نزدیک بوده اند، ولی در ذهن مردم به بت اسطوره ای تبدیل می گردند. بنابراین ما به زندگی معمولی انسان، انسان با گوشت و پوست و عقده و پریشانی ذهنی و جاه طلبی و خصوصیات اخلاقی او، باید نزدیک شویم و ببینیم که انسان تاریخی چگونه بوده است. در تاریخ طبری عناصر فراوانی در باره جامعه آن دوران و زندگی خصوصی محمد وجود دارد و پیامبر اسلام را بعنوان یک فرد اجتماعی نشان می دهد. چهره محمد در تاریخ طبری بسیار نزدیک به واقعیت او می باشد، حال آنکه با گذشت زمان و با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک حاکمان و نخبگان اسلامی، از آیت الله ها تا نواندیشان دینی امروزی، چهره محمد کاملن «معصوم و بی گناه» و در واقع چهره دروغین پیامبر غلبه یافته است.
روش طبری
منابع طبری فقط محدود به نوشتار ابن اسحاق نیست، بلکه او از ابن عباس، ابوجعفر، عبدالله بن عمر، ابن مسعود، ابوهریره، ابوذر غفاری، عکرمه، عمربن خطاب، علی ابن ابی طالب، ربیع بن انس، سعیدبن مسیب، ابوموسی اشعری، سلمان فارسی، قتاده، ابن زید، ابولبابه انصاری، عطابن ابی رباح، ابن عطیه، حذیفه، هشام کلبی، واقدی، ابن هشام، عمروبن عبسه، زیدبن حارثه،عایشه، و نیز دیگران، نقل می کند. ولی این نقل ها متکی بر سند نیست و براحتی می توان جنبه تاریخی و واقعی آن را مورد پرسش قرارداد.
طبری گاه از جانب خود می گوید و گاه از زبان یهودیان گزارش می دهد، گاه از ضحاک روایت می گوید، گاه بطور مستقیم از پیامبر می نویسد، گاه از جانب افراد نامشخص می نویسد، گاه می نویسد «می گویند». بعنوان نمونه :«گویند میوه ها که خداوند عزوجل هنگام هبوط به آدم داد سی جور بود، دو میوه پوست دار و ده هسته دار و ده بی پوست و بی هسته.»(جلد اول، برگ ۷۸) یا «گویند از جمله چیزها که آدم از بهشت با خود آورد یک کیسه گندم بود و به قولی گندم را جبرئیل آورد.» (همانجا). در جای دیگر می نویسد:«گویند حوا برای آدم صد وبیست شکم زایید که اولشان قابیل و توام وی بودند و آخرشان عبدالمغیث و اوام وی انه المغیث بودند و ابن اسحاق چنانکه از پیش آوردیم گفته است که همه زادگان حوا از آدم چهل پسر و دختر بودند و بیست شکم.»(برگ ۹۲). در روش طبری انتقال خبر متکی بر منبع تاریخی و زماندار نیست، بلکه انتقال شفاهی و سینه به سینه است و در موارد بسیاری چه بسا پرداخته خود نویسنده باشد. طبری با تلاش فراوان و نیز کمک افراد دیگر مصالح بسیار زیادی جمع آوری می کند ولی احساس می شود که طبری سلیقه شخصی خود را بطور وسیع در انتخاب اخبار مداخله می دهد. تاریخ دان نمی تواند این حجم کار را نادیده بیانگارد و ارزش این اخبار را نبیند. ولی آنچه مسلم است بررسی را باید گسترده ساخت و پژوهش متضاد و همه جانبه لازم و مقایسه ای را باید در دستورکار قرار داد، تا به واقعیت تاریخی گفته ها و داده ها نزدیک شویم. سنت تاریخ نویسی اسلامی برپایه «نقل و روایت» است. حال آنکه تاریخ نگاری علمی نمی تواند به «نقل» بسنده کند.
طبری و داستان آفرینش
در جلد یکم تاریخ طبری روایات و گفته ها در باره آفرینش و آغاز جهان است. هنگامی که ما به روش طبری در توضیح آفرینش توجه کنیم به دو نکته اساسی می رسیم: یکم اینکه این تاریخگوئی برای آفرینش همانند دیگر گفتمان های دینی همراه با قصه گوئی است و بنابراین پیش از اسلام این نوع گفتار دینی بارها آمده و از جانب اسلام یک نوآوری نیست. بنابراین اسلام حرف دیگران را تکرار می کند، ولی مسلمانان آنچنان متعصب هستند که به قصه های دیگران هرگز گوش نمی دهند. دوم اینکه این گفتار در ادیان ابراهیمی در راستای فلسفه طبیعت گرای موجود در فلسفه یونان، نمی باشد و بیشتر ریشه در آئین های بت پرستی و جادوگری و توتم گرایی دارد.
هریک از تمدن های کهن مانند سومری ها و بابلی و ایرانی ها و هندی ها و چینی ها و یونانی ها، داستان های آفرینش را پرداخته و هریک از آنها دارای عناصر طبیعی و اسطوره ای و تجربی می باشند و در هریک نیرویی خدای گونه و اسطوره ای و رازآلود نقش آفریننده را بازی می کند. این داستانها زمان ندارند، در مکان خاصی در جریان نیستند، ولی با ساختار عاطفی و احساسی و اسطوره ای خود، فرهنگ و رفتار مردمان را متاثر می سازند. در دین زرتشت در زمانی کرانمند آفرینش مادی آغاز میشود، آنگاه در مدت زمانی رخدادهایی روی میدهد و سپس جهان با استوره دیگری پایان می پذیرد. در این میان آنچه پررنگ است، نبرد میان راستی و دروغ، است که آغاز و ادامه زندگی را تعیین می کند. در نخستین گام آفرینش، پس از ایجاد یک زمان کرانمند، اورمزد شش پیش نمونه از اجزاء اصلی آفرینش را میسازد: آسمان، آب، زمین، گیاه ، جانور، انسان.
نخستین فیلسوفان یونانی برای شناختن جهان، در تلاش بودند تا از راه مشاهده و تفکر و واقع‌بینی، با کنار نهادن افسانه‌ها و برداشت اساطیری جهان را بفهمند. فیلسوفان طبیعت گرا نخستین گام را در راه تفکر علمی برداشتند و زمینه مساعدی را برای تحقیق و فکرکردن بازکردند. بعنوان نمونه آناکسیمن ملطی (۵۷۰-۵۳۶ پیش از میلاد) عنصر اولیهٔ پیدایش جهان را همانند آناکسیماندر امری یگانه و نامحدود می‌دانست و «هوا» را به عنوان عنصر اولیهٔ پیدایش جهان مطرح می‌نماید. بطور مسلم آناکسیمن نظر «تالس» را در باره آب می‌دانست. اما آب چگونه پدید آمده بود؟ آناکسیمنس آب را شکل غلیظ شده هوا می‌دانست. در مکتب یونانی «ملطیه» تفکر فلسفی راهی برای پیدایش «من» و اندیشیدن بود. این «من» باید بتواند با استدلال روشن ادعاهای خود را توجیه کند و درباره آنها توضیح دهد. «من» هر انسان و همچنین «من»های یک جامعه، برای اینکه بتواند آشکار شود و به عمل درآید، چاره‌ای جز این ندارد که متوسل به فلسفه شود؛ زیرا در روش تفکردینی، «نقل» بر «عقل» حاکم می‌شود و «من»ها امکان قد علم کردن در مقابل بنیانگذاران دینی را نمی‌یابند. در شرایط سلطه دینی، در بهترین حالت، «عقل» در مقابل احکام و اعتقادات و ارزشهای دینی، به اندازه یک «ابزار توجیه گر» کاهش یافته و امکان بیان آزادانه پیدا نمی‌کند. همین تلاش عاقلانه نوع یونانی در زمان دکارت به عقلانیت مدرن تکامل می یاید. این تحول فکری در دین ناممکن است زیرا دین همه چیز را برای همیشه تعریف کرده است.
داستان آفرینش در اسلام بصورتی پراکنده میان آیات قرآنی مطرح گردیده‌است. خطوط اصلی داستان نزدیکی‌های بسیاری با نسخه یهودی/مسیحی آن دارد. برخی آیات قرآن آفرینش را در شش روز (سوره ۱۱)، برخی آیات آنرا در هشت روز طرح می کنند به این ترتیب که دو روز آفرینش زمین، چهار روز آفرینش کوه‌ها و برکت دادن زمین و سرانجام دو روز برای آفرینش آسمان‌هاست(سوره ۴۱). قرآن می‌گوید الله آسمان‌ها و زمین را آفرید و تمامی آفریدگانی که راه می‌روند، می‌خزند، پرواز می‌کنند را از آب بوجود آورد. بر اساس قرآن خداوند انسان را از گل آفرید و نخستین انسان، آدم نام داشت و در بهشت زندگی می‌کرد.
طبری می نویسد: پیامبر می گوید :«پس از من از همه خواهید پرسید تا آنجا که گویید خدا که همه چیز را خلق کرد پس خالق خدا کیست؟». در روایت آمده است:«گویید خدا همه چیز را آفرید. خدا پیش از همه چیز بود و خدا پس از همه چیز هست.». در روایت است که پیغمبر فرمود:«نخستین مخلوق خدا قلم بود.». سپس طبری می نویسد:«از پیمبر پرسیدم خدای ما پیش از آنکه خلق خویش را بیافریند کجا بود؟ فرمود: در ظلمتی بود که زیرش هوا بود و زبرش هوا بود. آنگاه عرش خویش را بر آب آفرید.».(جلد نخست برگ ۲۰).
یکی از روایت های مربوط به آفرینش در «عهد قدیم» یهودیان است. گفته می شود آفرینش جهان توسط خداوند به مدت شش روز صورت پذیرفته است. آفرینش با فرمان الهی تحقق می گیرد. در نخستین روز هنگامی که خدا می‌گوید روشنائی باشد! روشنائی متولد شد. در روزهای دوم و سوم خدا آب‌ها، آسمان و خشکی را از هم جدا کرده و زمین را پر از گیاهان می‌کند. سپس نورهای آسمان را می‌آفریند تا فصل ها بوجود آیند و روشنایی بزرگتر (خورشید) را مسلط بر روز و روشنایی کوچکتر (ماه) را بر شب حاکم می‌نماید. آنگاه در روز پنجم خداوند موجودات دریایی و پرندگان را می‌آفریند و به آن‌ها دستور می‌دهد تا بچه دار شوند. بالاخره در روز ششم پروردگار حیوانات خشکی را بوجود ‌آورده و انسان پس از کامل شدن تمام جهان، آفریده می شود. پس از این روزهای فعال خداوند در روز هفتم به استراحت ‌پرداخته و آن روز را مقدس می‌شمارد.
اسلام هیچگونه نظر جدیدی ندارد زیرا گفته های پراکنده و گاه نامفهوم قرآن، یادآور مطالب در ادیان ابراهیمی و نیز برخی فرهنگ های دیگر است. الله پیامبر اسلام که در واقع همان گروه کاتبان باشد، کلامی گنگ دارد، ولی همین گنگی مانع اعتقاد سرسختانه مسلمانان به خرافه های قرآنی نیست. طبری می نویسد:«محمد بن اسحاق گوید بگفته اهل تورات خدا خلقت را به روز شنبه آغاز کرد و اهل انجیل گفته اند آغاز خلقت از دوشنبه بود و ما مسلمانان طبق حدیث پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم گوییم که خدا خلقت را به روز شنبه آغاز کرد.»(برگ ۲۵). طبری می افزاید:«گفتار ابن اسحاق براین پندار است که خداوند عزاسمه از خلقت همه خلایق به روز جمعه فراغت یافت که روز هفتم بود و برعرش مقام قرارگرفت و آن را عید مسلمانان کرد. و دلیل پندار وی روشنگر خطای اوست. زیرا خدای تعالی در چندجا از تنزیل خویش به بندگان خبرداده که آسمانها و زمین و مخلوقات آن را در شش روز آفریده و فرمود:«الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش مالکم من دونه من ولی و لاشفیع افلا تتذکرون.»(جلد نخست طبری، برگ ۲۵). اسلام فاقد نظر است زیرا یهودیت پیش از آن متولد شده، ولی از آنجا که محمد در پی قدرت گیری می باشد به رقابت میان دینی پرداخته و کالای خود را جلوه دیگری می بخشد. البته روشن است که تمامی این افسانه گوئی ها در تناقض با دانش فیزیک و بیولوژیک و تاریخ است زیرا آفرینشی یکروزه، فقط یک داستان تخیلی است. رویکرد دین به موضوع های طبیعی و علمی نه در جهت پیشرفت علم بلکه بمنظور استفاده ابزاری از طبیعت و تبدیل «علم» به یک آئین خشک و نازاینده است. روشن است که تمامی ادیان و آئین ها از طبیعت و زمین صحبت می کنند، ولی آنها قادر نیستند همسوی با علم باشند زیرا علم مخالف دگم و جزمیات است.

کیومرٍث، آدم، داروین
انسان چگونه بوجود آمده است؟ پیامبران چه میگویند؟ پیامبر اسلام در قرآن به طرح افسانه ای می پردازد که در اسطوره های دینی پیشین آمده است. قرآن می گوید: «آدم را از گل خشک شده¬ای چون سفال بیافرید.»(حجر ۲۵). «إِنَّ مَثَلَ عیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ».(ال عمران ۵۹). مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است كه او را از خاك آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم بطور فوری موجود شد. علی ابی طالب نیز می گوید: وقتى كه خداى متعال اراده كرد كه خلقت اى را به دست قدرت خود ایجاد كند، و این امر بعد از گذشت هفت هزار سال از خلقت جنّ و نسناس در زمین بود، آنگاه خداوند از طبقات آسمانها پرده برداشت.(علل الشرائع، ج‏۱، برگ ۱۰۵)
ابن جریر طبری در تفسیر آیاتی که به نوعی به آفرینش حوا اشاره شده، با استناد به روایاتی، آفرینش حوا را از بدن (استخوان پهلوی چپ) آدم می‌داند. طبری سپس می نویسد:«بیشتر دانشوران پارسی پنداشته اند که کیومرث همان آدم است.».(جلد اول، برگ ۹۳). طبری می افزاید:«گروهی از دانشوران غیرپارسی نیز همانند پارسیان کیومرث را آدم دانسته اند اما در باره نام وی با علمای پارسی موافق و درباره حال و صفت او مخالفند و گویند کیومرثی که فارسیان آدم علیه السلامش دانسته اند عامربن یافث بن نوح بود و مردی کهنسال بود و سالار قوم بود و به کوه دنباوند از جبال طبرستان مشرق مقیم بود و ملک آنجا و فارس داشت و کارش بالاگرفت و پسران خود را گفت تا بابل را بگرفتند و مدتی ملک همه اقالیم داشتند و کیومرث همه بلاد خویش را مصون کرد و شهرها و حصارها بنیاد نهاد و آباد کرد و سلاح فراهم آورد و اسب گرفت و در آخر عمر جباری کرد و نام آدم گرفت و گفت هر که مرا به جز این نام بخواند گردنش بزنم و سی زن گرفت و نسل وی از آنها بسیار شد و ماری پسرش و ماریانه دخترش در آخر عمر وی زاده شدند و دلبسته آنها شد و تقدمشان داد. از این رو شاهان از نسل ایشان بودند و ملک وی گسترش یافت و بزرگ شد.»(برگ ۹۳).
گفتار طبری با ذکر منبع نیست ولی این نظر افسانه وار رابطه پنهانی فرهنگ ها و باورهای کهن و ارتباط های متقابل را نشان می دهد. پیش از آنکه قرآن از آدم صحبت کند در زمانی بسیار دورتر، میان «کیومرث» اسطوره ایرانی و «آدم» افسانه دینی، چه بسا پیوندی نزدیک موجود بوده است. کیومرث، که در زبان اوستایی بمعنای «زندگی» است و پیام آورنده اهورامزدا می باشد، نام نخستین نمونه انسان در جهانشناسی اساطیری مزدیسنیان و نخستین شاه در شاهنامه فردوسی است. «بیرونی» در آثار الباقیه چنین می آورد: اما ایرانیان و عامۀ مجوس کاملأ منکر طوفان اند و برآنند که پادشاهی در میان ایشان از گیومرث گلشاه که به نظر آنان نخستین انسان است. برخی محققان برآنند که داستان کیومرث اسطوره‌ای است و به پس از کشف فلزات بازمی‌گردد و در اسطورهٔ کهن‌تر به ریشه اقوام هندوایرانی پیوند می خورد.
اساطیر ایرانیان انسان اولیه را «کیومرث» و اسلام، انسان اولیه را «حضرت آدم» می نامد. در دورانی دیگر «داروین» برای توضیح پیدایش انسان از تحول طبیعت صحبت می کند. چارلز داروین انگلیسی اندیشمندی بود که انسان را نتیجه فرگشت در طبیعت اعلام کرد. تمامی تئوری های علمی در راستای تائید تئوری داروین به پیش رفتند. دانشمندان متعددی زمان جدایش انسان از تبار بوزینه سانان در زنجیره تحول را در حدود ۲.۹ ملیون سال پیش اعلام کردند. پیدایش انسان ماهر و انسان افراشته بیانگر فرگشت و نوعی انقلاب طولانی در تاریخ طبیعت است. بعلاوه داروین شاید اولین دانشمندی باشد که مطرح ساخت همه جانورانی که بطور گروهی زندگی میکنند دارای نوعی اخلاق هستند که بقا و دوامشان در فضا - زمان بوم زیستی معنا پیدا می کند. در هر دوره ای انسان توضیح برای جهان و اخلاقیاتی متناسب با نیاز همایش اکولوژیکی خود آفریده و بکار گرفته است. انسان در جستجوی فهم زندگی است و از انجا که زندگی را جز با هم یاری و همکاری انسان های دیگر میسر نمی دید، به اختراع و کشف پاره ای از باید ها و نباید ها و ارزش ها، اقدام نمود. برخی از این ارزش ها و اصول عمومی تا امروز ادامه یافته اند: دزدی، دروغ، کشتن و تجاوز به انسانهای دیگر، محکوم شده اند. ادیان علاوه بر توضیح افسانه ای هستی، اصول اخلاقی را که انسانها تدوین ساخته بودند، به انحصار خود درآوردند. ادیان ابراهیمی در مسیر تکوین خود و متناسب فهم زمانه خود، توضیحی رازآمیز و آسمانی برای پیدایش انسان ارائه نمودند، مالکیت اخلاق را از آن خود دانستند، و با پیوند زدن اخلاق دینی به آسمان بعدی الاهی برای آن قایل شدند. گفته قرآن مبنی بر پیدایش «آدم از گل خشک» و آفرینش «حوا» از «پهلوی چپ» آدم، داستان سحرانگیزی برای مسلمانان بشمار میرود و آنها قادر نیستند صدای دانش مدرن را بشنوند. آرکائیسم ذهنی و قبول کامل آیه الهی، راه را برای پذیرش پیشرفت بسته است.
قرآن، کتاب، وحی
وحی در نظام تک خدایی ادیان ابراهیمی بمعنای داشتن شناختی است که منشا خدایی دارد. در اسلام، قرآن مدعی است که تمامی کلام آن، الهام خداوند است که تا روز قیامت دارای اعتبار می باشد. بعلاوه اسلام برآنست که قرآن خلق نشده بلکه ازلی می باشد. بمعنای دیگر ادعای اسلام بر این است که شناخت ناشی از زندگی و تجربه و تاریخ بی معناست و پیامبر اسلام دارای کلامی ابدی و برای همه زمانهاست. روشن است که از نظر جامعه شناسی و علم تاریخ، این ادعا بی پایه است و شناخت، محصول روند تاریخ و تجربه و خلاقیت فکری و روانی انسان ها می باشد. شناخت اسمانی بی معناست و ادعای شناخت با منشا الهی از طریق وحی، به نوعی افسونگری سحرآمیز نزدیک است. قرآن نه الهامی از آسمان است، نه رویای و خواب و خیال محمد است، بلکه همانگونه که در تحقیقات پیش نوشتم، قرآن پیش از هرچیز کتابی است تاریخی که توسط کاتبان و حاکمان نوشته شده است.
جلد سوم تاریخ طبری به زندگی عبدالمطلب و عبدالله و پیامبر اسلام و خدیجه و بعثت اختصاص یافته است. بعنوان نمونه طبری می نویسد:«از هشام روایت کرده اند که پیغمبر خدا چهل و سه ساله بود که وحی بدو رسید.»(جلد سوم برگ ۵۸). پرسش اینجاست که هشام چگونه این خبر را تهیه کرده و منشا خبرش کجاست. در واقع هشام یک باور دینی را انتقال می دهد بدون آنکه این باور پایه علمی و تاریخی داشته باشد. اینگونه خبر در تاریخ اسلامی مدام تکرار می شود و پس از یک مدت دراز تکرار کردن، خبر رایج «مقدس» بحساب می آید. پذیرش واقعه «وحی» فقط به اعتقاد دینی بستگی دارد. ذهن دیگر پرسش نمی کند ذهن عادت می کند زیرا امر بدیهی بشمار می آید. بنابراین بسیاری از اخبار بدون پایه است و فاقد جدیت تاریخی و علمی هستند، ولی در افکار رسمی و عمومی جامعه بعنوان اخباری جدی تلقی می شود. طبری می افزاید:«بعضی ها گفته اند آغاز نزول قرآن بر پیغمبر خدا هیجدهم ماه رمضان بود»،«بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در بیست و چهارم رمضان بود.»، «بعضی دیگر گفته اند نزول قرآن در هفدهم رمضان بود.» (برگ ۵۹).
تمام این خبر یک روایت ساختگی است زیرا «نزول» قرآن واقعیت ندارد و قرآن مصحف تاریخی است که در یک مدت دراز دویست ساله توسط کاتبان و حاکمان عرب تنظیم و ساخته شده است. مجموعه پژوهش های دانشمندان اسلام شناس بزرگ مانند: تئودور نولدکه، فرانسوا دروش، فرانسواز میشو، ژاکلین شابی، رژیس بلاشیر، فردریک ایمبرت، پیر لارشه و دیگر اندیشمندان، نشان داده است که قرآن به هیچوجه جنبه آسمانی و الهی و ازلی ندارد بلکه دارای یک تاریخ جمع آوری و اصلاح و تغییر است. قبول این داده تاریخی برای ذهن اسلامی ناممکن است، زیرا فرهنگ اسلامی، فرهنگ روایت و نقل است، فرهنگ تقدس گرایی و رازگرایی است. این فرهنگ فاقد روح جستجو و فاقد روش تحقیق و پرسشگری است. این فرهنگ دگم گرا و جزمی است و در آن گشایش فکری بی معناست. به این خاطر هنگامیکه ادعا می شود که قرآن از آسمان نزول پیدا کرده، مسلمان نمی تواند خلاف آنرا فکر کند زیرا دارای ذهنیتی دین خو و فلج شده است و قدرت استدلال را از دست داده است. تمامی «متخصصان اسلامی»، بدون انتقاد و پرسش، همین جزم دینی را پیوسته تکرار کرده و هیچگونه پرسشی در باره منشا غیر خدایی و غیر آسمانی قرآن را نمی پذیرند. این اسلام شناسان در واقع مبلغان دین بوده و کارشان هیچ رابطه ای با کار علمی اسلام شناسی ندارد.
غزوات محمد، استراتژی قدرت و دولت
تاریخ جوامع بشری سرشار از جنگ و خشونت است زیرا اعمال زور مستقیم یک قاعده عمومی بوده است. تنظیم قواعد و قانون، راهی برای کنترل خشونت یا کاهش خشونت بوده است ولی مناسبات سلطه گری و تصرف موضع برتر از جانب انسانها، پیوسته قوانین را به فراموشی سپرده است. در دین یهود از جمله چنین می آید:«چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا می‌روی درآورد و امت‌های بسیار را که حِتیان و جِرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فِرِزّیان و حِوّیان و یَبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیم‌تر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت، ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی آنگاه ایشان را بالکلّ هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم منما»( سفرتثنیه، فصل های ۷ و ۲۰).
در اسلام خشونت یکی از ویژگی های ساختاری دین است زیرا کسب موضع و قدرت در جامعه پرتخاصم سرزمین حجاز، توسط قبیله قریش و خانواده بنی هاشم و شخص محمد، جنگ و غزه و جهاد و قتل را به قاعده اصلی تبدیل می کند. بنابراین محمد تنها با جنگ و خشونت می توانست به اهداف خود برسد.
در «سيره حلبيه» آمده است: جنگ‌هايى كه رسول خدا در آنها بود، «غزوه» و آنچه كه آن‌حضرت در آنها شركت نداشته «سريه» ناميده می‌شود. به شرط آن‌كه بيش از يک تن در آنها حضور داشته باشند و چنانچه آن‌حضرت فقط يک تن را گسيل می‌داشت بدان «بعث» گفته می‌شود. (ابوالفرج حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیة، ج ‏۳، ص ۲۱۳، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۶قمری)
مسعودى می‌نويسد: «غزوات؛ يعنى سفرهاى جنگى پیامبر كه شخصاً در آن شركت داشت بيست و شش غزوه بود. بعضى گفته‌اند ۲۷ غزوه بود. گروه اول رفتن پيامبر را از خيبر تا وادى القرى يک غزوه گرفته‌اند، اما معیار ۲۷ غزوه آن است که رفتن به وادى القرى غزوه¬ای مستقل از غزوه خیبر به شمار آید؛ زيرا پيامبر وقتى خيبر را گشود بی‌آنكه به مدينه باز گردد از آن‌جا سوى وادى القرى رفت.( مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: داغر، اسعد، ج ‏۲، ص ۲۸۰ – ۲۸۱، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۹قمری)
جلد چهارم تاریخ طبری درباره جنگ و کشتار مخالفان پیامبر اسلام است. طبری از قول ابن اسحاق می نویسد:«همه غزه های پیمبر که خود او رفت بیست و شش بود.» و می افزاید «پیمبر از وقتی که به مدینه آمد تا وقتی درگذشت سی و پنج دسته به غزا فرستاد».(جلد چهار برگ ۶۲). یکی از ویژگی های پیامبر اسلام روحیه خشونتگرا و نظامی او بود. پیامبر از زمان هجرت به مدینه به عنوان یک فرمانده نظامی عمل کرده و در پی جنگ علیه رقبا و تصرف سرزمین دیگران است. بسیاری از آیه های قرآنی این روحیه جنگجوئی را به نمایش می گذارد و این روحیه تنها به پیامبر محدود نمی شود، بلکه این روحیه مطابق روحیه و خواست امیران و خلفای عرب استعمارگر و مهاجم نیز می باشد. پیامبر اسلام طبق نظر طبری بیست و شش جنگ را بطور مستقیم برپا کرد و البته محمد تعداد زیادی جنگ را نیز بطور غیر مستقیم هدایت کرد.
در تاریخ بشری، کدام پیامبر برای رسالت خود تا این میزان به جنگ دست زده است؟ زرتشت، مسیح، بودا، کنفوسیوس، با صدای صلح و آرامش تبلیغ کردند. فیلسوفان مبلغ جنگ نبودند. ارسطو، افلاتون، ابن رشد، ابوعلی سینا، دکارت، نیچه، هگل، اهل دانایی و فلسفه بودند. ولی نرون و ناپلئون و هیتلر و صدام حسین و خمینی و همه تروریست های جهان با شعار خشونت و سیاست جنگ وارد میدان شدند. بحث بر سر اولویت های فکری و سیاسی افراد و جهت گیری برای زندگی در جامعه است. پیامبر اسلام خواهان تسلیم حریفان است و از آنجا که حریفان مدافع منافع خود هستند و مقاومت می کنند، بنابراین پیامبر اسلام بشکل تعرضی خواهان سرکوب آنهاست. استراتژی پیامبر، جهاد و تصرف و غارت است و به همین خاطر سیاست او نه بر پایه پیام صلح، بلکه بر اساس غلبه بر دیگران و انقیاد دیگران است. الله در سراسر قرآن تهدید می کند، جهنم را نشان می دهد و خواستار قتل دیگران است. سیاست های جنگی محمد، تهاجمی و برای کسب سرزمین دیگران است. بعلاوه در هر جنگی قصد غارت ثروت، یک هدف جنگی است و طبق آیه ۲۴ سوره النسا تصرف و تجاوز به زنان بعنوان زنان کفار کاملن شرعی می باشد. تنها راهی که محمد در برابر مخالفان خود، «مشرکان» و «کفار» و یهودیان، قرار می دهد تسلیم یا جنگ است و غزوات متعدد پیامبر اسلام در راستای هدف سیاسی و نظامی محمد قابل فهم است.
زنان محمد، سکس و سیاست 
آنچه مسلم است پیامبر اسلام زنان متعدد داشته و از جمله دلایل این شمار زیاد به دو دلیل سیاسی و جنسی بوده است. البته تعداد زن عقدی در قرآن برای مسلمان چهار نفر است ولی محمد دارای امتیازات ویژه بوده و خود تعداد بیشتری زن داشته است. روشن است افزون بر تعداد زنان رسمی، شمار زنان برده نیز بسیارند. چگونه پیامبر الله که «آئینه ارزش های معنوی» قلمداد می شود اینگونه در جامعه روزمره به اسارت زن محتاج بوده است؟ چگونه است که پیامبر اسلام ارزش زن را برابر ارزش مرد نمی دانست؟ چگونه است که پیامبر که «نشانه رحمت» است دستور به تنبیه زن می دهد؟ جز اینستکه در فرهنگ اسلامی زن وسیله ای برای یک سیاست سلطه گری، وسیله ای برای افزایش نسل و وسیله ای در خدمت سکس مردانه است؟
در «سیره رسول الله» از ابن اسحاق نقل می شود: «پیامبر با سیزده زن خطبه عقد خواند، از این تعداد با دو تن به برگزاری خطبه عقد بسنده کرد و بدون عروسی و زندگی مشترک از هم جدا شدند اما یازده تن را به خانه برد و با آنان زندگی کرد. دو نفر در هنگام حیات او به نام‌های خدیجه دختر خویلد و زینب دختر خزیمه، معروف به‌ام المساکین دیده از جهان فرو بستند. در هنگام رحلت، نه زن به نام‌های سوده، عایشه، حفصه، ام السلمه، ام حبیبه، زینب دختر جحش، جویریه، صفیه و میمونه در خانه او بودند.». طبری در ادامه همین سیره نویسی با شمارشی دیگر در باره زنان محمد می نویسد: «هشام بن محمد گوید: پیمبر پانزده زن گرفت که سیزده زن را به خانه برد و یازده زن را باهم داشت و نه زن داشت که درگذشت.«(طبری جلد چهارم، برگ ۶۹). از میان زنان عایشه دختر ابوبکر بود که در زمان عقد شش ساله بود.(برگ ۷۲). زمانی که محمد برای عقد آمد عایشه چنین می گوید:«من در ننویی بودم و باد می خوردم مرا از ننو پایین آورد و سرپوش مرا بیاورد و صورتم را با آب بشست. آنگاه مرا کشید و برد و چون به نزدیک در رسیدم مرا نگهداشت تا کمی آرام شوم. آنگاه به درون رفتم. پیمبر خدا در اطاق ما برتختی نشسته بود.....مردم و زنان برفتند و پیمبر درخانه ام با من زفاف کرد، نه شتری کشتند، نه بزی سربریدند، من آنوقت هفت سال داشتم.»(همانجا، برگ ۷۳). همانگونه که می دانیم قرآن امتیازات بسیاری برای پیامبر قائل است و از آنجمله تعداد زنانی که مورد خواهش و نیازجنسی پیامبر می باشد. وضعیت کودک خردسال، عایشه، دردناک است زیرا او فشار روانی بسیاری از جانب اطرافیان خود متحمل می شود و تمایل مردسالارانه جامعه حجاز در سیاست محمد ادامه پیدا می کند.
در رابطه با لیبیدو و پولسیون و هیجان جنسی محمد یک بحث مهم مطرح است و آن رابطه میل به خشونت جنگی و شدت میل جنسی پیامبر است. از نگاه فرویدی در بسیاری از مواقع خشونت طلبی اجتماعی با فشار و خشونت جنسی رابطه مستقیم دارند. تمایل به تسلط بر دیگری در مناسبات زن و مرد با سلطه گری مردانه بر زن، خود را برجسته می کند. پیامبر اسلام در راه کسب قدرت تشنه است، مرز نمی شناسد، طرفدار انحصارطلبی است و براحتی فرمان به قتل می دهد. زمانی که ما به زندگی شخصی او نگاه میکنیم و عطش او را برای تصاحب بدن زن و تجاوز به زنان برده، حس می کنیم. بعلاوه اگر به آیه ۳۴ سوره نساء که در آن به مردها اجازه تنبیه زن داده شده و مردها را بر زنان برتری داده توجه کنیم ابعاد پاتولوژیک و بیمارگونه پولسیون های سکسی محمد را درمی یابیم. توضیح طبری در باره تعداد ۱۵ زن محمد و تصاحب جنسی عایشه در سن کودکی توسط پیامبر، بیانگر هیجان و پولسیون سکسی پاتولوژیک پیامبر اسلام است.
البته تمام مدافعان اسلام در تعداد زنان اختلافی کمی دارند ولی در باره انبوهی زنان پیامبر به مشکل افتاده و به شیوه های گوناگون در پی توجیه «تعدد زوجات رسول» خدا هستند و آنان مانند علامه طباطبایی برآنند که «تعدد زوجات (پیامبر) حرص در شهوترانى و بى طاقتى در برابر طغيان شهوت» نمی باشد. طباطبایی می افزاید:«علاوه بر اينكه هيچ شكى نداريم در اينكه بر حسب عادت جارى، كسانى كه زن دوست و اسير دوستى آنان و خلوت با آنانند، معمولا عاشق جمال و مفتون ناز و كرشمه ‏اند كه جمال و ناز و كرشمه در زنان جوان است كه در سن خرمى و طراوتند و سيره پيامبر اسلام از چنين حالتى حکایت نمی کند و عملا نيز ديديم كه بعد از دختر بكر، با بيوه زن و بعد از زنان جوان با پيره زن ازدواج كرد، يعنى بعد از ازدواج با عايشه و ام حبيبه جوان، با ام سلمه سالخورده و با زينب دختر جحش، كه در آن روز بيش از پنجاه سال از عمرشان گذشته بود ازدواج كرد.» (تفسیر المیزان، جلد چهارم برگ ۳۰۷ تا ۳۱۱). در دیدگاه اسلامگرایان زنان دو دسته هستند زنان «بکر» دارای ناز و کرشمه و دیگران که بیوه و پیر هستند. از نظر آنان زنان غیر بکر، از جنس فرعی و حاشیه ای بوده و همان ارزش زن «بکر» را ندارند و بنابراین محمد بلحاظ «رحمت» خود زنان بیوه و پیر را به زنی می گرفته است. علامه طباطبایی که نخبه اسلامگرایان می باشد، دارای گفتاری حقارت بار در باره زنان است چرا که زنان یا بکر و اهل کرشمه و جوان هستند یا اینکه بیوه و پیر بوده و خاصیتی ندارد. با چنین نگاهی ما می بینیم که همان درک سکسی در دید اسلام غلبه دارد و محمد علاوه بر اهداف سیاسی خود در هنگام ازدواج، دارای خواهش های بیشمار جنسی بوده و تمام شواهد، روشنگر هیجان و پولسیون سکسی و «شهوترانی» و «طغیان شهوانی» پیامبر اسلام بوده است.
روایتی در «بحارالانوار» علامه مجلسی آمده است که رابطه «عشق ورزی» میان پیامبر و دخترش فاطمه را منعکس می کند. منشا اصلی روایت، کتاب «المناقب آل ابی طالب»، تألیف «ابن شهر آشوب» (۱۰۶۲ سال تولد و ۱۱۹۲ مرگ)، مفسر، محدث، ادیب و فقیه اسلام است. ابن شهرآشوب در مقدمه کتابش آورده است که « من این روایات را از جماعتی از اصحاب خود یا از اهل سنت گرفته‌ام.». متن حدیث در المناقب چنین است: عن الباقر و الصادق (ع): «انه کان النبی (ص) لاینام حتی یقبل عرض وجه فاطمة و یضع وجهه بین ثدیی فاطمة و یدعولها، و فی روایة: حتی یقبل عرض وجنة فاطمة او بین ثدییها»( ابن شهرآشوب، المناقب، ج ۳، ص ۳۳۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، برگ ۴۲). امام باقر و امام صادق (ع) فرمودند: پیامبر (ص) نمی خوابید تا این که وسط چهره فاطمه (س) را می بوسید و صورت خویش را بین سینه های او می نهاد و برایش دعا می کرد.
به حدیث دیگری که ابن شهر آشوب آورده است توجه کنید:
«ابوعبیده ی خداء و غیر او از امام صادق (ع) چنین نقل کرده است که رسول خدا (ص) فاطمه را زیاد می بوسید، بعضی از همسران حضرت این کار را ناپسند شمرده و اعتراض کردند. پیامبر (ص) فرمود: وقتی که مرا به سوی آسمان عروج دادند، جبرئیل دستم را گرفت و به بهشت وارد کرد خرمایی در اختیار من قرار داد که آن را خوردم – در روایتی آمده است: - سیبی را به من داد و خوردم. این میوه تبدیل به نطفه ای در صلب من گشت، همین که به زمین فرود آمدم با خدیجه همبستر شدم و او به فاطمه باردار شد. بنابراین فاطمه حوری بهشتی است که در جمع آدمیان قرار گرفته، هرگاه به بوی بهشت مشتاق شوم دخترم را می بویم.»(المناقب، جلد سوم، برگ ۳۳۴).
حدیث دیگری در باره روابط پیامبر و فاطمه چنین می گوید: «امام صادق فرمود: عایشه گفت: یا رسول الله میبینم دهان فاطمه را زیاد میبوسی و زبانت را در دهانش قرار میدهی. پیامبر اکرم فرمودند: بله، هرگاه مشتاق بهشت میشوم، فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم. من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره طوبی را می یابم، زیرا او زنی آسمانیست.»، (برگرفته از کتاب «احادیثی در مورد بوسه»، نوشته داوود احمدی، انتشارات صلوات قم،۱۳۸۸).
پیامبر اسلام توسط مسلمانان بعنوان اسطوره ای الهی معروفی می شود. گفتار کاتبان و مفسران و فقیهان که آمیزه ای از افسانه سازی و اخبار تاریخی است اسطوره ساز می باشد. در چنین گفتارهایی، محمد فردی تاریخی نیست، انسانی از اجتماع نیست، آدمی از این دنیا نیست، بتی مقدس است، سروکارش با الله و جبرئیل و فرشتگان است، آخرین پیامبری که برای نجات آمده است. این گفتار غیرواقعی و جادوگرانه در پی افسون روان انسان می باشد. روانی که تسلیم ایدئولوژی قرآنی و دینی شد دیگر قادر به فکردن نیست. پیامبر باعتبار روایات و سیره نویسان و علیرغم اخبار متفاوت و گاه متضاد، وقتی مورد توجه و فکر قرار می گیرد به انسانی عادی و پاتولوژیک تبدیل می گردد. این اخبار در مجموعه خود نشان می دهد که پیامبر فاقد ارزش های والای انسانی بوده و خود بعنوان مردی برخاسته از شبه جزیره عرب و تابع هیجان و رویا و سکس پاتولوژیک و بیمارگونه است. پیامبر در واقع فردی اسیر خواهش های قدرت طلبی در سیاست و خواهش های جنسی افسارگسیخته بوده است.
جسد پیامبر و دعوای قدرت
یکی از فصل های تاریخی اسلام رابطه میان دین و قدرت است. دکترین اسلامی از همان ابتدا تابع منطق قدرت سیاسی و سلطه گری بود. در جامعه قبیله ای و سرشار از درگیری و راهزنی و مال پرستی، محمد برای خانواده خود در پی کسب امتیاز است و قدرت دین و جنگ را در خدمت گروه خانوادگی و اجتماعی خود و جاه طلبی های شخصی خود می خواهد. این ویژگی، تمام تاریخ اسلام را متاثر ساخته است. در زمان مرگ محمد مسئله تصرف قدرت و تنش ناشی از منافع مالی و خانوادگی یک امر اساسی بشمار می آید.
طبری صحنه مرگ پیامبر را آشفته و با التهاب توضیح می دهد. توصیف طبری نشان می دهد تمام اذهان متوجه تقسیم مال و تقسیم قدرت بود. پیامبر به هنگام مرگ توسط زنانش احاطه شده بود. پیامبر بیمار است. اطرافیان محمد برآن بودند که بیماری اش «ذات الجنب» است ولی پیمبر می گفت: «این بیماری از شیطان است و خدا آن را بر من مسلط نمی کند.». عایشه شاهد بود که پیامبر به صورت خود آب می مالید و می گفت:«خدایا مرا بر سختی های مرگ کمک کن»(طبری، جلد چهارم، برگ ۱۰۶). پیامبر نگران شورش در فتوحات و عدم تبعیت قبایل است و می خواهد که همه در خط او باقی بمانند و اطاعت از الله بکنند. وصیت او چیست؟ او می گوید: «باید همه سخن از دعوت خدای یگانه باشد و هر که به خدا نخواند و به قبایل و عشایر بخواند او را به شمشیر بزنید تا همه دعوت به خدای یگانه باشد.». بعلاوه زنان او نگران اوضاع پس از مرگ هستند و محمد بیمار می خواهد به خانه عایشه برود و کنار او باشد. عایشه نیز که دختر ابوبکر است و برای جانشینی به پدرش فکر می کند از این خواست استقبال می نماید. طبری می نویسد:«عایشه گوید پیمبر بر سینه من و در خانه من جان داد و حق کسی را نبردم، نادان و کم تجربه بودم، پیمبر در دامنم جان داد، سر او را بربالشی نهادم و برخاستم و با زنان نالیدم و به چهره زدم.» (برگ ۱۰۷).
یاران سیاسی پیامبر در فضای پرالتهاب قراردارند. در همین شرایط که پیکر بیمار پیامبر روی زمین باقی مانده و در حال مرگ قطعی است، یاران سیاسی و جانشینان بعدی نیز دور او جمع هستند. چه کسی خلافت را بدست می گیرد؟ اطراف او عمر و ابوبکر و علی بودند. پیش از این پیامبر گفته بود: «در میان یارانم هیچکس را بهتر از ابوبکر نمی دانم»(برگ ۱۰۳ جلد چهارم). با تشدید بیماری، پیامبر از ذات الجنب می میرد. حال جسد محمد روی زمین است. مبارزه و رقابت سنگینی میان ابوبکر و عمر و علی بروز می کند و بالاخره ابوبکر غلبه کرده و عمر با او بیعت می کند. ولی علی با ابوبکر بیعت ننمود زیرا به حسادت دست زده و مخالف بیعت است. علی قدرت را برای خود می خواهد و ارث خود می داند. اما به گفته طبری در آخر، عمر که زورمند است با شمشیر علی را مجبور به بیعت می کند.(برگ ۱۱۱). زمانیکه ابوبکر در رقابت جانشینی برای خلافت پیروز شد، خاندان بنی هاشم و فاطمه دختر پیامبر طلب ارث می کنند. طبری می نویسد «فاطمه و عباس پیش ابوبکر آمدند و میراث پیمبر را از او طلب کردند که زمین فدک و سهم خیبر را می خواستند»، ولی ابوبکر به آنها جواب منفی داد. بدنبال این مخالفت، فاطمه از ابوبکر فاصله گرفت و رابطه اش قطع شد.
زمانی که محمد بشدت بیمار بود، علی تلاش داشت تا حالت مرگ گرفته پیامبر را پنهان کند و وارونه نشان دهد. ولی دیگران این واقعیت را می دانستند و بخصوص ابوبکر می دانست که علی دروغ می گوید و قصد دارد خود را تحمیل کند. پیامبر بارها گفته بود که ابوبکر بهترین است و ابوبکر قدرت را برای خود می خواست. پیامبر اغلب علی را برای نگهداری خانواده خود به مسئولیت می گماشت ولی وظایف سیاسی را به دیگران انتقال می داد. در لحظات آخر پیامبر، وقت وصیت سیاسی بود. پس از او پیشوا کیست و قدرت خلافت در دست چه کسی باید قرار گیرد؟ طبق نظر طبری در لحظات آخر: «پیمبر گفت: به ابوبکر بگوئید با کسان نماز کند»(برگ ۱۰۴). طبری می نویسد پیمبر بیمار بود وعایشه شنید «بگوئید ابوبکر با مردم نماز کند». در این رقابت تند و توطئه چینی ابوبکر پیروز می گردد و قدرت از خانواده محمد دور می شود.
فاطمه از ارث محروم شد، ولی علی در بیعت باقی ماند زیرا منزوی بود و افراد بسیاری با ابوبکر بیعت نمودند و بعلاوه علی از واکنش شدید عمر هراسان بود. به گفته طبری علی به ابوبکر گفت که ناراحتی او به خاطر حسادت نیست، ولی «ما را در این کار حقی بود که ما را ندیده گرفتید»، چرا که ما دارای قرابت با پیمبر هستیم و شما حق بنی هاشم را در نظر نگرفتید. (برگ ۱۱۶ جلد چهارم، طبری). پس از بیعت با ابوبکر، ابوسفیان که خواهان خلافت بود به علی گفت شما «ذلیل و زبونید». در واقع تمامی خانواده های قریش در درگیری و رقابت غوطه ور هستند و می دانند که لحظه مرگ محمد بهترین موقع برای کسب قدرت است. در هنگامیکه درگیری برای خلافت بشدت در جریان است، جسد محمد در گوشه ای در حال گندیدن است ولی جدال بر سر قدرت حاد میباشد. طبری می نویسد:«ابوجعفر گوید: وقتی با ابوبکر بیعت کردند، به کار کفن و دفن پیمبر پرداختند. بعضی ها گفته اند این کار به روز سه شنبه، روز پس از وفات پیمبر بود، بعضی دیگر گفته اند: پیمبر را سه روز پس از وفات به گور کردند.».(برگ ۱۱۹). برای به خاک کردن محمد و با توجه به تنش و عصبانیت موجود سران، علی اقدام می کند. بعلاوه علی ابن ابی طالب نمی خواست عایشه در مراسم خاکسپاری حضور داشته باشد و بطور مخفیانه عمل کرد. علیرغم مخفی کاری علی، عایشه مطلع می گردد. «عایشه گوید دفن پیمبر ندانستیم تا وقتی در دل شب چهارشنبه صدای بیلها شنیدم.»(برگ ۱۲۱). اختلافات عایشه با علی دامنه پیدا کرد زیرا عایشه، کار علی را نامشروع و دروغ دانسته و خود را وارث محمد می دانست.
با توجه به مجموعه گفته های تاریخ طبری، درمی یابیم که پیامبر اسلام موجودی آسمانی نیست، بلکه شخصیتی در تاریخ است. بدون شک محمد و تمام کسانی که چهره و قرآن او را ساختند نقش بسیار مهم در تاریخ جوامع بشری ایفا نمودند. ولی تاریخسازان همیشه مترقی و انساندوست و مدافع صلح و عامل شکوفایی روانی انسان نبوده اند. محمد فرماندهی برجسته برای منافع خانوداگی، و نیز شخصیتی پرخشونت، با جاه طلبی های بیمارگونه، اسیر پاتولوژی های سکسی و دیگرآزار، می باشد. پیامبر اسلام تجلی صفات ناپسندیده در تاریخ انسانی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر