۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران.5


نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران


بخش پنجم

یادآوری (چکیده نوشتار پیشین)

همان‌گونه که نشان دادیم حیره در بخش‌ِ غربی فرات، خطة مرزی میان امپراتوری ساسانی و بدویان عربستان در اواسط سدة سوم میلادی ابتدا در شکل‌ِ خیمه‌گاه‌ها شکل گرفت. به مرور زمان شهرسازی آغاز گردید و تحت تأثیر تمدن‌ِ ایرانی توانست به یک دولت- شهر (امارت) تابع‌ِ پادشاهی ساسانی قرار بگیرد. ترکیب‌ِ جمعیتی مردم حیره غالباً از عرب‌های مهاجر تشکیل می‌شد؛ دین‌ِ غالب در حیره مسیحیت‌ِ نستوری بود، ولی به مرور زمان مردمان بومی‌ِ میانرودان یعنی بابلیان، کلدانیان و آرامی‌ها به آن‌ها نیز اضافه شدند. زبان گفتاری مردم حیره، گویش‌های گوناگون عربی ولی زبان نوشتاری آن‌ها سُریانی بود. در کنار‌ِ مسیحیت، ادیان زرتشتی، یهودی، بت‌پرستی، ماه‌پرستی و جریان‌های گنوسی مانند کیش‌های مانوی، مزدکی و مندایی نیز رواج داشت.



مناسبات پادشاهان ساسانی با حیره

سیاست‌ِ پادشاهان ساسانی در برابر امپراتوری روم، ادامة سیاست‌ِ پادشاهان پارتی (اشکانی) بود. تمامی تلاش‌ِ پادشاهان ساسانی نیز در این بود که جلوی توسعه‌طلبی امپراتوری روم را بگیرند و نگذارند که رومیان در مناطق‌ِ شرقی رود فرات پایگاه‌های نظامی خود را برقرار سازند. از این رو، ایجاد یک خط دفاعی‌ِ مرزی در برابر روم و قبایل بدوی عربستان مرکزی یک رویکرد نوین از سوی ساسانیان نبود. شاهان ساسانی از آغاز حاکمیت خود بر ایران به این نکتة پراهمیت‌ِ سیاسی- نظامی پی برده بودند و به همین دلیل با آغوش‌ِ باز از عرب‌های مهاجر مستقر شده در حیره استقبال کردند و آن‌ها را زیر چتر حمایت‌های مالی و نظامی خود قرار دادند.

«آل فهم در دوران حکومت خود بر حیره تابعیت اردشیر ساسانی (226-241 م.) و پسرش شاپور (241-272 میلادی) را داشته و از طرف این پادشاهان، نایبان اداره نواحی عرب‌نشین امپراطور ساسانی بودند» (1)

اوج رونق و شکوفایی امارت حیره در دورة پادشاهی یزدگرد یکم بود. یزدگرد یکم در پی آن بود تا قدرت‌ِ بی‌کران روحانیت را محدود کند. او به همین دلیل تلاش کرد تا شالودة قدرت روحانیت را که همان منابع‌ِ اقتصادی آن‌ها باشد تحت کنترل قرار بدهد. نقطة آغاز یزدگرد یکم از یک سو ایجاد فضای باز دینی – سیاسی برای ادیان دیگر به ویژه مسیحیت بود و از سوی دیگر گرفتن مالیات از روحانیت زرتشتی بود. شگفت‌انگیز نیست که او در تاریخ‌نگاری زرتشتی با عنوان «یزدگرد بزه‌کار» معرفی می‌شود. «در زمان سلطنت‌ِ یزدگرد اول (399-421 میلادی) در روابط بین عیسویان و زردشتیان باب جدیدی باز شد» (2) «یکی از منابع‌ِ سریانی، که در عصر یزدگرد به رشته تحریر آمده، او را “شاه یزدگرد نیکوکار و عیسوی رحیم و مقدس‌ترین پادشاهان” خوانده … مورخان عرب و ایرانی که نوشته‌هایشان مبتنی بر تواریخ عهد ساسانی است و مأخوذ از عقاید روحانیان زردشتی و اعیان و نجبا می‌باشد، او را به صفاتی از قبیل “گناهکار” (بزه‌گر) و “فریبنده” (دَبر) خوانده‌اند» (3)

یزدگرد یکم نخستین شاه ساسانی بود که اجازه داد در سال 410 میلادی «مجمع مسیحیان شرق» در تیسفون برگزار شود. سیاست‌ِ یزدگرد یکم در برابر روحانیت زرتشتی باعث شد که هم زندگی خودش و هم زندگی‌ِ فرزندانش همواره در خطر مرگ باشند. به همین دلیل، او پسرش بهرام را – بعدها به نام بهرام گور شهرت یافت- به امارت حیره فرستاد تا در آن‌جا بزرگ شود.

«پس از مرگ عمرو، پسرش امرؤالقیس دوم (388-403 میلادی) به صلاح‌دید بهرام [بهرام چهارم/ بی‌نیاز]، پادشاه ساسانی، مدت 25 سال حاکم حیره بود و در عهد‌ِ یزدگرد اول (399-421 میلادی) از دنیا رفت. یزدگرد پسر نعمان را جانشین پدر کرد. نعمان بن امرؤالقیس دوم (403-431 میلادی) از محبت یزدگرد اول بهره‌مند بود و با برقراری روابط نزدیک، نظر پادشاهان ساسانی را به خود جلب کرد. … اعتماد یزدگرد اول به نعمان موجب شد پسرش بهرام گور را به دربار او فرستد تا در آنجا از فتنه دربار دور بماند، زیرا به سبب جایگاه متزلزش در مخالفت با موبدان که از ایشان مالیات اخذ می‌کرد، بیم کشته شدن فرزندانش می‌رفت. نعمان سرپرستی بهرام گور را به پسرش منذر سپرد و او را در قصر خورنق اسکان داد.» (4)

ولی یزدگرد یکم به همین بسنده نکرد و برای استوار کردن قدرت خود در برابر روحانیت زرتشتی و نجبای وابسته بدان، در تحکیم سیاسی- نظامی امارت حیره نیز دست به کار شد.

«یزدگرد اول دو سپاه در اختیار نعمان بن امرؤالقیس (403 – 431 میلادی) قرار داد:1- سپاهیان دو سر که از قبایل عرب تنوخی بودند، 2- سپاهیان شهبا (به معنی ستون پادشاه) که محتملاً از سربازان ورزیده و حرفه‌ای پادشاه ساسانی بودند. نعمان به وسیلة این سپاهیان بارها به شام [مناطق تحت کنترل بیزانس] حمله برده، مناطق‌ِ تحت سلطه بیزانس را چپاول و غارت کرد.» (5)

به هر رو، زمانی که یزدگرد یکم به دلایل نامعلوم مُرد (یا به قتل رسید)، روحانیان زرتشتی و نجبا دست به کار شدند تا به جای بهرام، فرزند یزدگرد یکم، یک نفر دیگر را پادشاه کنند. ولی بهرام حاضر نبود که از حق یا ادعای قانونی خود صرف‌نظر کند و به همین دلیل به همراه سپاهیان دو سر و سپاهیان شهبا تیسفون را محاصره کرد و توانست خود را به دربار و موبدان‌ تحمیل کند.

«وقتی یزدگرد [یکم] از دنیا رفت، بزرگان تصمیم گرفتند به سبب سوء رفتار وی با آنها، تمامی پسرانش را از جانشینی پدر خلع و کسی دیگر از دودمان اردشیر بابکان را پادشاه ساسانی سازند و فردی به نام خسرو را نامزد این جانشینی ساختند. آنها شاپور، پسر یزدگرد را که از ارمنستان بازگشت، کشتند و از نامزدی بهرام گور هم به این بهانه که او بر اساس آداب و منش عرب تربیت یافته و از خوی و رفتار ایرانی و شاهانه بهره‌مند نیست، حمایت نکردند … اما بهرام گور که نمی‌خواست حق پادشاهی خود را از دست دهد، از منذر بن نعمان کمک خواست. منذر لشکری متشکل از ده‌ها هزار نفر از جنگجویان دو سر تنوخی و سفید رخشان ایرانی را تحت فرماندی پسرش نعمان در حمایت از پادشاهی بهرام گور روانه تیسفون کرد. وقتی این سپاه بزرگ نزدیک تیسفون رسید بزرگان دربار متوحش شده و با منذر و بهرام وارد مذاکره شدند. … این تلاش موفق نشان از گستردگی نفوذ حیریان در میان بزرگان ایرانی و ارتقای نقش ایشان از دولتی دست‌نشانده و تابع تیسفون به قدرتی تعیین‌کننده و برابر در مملکت بود.» (6)

می‌توان نتیجه گرفت که امارت حیره توانست از دورة یزدگرد یکم به یک امارت تابع ولی نیرومند تبدیل گردد و خود را در زمینه‌های سیاسی، نظامی، فرهنگی و دینی به عنوان بخشی از قدرت‌ِ سیاسی در ایران مطرح نماید.

دربارِ امارت حیره

امیران حیره تحت‌ِ تأثیر نوع زندگی پادشاهان ساسانی قرار داشتند. شاهان ساسانی که از فره ایزدی برخوردار بودند تنها «سایة خدا» (ظل‌الله) به شمار نمی‌رفتند، آن‌ها «خدایی» بودند؛ به همین دلیل صفت «باغی» [از واژة «بغ» یعنی «خدا»] را یدک می‌کشیدند. پس شگفت‌انگیز نیست که «رعایا» نمی‌بایست چهرة «خدا» را ببینند. از همین جا بود که «پرده‌داری» نیز در دربار پادشاهان ساسانی رواج یافت. پادشاهان ساسانی به هنگام ملاقات با «رعایا» در پشت پرده می‌نشستند و سپس گفتگو‌ها (البته با واسطه) صورت می‌گرفت. حاکمیت شاهان ساسانی با آیین ستایش آن چنان گره خورده بود که حاکمیت، بدون آیین بی‌معنا بود. این جزئی از «فلسفه سیاسی ساسانی» یا دقیق‌تر گفته شود، «ایدئولوژی‌ِ ساسانی» محسوب می‌شد.

امیران حیره نیز می‌باید برای مشروعیت بخشیدن به این آیین‌ِ حاکمیت، خود نیز چنین می‌کردند. آن‌ها نیز آداب‌ِ پرده‌داری و سجده کردن در برابر فرمانروا را از پادشاهان ساسانی تقلید می‌کردند و تلاش می‌کردند آیین حاکمیت‌ِ شاهان‌ِ ساسانی را در دربار خود اجرا کنند. اگرچه این آیین‌ِ حاکمیت‌ِ پادشاهان ساسانی با اصول‌ِ دینی مسیحی سازگاری نداشت، ولی امیران حیره برای این که مورد خشم شاهنشاه قرار نگیرند، آن را در دربارهای خود به روزمرگی تبدیل کردند.

همین تقلید از دربار ساسانی باعث شد که فرهنگ‌ِ کهن‌ِ ایرانی نیز وارد دربارهای امیران حیره شود و از آن‌جا نیز در محیط زندگی روزمرة مردمان آن دیار رخنه کند.

پایان امارت حیره

پیرامون از بین بردن حاکمیت لخمیان یا امارت حیره در روایات اسلامی فراوان گفته شده است. داستان غیرقابل باوری که در این باره از سوی روایات اسلامی نقل می‌شود، تهی از زمینه‌های واقعی سیاسی آن زمان است. این داستان می‌گوید که بدگویی و غیبت‌کردن از امیر حیره نزد خسرو پرویز، باعث‌ِ قتل امیر حیره (نعمان سوم) شد («از بهر زن و بدگویی دبیر»). از بین بردن حاکمیت لخمیان در دورة خسرو پرویز رخ داد و تاریخ آن را در 602 میلادی ثبت کرده‌اند.

«باری، خسرو پرویز، چنانکه در منابع و پژوهش‌ها به کرات آمده، در حدود سال 602 میلادی، نعمان سوم امیر لخمی آن ناحیه را ظاهراً به بهانه یا بهانه‌هایی یکباره گرفتار ساخت و به قتل رسانید و بدین ترتیب به امارت چند صد سالة آل لخم بر آن دیار پایان بخشید و امیری از خاندان عرب طی، به نام ایاس بن قبیصة طایی، به جای ایشان بر مسند حکومت نشاند.» (7)

شوربختانه بخشی از پژوهشگران که تکیه‌گاه اصلی‌شان به روایات اسلامی است، موضوع از بین بردن حاکمیت لخمیان را تا سطح یک «غیبت» تنزل داده‌اند. ولی علل واقعی این رویکرد‌ِ استراتژیک خسرو پرویز چه بود؟ این پادشاه مانند مابقی‌ِ پادشاهان ساسانی از اهمیت استراتژیک حیره به عنوان‌ِ یک سنگر‌ِ دفاعی در برابر امپراتوری بیزانس و متحدان‌ِ عربش (غسانیان) آگاهی داشت. پس چرا خسرو پرویز، لخمیان را از قدرت خلع کرد و نعمان سوم را به قتل رساند؟

نخست باید به تاریخ این رویداد توجه کرد: سال 602 میلادی. این سال منطبق است با قتل‌ِ موریکیوس امپراتور بیزانس که دوست و پدر زن‌ِ خسرو پرویز بود. خسرو پرویز به محض شنیدن قتل موریکیوس نقشة حمله به بیزانس را طرح کرد. چنان که یک سال بعد از آن چنین کرد. ولی پیش از آغاز جنگ می‌باید شرایط داخلی را – به عبارتی پشت جبهه‌اش را- به نفع خود تغییر بدهد.

نعمان سوم پیرو مسیحیت نستوری بود. رقبای آن‌ها یعنی غسانیان، پیرو مسیحیت‌ِ منوفیزیت (یعقوبی) بودند. بیزانس به دلایل بحران‌های درونی خود از یک سو و اختلاف شدید با منوفیزیت‌ها از سوی دیگر، چتر‌ِ حمایت‌های مالی و نظامی خود را از سر کارگزاران خود یعنی غسانیان برداشت. علت‌ِ اصلی‌ِ این رویکرد، گرایش و سمپاتی حیره‌ای‌ها به بیزانس بود. از سوی دیگر، شایان توجه است که همسر‌ِ سوگلی خسرو پرویز یعنی شیرین، مسیحی‌ِ منوفیزیت، همسر‌ِ دیگرش ماریا، دختر موریکیوس نیز مسیحی منوفیزیت و پزشک‌ِ مخصوص شاه نیز منوفیزیت بود، به اضافة مشاورانش که اکثراً مسیحی‌ِ منوفیزیت بودند.

نخست باید گفت که نعمان سوم پیرو مسیحیت‌ِ نستوری و هوادار بیزانس بود. برملا شدن این راز بود که عمل‌ِ خسرو پرویز را از لحاظ سیاسی توجیه می‌کند، نه آن داستان‌ِ «غیبت» که در روایات اسلامی آمده است.

دکتر برهمند در مقالة خود علل واقعی برکناری و قتل‌ِ نعمان سوم را به خوبی توضیح می‌دهد: 1- بهرام گور، پسر یزدگرد یکم، توانست فقط با کمک نیروهای امارت حیره پادشاهی خود را بر روحانیان زرتشتی و نجبا تحمیل کند. این «گناه» را هیچ گاه روحانیان زرتشتی و نجبای ایرانی فراموش نکردند، 2- نعمان سوم که از زمان پدر خسرو پرویز، هرمزد چهارم، قدرت را به دست گرفت، توانست بسیاری از قبایل را متحد کند و بارها علیه غسانیان در سوریه بجنگد، او همچنین حتا از اعراب بنی معاد خواست که بخش‌های جنوبی میانرودان را مورد تاخت و تاز قرار دهند، 3- هواداری نعمان سوم از بیزانس و فاصله گرفتن بیزانس از کارگزاران خود، یعنی غسانیان. به عبارتی نعمان‌ِ سوم و به تبع‌ِ آن مسیحیان نستوری در کنار بیزانس قرار گرفته بودند و منوفیزیت‌ها که تا آن زمان کارگزار بیزانس بودند، به ایران سمپاتی پیدا کرده‌ بودند. به اصطلاح نقش‌ِ کارگزاران گذشته، سد و هشتاد درجه تغییر کرد، 4- «به استناد یکی از منابع‌ِ قدیم، نعمان بن منذر، هنگام شورش بهرام چوبینه علیه خسرو پرویز، از بهرام [چوبینه] طرفداری کرد و برایش کمک فرستاد. اگر این خبر صحت داشته باشد، نمایانگر این حقیقت است که نعمان قلباً مخالف خسرو بوده و در صورت پیش آمدن فرصت مناسب، علیه او دست به اقدام می‌زده است»، 5- «بررسی‌های جدید تا اندازة زیادی روشن می‌سازند که نعمان سوم از مدتی پیش از احضار توسط خسرو به دربار، با گرفتن شمار قابل توجهی سلاح از رومیان با همدستی یکی از فرماندهان ایرانی در مرز غربی کشور، در صدد طرح توطئه‌ای مسلحانه علیه حکومت ایران بوده است. به احتمال زیاد، این توطئه را دبیر عرب دربار ساسانی، یعنی زید بن عدی کشف نمود و به اطلاع خسرو رسانید.» (8)

یک بار دیگر باید به این نکتة بنیادین اشاره کرد که قتل نعمان سوم به دست خسرو پرویز و از بین بردن حاکمیت لخمیان، در چارچوب استراتژی نظامی خسرو پرویز علیه بیزانس صورت گرفته بود. زیرا خسرو پرویز نمی‌خواست که به هنگام جنگ علیه بیزانس در پشت‌ِ جبهه‌اش یک امارت قدرتمند برای او خطری ایجاد کند.

اوضاع سیاسی‌ِ امارت حیره پس از حذف‌ِ لخمیان

جنگ ذوقار

خسرو پرویز برای اطمینان از پشت‌ِ جبهة خود، یکی از افراد مورد اطمینان خود را به جای نعمان سوم نصب کرد: «خسرو پرویز ادارة حیره را از آل لخم گرفته و قدرت را به ایاس بن قبیصه طایی که خسرو پرویز را در جنگ با بهرام چوبین یاری رسانده و اعتماد و دوستی کسری را جلب کرده بود، سپرد و بدینگونه خسرو خدمت او را جبران کرد.» (9) ولی با تغییر حاکم‌ِ حیره، مشکل حل نشد. «و چون نعمان از احضار ناگهانی خود به دربار بیمناک شد، اموال خود را نزد هانی بن مسعود، یکی از شیوخ قبیلة بنی شیبان به امانت گذاشت و خود عازم پایتخت شد. آن‌چه نعمان به هانی سپرد، و پس از قتل او، خسرو پرویز، ایاس بن قبیصه را که به جای نعمان برگزیده بود، مأمور باز پس گرفتن آن از هانی کرد، در واقع سلاحها و جنگ‌افزارهایی بود که نعمان از رومیان گرفته بود تا از آن‌ها علیه ایران استفاده کند. توطئه‌های بعدی رؤسای عرب ناحیه، هم مانع‌ِ دست‌یابی بدان، و هم موجب شکست سپاه ایران در جنگ ذوقار گردید.» (10)

به هر رو، حاکم جدید حیره، ایاس بن قبیصه طایی، از هانی بن مسعود می‌خواهد که اموال یا به عبارتی اسلحه‌های نعمان را به او تحویل بدهد. هانی بن مسعود از فرمان ایاس سرپیچی می‌کند. خسرو پرویز سپاهی برای سرکوب هانی بن مسعود که از قبیلة بکر بن وائل بود می‌فرستد. البته عرب‌ها می‌دانستند که نمی‌توانند در برابر سپاه ایران مقاومت کنند، به همین دلیل به اندازة کافی با خود ذخیرة آب می‌برند و به صحرای بی‌آب و علف، در حوالی جایی به نام «ذو قار»، عقب‌نشینی می‌کنند. سپاه ایران چندین روز به جستجوی آن‌ها می‌پردازد. گویا زمانی که سپاه ایران به دلیل کمبود آب و گرما بی‌رمق شده بود، مورد حملة عرب‌ها قرار می‌گیرد. در این درگیری نظامی، سپاه ایران شکست می‌خورد. این نخستین شکست نظامی سپاه ایران از عرب‌ها بود. البته پیروان نعمان سوم می‌دانستند که شانسی برای تصرف حیره ندارند و به همین دلیل از ادامه جنگ و پیشروی به سوی حیره پرهیز کردند. در منابع، تاریخ‌ِ دقیق‌ِ جنگ ذوقار (معرکه ذوقار) ذکر نشده است، آن را بین سال‌های 602 تا 609 میلادی به ثبت رساندند.

پس از ایاس بن قبیصه مردی ایرانی به نام «آزادبه پسر ماهبیان پسر مهربنداد همدانی (614-631) به عنوان حاکم حیره نصب می‌شود.

غسانیان

همان گونه که در نقشه زیر مشاهده می‌شود، «مرکز غسانیان خارج از شبه جزیرة عربستان در شهر قدیمی نبطیه یعنی بُصری، اسکی – شام امروزی، در نزدیکی دمشق قرار داشت.» (11)

تاریخ‌دانان تاکنون نتوانستند ریشه‌های قومی و زبانی (گویش عربی که آنان بدان سخن می‌گفتند) غسانیان را به طور دقیق روشن سازند.

غسانیان، هوادار شاخة مسیحی منوفیزیت یا به اصطلاح «یعقوبی» بودند. «این منوفیزیسم شکلی از مسیحیت بود که ابتدا رومیان به آن باور داشتند و به هنگام اشغال سرزمین‌های عرب‌نشین به ساکنان آن‌جا تحمیل می‌کردند. ولی عرب‌های غسانی حتا پس از شورای کالسدون در سال 451 میلادی بر همان اعتقادات اولیة خود یعنی مسیحیت منوفیزیت [یعقوبی] باقی ماندند. آن‌ها به یک نماد مقاومت در شرق بیزانس تبدیل شدند.» (12)

بنا بر اسناد رومی [بیزانسی] می‌دانیم که میان‌ِ امپراتوری بیزانس و غسانیان پیمان‌هایی بسته شده بود: «در سال‌های 502 و 503 میلادی، غسانیان به عنوان متحدان جدید روم [بیزانس] قلمداد می‌شدند. طی پیمانی این مناسبات دو طرفه تنظیم شده بود. بر مبنای همین پیمان رسمی foedus ،آن‌ها سالیانه یارانه دریافت می‌کردند که با لحن دوستان annonae foederatica نامیده می‌شد.» (13)

در این جا دو سه نکته اساسی وجود دارد که روایات (داستان‌ها) اسلامی هیچ گاه بدان اشاره نکرده‌اند: این که غسانیان مسیحی‌ِ یعقوبی بودند و دوم این که آن‌ها واسال‌ها یا کارگزاران بیزانس بودند، و سوم این که به این متحدان بیزانس به زبان‌ِ آرامی، «قریشا» – معرب آن قریش- گفته می‌شد. «این متحدان رومی را قریشا qarisha می‌نامیدند که از واژة آرامی قرمه qarama یعنی «گرد هم آوردن» مشتق شده است. بعدها این ترجمة آرامی از واژة لاتینی فودراتی foederati معرب شده و به قریش تبدیل شد. قریشی‌هایی که در رویدادنگاری اسلامی آمده در واقع هیچ کس به جز متحدان بیزانس در عربستان و سوریه نبودند.» (14) ما در آینده به هنگام ارزیابی‌ِ روایات اسلامی خواهیم دید که میان‌سطرهای نانوشتة این داستان‌ها، چگونه ما را به واقعیات کاملاً دیگری هدایت می‌کنند.

مناسبات‌ِ غسانیان با امپراتوری بیزانس به همان اندازه پیچیده است که مناسبات امارت حیره با امپراتوری ساسانی. از منظر سیاسی و تاریخی که بنگریم، می‌دانیم که همواره مناسبات یک ابر قدرت با دست‌نشانده یا کارگزارانش، مانند رابطة برده‌دار و برده نیست. به ویژه هنگامی که یک کشور یا امارت‌ِ کارگزار از قدرت اقتصادی و نظامی برخوردار می‌شود، بسیاری از معادلات به هم می‌ریزند. این اصل در مورد قریشی‌ها یعنی متحدان‌ِ غسانی بیزانس همان اندازه اعتبار دارد که در مناسبات امارت حیره با ساسانیان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر