۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی‌شدن ایران .6


نگاهی دیگر به فرایند اسلامی‌شدن ایران



نوشتار (بخش) ششم

در بخش‌ِ پیشین گفته شد که در امارت حیره، مسیحیت (نستوری) دین غالب‌ِ ساکنان آن‌جا بود، اکثر‌ِ مردم آن‌جا عرب زبان بودند، ولی زبان نوشتاری‌شان سُریانی بود. امارت حیره که توسط لخمیان اداره می‌شد، برای نزدیک به چهار سده به عنوان سنگر‌ِ دفاعی امپراتوری ساسانی در برابر امپراتوری بیزانس و عرب‌های بدوی عربستان مرکزی، کارکرد داشت. خسرو پرویز در سال ۶۰۲ میلادی امیر حیره، نعمان سوم را به دلیل هواداری از بیزانس به قتل رساند و به حاکمیت لخمیان پایان داد تا بتواند جنگ‌ِ خود را علیه بیزانس آغاز کند (مدت جنگ ۶۰۳-۶۲۸ میلادی).

نقطه مقابل‌ِ لخمیان، عرب‌های غسانی بودند که کارگزاران بیزانس به شمار می‌رفتند. آن‌ها پیرو مسیحیت‌ِ منوفیزیت (یعقوبی) بودند و وظیفه‌شان جلوگیری از نفوذ ساسانیان و قبایل بدوی عربستان مرکزی به مناطق‌ِ زیر کنترل‌ِ بیزانس بود، مانند دمشق و فلسطین.

تغییر ترکیب‌ِ جمعیتی میانرودان

همان گونه که گفته شد از سال ۶۱۴ میلادی سپاهیان ایران‌ِ ساسانی توانستند مناطق‌ِ زیر کنترل‌ِ بیزانس را – مانند فلسطین و مصر- اشغال کنند و نیروهای نظامی و اداری ایران تا سال ۶۲۸ میلادی در آن جا مستقر بودند. هراکلیوس سرانجام توانست با انبوه طلا و نقره‌ای که کلیساها در اختیارش نهادند، سپاهی منظم گردآوری کند و در سال ۶۲۱ میلادی از راه ارمنستان به سوی ایران حرکت کند. در همین زمان، خسرو پرویز سپاهیان خود را از مناطق‌ِ اشغالی فرا می‌خواند تا جلوی سپاه‌ِ هراکلیوس را در ارمنستان بگیرند. ولی در سال ۶۲۲ میلادی سپاهیان ایران در ارمنستان از بیزانس شکست می‌خورند. خسرو پرویز و فرمانده کل‌ِ نیروهای نظامی ایران، شهروراز [یا شهربراز]، حاضر به صلح نشدند و جنگ ادامه می‌یابد. اوج این جنگ، در پایان سال ۶۲۷ میلادی در نینوا رخ می‌دهد و در سال ۶۲۸ میلادی نیروهای نظامی ساسانی از بیزانس بار دیگر شکست سختی می‌خورند.

با شکست‌ِ سال ۶۲۸ میلادی، عملاً شیرازه حاکمیت ساسانی از هم می‌پاشد و سرزمین‌ِ پهناور ایران میان‌ِ حکومت‌های محلی تقسیم می‌شود: هم در شرق و هم در غرب (میانرودان). حاکمیت بحران‌زده ساسانی تا سال ۶۳۲ میلادی که یزدگرد سوم به پادشاهی انتخاب می‌شود، ده پادشاه به خود می‌بیند.

بنا بر روایات اسلامی، سال ۶۳۲ میلادی (سال‌ِ تاج‌گذاری یزدگرد‌ِ سوم)، سال‌ِ مرگ‌ِ پیامبر اسلام نیز بوده و پس از او ابوبکر (۶۳۲ تا ۶۳۴ میلادی) جانشین او می‌شود. باز هم بنا بر روایات اسلامی، از سال ۶۳۴ تا ۶۴۴ میلادی عمر به خلافت می‌رسد.

در این جا، به یکی از «سرداران صدر اسلام» که بنا بر روایات اسلام در دوره‌های خلافت ابوبکر و عمر برای «اسلام» می‌جنگید، اشاره می‌کنیم.

خالد بن ولید

«خالد بن ولید بن مُغیره بن عبدالله بن عمر از سرداران مشهور صدر اسلام می‌باشد. او در سال ۵۸۴ میلادی در مکه متولد شده است.» (۱) روایات اسلامی همه در این نکته هم‌نظرند که «خالد در ابتدا علیه اسلام» بوده است. البته هیچ اشاره‌ای نمی‌شود که خالد بن ولید از لحاظ دینی چه بوده است. «خالد اقدامات زیادی را قبل از اسلام بر علیه اسلام انجام داد. خالد در سال دوم هجری در جنگ‌‌ِ بدر، بر ضد مسلمانان شرکت کرد و به گفته واقدی حتی اسیر شد.» (۲) همچنین راویان‌ِ اسلامی همگی بر این نکته تفاهم دارند که «خالد به فلسطین و دمشق» حمله کرد. البته خالد به هنگام‌ِ حمله به مناطق‌ِ بیزانس دیگر «مسلمان شده» و به عنوان سردار اسلام به جنگ «کفار» رفته بود.

«در سرزمین شام وقتی که لشکر هرقل [هراکلیوس] آماده نبرد با ابوعبیده جراح شد و شرایط برای سپاهیان اسلام بسیار سخت شده بود در چنین موقعی و در زمان ابوبکر پس از مشورت به این نتیجه رسیده شد که خالد بن ولید و علارغم سوء پیشینه‌ای که داشت اما به خاطر تجربه بالا، او را با لشکری بزرگ به مدد سپاه اسلام بفرستند.» [دینوری، طبری] (۳)

به سخنی دیگر، خالد در سال ۶۳۲ میلادی، همزمان با انتخاب‌ِ یزدگرد سوم به عنوان پادشاه ساسانی، به مناطق‌ِ بیزانس حمله کرد. در این جنگ، «سپاهیان هرقل [هراکلیوس] حدود چهل هزار نفر و نیروهای مسلمانان با وجود تقویت نیروهای رسیده از عراق [میانرودان/ بی‌نیاز] به حدود پانزده هزار نفر می‌رسید» (۴)

حمله خالد بن ولید به مناطق‌ِ بیزانسی در رویدادنگاری‌های بیزانسی نیز بازتاب یافته است. «به محض تاج‌گذاری یزدگرد سوم، یعنی در سال ۶۳۲ میلادی، سواران بدوی تحت رهبری خالد [خالد بن ولید] بخش‌ِ جنوبی میانرودان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و تا دمشق پیش رفتند.» (۵) ولی این «سواران بدوی» که به فرماندهی خالد بن ولید به فلسطین و دمشق حمله کردند، چه کسانی بودند؟ این‌ها همان غسانیان‌ِ مسیحی‌ِ منوفیزیت بودند که بیش از دو سده به عنوان‌ِ کارگزاران بیزانس از مرزهای امپراتوری بیزانس در برابر ساسانیان و عرب‌های متحد ساسانی، لخمیان، جلوگیری می‌کردند. این که راویان اسلامی می‌گویند، «خالد در ابتدا مسلمان نبود» درست است، ولی نمی‌گویند از لحاظ دینی چه بوده است. «بنا بر گزارش تئوفانس علت حملات عرب‌ها این بوده که هراکلیوس پرداخت سالانه به قبایل بدوی مرزهای جنوبی را قطع کرده بود در حالی که چتر حمایت خود را بر سر عرب‌های لخمی نهاد، این اشتباه سیاسی هراکلیوس بود.» (۶) این «قبایل بدوی مرزهای جنوبی» که بیرانس به آن‌ها «یارانه سالیانه» می‌پرداخت (فلکر پپ)، همان غسانیان مسیحی بودند که زمانی متحد بیزانس بودند و «قریشا» (قریش) نام داشتند. فرانک تیس، نویسنده «امپراتورهای یونانی» درباره یکی دیگر از علل‌ِ حمله غسانیان به فلسطین و دمشق می‌نویسد: «زیرا مسیحیان منوفیزیت از موضع‌گیری او (پاتریاک / بطریق کلیسای اورشلیم) این چنین برداشت می‌کردند که او قصد دارد دوباره وضعیت‌ِ ستیزهای مذهبی را پیشه کند و باز هم مانند گذشته می‌خواهند که برای کلیساهای منوفیزیت محدودیت قایل شوند.» (۷) بنابراین، علل‌ِ حمله «قبایل بدوی مرزهای جنوبی» یعنی عرب‌های مسیحی منوفیزیت (یعقوبی)، ۱- قطع کردن «یارانه سالیانه» آن‌ها و همکاری امپراتور بیزانس با لخمیان‌ِ نستوری بوده و علت‌ِ دیگر تهاجم غسانیان، ترس از فشارهای دینی کلیسای رومی (ارتدکس‌ها) علیه منوفیزیت‌ها بوده است (جنبه فرهنگی – دینی آن).

در این جا می‌توان نتیجه گرفت که خالد بن ولید در سال ۶۳۲ میلادی نه مسلمان بلکه مسیحی منوفیزیت بوده است و نیروهای عرب‌ِ زیر فرمان او نیز مسیحیان منوفیزیت (یعقوبی) بودند. به سخن‌ِ دیگر- در بخش‌های بعدی دقیق‌تر بدان خواهیم پرداخت- عرب‌هایی که به استان‌های بیزانس حمله‌ور می‌شدند، متحدان سابق بیزانس بودند که بیزانس یارانه‌هایشان را قطع کرد و از سوی دیگر کلیسای ارتدوکس جنگ‌ِ مذهبی علیه منوفیزیت‌ها را آغاز کرده بود.

حیره نستوری و حملات نیروهای غسانی منوفیزیت به آن‌جا

در پیش گفته شد که به دلیل قتل‌ِ موریکیوس امپراتور بیزانس (۶۰۲ میلادی)، یار و حامی خسرو پرویز، شاهنشاه‌ِ ساسانی تصمیم گرفت علیه بیزانس لشکرکشی کند. از سوی دیگر، ولی مسیحیان نستوری در امارت حیره و امیر این امارت، نعمان سوم، از همان آغاز نسبت به هراکلیوس سپماتی نشان می‌دادند (بازتاب آن در سوره الروم). همین باعث شد که خسرو پرویز پیش از لشکرکشی علیه بیزانس، سیاست‌ِ سرکوب لخمیان را پیش بگیرد تا پشت جبهه خود را از خطر بزداید. به هر رو، در سال ۶۰۲ میلادی، نعمان سوم، به قتل رسید و امارت حیره به یکی از دست‌پروردگان‌ِ عرب‌تبارِ خسرو پرویز یعنی ایاس بن قبیصه طایی (۶۰۲ – ۶۱۴ میلادی) سپرده شد. ولی هنگامی که در سال ۶۱۴ میلادی خسرو پرویز مناطق زیر کنترل بیزانس را اشغال کرد (فلسطین و مصر)، ایاس را هم از قدرت برکنار نمود و به جای او یک ایرانی گماشت: «آزادبه پسر ماهبیان پسر مهر بنداد (۶۱۴-۶۳۱ میلادی) که احتمالاً همان نخویرگان منصوب از طرف خسرو پرویز در حیره بوده است، حاکمیت حیره را مستقیماً از جانب کسری به دست گرفت و هفده سال بر حیره و نواحی اطراف آن حاکمیت محدودی داشت» (۸)

در تأیید همین نکته باز گفته شده که «بعد از ایاس بن قبیصه، مردی ایرانی به نام آزاد به بن ماهبیان بن مهربنداد همدانی (۶۱۴-۶۳۱ میلادی) مدت هفده سال بر حیره حکومت کرد تا این که در زمان خلافت ابوبکر، مثنی بن حارثه شیبانی و سوید بن قطبه عجلی از طرف وی مأمور شدند تا حیره را تصرف کنند. در سال ۱۲ هجری نیز خالد بن ولید به سوی عراق آمد و در حیره با سواران آزادبه جنگ کرد و آنان را شکست داد، ولی بعد از آن مردم حیره شورش کردند و عمر، خلیفه دوم مسلمین، دانست که برای موفقیت در تصرف حیره ابتدا باید ایران را تصرف کند. زمانی که به دنبال نبرد ایرانیان و تازیان در حلوان و جلولا و قادسیه و نهاوند سرانجام، سپاه ایران شکست خورد، حیره به تصرف تازیان در آمد، بدون این که مقاومت جدی از طرف مردم و یا کارگزاران ایرانی آنجا صورت پذیرد.» (۹)

در این جا تناقضات روایات اسلامی کاملاً روشن می‌گردد: طبق روایات اسلامی و سُریانی در سال تاج‌گذاری یزدگرد سوم یعنی ۶۳۲ میلادی که برابر با سال‌ِ ۱۰ به اصطلاح هجری است، خالد بن ولید مناطق فلسطین و دمشق را مورد حمله قرار داد. در روایات اسلامی نیز آمده است که این فرمان را «ابوبکر به خالد بن ولید» داده بود یعنی همان سال ۶۳۲ میلادی است که می‌بایست بنا بر داستان‌های اسلامی ابوبکر به خلافت رسیده باشد.

برکنار کردن «آزادبه همدانی» از سوی مردم حیره در سال‌ِ ۶۳۱ میلادی ربطی به «تصرف‌ِ خالد بن ولید» نداشته است، زیرا او [خالد] در تدارک‌ِ حمله به مناطق‌ِ شمالی عربستان بود. در گفتاورد بالا آمده است که «عمر، خلیفه دوم مسلمین، دانست که برای موفقیت در تصرف حیره ابتدا باید ایران را تصرف کرد» [گویی ایران یکی از روستاهای حیره بوده است!] نویسندگان ادامه می‌دهند: «زمانی که به دنبال نبرد ایرانیان و تازیان در حلوان و جلولا و قادسیه و نهاوند سرانجام، سپاه ایران شکست خورد، حیره به تصرف تازیان در آمد، بدون این که مقاومت جدی از طرف مردم و یا کارگزاران ایرانی آنجا صورت پذیرد». نکته قابل تکیه این است که «حیره پس از فتح نهاوند» به دست «سپاهیان اسلام» افتاد، یعنی پس از ۶۴۲ میلادی. پس می‌توان نتیجه گرفت که مسیحیت نستوری تا سال ۶۴۲ میلادی هنوز دین غالب در حیره بوده است، زیرا این امارت هنوز توسط نیروهای «مسلمان» اشغال نشده بود.

تاج‌گذاری یزدگرد سوم و جنگ قدرت در دربار ساسانی

هنگامی که یزدگرد سوم در سال ۶۳۲ میلادی تاج‌گذاری کرد، خیال‌ِ هراکلیوس از جانب ایران آسوده شد. از نظر هراکلیوس، یزدگرد، نماد یک شاه مسیحی بود. یزدگرد سوم نوه خسرو پرویز بود و به اصطلاح رگ و ریشه مسیحی داشت.

«بالاخره نوبت به یزدگرد‌ِ شهریار رسید که پسر شهریار و نواده خسرو پرویز بود. وی از کشتار شیرویه جان به در برده بود، پنهانی در استخر می‌زیست و هنگام جلوس هنوز کودکی نابالغ بود. از این رو از سلطنت جز نامی نداشت، زمام امور در دست رستم بود که با مشورت بزرگان کار می‌کرد و انتخاب یزدگرد هم که یزدگرد سوم محسوب می‌شد، با توافق بین او و اکثریت بزرگان صورت گرفته بود. سلطنت یزدگرد جوان هم که خود بازیچه دست بزرگان بود البته با مخالفت مدعیان مواجه شد که هم در آذربایجان و هم در خراسان با او به معارضه برخاستند و بعضی از آن‌ها به نام خود سکه زدند. معارضان خود آلت دست نجبای ولایت یا مرکز بودند، و سلطنت یزدگرد نیز که آن‌ها با آن به معارضه برخاسته بودند مثل سلطنت خود آن‌ها مبنی بر توافق نجبای تیسفون بود. با آن که سلطنت به اسم او بود قدرت واقعی در دست رستم و متحدانش بود – که سرانجام بر سلطنت این کودک نابالغ توافق پیدا کرده بودند.» (۱۰)

البته در منابع دیگر، سن‌ِ یزدگرد حدود ۱۵ سال آورده شده است: «سرانجام یک چنین کسی را یافتند، پسر جوانی به نام یزدگرد که هنوز پانزده سالش نشده بود و آشکارا از شخصیت محکمی برخوردار نبود.» (۱۱)

از آن جا که «شهریار»، پدر‌ِ یزدگرد سوم، از خسرو پرویز و همسر‌ِ مسیحی‌اش مریم – دختر موریکیوس- بود و از سوی دیگر حتا گفته می‌شود که از مادری مسیحی زاده شده، بیزانس (هراکلیوس) به او به عنوان یک مسیحی می‌نگریست. ولی این، بخش‌ِ نمادین قضیه است. حکومت در واقع در دست‌ِ نجبا و درباریان افتاده بود که سه جبهه را تشکیل می‌دادند: زرتشتی‌ها، مسیحیان نستوری و مسیحیان منوفیزیت.

مسیحیت در دربار‌ِ خسرو پرویز از نفوذ زیادی برخوردار بود، دو همسر از همسران‌ِ خسرو پرویز یعنی شیرین و مریم مسیحی بودند. در کنار آن‌ها بسیاری از پزشکان و زنان‌ِ درباریان نیز مسیحی بودند یا مسیحی شدند.

«در اواخر قرن ششم موضوع روی آوردن اشراف ساسانی به مسیحیت و تعداد رساله‌های شهدای مسیحی نمایانگر آن است که مسیحیان به قلب جامعه ساسانی نفوذ کرده بودند. و از آن مهم‌تر، کمک یزدگرد سوم و پسرش پیروز در احداث کلیساهای مسیحی در چین نشان دهنده اوج مسیحی‌گرایی در خاندان سلطنتی است. زنان غیرزرتشتی، به ویژه یهودیان و مسیحیان، با زرتشیان و به خصوص با اشراف و حتی خود شاهنشاه ازدواج می‌کردند. مثلاً مادر بهرام گور یهودی بود و سوگلی خسرو پرویز مادر ملکه پوران مسیحی بود.» (۱۲)

ولی پس از پیروزی بیزانس بر ایران، مسیحیان نستوری توانستند در دربار ساسانی به یک قطب‌ِ نیرومند از جناح‌های قدرت تبدیل شوند. حتا به هنگام بستن پیمان صلح میان هراکلیوس و پوران شاه ساسانی (۶۳۰ م.) نماینده مسیحیان نستوری (ایشو یهب سوم) هیئت صلح ایرانی را همراهی و شاید هم نمایندگی می‌کرد.

«بعد از او بوراندخت، دختر خسرو پرویز را به سلطنت نشاندند: اولین زن که در ایران به عنوان پادشاه به طور رسمی و مستقل بر تخت نشست. وی زمام امور را که در دست پُس‌فرخ بود، هم به او واگذاشت و او را به وزارت خویش برگزید. یک جاثلیق [اسقف‌‌] نسطوری [یشوع یهب سوم/بی‌نیاز] را هم نزد هراکلیوس فرستاد و مذاکرات مربوط به صلح را که در عهد شیرویه ناتمام مانده بود دنبال کرد.» (۱۳)

با توجه به پشتیبانی بیزانس از نستوریان و توسعه قدرت‌ِ آن‌ها در دربار می‌توان تا حدودی جنگ قدرت را در این بُرش زمانی تصور کرد. شگفت‌انگیز نیست اگر منوفیزیت‌ها و زرتشتی‌ها در برابر پادشاه جدید، یزدگرد سوم، و محافل‌ِ پیرامونش بیشتر به هم احساس نزدیکی نمایند. پادشاهی یزدگرد سوم و صاحبان جدید قدرت، اساساً به مذاق‌ِ درباریان زرتشتی و منوفیزیت‌ خوشایند نبود. آن‌ها هم‌پیمانان آینده خود را در عرب‌های غسانی که به دشمنان‌ِ قسم‌خورده بیزانس تبدیل شده بود، یافتند.

با تاج‌گذاری یزدگرد سوم در سال ۶۳۲ میلادی، هراکلیوس با خاطری آسوده، بخش‌ِ بزرگی از نیروهایش را از شمال میانرودان و شمال‌ِ عربستان به قسطنطنیه انتقال می‌دهد. درست در همین زمان، متحدان سابق‌ِ بیزانس، یعنی غسانیان‌ِ منوفیزیت، به رهبری خالد بن ولید به استان‌های بیزانس یورش می‌برند. البته این حملات طبق‌ِ گزارش سریانی‌ها بیشتر جنبه غارت داشت تا کسب قدرت‌ِ سیاسی.

همچنین در این میان، حیره نیز دایماً هدف‌ِ دشمن‌ِ دیرینه‌شان یعنی غسانیان قرار می‌گرفت که البته آن‌ها هیچ گاه نتوانستند این امارت را به تصرف خود در بیاورند، و تازه پس از ۶۴۲ میلادی بود که شرایط یک بار دیگر تغییر می‌کند. از سوی دیگر، باید اضافه کرد که عرب‌های غسانی به شکل انبوه به تدریج از شمال میانرودان وارد منطقه میانرودان می‌شدند و یک بار دیگر، ترکیب‌ِ جمعیتی آن‌جا را تغییر دادند. در این جا باید به این نکته اشاره کرد که در این وضعیت‌ِ نوین، منوفیزیت‌ها از سوی دیوان‌سالاری ساسانی و دربار، به دلایلی که در بالا اشاره شد، مورد توجه ویژه‌ای قرار گرفتند. دیوان‌سالاری ساسانی عملاً در غسانیان‌ِ منوفیزیت متحدان‌ِ بالقوه خود را کشف کرد تا آن‌ها را در فرصت‌ِ مناسب علیه نستوری‌ها و یزدگرد سوم که مورد تأیید بیزانس بودند، بسیج کند.

راویان‌ِ اسلامی آغاز فروپاشی‌ِ شاهنشاهی ساسانی را با پیدایش دینی نوین در مکه گره زده‌اند و پس از دویست سال تلاش کرده‌اند، دوره آشوب و فترت را با قصه‌های شگفت‌انگیز و غیرواقعی پُر نمایند. یکی از پاره‌های این تاریخ‌ِ دینی به کوفه برمی‌گردد که از واقعیت‌ِ تاریخی‌اش تهی می‌شود و به یک نماد‌ِ دینی تبدیل می‌گردد.

کوفه

در «دانشنامه اسلامی» درباره کوفه چنین نوشته شده است: «کوفه یکی از شهرهای مهمی است که مسلمانان صدر اسلام آن را پایه‌گذاری کردند و حضرت امام علی علیه السلام آن را به عنوان پایتخت خود انتخاب کردند. گویند محل بنای این شهر را دو صحابی جلیل‌القدر یعنی سلمان فارسی و حذیفه یمانی در سال ۱۷ هـ.ق و در دوره خلافت عمر انتخاب کردند و در آغاز به این شهر «کوفه الجند» می‌گفتند که به معنی «محل تجمع لشکریان» بود و بعدها این واژه خلاصه شده و به آن کوفه می‌گفتند. در سال ۲۲ هـ.ق و در زمان حکمرانی مغیره بن شعبه، تعداد هفت محله به تعداد قبایل ساکن در شهر کوفه که هفت قبیله بودند پایه‌گذاری شد و در سال ۳۶ هـ.ق حضرت علی علیه السلام پس از جنگ جمل این شهر را به عنوان پایتخت انتخاب فرمودند.» (۱۴)

کوفه در ۳ الی ۴ کیلومتری جنوب حیره، و نجف در ۶ کیلومتری جنوب شرقی حیره واقع‌اند. روایات اسلامی می‌گویند که کوفه در سال ۱۷ هجری یعنی حدود سال ۶۳۹ میلادی پایه‌گذاری شد. البته هنگامی که ما از «پایه‌گذاری» کوفه سخن می‌گوئیم بدان معنی نیست که در آن‌جا خانه‌سازی به سبک و سیاق شهرها صورت گرفته است. «در ضمن، مراکز جدید اعراب چون کوفه و قیروان بر همان مبانی‌ِ گذشته پدید آمدند. این شهرها به صورت شهرهایی از نوع خیمه‌گاه [حیره] و اردوگاه [معسکر] بنیان یافتند.» (۱۰) به عبارت دیگر، هنگامی که کوفه «بنیان‌گذاری» شد در ابتدا «خیمه‌گاه» بود و نمی‌توان نسبت «شهر» را بدان داد. زیرا برآمد‌ِ شهرها، پیامد‌ِ شکل‌گیری یک تمدن است و تمدن هم طی چند هفته یا سال شکل نمی‌گیرد.

حتا اگر ما بپذیریم که از سال ۱۷ «هجری» مبانی کوفه نهاده شد، باید بنای نخستین «مسجد» کوفه، چند سالی پس از آن باشد. همچنین باید پذیرفت که خطی که به نام «خط کوفی» شهرت دارد، باید چند سالی پس از آباد شدن کوفه اختراع شده باشد. از سوی دیگر می‌دانیم که حیره دست کم تا سال ۶۴۲ میلادی در دست‌ِ مسیحیان‌ِ نستوری بوده است و سال ۱۷ برابر است با ۶۳۹ میلادی.

حال ببینیم که روایات اسلامی درباره مسجد کوفه چه می‌گویند!

«طبق اخباری که در کتابهای سیره و تاریخ نقل شده، مسجد کوفه از همه مساجد به جز مسجد‌الحرام قدیمی‌تر است. روایت شده که مسجد کوفه قبل از خلقت حضرت آدم عبادتگاه و مکان مبارکی بوده که خدا به آن برکت داده و نیز عبادت حضرت آدم و پیامبران و اولیا و صدیقان بوده است» (۱۱) در تفسیر عیاشی و بحارالانوار از هارون بن خارجه روایت شده که امام صادق فرمود، « … در شب معراج پیامبر، جبرئیل گفت: ای محمد! این مسجد کوفه است. حضرت فرمود: از خدا بخواه تا اجازه دهد دو رکعت نماز در آن بخوانم.» (۱۲)

البته این که از زمان حضرت آدم تا پیامبر اسلام به قول راویان اسلامی ۶ هزار سال طول کشیده برای تاریخ‌ِ دینی هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که باید قداست‌ِ مسجد کوفه در تاریخ‌ِ رستگاری (دینی) اسلامی به عنوان یک «نهاد جاودانه و ازلی» گنجانده شود. همچنین برای راویان اسلامی اصلاً مهم نبوده و نیست که کوفه تازه در سال ۱۷ «هجری» آن هم نه به شکل یک شهر بلکه یک خیمه‌گاه پایه‌گذاری شد. آوردن این گفتاوردها به این دلیل بوده تا خواننده متوجه شود که تاریخ رستگاری با واقعیت‌ها و فاکت‌ها چگونه رفتار می‌کند. با قاطعیت می‌توان گفت که تمامی‌ِ تاریخ رستگاری یا روایات اسلامی چنین ساخته شده‌اند. ساختار‌ِ تاریخ‌ِ رستگاری اسلامی با داستان یا روایه (ficiton) تفاوتی ندارد. مکان‌ها و تاریخ‌های نامبرده واقعیت دارند، فقط جابجا، کوچک یا بزرگ، و یا شاخ‌ و برگ‌های آن‌ها چیده می‌شود یا به آن‌ها اضافه می‌گردد. به همین دلیل، داستان یا روایت خلق شده به دنیایی تبدیل می‌شود که اگرچه بوی واقعیت می‌دهد ولی به هنگام‌ِ واسازی (Deconstruction) دیگر نمی‌توان آن را سرهم‌بندی (مونتاژ) کرد، زیرا تازه پس از واسازی است که می‌توان پی برد قطعات و پاره‌های این روایت با هم سازگار نیستند.

لازم است که در این جا – چون سخن از مسجد کوفه شده است- به واژه «مسجد» نیز اشاره شود. این واژه در اصل عربی نیست و متعلق به معرب‌سازی‌‌های واژه‌های بیگانه در دهه‌های نخست‌ِ قدرت‌گیری عرب‌هاست. این واژه در زبان آرامی، «مسگداء»، در زبان پارتی «مزگت»، در پارسی میانه، «مزکد» [مز یعنی خدا و کد یعنی مکان یا خانه] و معرب‌شده آن «مسجد» می‌باشد. آرتور جفری [و نولدکه] بر این نظرند که این واژه از آرامی وارد عربی شده است، زیرا در اصل به معنی «محل عبادت یا محل ستایش خدا» است (۱۶).

به هر رو، نه کوفه آن‌چنان قدمت دارد که بتوان بنای «مسجد» آن را از زمان «حضرت آدم» اعلام کرد و نه واژه «مسجد» (محل عبادت) آن قدر جدید است که بتوان آن را با اسلام گره زد. از این رو، باید به روایات اسلامی به عنوان داستان‌ها یا رمان‌هایی نگریست که از واقعیت‌ها و فاکت‌ها فقط به عنوان ابزاری استفاده می‌کنند تا به تاریخ‌ِ دینی خود مشروعیت ببخشند.

از میان سطور نانوشته روایات اسلامی می‌توان دریافت که نخستین خیمه‌گاه‌ها در کوفه توسط‌ِ قبایل غسانی که مسیحی‌ِ منوفیزیت بودند، بر پا شدند به این موضوع در بخشی جداگانه خواهیم پرداخت.

پایان بخش ششم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر