نابودی اسلام وخرافات٫تنها راه نجات ایران

تا نابودی تمامیت اسلام راهی نیست.

۱۳۹۴ خرداد ۲۸, پنجشنبه

احکام و آیین شرع اسلام،16

احکام و آیین شرع اسلام، قوانینی بدوی و بجا مانده از دوران بربریت در قرن حاضر
4- طبقه بندی آیات قرآن بر اساس موضوعات در بحث مجموعه آیات الهی الله در باب احکام و شرع آیین اسلام.
جمع کل: 30 سوره و 167 آیه،


4-4-2 آیات سنگسار و قصاص و مزایای آن!!!!
بقره(178- 179- 194) مائده(15- 38- 45) الحشر(7) = 3 سوره و 7 آیه.
- بقره(179) ای عاقلان حکم قصاص برای حفظ حیات شماست تا از قتل یکدیگر بپرهیزید.
- مائده(15) رسول ما آمد تا حقایق و احکام بسیاری از آنچه از کتاب آسمانی(تورات و انجیل) را پنهان می دارید برای شما بیان کند.
( در تفسیر این آیه از حقایق پنهان شده تورات و انجیل که عملا منسوخ شده بود کلمه شنیع و حیوانی سنگسار استنتاج گردیده شده است).
همچنین در حشر(7) حق تشریح پیامبر را دال بر سنگسار تفسیر نموده اند.یعنی با این دو آیه تفسیری در این 1500 سال چه میزان انسان را شکنجه وار کشته اند بر همگان نا معلوم است؟).
بجز الحشر(۷) دو آیه دیگر با تفسیر دلالت بر سنگسار دارند:
۱- اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامرمنکم. در نسا(۵۹).
۲- من یطع الرسول فقد اطاع الله در نسا(۸۰).
یکی از اصلی ترین جلوه های خدمات متقابل اسلام به ایران همین قانون بیابانی قصاص است.
در کشور ایران که سیستم قضایی آن از احکام اسلامی تبعیت می نماید در صورت قتل عمدی پدراز اولادش و یا پدر بزرگ پدری از نوه خود- هیچ قانونی برای پیگیری قضایی قاتل موجود نمی باشد. بر اساس قوانین قصاص پدر می تواند حتی بطور عمد اولاد خود را به قتل برساند و از هیچ محکومیتی هم برخوردار نگردد.در صورتیکه اگر مادر مقتول(اولاد به قتل رسیده بتوسط پدر یا پدر بزرگ خود) از قاتل شکایت بنماید. فقط مجازات تا ۱۰ سال زندان برای پدر و یا پدر بزرگ منظور میگردد. در عین حال اگر مادر مرتکب این جنایت بگردد وی را قصاص می نمایند.
این عدم مجازات قصاص برای پدر موجب شده که در مناشقه های ناموسی- براحتی دختر خانواده بخاطر آنچیزی که مغایر بافت فرهنگی آن جامعه است کشته بگردد و پدر هم به هیچ مجازاتی نرسد. کمااینکه مواردی این قتل های ناموسی بوسیله برادر مقتول (دختر به اصطلاح خلافکار) صورت میگیرد که پدر خانواده بخاطر و جود مصونیت قضایی و نبود قصاص در مورد وی این قتل ناموسی را به عهده میگیرد.این قبیل قوانین البته اگر بشود اسم ونامش را قوانین گذاشت با شعور و فهم مدنی هر انسان قرن ۲۱ در تضاد است.اینان همان مجموعه قوانین الله دشت حجاز می باشند.
تصمیم گیرندگان این قانون شدیداً مغایر انصاف و اخلاق شاید از تفسیر آیه بقره(179) و مزایای قصاص الهام گرفته باشند.
سنگسار از قوانین تورات بوده است که بوسیله خاخام خای قوم یهود در عربستان پیش از اسلام منسوخ بوده است و مدتها از انجام آن طفره می رفته اند. مجموعه قوانین تورات خود به قوانین 282 گانه امپراطوری حمورابی بر میگردد که در موزه های معروف دنیا موجود است. ده فرمان معروف افسانه ملی- دینی یهودیان بر گرفته از همین قوانین بوده است که فقط بند اول آن و توحید- خارج از این قوانین حمورابی می باشد.
- بقره(179)از مزایا و مفید بودن عمل قصاص صحبت می نماید چون بر گرفته از تفکری است که گناه را پدیده درون ذاتی برای آدمی می شناسد. امروزه بر اساس علم جامعه شناسی- گناه و خلاف آدمی بر گرفته از محیط زیست محیطی و پدیده ای خارج از ذات انسان است.(یعنی آنکه در افغانستان و یا سومالی متولد میشود اگر او را از بدو تولد هم به سویس ببرید ودر محیط متمدنی پرورده بشود بر اساس بینش آیین مبین اسلام باز همانی خواهد بود که قرار بود در افغانستان و سومالی بشود) چون آیات عدیده تقدیر گرایی(61 سوره و 238 آیه) بیانگر این است که الله در ذات شخص این قضا و قدر را قرار داده است.
بزرگترین فضیلت آدمی ترحم و شفقت است. به قول مهاتما گاندی:
" اگر چشمی در برابرچشمی گرفته شود آنگاه تمام دنیا کور می شود "
در آیات قتال رحم و دلجویی موجود نیست، آنچه تاکید میشود کشتار بیرحمانه از یکدیگر است. دین در قرن فعلی اگر بخواهد در جایگاه اجتماعی مردمان نقشی داشته باشد باید تکیه بر عشق و علاقه آدمیان و ملل با همدیگر صحبت کند،همان چیزی که در آیات قتال و جهاد و غنائم به هیچ وجه وجود ندارد.
مسلمان اسلامگرای امروز به استناد بر این قبیل قوانین الهی ذهن مسدود خودش است که براحتی قتل و قطع گردن می نماید. بازجویان نظام اهریمنی ایران با این قبیل موارد و توجیهات پوچ شرعی قرآن در مزایای اخروی و آیات جنت است که خالق فجیع ترین جنایات در این ۳۶ سال اسلام ناب محمدی در ایران شده اند.
از مزایای اخروی این جویندگان ثواب که کسی مطلع نمی باشد ولی مزایای دنیوی و اختلاسهای میلیاردی متولیان این آیین بیابانی را همگان مطلع می باشند.
ادامه دارد...
ارسال شده توسط Unknown در ۱۴:۴۸ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

احکام و آیین شرع اسلام،15



احکام و آیین شرع اسلام، قوانینی بدوی و بجا مانده از دوران بربریت در قرن حاضر

4- طبقه بندی آیات قرآن بر اساس موضوعات در بحث مجموعه آیات الهی الله در باب احکام و شرع آیین اسلام.
جمع کل: 30 سوره و 167 آیه،


4-4 مجموعه آیات الهی الله در باب جنگ و کشتار و قتال و قصاص:
بقره(178- 179- 194) نساء(89- تا 91) مائده(15- 33- 35- 38- 45) انفال(12- 67) الاسراء(33) حج(60) احزاب(26- 60 تا 62) محمد(4) فتح(22) توبه(5- 12- تا 14- 28- 36) الحجرات(9) نمل(72) ممتحنه(8) الحشر (7) = 14 سوره و 31 آیه.
این مجموعه دارای دو زیر مجموعه دیگر می باشد:
4-4-1 آیات الهی قتال و کشتار بیرحمانه!
4-4-2 آیات سنگسار و قصاص و مزایای آن!

مها تا گاندی:
"اگر چشمی در برابر چشمی گرفته شود آنگاه تمام دنیا کور می شود."

مکتب و آرمانی که تاکید بر اصل گفتگو و وحدت وهمگرایی با سایرین داشته باشد و ادعای عالمگیر بودن را بوسیله آیات جهانی در بحث آیات رسالت پیامبری داشته باشد دیگرتاکیدی بر کشتار دیگر اقوام و مللی که تا دیروز برادر وار بر سر یک سفره بودند را نمی دهد. فقط نگاهی کوتاه بر یکی از آیات جهانی قرآن کافی است که این تضاد و تناقض را با آیات شرشار از خشونت قتال شاهد باشیم.
- صف(9) اوست خدایی که رسولش (محمد مصطفی را به هدایت خلق وابلاغ) دین حق فرستاد تا او را هر چند کافران خوش ندارند بر ادیان عالم بر همه غالب گرداند.
این یکی از نمونه های آیات جهانی است که فقط ضمن اعلام غالبیت آیین اسلام به جمله (هر چند کافران خوش ندارند) اکتفا می نماید. هر چند همین عبارت کافران خوش ندارند خود مغایر و متضاد با بقره(256) می باشد. حال یکی از آیات پر از خشونت قتال را مرور می کنیم تا متوجه تفاوت معنائی خوش داشتن و خوش نداشتن را بهتر واقف گردیم.
- انفال(12) که همانا من ترس در دل کافران می افکنم تا گردنهایشان بزنید و همه انگشتشان و(دست آویز هایشان) قطع کنید.

4-4-1 آیات الهی قتال و کشتار بیرحمانه:
نساء(89) مائده(33- 38) انفال(12) احزاب(61) محمد(4) توبه(5) نمل(72) = 7 سوره و 8 آیه.
این بحث بطور صدر درصد برگرفته از روحیات محلی تازیان است. براستی اسلام برای تازیانی که 8 ماه در سال یکدیگر را سر می بریدند طراحی شده است. امروزه جهادگران اسلامگرا بتوسل بر همین آیات است که خالق صحنه های فجیع و جنون آمیزی در رسانه ها می باشند. این جهادگران بواسطه خلاقیت غرب کافر و اختراع دوربین و ماهواره ماهیت و ذات اسلام ناب محمدی قرن ششمی اسلام را به وضوح برای عالمیان تشریح نموده اند.
- مائده(33) " که آنها را به قتل رسانند یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف ببرند."!
- محمد(4) " شما مومنان چون (در میدان جنگ) با کافران روبرو شوید باید(شجاعانه) آنها را گردن زنید تا آنگاه که از خونریزی بسیار دشمن را از پا درآورید.پس ازآن اسیران جنگ را محکم ببند کشید......"!
مفتی اعظم مصر در پی سوزاندن خلبان اسیر اردنی بوسیله آدمخواران داعشی خواستار اجرای همین دو سوره فوق برای مجازات آنان شده است.
آیات قتال که با روحیه جنگاوری اعراب در داشتن 8 ماه از سال کاملا همسویی داشت با جلوه شرعی بخشیدن بوسیله آیات جهاد و قتال- عامل مهمی در به ثمر رسیدن اهداف رهبر اسلام از تشکیل دولت مرکزی- عربی او از طریق کشتار برای خدا یا همان قتل فی سبیل الله او گردید.

" در راستای انجام دادن قتل فی سبیل الله همیشه دو طرف با دو سرشت نا سازگار و دو گوهر متضاد وجود دارد که یکی مستلزم نیستی آن دیگری است. آنکه در راه خدا قتال می کند دست خدا و نور حق است و آن دیگری دست شیطان و ظلمت و باطل. حال مسلمانی که به همین سلاح عقیدتی مجهز باشد و با قدرت بنیان کن همین باور به میدان بیاید پیداست که با چه شور و جذبه روحانی و سودای لجام گسیخته ای میتواند مخالف را نابود کند. چونکه از اسلام و کفر یکی باید زنده بماند. هر کجا که اسلام بیاید کفر باید برود. مسلمانی که قتل دشمنان اسلام را عبادت و فریضه میداند- این دشمنان را نه فقط در میان کفار بلکه در میان مسلمانان دیگر نیز می یابد و هر شخصی یا گروهی که در صدق اعتقاد خود شک نکند و با اسلام یکی نشود مخالف عقیدتی و سیاسی- اجتماعی او همان مخالف اسلام است و باید کشته و نابود شود. خوارج متعصب علی را دشمن اسلام تشخیص میدهند و کلب آستان علی(شاه اسماعیل صفوی) خلیفه عثمانی "عمری" را دشمن اسلام می شناسد. در نتیجه دنیا را فقط در دو طیف سیاه و سفید می دیدند."(1)

بدین صورت این آیات شد ابزار کار برای اعراب بادیه نشین عرب که خاک ایران باستان را عرصه کشتار و غارت نمایند. سردار فاتح حیره و متجاوز به ایران همان خالد ابن ولید بود که در مقابل سوال عمرابن خطاب که چرا به زن شوهر مرده تجاوز نمودی گفته بود زیرا پیامبر اسلام به من لقب سیف السلام داده است!

"نوشته اند که خالد برای جهادگران سخنرانی کرده و فقر بیابانهای عربستان و ثروت سرزمینهای ایرانیان را یادآوری کرده و گفت: در این آبادیها خواربار همچون خاک در همه جا ریخته است. به الله سوگند که حتی اگر جهاد برای گسترش دین الله هم بر ما واجب نبود نیز ما می بایست که برای دست یابی به ثروتهای این آبادیها پیکار می کردیم- زیرا ما برای داشتن این ثروتها برحق تر از آنها هستیم"(2)

این خالد بن ولید خود از کفار معروف و سردار جنگ احد بر علیه لشگریان اسلام بود. خالد فرزند ولید بن مغیره سرشناس عرب و قوم قریش بود. سخن معروف وی در مورد آیات قرآن این بود که سخنان محمد سحر و جادو است که دلها را می فریبد. حال اکنون نه فقط مسلمان شده بلکه سردار فاتح جنگهای داخلی رده در زمان ابوبکر و همچنان فاتح مناطق حیره می باشد که ابوبکر در ستایش او معتقد است که هر زن و مادر عربی فرزندی مثل خالد نتواند بیزاید. وقتی که مرز بین کفر و الحاد یک تشهد ساده باشد صد البته که خالد ابن ولید هم سرداری جهادگر خواهد گردید.
امروزه همین بخش از آیات تازینامه است که خالق صحنه های فجیع اسلام ناب محمدی در رسانه ها شده است. هر فرد معتقد به این آیات چه ساکن عربستان یا افغانستان و یا اروپا باشد خود هم می تواند یا خالد بن ولید در صدر اسلام قرن ششمی باشد و یا برادران کواشی در قرن ۲۱ و فاجعه پاریس را دامن بزند.

ادامه دارد...


ارسال شده توسط Unknown در ۱۴:۴۸ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

۱۳۹۴ خرداد ۲۰, چهارشنبه

اسلام دین زور و شمشیر

اسلام دین زور و شمشیر
اساسا" اسلام را نمی شود بدون زبان شمشیر در نظر گرفت.
اسلام (محمد ) نه شیوه تجاوز را برچید و نه شیوه غارتگری و آدمکشی صحرانشینان بیابانهای حجاز را، فقط به آن رنگ و بوی اسلامی و الهی داد و آن را اسلامیزه کرد!
حمله و تجاوز نامش شد دفاع!
دزدی و غارت نامش شد غنیمت!
باجگیری نامش شد جزیه!
.
.
.
و تهدید و آدمکشی را جهاد نام نهادند!
از آن سو تحت نام حق مالکیت بر اسیران " زنان شوهردار یا مجرد " که به آنها عنوان کنیز میدانند برابر دستورات الهی در آیه 24 سوره نساء دستبرد جنسی نیز میزدند و هنوز هم میزنند!
جنایت های صدر اسلام بدست حتی خود تاریخ نویسان مسلمان به ثبت رسیده است!
عملکرد و رفتار محمد بن عبدالله و پیروانش با قبایل یهود در مدینه از جمله جنایت های صدر اسلام است و ماجرای دردناک قبیله نگون بخت بنی قنیقاع یکی از این موارد تجاوز به انسان های دگراندیش از سوی پیامبر اسلام و پیروانش در صدر اسلام.
حمله به بنی قینقاع
از تارنمای زندیق
در مدینه سه قبیله یهودی زندگی میکردند، بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه. همه این قبایل با سایر قبایل عرب مدینه پیمان همبستگی داشتند و هرگاه که زد و خوردی بین هم پیمانان عربشان و سایر قبایل یهودی انجام میگرفت، آنها طرف دوستان عرب خود را میگرفتند. این خود اثبات میکند که در مدینه پیش از اسلام درگیری های دینی وجود نداشت، و تمام نابردباری های دینی (برخوردهای خصمانه مبتنی بر اختلافات دینی) توسط پیامبر به مدینه آورده شد.
وقتی پیامبر به مدینه وارد شد امیدوار بود که یهودیان دین او را قبول کنند. او همان خدای یهودیان را تبلیغ میکرد، پیامبرانشان و داستانهایشان را تایید میکرد. او سرزمین مقدس آنها (اسرائیل) را بعنوان قبله انتخاب کرده بود و سعی میکرد تابعیت آنها را اینگونه به دست بیاورد.
و.ن عرفات، کسی که نسل کشی اول یهودیان را انکار میکند، مینویسد «این بطور عمومی مورد قبول است که پیامبر امیدوار بود که یهودیان یثرب، بعنوان پیروان یک دین الهی، از خود درکی صحیح در مقابل دین یکتاپرست اسلام نشان دهند.» 1
اما درست مانند قریشیان، یهودیان نیز به او پوزخند زدند و کمتر اعتنایی به فراخوانی او نکردند. وقتی که امیدهای او نقش بر آب شدند و صبر پیامبر به انتها رسید، پیامبر رفتاری خصمانه را در مقابل یهودیان پیدا کرد و مشخص بود که روزی از آنها انتقام خواهد گرفت.
غزوه بنی قینقاع:
اولین یهودیانی که مغضوب پیامبر شدند، یهودیان قبیله بنی قینقاع بودند. آنها در قسمتی از مدینه که به نام آنها نیز نام نهاده شده بود زندگی میکردند، شغل هایشان زرگری، آهنگری، و صنعت ایجاد وسایل و لوازم خانگی بود، و به همین دلیل بود که در خانه هایشان مقدار زیادی سلاح های جنگی وجود داشت.
صفي الرحمن المباركپوری در الرحیق المختوم مینویسد:
«آنها (بنی قینقاع) دست به یک سلسله فتنه سازی برای دست اندازی مسلمانان زده بودند، کسانی که به بازارهایشان رفت و آمد داشتند را استهزا میکردند و حتی زنانشان را نیز تشر میزدند. این مسائل شرایط بدی را بوجود آورده بود، و به همین دلیل پیامبر (ص) آنها را جمع کرد، و آنها را نصیحت کرد که معقول و منطقی باشند و رفتاری شایسته از خود نشان دهند، و آنها را در مورد خصومتهای دیگر هشدار داد، اما آنها همچنان سرسخت ماندند و توجهی به هشدار وی نکردند و گفتند «ای محمد، فریفته مشو، بدانکه تو جمعی از قریش که ایشان رسم و آیین جنگ نمیدانستند و ممارست جدال نکرده اند و قتل نکرده بودند، تو ایشان را بقتل آوردی، که اگر تو با ما بجنگ و قتال و کارزار در آئی، خود بینی که جنگ چگونه میباید کردن، و شجاعت و مردانگی چگونه بود.».
«اما این گفته با آنچه سایرین گفته اند در تفاوت است، دلیل سخنرانی پیامبر برای یهودیان چیز دیگری بوده است، محمد تازه از غزوه بحران بیرون آمده بود و یهود بنی قریظه را جمع کرده بود و به آنها گفته بود که شما از بلایی که بر قوم قریش آمد درس گیرید و به اسلام در آئید چون میدانید که من پیامبر خدایم و در تورات نعت و صفت من دیده اید و از علمای خود شنیده اید، بنابر این پیامبر از سر خیر خواهی آنها را به درستکاری دعوت نمیکرد بلکه قصد داشت آیین خود را به آنها تحمیل کند، و این بود که عده ای از حاضرین بنی قینقاع برآشفتند و چنین پاسخی به وی دادند، برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به سیرت الرسول پوشینه دوم برگ 631″
توضیح از مترجم.
هرچند پاسخ آن عده اندک، پاسخ رسمی قبیله بنی قینقاع به پیام محمد نبود، اما برای مردی که دنبال بهانه میگشت تا به آنها حمله کند، این یک موقعیت طلایی بود، مودودی میگوید «این جملات آشکارا اعلان جنگ بود». اما اینطور نبود، این جملات از طرف رئیس قبیل بنی قینقاع نبود، و این جملات حتی تهدید آمیز نیز نبودند، این جملات توسط عده ای اوباش و ولگرد به کسی که میخواست با آنها، وقتی که میخواستند طبق اصول دینیشان عمل کنند یعنی زمانی که مسلمانی را به دلیل قتلی که انجام داده بود قصاص کنند، درگیر شود، فریاد زده شده بودند. تنها کسی که مغزش توسط تعصب دینی ضايع شده باشد میتواند این جملات ناشیانه عده ای جوان را اعلان جنگی توسط تمام یهودیان علیه تمام مسلمانان تفسیر کند. این مطلقاً غیر عادلانه است که تمام جماعتی را با آنچنان خشونتی به بهانه اینکه عده ای از این جماعت یک شخص را به تلافی قتلی که در مورد یکی از یهودیان انجام داده بود قصاص کرده باشند تنبیه کنند. و این درحالی بود که آیه 38 سوره نجم میگوید:
سوره نجم آیه 38
که هيچ کس بار گناه ديگری را بر ندارد.
تاریخ نویسان مسلمان میخواهند که تمام تقصیر را به گردن یهودیان بیاندازند و آنها را «آدم بدها»ی داستان جا بزنند. هرچند استهزا کردن یک جرم نیست، اما اگر اندکی به پاسخ یهودیان به محمد دقت کنیم، در می یابیم که او نرفته بود تا یهودیان را اندرز دهد، بلکه رفته بود تا آنها را تهدید کند.
آیه زیر که در همان زمان از طرف محمد صادر شده بود، لحن متخاصمانه پیامبر را هنگامی که با یهودیان روبرو شد افشا میکند.
سوره آل عمران آیات 12 تا 14
به کافران بگوی : به زودی مغلوب خواهيد شد و در جهنم آن آرامگاه بد ، گرد خواهيد آمد؛ در آن دو گروه که به هم رسيدند ، برای شما عبرتی بود : گروهی در راه ، خدامی جنگيدند و گروهی ديگر کافر بودند آنان کافران را به چشم خود دو چندان خويش می ديدند خدا هر کس را که بخواهد ياری دهد و صاحبنظران را در اين عبرتی است.
روزی یک مرد زرگر یهودی زنی مسلمان را خشمگین کرد، او جامه زن را به پشت او گره زد و وقتی زن برخاست اندامهای تناسلی وی آشکار شد. از اتفاق مردی آنجا بود و مرد یهودی را کشت، یهودیان نیز به تلافی مرد مسلمان را کشتند، خانواده مرد از مسلمانان کمک خواستند و جنگ اینگونه آغاز شد. 2
اینگونه حادثه ها در جوامع بدوی بسیار اتفاق می افتند، در واقع حتی در جوامع متمدن نیز بسیاری از مردم به دلایل ناچیزی همچون درگیری های ناشی از رانندگی کشته میشوند. انسانها موجوداتی کاملا منطقی نیستند. بسیاری از مردم عکس العمل هائی غیر قابل پیشبینی از خود نشان میدهند که اغلب این اعمال نتایج شومی را نیز بدنبال می آورد. هر انسان معقولی در چنین صحنه ای، باید تشنج زدایی میکرد و مردم را بدون اینکه طرف کسی را بگیرد آرام میکرد، اما محمد با یک آدم معقول بسیار فاصله داشت، محمد اخیراً با حمله به کاروانها و دزدیدن ثروتهایشان پرانگیزه شده بود و چشم به ثروت یهودیان یثرب داشت و دنبال بهانه ای بود تا حرکت خود را آغاز کند و این حادثه موقعیتی طلایی برای پیامبری بود که منتظر فرصت مناسب بود، در روز پانزدهم شوال سال دوم بعد از هجرت، او سربازان خود را بسیج کرد و یهودیان را برای 15 روز محاصره کرد و آب را بر آنها بست. بنی قینقاع مجبور شد که تسلیم شود و به قضاوت پیامبر بر جانهایشان، ثروتشان، زنها و بچه هایشان تن در دهند.
مودودی مینویسد، «پیامبر مقدس در نتیجه آن قسمت از مدینه را که آنها در آن زندگی میکردند تا آخر شوال (و طبق برخی از اسناد تا آخر ذي القعدة) سال دوم هجری محاصره کرد. به دشواری میتوان باور کرد که محاصره به دو هفته طول کشیده باشد، چون آنها تسلیم شدند و تمام مردهای جنگنده آنها دستگیر و زندانی شده بودند. حال عبدالله بن ابی آمد و تا از آنها پشتیبانی کند و به پیامبر اصرار ورزد که آنها را ببخشد، پیامبر مقدس خواست اورا تصدیق کرد و تصمیم گرفت که بنی قینقاع از مدینه تبعید شوند و اموال و اسلحه و ابزارهای خود را در مدینه بگذارند. ابن سعد بن هشام، تاریخ طبری. 3
جزئیات میانجیگری ابی و پیامبر در اولین کتاب تاریخی اسلام «سیرت الرسول» گزارش شده است.
عاصم بن عمر گفت که بنی قینقاع اولین یهودیانی بودند که عهدنامه شان را با پیامبر شکستند و این غزوه بین جنگ بدر و احد اتفاق افتاد، و پیامبر آنها را آنقدر تحت محاصره نگاه داشت که بدون هیچ شرطی تسلیم شدند. عبدالله بن ابی بن سلول، یکی از منافقان وقتی خداوند آنان را در اختیار پیامبر قرار داده بود نزد پیامبر آمد و گفت ای محمد، با هم پیمانان ما به نیکی رفتار کن (آنها در آن زمان همپیمان قبیله خزرج بودند)، اما پیامبر او را پس زد. او کلمات خود را تکرار کرد و پیامبر اورا از خود راند. که در نتیجه او دامن زره پیغمبر علیه سلام را بدست فروگرفت و پیامبر به قدری خشمگین شد که چهره اش تقریباً سیاه شده بود. پیامبر گفت ای عاجز مرا رها کن تا بروم، عبدالله گفت نه به خدا سوگند من تورا تا زمانیکه با همپیمان هایمان به نیکی رفتار نکنی رها نخواهم کرد. آیا تو این چهارصد مرد پیاده و سیصد مرد سواره را در یک روز نابود خواهی کرد؟ به خدا سوگند من کسی هستم که بیم دارم پیشامد ها فرق کنند، آنها را به من ببخش، پیامبر گفت برو که آنها را بخشیدم. [سیرت، برگ 363]
صفي الرحمن المباركپوری نقل میکند که بنی قینقاع تمام اجناس، ثروت و اسباب و وسایلشان را به پیامبر (ص) دادند، او یک پنجم آنها را برداشت و باقی را بین مردانش تقسیم کرد. آنها به ازروع در سوریه رفتند و مدتی در آنجا ماندند و در مدت کوتاهی نابود شدند. 2
هیچکس هرگز نپرسید، چرا؟ چرا یک حادثه جزئی باید بهانه ای برای فرستاده خدا قرار گیرد تا تمامی مردمی را نابود سازد و تمامی اموالشان را تصاحب کند، تصویر تبعید کوزوو در اذهان ما بسیار تازه است، اما حتی میلوسویچ که اکنون یک جنایتکار جنگی است دست به اموال این آوارگان نبرده بود، و در آن زمان کمپ آوارگان سازمان مللی وجود نداشت که آنها را میزبانی کند و صلیب سرخ و دیگر سازمانهای انسانیار و انساندوست وجود نداشتند که بخواهند دردهای یهودیان آواره را التیام بخشند. چطور یک انسان نجیب میتوانست این اعمال وحشیانه و قتل عام گرانه پیامبر را توجیه کند؟ براستی چگونه کسی میتواند پس از آموختن این حقایق تاریخی در مورد پیامبر اسلام خود را مسلمان بنامد؟ این واقعیت که عبدالله بن ابی، کسی که المباركپوری از منافق خواندن او ابایی ندارد، به پشتیبانی از زندانیان بر آمد و التماس کرد تا آنها بخشوده شوند، خود نشان میدهد که تصمیم اصلی پیامبر قتل همه آنها بود. این درخواست ابی بود که جان آنها را نجات داد. چگونه است که یک منافق رحیم تر از پیامبر خدا و خود او است؟ آیا او مردی برتر از محمد نبود؟
ارسال شده توسط Unknown در ۷:۰۳ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

احکام و آیین شرع اسلام، 14

احکام و آیین شرع اسلام، قوانینی بدوی و بجا مانده از دوران بربریت در قرن حاضر
4- طبقه بندی آیات قرآن بر اساس موضوعات در بحث مجموعه آیات الهی الله در باب احکام و شرع آیین اسلام.
جمع کل: 30 سوره و 167 آیه، در هفده نوشتار
نوشتار 14 از 17
3-4 مجموعه آیات الهی الله در خصوص جها د وتوصیه به امر جها د:
بقره(154- 190- تا 193- 216 تا 218- 244) آل عمران(13- 142- 143- 157- 158- 169- 195) نساء(71- 74) انفال(16- 39- 45- 60تا 62- 65- 66- 75) حج(39- 40- 78) توبه(38- 39- 41- 49- 50- 73- 111- 118- 122- 123) محمد(31) صف(4) تحریم(9) الحدید(10) = 10 سوره و 44 آیه.
این مجموعه دارای یک زیر مجموعه 1-3-4 تحت عنوان آیات توصیه به امر جهاد می باشد.
- بقره(154) و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است.
- بقره(190) در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید.
- بقره(191) هر کجا که مشرکان را یافتید به قتل برسانید واز شهر ها برانید.
- بقره(193) و انفال(39) با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین بر طرف شود.(و قتلو هم حتی لاتکون فتنه)
حکم جهاد و زکات از مشخصه های اصلی آیین سیاسی اسلام است که در آیین یهود- مسیحیت موجود نمی باشد. علت اصلی آن هم انگیزه یکپارچکی عربستان و یکدست نمودن اعراب قبائل بود که نیاز به داشتن لشگریان و البته امور مالی داشت.
تمام مفاد 44 آیه فوق حول کشتن دشمنان الله و رفتن به بهشت و انجام این وظیفه دینی است. جالب است که این آیات تماما مدنی بوده و در دوران 13 ساله تبلیغ در مکه به جز نوای خوش آهنگ آیات مکی با حجم انبوه (86 سوره و 4617 آیه) که بر دعوت و دوستی و هراس از رفتن به دوزخ و وعده های دهن پر آب کن عربی بود هیچ اشاره ای مبنی بر کشتن و کشته شدن در راه خدا نشده بود. البته ناگفته نماند که در بدو امر و صدور این آیات کشته شدگان بر اساس آیات جهاد که با آیات قتال همراهی داشت کسانی بجز همان اعراب شبه جزیره عربستان و قوم قریش و بنی امیه و اهل کتاب که یهودیان ساکن در عربستان که اساساً همه آنان عرب بودند کسانی دیگر نبودند.
بعدها در پی تجاوز به همسایگان خود آن اعراب زخم خورده و شکست خورده از آیات جهاد و قتال که بالاجبار با گفتن یک تشهد به صف مجاهدان اسلام در آمده بودند ملل دیگر را مورد خطاب این آیات خشونت زا قرار دادند!
فرار از مکه یا هجرت به مدینه و بوجود آوردن جامعه کوچک و بیکار مسلمین در مدینه نیازمند طرحی جدید بود. ریشه اصلی تفاوتهای بارز میان آیات مکی- مدنی ناشی از تغییر زمینی و سیاسی و اقتصادی روند شکل گیری اسلام در مدینه است. الله ساخته شده در ذهن و روان محمد در مکه بر حسب شرایط مکان- زمان بر او آیه دیکته میکرد همین امر در مدینه و شرایطی کاملا جدید سیاسی و اقتصادی ادامه داشت و باز تصمیم میگرفت که چه آیه ای و در چه خصوص لازم است که نازل و یا صادر بگردد.
در بخش مدنی قرآن است که محمد افسارگریخته و آزاد شده از دست مکیان که حالا صاحب لشگر و قشونی برای خود شده است از نسا(۲۴) و حکم تجاوز شرعی بر زنان شوهر دار با معادل سازی و حیله شرعی کلمه «نکاح » تا مجوز ازدواج دختر زیر سن ۹ سالگی در طلاق(۴) و احزاب(۳۸-۳۹) در دخل و تصرف جنسی زن پسرخوانده خود و نهایتاٌ در احزاب(۵۰) و ادعای تصرف تمام زنان عالم را از ضمیر و نهان خود بنام الله دشت مدینه نازل و صادر نمود.
تاریخ شروع و ترویج اسلام در داخل و خارج از عربستان در آیات مدنی و بخصوص در مبحث این بخش شکل می گیرد. تمامی سریه های 81 گانه (راهزنی ها و حملاتی )که محمد فرمانش را صادر میکرد اما در آنها شخصاً حضور نداشت و غزوه ات 34 گانه (جنگ ها و تجاوزاتی که محمد در آنها حضور فیزیکی داشت) و ترورهای زنجیره ای داخلی از شعرا و دگر اندیشان و مخالفان داخلی در همین مدینه و بوسیله همین آیات توجیه و تایید میگردد. نو اندیشان دینی بشدت در صدد تاریخ زدایی این بخش از زندگی پیامبرشان و ارایه تفاسیر جدید و مناسبی برای این آیات خشونت زا می باشند.
علی دشتی در کتاب 23 سال می نویسد:
"در میان فرائض دو فریضه است که مخصوص شریعت اسلامی است و آن جهاد و زکات است. اگر در سایر شرایع از این دو فریضه اثری نیست برای این است که شارعان دیگر دارای هدفی که محمد داشت نبودند محمد می خواست دولتی تشکیل دهد و طبعا چنان دولتی بدون لشگر و پول نمی توانست تشکیل شود و نمی توانست پایدار بماند.
جهاد از شرایع خاص اسلام است و بی سابقه ترین قانونی است که بشر وضع کرده است و آن را باید مولود فراست و کیاست و و اقع بینی محمد دانست که یگانه راه حل مشکل را دم شمشمیر یافته است نه آیات خوش آهنگ و روحانی و سوره های مکی.
حکم جهاد که نخست بصورت اجازه است "اذن للمومنین القتال" و پس از آن بشکل صیغه های گوناگون امر- و شدت عمل در سوره های مدنی مانند بقره- انفال- توبه و غیره آمده است. قابل توجه و عبرت آن که در سوره های مکه نامی از جهاد و قتال مشرکین نیست ولی در سوره های مدنی بقدری آیات قتال و جهاد فراوان است که تصور می شود در باره هیچ امری و حکمی این قدر تاکید صورت نگرفته است. و این دو مطلب را می رساند. یکی بصیرت حضرت محمد بر روحیه اعراب و راه استیلا بر آنها و توجه به این که جز با شمشیر نمی توان یک دولت اسلامی بوجود آورد. و دوم پایمال شدن حق آزادی فکر و عقیده- یعنی شریف ترین حق انسانی که صدای بسی متفکرین را بلند کرده است و به آسانی نمی توان آن را توجیه کرد.
آیا بزور شمشیر مردم را به قبول عقیده و دینی مجبور کردن کاری پسندیده و با مبادی فاضله عدل و انسانیت سازگار است؟" (1).
و امیر حسین خنجی در کتاب فرو پاشی شاهنشاهی ساسانی چنین می گوید:
"نزد هیچکدام از جهادگران بزرگ سده نخست هجری ( تاکید می کنم نزد هیچکدامشان بدون استثناء) در هیچ روزی آن وارستگی که ما علاقه داریم که می داشتند دیده نشده است. دین برای عربهای سده نخست هجری وسیله ئی برای سلطه و برخورداری از امتیازهای مادی این سلطه بوده است و دیگر هیچ. آنچه که بعدها در فرهنگ موسوم به اسلامی"فضیلت" و" انسانیت"نامیده شد در فرهنگ عربهای جهادگر هیچ جائی نداشت. دین نزد عربهای جهادگر ابزاری بود برای کسب ثروت و لذت ناشی از آن. این لذت جوئی نزد بسیاری از جهادگران عرب حد و مرز نداشت. بیرون کشیدن دخترکان از خانه های مردم مغلوب برای کنیز کردن و کام گرفتن که امری کاملا معمولی و تکراری و"شرعی" بود.
جهان نگری دینی به مفهومی که بعدها در ( سده های دوم و سوم) شکل گرفت هنوز برای عربها ناشناخته بود- و هیچ فرد عرب در این مورد مستثنا نبود. آنچه که بعدها "فضایل" نامیده شد و در آن زمان هنوز مفهومش در ذهن عرب وجود نداشت- زیرا ارزشهای فرهنگی که بعدها فضایل نامیده شد بر آمده از فرهنگ عرب نبود. ما هرچه بگردیم تا فضیلتی به تعریفی که بعدها از فضیلت شد برای یکی از اصحاب پیامبر یا جهادگران سده نخست هجری پیداکنیم تلاشمان بی ثمر خواهد ماند. عرب نماز می خواند- روزه می گرفت- به حج می رفت- تاراج و کشتار و زنان و دختران اسیر را سبی می کرد- شهرها را به ویرانه می کشید- و به دست آوردهایش در این راه می نازید- و به خاطر این کارهایش که جهاد برای نشر دین الله بود بر الله منت می نهاد و برای خودش آرزوی بهشتی میکرد که به او وعده داده شده بود. او با شمشیر و نیزه اش در این دنیا برای خودش بهشتی در حد فرهنگ خودش ساخته بود و منتظر بهشت موعود هم بود تا در آنجا لذتهای که در این دنیا ناتمام مانده بود را تکمیل کند.فضیلت جهادگران علاوه بر جهاد کردن در آن بود که بسیار نماز می گزارده اند و بسیار روزه می گرفته اند (روزهای دوشنبه و پنجشنبه همه هفته ها) و بسیار نام الله را که این همه نعمت را به آنان بخشیده بود را به زبان می آوردند. از شهرهای دوری همچون کوفه و بصره و فسطاط و دمشق به مکه می رفته اند تا خانه الله را زیارت کنند و از الله سپاسگزاری نمایند. .وقتی شمار غلامان و کنیزان فضیلت مندان عرب را مورد نظر قرار بدهیم آنگاه متوجه خواهیم شد که اینها با چه خیال راحتی سبی و برده شدن مردم آزاده و مسالمت جوی ایران و دیگر مردم زیر سلطه را توجیه می کرده اند" (2).
تمام آیات جهاد بر گرفته از شرایط سیاسی و زمینی جدید در مدینه بود. الله شکل گرفته در ذهن محمد در مکه بر اساس شرایط تنهائی و بی پناهی بنیانگذار آیین سیاسی اسلام آیه ارسال می داشت و همان الله ذهن او در مدینه به روالی دیگر که بوی خون و جنایت میداد عمل می نمود.
فقط نگاه کنید به یک نمونه از آیات دوران بی پناهی محمدابن عبدالله در مکه ( از حجم انبوه 4617 آیه) که با زبان شیرین و صلح دوستی به تبلیغ آیین اسلام می پرداخت.
- انفال(199) ای رسول ما طریقه عفو و بخشش پیش گیر و امتت را به نیکو کاری امر کن و چنانچه نپذیرند از مردم نادان روی بگردان.
میشود ادعا نمود که ادبیات کلامی آیات در مکه در بعد معنویات و اخلاق در زمان خود بود. آن دوران بی پناهی 13 ساله خیلی زود با تغییر نمودن شرایط سیاسی در مدینه تبدیل به آیات جهاد، قتال و غنائم گردید!
4-3-1 آیات توصیه به امر جهاد:
نساء(73- 95) انفال(47) توبه(20- 24- 43 تا 47- 50- 81- 83- 86 تا 88- 90 تا 93- 98) الشعراء(227) فتح(17) صف(11) نور(61) = 7 سوره و 25 آیه.
لحن و زبان استفاده شده در این آیات توصیه به امر جهاد با آیات جهاد که مستقیما دستور حذف فیزیکی و کشتار مخالفان را میدهد کاملا متفاوت است.
- الشعراء(227) از شاعران اهل ایمانی که با شمشیر زبان با دشمنان دین جهاد کردند.
و حتی در 2 مورد سوره نور(61) و فتح (17) توصیه نفی و تخفیف پزشکی جهاد برای نابینایان- لنگان- بیماران- شخص مریض و لنگ را صادر می کند.
ادامه دارد...
منابع:
1-علی دشتی در 23 سال بکوشش و ویرایش بهرام چوبینه انتشارات مهر صفحات 134- 208- 209.
2- امیر حسین خنجی در فرو پاشی شاهنشاهی ساسانی نشرالکترونیک:وبگاه ایران تاریخ صفحات 325- 326- 327.
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۵۷ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

احکام و آیین شرع اسلام، 13


احکام و آیین شرع اسلام، قوانینی بدوی و بجا مانده از دوران بربریت در قرن حاضر
4- طبقه بندی آیات قرآن بر اساس موضوعات در بحث مجموعه آیات الهی الله در باب احکام و شرع آیین اسلام.
جمع کل: 30 سوره و 167 آیه،

2-4 مجموعه آیات الهی الله در باب توصیه های اخلاقی و شرعی در 9 بند:
بقره ( 3- 43- 45- 83- 110- 177- 215- 245- 254- 263- 264- 267- 270 تا 274- 277) آل عمران (17- 134- 181) نساء (2- 6- 10- 58) انعام (72- 141-151- 152) انفال (3- 18- 54- 71- 112) حجر(98) الاسراء (29- 34- 35) حج (41- 77- 78) مومنون(2- 3- 4- 9) فرقان(64- 67- 68- 72) ق (40) الشعراء (218) نور(32- 37) نمل (3) عنکبوت (8- 45) روم (31- 38- 39) لقمان (4- 14- 15- 17) سجده(15- 16) احزاب (42) فاطر(18- 29) یس (47) زمر(9) فصلت (7) شوری (38) احقاف (15) فتح(29) نجم (62) الحدید(11- 24) مجادله (3- 4- 13) منافقون (10) تغابن (17) المعارج( 22- 23- 34) مرسلات(48) الفجر(17- 18) الیل (18) الضحی( 9- 10) الشرح(7) العلق(10- 19) البینته (5) الماعون(7) الطور (48) کوثر (2) الانسان (26) = جمع کل 43 سوره و 96 آیه.

این مجموعه آیات الهی در باب توصیه های اخلاقی و شرعی به 9 بند تقسیم میگردد:
1-2-4 آیات توصیه به نماز:26 سوره و 31 آیه.
2-2-4 آیات توصیه به نماز و ذکوه:7 سوره و 13آیه.
3-2-4 آیات توصیه به نماز شب:4 سوره و 4 آیه.
4-2-4 آیات توصیه به ذکوه:6 سوره و 6آیه.
5-2-4 آیات توصیه به انفاق- صدقه- قرض الحسنه:12 سوره و 25 آیه.
6-2-4 آیات توصیه به نیکی به والدین: 5 سوره و 6 آیه.
7-2-4 آیات توصیه به رعایت حق یتیمان: 5 سوره و 7 آیه.
8-2-4 آیات توصیه به آزاد کردن برده:1 سوره و 2 آیه.
9-2-4 آیات توصیه به امور متفرقه:10 سوره و 12 آیه.
تمام این 43 سوره و 96 آیه در باب توصیه، فاقد هر گونه حکم و اجرای شرعی انجام آنها می باشند.
بندهای مثل توصیه به انفاق- صدقه- نیکی به والدین- رعایت حق یتیمان- از توصیه های اخلاقی و معنوی هستند که علیرغم گذشت زمان 1500 ساله هنوز کاربرد اخلاقی دارند زیرا این موارد کماکان طی سده های پیشین و تمدنهای حاصل از اقوام گذشته پیش از اسلام نیز در تمام ادیان و روشهای اخلاقی غیر توحیدی همانند کنفسیوس و بودئیسم هم موجود و ثمره مدنیت و عصاره وجودی آدمیت بوده و برای همیشه هم پایدار خواهند ماند و هیچ ربطی به دین خاص از جمله اسلام ندارند.

1-2-4 آیات توصیه به نماز:
بقره(3- 45) انعام (72) انفال (3) توبه (54) ابراهیم (37) حجر (98) حج (77) مومنون (2- 9) لقمان (17) الشعراء (218) عنکبوت (45) روم (31) سجده (15) احزاب (42) فاطر (18) شوری (38) فتح (29) نجم (62) ق (40) المعارج ( 22- 23- 34) مرسلات (48) الشرح (7) العلق (10- 19) الطور (48) الماعون (7) کوثر(2) = جمع کل 26 سوره و 31 آیه.

2-2-4 آیات توصیه نماز و زکات:
بقره(43- 83- 110- 177- 277) توبه (18- 71) حج (41- 78) نور (37) نمل (3) لقمان (4) البینته (5) = 7 سوره و 13 آیه.

3-2-4 آیات توصیه نماز شب:
فرقان(64) سجده (16) الانسان (26) زمر (9) = 4 سوره و 4 آیه.

۴-۲-۴ آیات توصیه ذکات:
انعام(141) مومنون (4) روم (39) فصلت (7) الیل (18) الماعون (7) = 6 سوره و 6 آیه.

5-2-4 آیات توصیه انفاق- صدقه- قرض الحسنه:
بقره(215- 245- 254- 263- 264- 267- 270 تا 274) آل عمران (17- 134- 181) روم (38) الاسراء (29) فرقان (67) یس (47) الحدید (11- 24) مجادله (13) منافقون (10) تغابن( 17) الضحی (10) الماعون (7) = 12 سوره و 25 آیه.

6-2-4 آیات توصیه به نیکی و احترام به والدین:
بقره (215) انعام (151) عنکبوت (8) لقمان (14 در خصوص مادر) احقاف (15) = 5 سوره و 6 آیه.

7-2-4 آیات توصیه و رعایت حال یتیمان:
انعام (152) نساء (2- 6- 10) الاسراء (34) الفجر (17) الضحی (9) = 5 سوره و 7 آیه.

8-2-4 آیات توصیه در باب آزاد نمودن برده:
مجادله (3- 4) = 1 سوره و 2 آیه.

9-2-4 آیات توصیه های مختلف:
10 سوره و 12 آیه.
- نساء(58) امانت داری.
- الاسراء(35) رعایت ترازو در کم کشی و گران فروشی.
- مومنون(3) سخنان لغو و باطل.
- فرقان(68) نفی زنا.
- فرقان(72) شهادت ناحق.
- نور(32) توصیه به نکاح.
- روم(38) صله رحم.
- لقمان(17) امر به معروف.
- نور(112) امر به معروف.
- الفجر(18) طعام بر فقرا.
- مجادله(4) طعام بر مسکین.
- کوثر(2) قربانی.
توصیه های قرآن در خصوص رعایت نکات احکام و شرع و اخلاق با حجم 43 سوره و 96 آیه را میتوان از جالبترین قسمتهای قرآن به حساب آورد. این آیات مملو از توصیه های ظریف اخلاقی است که قدری از آن از تجارب و فهم خود محمد و بخشی از سنت و فرهنگهای کهن اقوام پیشین بوده که هنوز هم بعد از 1500 سال از گذشت آن کماکان کاربرد اخلاقی خود را حفظ نموده است در اینجا نیز این موارد اخلاقی محصول اسلام نیست و از فرهنگ و آموزه های انسان های پیشین بجا مانده است. اکثریت این آیات متعلق به دوران تنهایی و بی کسی محمد در مکه می باشند. محمد در مدینه تاکید بر آیات جهاد و قتال داشت. این آیات جهاد و قتال بود که عامل پیشرفت و گسترش آیین سیاسی وی گشت. آیات توصیه های او در این پیشرفت نقش چشمگیری عملاً نداشته اند.
علیرغم تمرکز و توصیه های بر این قبیل آیات متاسفانه جوامع اسلامی و مسلمانان یکی از بی اخلاق ترین جوامع بشری در جهان هستند. دول و دولتها اسلامی کوچکترین احترام و عزتی بر امت (شهروندان ) خود قایل نبوده و مردمان هم خود دلی در انجام این آیات و رعایت مفادش ندارند.
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۵۷ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

احکام و آیین شرع اسلام ,12


احکام و آیین شرع اسلام، قوانینی بدوی و بجا مانده از دوران بربریت در قرن حاضر
4- طبقه بندی آیات قرآن بر اساس موضوعات در بحث مجموعه آیات الهی الله در باب احکام و شرع آیین اسلام.
جمع کل: 30 سوره و 167 آیه،


8-1-4 آیات نفی ربا خواری

بقره(275- 276- 278- 279) آل عمران(130- 131) روم(39) =3 سوره و 7 آیه.
- روم(39) و آن سودی که شما به رسم ربا(هدیه) دادید که بر اموال مردم ربا خور بیفزائید نزد الله هرگز نیفزائید.

با وجود تاکید روم(۳۹) امروزه در اکثر کشورهای اسلامی ربا یا سود و بهره بانکی بمراتب از کشورهای کافر و بدون کتاب بیشتر است!
نمونه اش ایران اسلامی!

9-1-4 آیات اشاره الله به ارث

نساء(7- 8- 11- 12- 33- 176) =1 سوره و 6 آیه.
- نساء(11) پسران دو برابر دختران ارث برند!
این آیه بیانگر دیدگاه عشایری و قبیله ای اعراب است که مثل بقره(282) که شهادت نصفه زن را مطرح می سازد. این دو آیه به هیچ وجه مناسبتی با جامعه امروزین بشری ندارند. خرج و مخارج زندگی امروزه هیچ فرق و تمایزی در جنسیت افراد ندارد. با بررسی تک به تک آیات قرآن است که فرد مراجعه کننده دریافت خواهد نمود که این روش و عقیده دینی با ساختار زندگی امروز بشر سازگاری نمی تواند داشته باشد و ندارد.

10-1-4 آیه برای عدم زنده بگور کردن نوزادان دختر

انعام(137- 140- 151) نحل(57 تا 60) الاسراء(31) تکویر(8- 9) =4 سوره و 10 آیه.
- الاسراء(31) هرگز فرزندان خود را از ترس فقر بقتل مرسانید(زنده بگور مکنید) که ما رازق شما و آنها هستیم.
در باره این بحث در مجموعه آیات زنان بیشتر صحبت شده است. رسم زنده بگور دختران در مناطق شهری عربستان مرسوم نبوده است و در قبائل بادیه نشینی خاصی مثل بنی تمیم رخ میداده است. بنابراین بسط دادن آن به تمام جامعه آنروز حجاز سخنی دور از واقعیت و درستی است.
این عمل شنیع به دلیل فقر بوده است امروزه متاسفانه هنوز عامل فقر در بخش های روستایی هندوستان و چین عامل زنده بگور نمودند دختران است.

11-1-4 آیه برای نفی زنا و اتهام زنا

الاسراء(32) نور(2 تا 9- 33) = 2سوره و 10 آیه.
- الاسراء(32) و هرگز به عمل زنا نزدیک نشوید که کاری بسیار زشت و راهی بسیار ناپسند است!
اما تا دلتان میخواهد صیغه و متعه کنید یعنی کلاه شرعی گذاشتن روی همان اعمال همانند زنا!

12-1-4 آیه برای توبه و گناهان کبیره

نساء(16 تا 18- 31- 116) توبه(3) = 2سوره و 6 آیه.
- نساء(16) هر کس از مسلمانان عمل ناشایست مرتکب شوند چه زن و چه مرد آنان را به سرزنش و توبیخ بیازارید چنانچه توبه کردند دیگر معترض آنها نشوید که خدا توبه خلق می پذیرد.
اما الله نگفت معیار انتخاب نوع اعمال ناشایست از سوی او بر چه منطقی استوار بوده است و اعمالی که از دید بشریت ناشایست هستند چرا از دید الله مدینه ناشایست نیستند همانند داشتن چهار همسر عقدی و زنان صیغه ای بسیار و یا ازدواج و همبستر شدن با دختران خرد سال!

13-1-4 آیه برای دیه- مشورت- خمس- قبض روح

5 سوره و 7 آیه.
- نساء(92) دیه .
- شوری(38) مشورت و شورا.
- انفال(1- 41) حشر (6- 7)خمس.
- سجده(11) قبض روح .

خمس همان حق راهزنی و دزدی مال دگراندیشان بود! همان یک پنجمی که باید به محمد و خدای محمد پرداخت میشد!
و آیه برای قبض روح!!!
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۵۶ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

احکام و آیین شرع اسلام،11


احکام و آیین شرع اسلام، قوانینی بدوی و بجا مانده از دوران بربریت در قرن حاضر
4- طبقه بندی آیات قرآن بر اساس موضوعات در بحث مجموعه آیات الهی الله در باب احکام و شرع آیین اسلام.
جمع کل: 30 سوره و 167 آیه،
1- آیات وصیت قبل از مرگ
2- ایات صدقه و انفاق
3- آیات برای اجبار وعدم اجبار دین
5-1-4 آیات الهی قرآن در باب وصیت قبل از مرگ و نوشته وسند برای معامله:
بقره(180- 181- 182- 282- 283) مائده(106- 107- 108) =2 سوره و 8 آیه.
- بقره(180) زمان مرگ اگر دارای متاع دنیاست وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل.
البته خود ایشان (پیامبر اسلام ) در موقع مرگ و با توجه به بستری بودن چند روزه ی در منزل- این آیه را رعایت ننمود!
- بقره(282) چون به قرض و نسیه معامله کنید تا زمانی معین- سند و نوشته در میان باشد و دو تن از مردان گواه آرید واگر دو مرد نیابید یک تن مرد و دو زن.
این آیه شهادت نصفه زن را سبب شده است- با توجه به اینکه متن آیه ترجمه شده به فارسی اعلام میدارد اگر دو مرد نیابید یک تن مرد و دو زن را شاهد بگیرید!
این شهادت نصفه زن البته فقط در باره قرض و نسیه و معاملات است. در خصوص جرائم کیفری و جنائی مثل قتل و امثالهم شهادت زن و یا زنان شاهد از جرم بدون وجود مرد بی ارزش میگردد. بدین صورت که اگر در یک موسسه که فقط زنان شاغل بکار هستند و یا خوابگاه دانشجوئی دختران اتفاقی بیفتد که نیاز به شهادت باشد بعلت نبود مرد وجود چندین زن و دختر بدون مرد فاقد ارزش فقهی شهادت میگردد و سارق و یا جانی را حاکم شرع نمی تواند شرعاٌ محکوم نماید!!!
- مائده(106- 107- 108) هر سه آیه از دو شاهد عادل گرفتن برای وصیت صحبت می کند. احتمالا همان قانون فوق در بقره(282) و ارزش نصفه شهادت زن هم در مفاد این آیه بوسیله فقها منظور میگردد.
6-1-4 آیات الهی صدقه و انفاق و قرض الحسنه و کفاره قسم:
بقره(195) مائده(89) توبه(60) روم(38) الحدید(18) تغابن(17)=6 سوره و 6 آیه.
- بقره(195) از مال خود در راه خدا انفاق کنید(لیکن نه به حد اسراف) و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید.
بند اول آیه آشکارا در مورد موضوع صدقه بحث می نمائید. بند دوم در مورد رعایت حفظ جان می باشد. همان بحث معروف که به جریان کربلا در سال 61 قمری مربوط میگردد که به استناد این آیه حسین نمی بایست جنگ و نزاعی را انجام بدهد که داد!
7-1-4 آیاتی در خصوص اجبار دین و عدم اجبار دین:
بقره(256) آل عمران(19- 85) مائده(3) = 3 سوره و 4 آیه.
- بقره(256) لااکراه فی دین. در دین اجباری نیست.
علیرغم اینکه می گویند این آیه مربوط به سالهای آخر عمر محمد است ولی چون در مرور آیات دیگر این بحث- ما لفظ بسیار متفاوتی را شاهد هستیم.
- آل عمران(19) همانا دین پسندیده نزد خدا اسلام است.
- آل عمران(85) هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است.
- مائده(3) (آیه حج الوداع) امروز دین شما را که اسلام است برایتان برگزیدم.
همینطور که می بینید همان بقره(256) لااکراه فی دین- به وسیله 3 آیه دیگردر خصوص اجبار دین- پوشش داده میشود و عملا در سیر تاریخ 1500 ساله اسلامی شهادت تاریخ این است که تمام کشورگشایها و تعرض به نام جهاد و غارتگری بنام غنائم گیری با بقره(256) نه تنها سنخیتی نداشته بلکه کاملا در تضاد هم بوده است.
به جز این آیات فوق ما در "بحث خود خدا بینی و رد پای اندیشه های بشری در شکل دهی به خالق خویشتن بند 11 و عدم تساهل و مسامحه الله با دگر اندیشان به تعداد 5 سوره و 13 آیه" آیاتی در توصیه و دعوت اهل کتاب به اسلام داریم.

ادامه دارد...
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۵۵ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

انسانها از نگاه الله

به نظر همه انسانها از نگاه الله جهنمی هستند!
این گروها مطابق آیات قرآن که لیست شان در ادامه این نوشتار آمده است از انسان هایی هستند که به جهنم خیالی محمد و الله مدینه وارد میشوند!
ظاهراً نه فقط غیر مسلمانان بلکه اکثریت مسلمانان نیز جهنمی هستند!
خب کسی نیست از این الله مدینه بپرسه چرا این همه انسانهای به قول خودت خطا کار را خلق کردی که بعد بالای ۹۹٪ آنها را مجبور شوی به جهنم ببری!؟
آخه چه حکمتی در این کار ابلهانه و دور از منطق این الله ذهن محمد وجود داشته است که چنین موجوداتی را خلق کند!؟
آخه مگه میشه یک همچین خدایی با چنین تفکر احمقانه و ابلهانه ای وجود داشته باشه!؟
یه نگاهی به این لیست خودتون بندازید و قضاوت کنید!
۱ـ دشمنان الله ...! ( قرآن . سوره فصّلت. آیه ۲۸ )
۲ـ ظالمان و ستمگران...! ( قرآن. سوره آل عمران .آیه ۱۵۱) ( قرآن. سوره نساء. آیه ۱۶۸) و ...
۳ـ کسانی که زکات نمی دهند...!( قرآن . سوره فصلت. آیه ۷ )
۴- مجرمان...! ( قرآن . سوره مریم. آیه ۸۶ )
۵ـ طغیانگران و مستکبران...! ( قرآن .سوره نساء .آیه۱۷۳ ) و ....
۶ـ شیطان پرستان...! ( قرآن . سوره اعراف .آیه ۱۸ )
۷ـ تکذیب کنندگان آیات اللهی...! ( قرآن .سوره بقره. آیه ۱۰ ٬ ۲۴) و ...
۸ـ مرتدان ...! ( قرآن .سوره بقره. آیه۲۱۷) و ...
۹ـ بت پرستان ...! ( قرآن .سوره احقاف آیه ۲۱ )
۱۰ـ فسادکنندگان...! ( قرآن .سوره نحل . آیه ۸۸ )
۱۱ـ آدمهای شقی و خبیث ...! ( قرآن .سوره انفال . آیه ۳۷ ) و ...
۱۲ـ شیاطین و جنینان ...! ( قرآن . سوره اعراف. آیه ۱۷۹ ) ( قرآن .سوره مریم. آیه ۶۸ )
۱۳ـ فاسقان...! ( قرآن .سوره اعراف . آیه ۱۶۵) و ...
۱۴ـ آخرت فروشان...! ( قرآن .سوره بقره. آیه ۸۶ )
۱۵ـ گناهکاران...!( قرآن . سوره بقره . آیه ۸۱ ) ( قرآن .سوره احزاب . آیه ۳۰ )
۱۶ـ کافران...! ( قرآن . سوره بقره. آیه ۹۰ ) ( قرآن .سوره توبه .آیه ۳ )
۱۷ـ ربا خواران ...! ( قرآن . سوره بقره . آیه ۲۷۵ )
۱۸ـ مترفین ...! ( قرآن . سوره مؤمنون. آیه ۶۴ )
۱۹ـ ذکر الله نگویان ...! ( قرآن . سوره جن .آیه ۱۷)
۲۰ـ منع کنندگان کار خیر ...! ( قرآن . سوره ق. آیه ۲۵ )
۲۱ـ اصحاب مال ...! ( قرآن . سوره واقعه.۴۱ )
۲۲ـ فراموش کنندگان آخرت و قیامت و جهنم از کسانی هستند که وارد جهنم می شوند. ( قرآن . سوره اسراء. آیه ۱۰ )
۲۳ـ منافقان ...! ( قرآن .سوره نساء .آیه ۱۳۸ ٬ ۱۴۰)
۲۴ـ مسخره و استهزا کننده گان آیات اللهی...! ( قرآن . سوره کهف . آیه .۱۰۶ )
.۲۵ـ منکران راه الله ...!( قرآن . سوره نساء. آیه ۵۵ )
۲۶ـ مخالفت کننده گان با دستورات الله و پیامبرش...! ( قرآن. سوره .نساء. آیه . ۱۱۵ )
۲۷ـ کسانی که توان یافتن راه حق را ندارند...!( قرآن . سوره اعراف. آیه ۱۷۹ )
۲۸ـ کسانی که امید به ملاقات الله ندارند ...! ( قرآن . سوره یونس. آیه ۷ ٬ ۸ )
۲۹ـ کفر ورزان ...! ( قرآن . سوره ابراهیم. آیه ۲۸ ٬ ۲۹ ٬ ۳۰ )
۳۰ـ دنیا پرستان ... !( قرآن . سوره اسراء. آیه ۱۸ )
۳۱ـ زر اندوزان ... ( قرآن . سوره توبه. آیه ۳۴ ٬ ۳۵ )
۳۲ـ فرار کننده گان از جهاد ...!( قرآن . سوره انفال. آیه ۱۵ ٬ ۱۶)
۳۳ـ آدم کشان ...! ( قرآن . سوره مائده. آیه ۳۲ )
۳۴ـ ترک کنندگان نماز ...! ( قرآن . سوره مدثر. آیه ۴۳ )
۳۵ـ تعدّی کنندگان از حدود اللهی ...! ( قرآن . سوره نساء. آیه ۱۴)
۳۶ـ همنشینان با اهل باطل(کفار)...! ( قرآن . سوره مدثر. آیه ۴۵ )
۳۷ـ مشرکان ...! ( قرآن .سوره توبه. آیه ۱۷) ( قرآن . سوره اسراء .آیه ۳۹ )
۳۸ـ خورندگان مال یتیم ...! ( قرآن . سوره نساء. آیه ۱۰ )
۳۹ـ کم فروشان ...!( قرآن . سوره مطففین. آیه ۱ ٬ ۴ ٬ ۵ ٬ ۷ )
۴۰ـ عیب جویان از الله و پیامبر...!( قرآن . سوره همزه. آیه ۱ ٬ ۲ ٬ ۳ ٬ ۴ )
۴۱ـ غیبت کنندگان ...! ( قرآن . سوره همزه. آیه ۱ ٬ ۲ ٬ ۳ ٬ ۴ )
۴۲ـ اسراف کنندگان ...! ( قرآن .مؤمن. آیه ۴۳ )
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۵۲ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران.4

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران

بخش چهارم
در بخش‌های پیشین به این نکتة بسیار مهم اشاره کردیم که در میانرودان، سوریه، فلسطین و یمن تمدن‌ِ عرب‌ از دیرباز شکل گرفته شده بود و مردمان این محدوده‌های جغرافیایی را نباید تا سطح‌ِ مردمان‌ِ قبایل بدوی در عربستان مرکزی تنزل داد. تاریخ‌ِ میانرودان، تاریخ بخشی از ایران بزرگ‌ِ آن روزگار هم هست. تمدن‌ِ عرب‌های ساکن این منطقه و تمدن‌ِ کهن‌ِ ایران همواره در حال بده و بستان دینی و فرهنگی بودند و افت و خیزهای سیاسی فراوانی را پشت سر نهاده‌اند. آشکارا پذیرش‌ِ این واقعیت‌ِ تاریخی که بخش‌ِ قابل توجهی از ایرانیان، عرب بودند و آن‌ها سده‌ها در کنار دیگر گروه‌های ایرانی می‌زیستند هنوز برای پاره‌ای از ایرانیان‌ِ پارس‌زبان دشوار است. بدون درک نقش‌‌ِ عرب‌های ایرانی در میانرودان و خراسان بزرگ، مورخ یا ایران‌شناس مجبور است اسلامی شدن ایران را به یک «نیروی خارجی»، یعنی «اعراب مسلمانی که در خارج از مرزهای ایران می‌زیستند و به ایران تهاجم کردند» گره بزند.
از این رو، ضروری‌ست که به ترکیب‌ِ جمعیتی و ترکیب دینی میانرودان اشاراتی شود.
میانرودان
منطقة بزرگ میان دو رود‌ِ دجله و فرات را میانرودان می‌گویند که در حال‌ِ حاضر در برگیرندة چهار کشور عراق، ترکیه، سوریه و کویت است. بزرگ‌ترین بخش میانرودان در کشور عراق کنونی قرار دارد.
تمامی عراق کنونی تا نصیبین، شهر‌ی مرزی در ترکیة امروزی، به قلمرو‌ِ ساسانیان تعلق داشت. مهم‌ترین شهرهای میانرودان (بخش‌ِ عراق) در آن روزگار بابل، تیسفون [پایتخت‌ِ زمستانی ساسانی]، حیره، انبار، دستگرد، کرکه (کرکوک)، نینوا، اربیل، موصل و آشور بودند. مردمان این گسترة جغرافیایی آرامی، سُریانی، عرب‌زبان و پارس‌زبان بودند. ادیان گوناگونی نیز در آن جا حضور داشتند، مانند یهودی، مسیحی (نستوری و یعقوبی)، زرتشتی، مانوی، مزدکی، ماه‌پرستی و بت‌پرستی. باید به این نکتة مهم توجه داشت که این مردمان دارای کشوری ویژه نبودند و بخشی از قلمرو ایران‌ِ ساسانی بودند، یعنی ایرانی به شمار می‌رفتند و نه «انیرانی» (غیرایرانی).
از منظر تاریخی که بنگریم، ایران یک مفهوم کاملاً جغرافیایی- سیاسی (ژئوپلیتیک) بود و ربطی به زبان، دین و نژاد‌ِ یکدست نداشت. از این رو، می‌توان گفت که عرب‌های ساکن‌ِ میانرودان و خراسان تا فروپاشی ساسانیان، ایرانی به شمار می‌رفتند و نه «انیرانی» (غیر ایرانی). تحولات‌ِ سیاسی و دینی‌ای که پس از شکست‌ِ ایران از بیزانس رخ دادند و منجر به قدرت‌گیری‌ِ عرب‌های ساکن ایران شدند، تحولات‌ِ درونی خود ایران بوده و نه معلول‌ِ حملة «خارجیان» یعنی «اعراب مسلمان بدوی».
مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین حوزة جغرافیایی در میانرودان، حیره است که امیران آن به عنوان‌ِ کارگزاران پادشاهان ساسانی در تاریخ به ثبت رسیده‌اند. ولی بدون شناخت‌ِ درست از حیره نمی‌توان به اهمیت شهر کوفه که در پنج کیلومتری آن به تدریج شکل گرفت و در تاریخ دین بعدی یعنی اسلام، نقش‌ِ بزرگی ایفا کرده پی برد.
ایران و انیران
پیش از پرداختن به امارت حیره، ضروری‌ست که در این جا اشاره‌ای به مفهوم‌ِ «انیران» بشود. این واژه نخستین بار در اوستای جدید یشت 18، بند 2 آمده است. در این جا «انیران» یعنی غیرایرانیان با پلیدی‌ها هم ردیف می‌شود: «فرّ ایرانی، اهریمن‌ِ پر گزند را شکست دهد؛ خشم‌ِ خونین درفش را شکست دهد؛ بوشاسپِ خواب‌آلود را شکست دهد؛ یخ [بندان‌ِ] درهم افسرده را شکست دهد؛ آپوش دیو را شکست دهد؛ سرزمینهای انیران را شکست دهد.» (1). گفتنی است که «شکست‌ دادن» ترجمة نرم است و درست‌تر آن «نابود کردن/ تباه کردن و برافکندن» می‌باشد. همچنین در سنگ‌نبشتة شاپور اول نیز به همین واژه یعنی انیران اشاره رفته است: «من هستم خداوندگار مزداپرست شاپور شاهنشاه ایرانیان و انیران (غیرایرانیان) زاده ایزدان پسر خداوندگار مزداپرست اردشیر شاهنشاه ایرانیان زاده یزدان نوه خداوندگار بابک شاهزاده آسمان.» (2) این کتیبه در سال 262 میلادی بر دیوارة کعبه زرتشت حک شده است. در همین جا نیز نام 29 منطقه آورده می‌شود. «امارات و ایلات امپراطوری ایران اینها هستند: 1-پارس، 2- پارت، 3- خوزستان، 4- میشان، 5- آسورستان، 6- تنورشنکن (آدیابن)، 7- عربستان، 8- آتروپاتکان (آذربایجان)، 9- ارمینا (ارمنستان)، 10- ویرچان (گرجستان)، 11- سیکن (ماهلو نیا)، 12- اردان (البانیا)، 13- بلاسکان، 14- تا حدود کوههای کاپ (قفقاز) تنگه آلان و کلیه کوههای پذشخوار (البرز)، 15- ماد، 16 ورکان (گرگان)، 17- مارگو (مرو)، 18- خرو (هرات)، 19- تمام اپارخشتر (ابرشهر)، 20- کرمان، 21 – سکستان (سیستان)، 22- توگرن (تورستان)، 23- مکوران (مکران)، 24- پرتان، 25- هندوستان، 26- کوشان شهر تا حدود پیشکابور (پیشاور)، 27- کاش (کاشغر)، 28- سوگد (سغد) و 29 چاچستان (چاچ).» (3)
برای نمونه «پرتان یا پاردانا» همان ماد بود؛ همچنین پیشاور، آرتروپاتکان (آذربایجان)، خرو (هرات)، مکران و غیره؛ هیچ از این‌ها کدام تُرک یا سامی نبودند. آن‌ها از لحاظ زبانی جزو خانوادة زبان‌های ایرانی هستند. با این وجود پیش از تصرف‌ِ این مناطق، «انیران» به شمار می‌رفتند. این می‌رساند که هر جا زیر حاکمیت شاه ساسانی بود، «ایران» به شمار می‌رفت و خارج از قلمرو‌ِ شاهنشاهی «انیران» نامیده می‌شد. به عبارتی دیگر، ایران یک مفهوم‌ِ ژئوپولیتیک بوده و ربطی به فرهنگ‌، زبان و نژاد‌ِ مشترک ندارد.
کرتیر (کردیر) روحانی اعظم ساسانی در سنگ‌نبشته‌ای که به جای نهاده است، درکی از «انیران» ارایه می‌دهد که در گوهر خود با درک‌ِ اوستایی که در بالا آمده سازگار است. او در سنگ‌نبشته‌اش گرجستان، ارمنستان، شام، عراق، جزیره عرب و آناتولیا را «ان ایر» یا «انیران» می‌نامد، به عبارتی هر کس که زرتشتی (و طبعاً فارس‌زبان) نیست، از نظر کرتیر، «انیرانی» یا غیر آریایی است. همین درک از مفهوم «انیران» بعدها در نوشته‌های زرتشتیان در سده‌های نهم و دهم و یازدهم بازتولید شده و مسلمانان را – یعنی ایرانیانی را که مسلمان شده بودند- «انیرانی» خوانده‌اند. به سخن دیگر، نسخة کرتیر از مفهوم «انیران» یک برداشت‌ِ به غایت افراطی‌ِ دینی است که توانسته‌ تا به امروز در حافظة جمعی‌‌ِ ما ایرانیان‌ِ پارس‌زبان باقی بماند.
حیره
نخستین پرسش‌ها: حیره چگونه بوجود آمد و بنیان‌گذاران آن چه کسانی بودند و چرا به آن «حیره» می‌گفتند؟
دو مهاجرت بزرگ از قبایل عربستان جنوبی (یمن) به سوی میانرودان رخ داد: نخستین موجِ مهاجرت در دوران بحران و فترت اشکانیان یعنی سال‌های میان‌ِ 200 تا 224 میلادی اتفاق افتاد. در این برهة زمانی، جنگ‌ِ قدرت میان‌ِ بلاش ششم و برادرش اردوان پنجم آغاز شد و از سوی دیگر حکومت‌های محلی تلاش می‌کردند از طریق‌ِ جنگ با رقیب‌هایشان دامنة قدرت خود را گسترده‌تر کنند. در این میان نیز حاکمان ساسانی که مرکزشان در استخر بود نیز برای توسعة قدرت خود وارد معرکه شده بودند. البته باید گفت که شکست سخت‌ِ روم از بلاش‌ِ ششم، وضعیت سیاسی‌ِ یمن را نیز دچار آشوب و ناامنی کرد. در همین زمان نیز پادشاه سبأ به حضرموت لشکرکشی کرد و آن را تصرف نمود. با ترمینولوژی کنونی می‌توانیم از یک «بحران جهانی» – سیاسی و اقتصادی- سخن بگوییم که منجر به این مهاجرت‌ها شده بود.
موج دوم مهاجرت قبایل عرب به مناطق میانرودان با ویرانی سّد مأرب [در یمن] و ویرانی‌های ناشی از طغیان و سیل آب گره می‌خورد که شالودة زندگی‌ِ بسیاری از مردمان آن سرزمین را نابود کرد. این واقعه در سال 524 میلادی رخ داد که در سورة سبأ، آیات 15 و 16 نیز بازتاب یافته است (4). از آغاز تاریخ تا کنون، مهاجرت مردمان همواره با از بین رفتن منابع اقتصادی و سرکوب‌های سیاسی توأم بوده است. موارد بالا، زمینه‌های واقعی مهاجرت اعراب جنوبی (یمنی) به میانرودان بوده‌‌اند.
«در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم میلادی قبایلی از اعراب قحطانی به سبب مشکلات اقتصادی و معیشتی از یمن کوچ کرده، ابتدا در بحرین فرود آمده و پس از استقرار و ایجاد اتحاد در میانشان تحت نام تنوخیان، کم‌کم در مرزهای عراق [میانرودان] نفوذ کرده و در دوره فترت و آشوب‌های مقارن با سقوط اشکانیان و روی کار آمدن ساسانیان در نواحی مجاور حیره در مرزهای ایران و نیز مرزهای روم مستقر شدند. از مهم‌ترین قبایل این مهاجران عرب می‌توان به بنی فهم، بنی‌لخم، بنی‌حیقار، غطفانیان، بنی زهره، بنی صبح و ازیان (قبیله ازد) اشاره کرد که ابتدا تحت قیادت بنی‌فهم در اطراف انبار و حیره سکونت یافتند.» (5)
بیشتر راویان اسلامی که به هشام کلبی اتکا می‌کنند، تصویر نادرستی از بنیان‌گذاری حیره عرضه می‌کنند. برای نمونه دکتر جواد مشکور می‌نویسد:
«هنگامی که دولت اشکانی رو به ضعف نهاد، بزرگان فارس اردشیر بابکان را حمایت کردند تا این که وی در سال 226 میلادی، بعد از شکست دادن اردوان پنجم در جنگ هرمز، فرمانروای ایران شد. در همین زمان قبایلی از اعراب یمن به حیره فرود آمدند و در منطقة فرات، دولتی تشکیل دادند که رئیس آن جذیمه الابرشر با اردشیر بابکان معاصر بود و طبق قراردادی که بین آن دو بسته شد، حکومت حیره از طرف شاپور پسر اردشیر به عمرو بن عدی، خواهر زاده جذیمه، واگذار شد که سر سلسله لخمیان است. لخمیان که ایشان را مناذره، آل نضر یا ال عمرو بن عدی و ال محرق نیز می‌گویند، از 268 تا 632 یعنی حدود 364 سال بر حیره حکومت کردند.» [به نقل از مشکور، ص 534] (6)
«تشکیل دولت» به یک سابقة طولانی از تمدن و یکجانشینی نیاز دارد که عرب‌ها هنوز یعنی با آغاز‌ِ ورودشان در زمان اردشیر بابکان فاقد آن بودند. پیمان‌ِ میان انوشیروان یکم و قبایل تازه ساکن یافته در بخش‌ِ غربی فرات، یک پیمان میان «دو دولت» نبود، بلکه میان یک دولت و یک مجموعه از قبایل بود که ما در تاریخ آن‌ها را با نام‌ِ تنوخیان می‌شناسیم. دولت نوین ساسانی اجازه داد که این مهاجران عرب در آن‌جا ساکن شوند (در خیمه‌گاه‌ها) و آن‌ها هم به نوبة خود از مرزهای ایران در برابر روم و بدویان پاسداری کنند. تا رسیدن به زمان امرالقیس که خود را «مَلک‌ِ همة اعراب» نامید (کتیبه آن موجود است)، می‌بایستی حدود یک سده طی می‌شد.
در حیره از همان آغاز خانه‌سازی به سبک شهرها صورت نگرفته بود، یعنی ساکنان حیره از همان سال‌های نخست در خانه‌ها گِلی یا سنگی زندگی نمی‌کردند. طبری که پس از 200 سال، «تاریخ‌نگاری» خود را به رشتة تحریر آورد احتمالاً از زبان سُریانی آگاهی نداشت؛ او واژة حیره را «سرگردانی» ترجمه کرده و گفته است: «هنگامی که “تبّع” با لشکریانش بدانجا روی آوردند، سرگردان و حیران شدند و از این رو، آن سرزمین را حیره نامیدند» (7)
خانم پیگولوسکایا که هم زبان سُریانی و هم عربی می‌دانست دربارة واژة «حیره» می‌نویسد: «تختگاه‌ِ دولت‌ِ لخمیان در آغاز، “حیره” یا “حیرتا” نامیده می‌شد که به مفهوم اردوگاه و محل استقرار عساکر بود. در زبان مردم عربستان جنوبی واژه “حیرت” به معنای اردوگاه است که به صورتهای “تحیر” از فعل “حیر” آمده است. این مفهوم با مفهوم واژة “حیرتا” در زبانهای سریانی و عربی [عربی‌ِ یمن/ بی‌نیاز] منطبق و به معنای خیمه‌گاه و منزلگاه است.» و ادامه می‌دهد: «بدین سبب بود که (حیره نعمان) لقب یافت. بدین روال نام مزبور از صورت عام به صورت خاص در آمد.» (8) به همین دلیل، «حیره‌»ها [خیمه‌گاه‌ها] طبق‌ِ صاحب آن‌ها نامگذاری می‌شدند: حیرة نعمان، حیرة منذر و غیره. سرانجام، پس از چند دهه با ساختمان‌سازی، حیره به شهر تبدیل گردید و واژة عام‌ِ حیره به خاص – نام یک شهر- تبدیل شد.
بنا بر اسناد تاریخی می‌توان گفت که «حداکثر در آغاز سدة 5 میلادی باید حیره به یک مرکز‌ِ شهری رشد کرده باشد؛ شاهد‌ِ این ادعا وجود اثبات‌شدة یک اسقف از سال 410 میلادی در آن‌جاست، زیرا می‌دانیم که اکثر تشکیلات‌های اسقفی در شهرها بنا می‌شدند.» (9)
نکتة بنیادین در این جاست که با مهاجرت‌ِ اعراب جنوبی به منطقة میانرودان، ترکیب آرامی – سُریانی – ایرانی (زبان) آن‌جا دگرگون شد. زیرا این مردم از قبایل گوناگون‌ِ عرب بودند و به گویش‌های گوناگون‌ِ عربی که متأثر از سُریانی- آرامی و حتا حبشی بودند سخن می‌گفتند. بخشی از آن‌ها مسیحی‌ (نستوری، منوفیزیت و ارتدکس) و بخشی از آن‌ها بت‌پرست و ماه‌پرست بودند. در یک فرآیند چند سده‌ای، بخش‌ِ وسیعی از میانرودان عرب‌نشین شده بود، به ویژه جمعیت حیره که اکثراً از عرب‌های مهاجر تشکیل می‌شد.
دین و زبان در امارت حیره
با مهاجرت‌ِ عرب‌های جنوبی به منطقة میانرودان ادیان و فرهنگ‌های گوناگونی نیز به آن‌جا وارد شدند. مسیحیت، بت‌پرستی و ماه‌پرستی نیز به این ادیان تعلق داشت. طی دهه‌ها، این ادیان با ادیان بومی این منطقه در حال یک بده و بستان‌ِ فعال قرار داشتند. ادیان زرتشتی، یهودی، زُروانی، مانوی و مندایی پیش از ورود‌ِ عرب‌های جنوبی در مناطق‌ِ گوناگون‌ِ میانرودان جا افتاده بودند. ولی بنا بر اسناد تاریخی و حتا روایات اسلامی دین غالب در حیره، مسیحیت‌ِ نوع نستوری بوده است.
«بیشتر پادشاهان حیره از قرن پنجم میلادی به بعد مسیحی بودند و بسیاری از مردم حیره نیز به مسیحیت و به ویژه مذهب نسطوری روی آوردند، چنان که در میان قبایل تمیم، لخم، و تغلِب نیز مسیحیت رواج داشت.» [(یعقوبی، البلدان، ص 309] همین را نیز جواد علی، مورخ عراقی، نیز تأیید کرده است: «به اعتقاد او [استاد جواد علی]، عباد از سه قبیلة مختلف تمیم، لخم و ازد تشکیل شده بود که علی رغم اختلاف نژاد و نسب، اعتقاد به یک آیین آنها را گرد یکدیگر جمع کرده بود. از این رو، نام عباد تنها به نصرانیان حیره اطلاق می‌شد تا آنان را از بت‌پرستان ساکن آن سرزمین متمایز سازد. هنگامی که مسیحیت به صورت آیین رسمی حیره در آمد و اکثر مردم آن به این آیین گرویدند، این نام به همة مسیحیان حیره اطلاق می‌گردید تا سبب تمایز آن‌ها از مسیحیان دیگر عرب باشد» (10)
ولی به مرور زمان بومی‌های میانرودان نیز به سوی حیره رفتند و در آن‌جا اسکان یافتند. «در کنار این سه طایفه، گروهی از نبطیان عراق نیز در حیره اقامت داشتند. آنان بازماندگان ساکنان قدیمی عراق یعنی کلدانیان، بابلیان و آرامیان بودند و به زراعت اشتغال داشتند.» (11) به سخن‌ِ دیگر، آرامی‌- سُریانی‌زبانان و پارسی‌زبانان به همراه ادیان‌ِ کهن خود نیز در کنار‌ِ عرب‌های حیره می‌زیستند. دقیق‌تر گفته شود! ترکیب‌ِ جمعیتی حیره درست مانند ترکیب جمعیتی میانرودان گردید، با این تفاوت که دین مسیحیت (نستوری) در آ‌نجا غالب بود. خواننده می‌باید به این نکته توجه کند که مسیحیت‌ِ عرب‌ها از فیلتر‌ِ ادیان کهن و استوره‌های عربی عبور کرده بود و رنگ و بوی خاص خود را داشت.
مسیحیان حیره برای این که میان خود و دیگر ادیان به ویژه بت‌پرستان تفاوت قایل شوند، خود را «عِباد» می‌نامیدند. «اما جمعیت اصلی شهر حیره را “عباد” تشکیل می‌دادند که غالباً مسیحی نسطوری بودند … و زبان سریانی، زبان دینی و فرهنگی ایشان بود ولی در گفتگوهای روزانه احتمالاً به زبان عربی سخن می‌گفتند. البته مردم حیره زبان عربی را به لهجة خاصی صحبت می کردند که بیشتر رنگ نبطی داشت و می‌توان گفت منشآ لهجة خاص مردم این شهر به علت تأثیرات زبان و فرهنگ آرامی و نبطی است به ویژه آن که خط حیره هم از شعبه‌های خط آرامی و سریانی بوده است.» (12) نکتة مهم در این جا، این است که زبان گفتاری مردم حیره عربی (گویش‌های گوناگون) ولی زبان‌ِ نوشتاری دینی و فرهنگی آن‌ها سُریانی بوده است. به همین علت، بعدها، بسیاری از واژه‌های سُریانی و پارسی‌میانه (به دلیل حاکمیت سیاسی ساسانی در آن‌جا) وارد زبان نوشتاری عربی گردید (در بخش‌ِ زبان‌ِ عربی و زبان‌ِ قرآن به آن خواهیم پرداخت). افراد مسیحی در حیره که «عبادی» به شمار می‌رفتند، به خود «عبد» می‌گفتند. اگر کسی می‌گفت که من «عبد»م ، یعنی من مسیحی هستم. «عبد» همان «بنده» معنی می‌دهد. در حالی که آن‌ها مفهوم سُریانی «عبداله» [عبد + ال (به عبری و آرامی یعنی خدا) را فقط برای مسیح به کار می‌بردند. مفهوم «عبداله» (سُریانی) هفت بار در انجیل عهد قدیم آمده است، مسیحیان به عیسی مسیح نیز servant of God یا Gottesknecht می‌گویندکه این، ترجمة همان «عبداله» یا معرب‌ِ آن «عبدالله» است.
البته در کنار‌ِ مسیحیت، ادیان یهودی، مانوی و مزدکی نیز توانستند در حیره خود را جا بیندازند. به ویژه برای یک دورة خاص که مزدکیان توسط دربار‌ِ حیره حمایت می‌شدند. گسترش‌ِ کیش‌ِ مزدکی در دوران قباد رخ داد.
«دوران مقارن با پادشاهی قباد (488-531 میلادی) در ایران، دوران آشوب‌های درباری به شمار می‌آید و همین آشوب‌های سخت به خلع قباد از تخت سلطنت منجر شد. هر چند او توانست در سال 499 م. دوباره قدرت را به دست گیرد. قیام مزدکیان و تمایل پادشاه به پذیرش این آیین و حمایت از ایشان، فتنه‌های بزرگان و موبدان را به همراه داشت که دامنه آشوب را گسترش می‌داد. ضعف دولت ساسانی در این دوران به امارت‌های تابع نیز سرایت کرد تا آنجا که در سال 523 میلادی حارث بن عمرو از پادشاهان آل‌ِ کنده توانست منذر بن ماءالسماء را از حیره فراری داده و بر آن تسلط یابد. … به نظر می‌رسد حارث بن عمرو کندی پس از قدرت یافتن در حیره به جلب نظر قباد پرداخته باشد، زیرا منابع خبر می‌دهند که حارث به پیروی از قباد، آیین مزدکی را پذیرفته، در قلمرو حکومتی خود به تبلیغ آن پرداخته و حتی خلع منذر بن ماء السماء و سقوط لخمیان در حیره را در همین اظهار تمایل حارث به قبول آیین مزدک ضبط کرده‌اند» (13)
گسترش‌ِ کیش‌ِ مانوی و مزدکی در حیره باعث شد تا به مرور زمان یک جریان قدرتمند گنوسی (عرفانی) ایرانی – عربی در این امارت شکل بگیرد که در تاریخ‌ِ دین بعدی یعنی اسلام نقش بسیار بزرگی ایفا کرد.
همچنین ما گزارشات فراوانی داریم مبنی بر این که بسیاری از شاعران عرب به گویش‌های خاص خود در می‌خانه‌های حیره شعر می‌سرودند و شعرخوانی می‌کردند. ولی از آن‌جا که هنوز خط عربی‌ اختراع نشده بود، یا این اشعار به ثبت نرسیدند یا اگر هم به ثبت رسیدند به خط سُریانی نوشته شده‌اند. پس از دویست سال، تاریخ‌نگاران اسلامی همین شاعران را «شاعران عهد جاهلیت» نام‌گذاری کردند و به منطقة مکه و مدینه جا به جا کردند.
چکیده
می‌توان با قاطعیت گفت که حیره در بخش‌ِ غربی فرات، خطة مرزی میان امپراتوری ساسانی و بدویان عربستان در اواسط سدة سوم میلادی ابتدا در شکل‌ِ خیمه‌گاه‌ها شکل گرفت. به مرور زمان شهرسازی آغاز گردید و تحت تأثیر تمدن‌ِ ایرانی توانست به یک دولت- شهر (امارت) تابع‌ِ پادشاهی ساسانی قرار بگیرد. ترکیب‌ِ جمعیتی مردم حیره غالباً از عرب‌های مهاجر تشکیل می‌شد که دین‌شان مسیحی (عمدتاً نستوری) بود و بعدها مردمان بومی میانرودان نیز بدان‌ها اضافه شدند، یعنی بابلیان، کلدانیان و آرامی‌ها. زبان گفتاری مردم حیره، گویش‌های گوناگون عربی ولی زبان نوشتاری آن‌ها سُریانی بود. در کنار‌ِ مسیحیت، ادیان زرتشتی، یهودی، بت‌پرستی، ماه‌پرستی و جریان‌های گنوسی مانند کیش‌های مانوی، مزدکی و مندایی نیز رواج داشت.
در فصل بعدی به مناسبات امارت حیره با دولت‌های ساسانی، اهمیت و پایان آن خواهیم پرداخت.

پایان بخش 4
منابع:
1- دوستخواه، جلیل: اوستا، کهن‌ترین سرودهای ایرانیان. تهران، 1371، انتشارات مروارید، ص 483
2- اکبری، امیر: کعبه زرتشت و اهمیت تاریخی کتیبة شاپور اول ساسانی. در: پژوهش‌نامه تاریخ – سال سوم، شماره یازدهم، تابستان 87 ص 35
3- اکبری: تابستان 87: 37.
4- در سورة سبأ، 34، آیه‌های 15 و 16 آمده است:
لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (آیه 15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ (آیه 16)
قطعا برای [مردم] سبا در محل سكونتشان نشانه [رحمتی] بود دو باغستان از راست و چپ [به آنان گفتيم] از روزی پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد شهری استخوش و خدايی آمرزنده / پس روی گردانيدند و بر آن سيل [سد] ع رم را روانه كرديم و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوههاى تلخ و شورهگز و نوعی از كنار تنك داشت تبديل كرديم. (ترجمه فولادوند)
5- میرزایی، کیومرث/ عظیمی، کیومرث و محمود‌آبادی، سید اصغر: بررسی روابط دولت ساسانیان و امارت حیره از آغاز تا سقوط این امارت. در: تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390، ص 89
6- افراسیابی، غلامرضا/ جعفری، سید محمد مهدی و دری، نجمه: حیره و یمن دروازه‌های ورود آداب و فرهنگ ایرانی به سرزمین‌های عربی. در: مجلة مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان‌های ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال چهارم، شماره هفتم، بهار 1384، صص 57-58
7- مجلة مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان‌های ایرانی، شماره هفتم، بهار 1384، ص 53
8- پیگو لوسکایا، نینا: اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده‌های چهارم- ششم میلادی. ترجمة عنایت‌الله رضا، تهران، 1372، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص 565
9- Isabel Toral-Niehoff: Al-Hira. Brill Leiden. Boston, 2014, p. 75
10- سالم، عبدالعزیز: تاریخ عرب قبل از اسلام. ترجمة باقر صدری نیا، تهران 1380، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص 184-185
11- سالم 1380: 185
12- مجلة مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان‌های ایرانی، شماره هفتم، بهار 1384، ص 55
13- تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390، صص 95-96
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۵۲ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران .3


نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران

بخش سوم

عرب‌ها چه کسانی بودند؟

این که عرب‌ها بخشی از ایرانیان را تشکیل می‌دادند و سهم بزرگی در ساختن تمدن‌ِ ایران داشته‌اند، برای بسیاری از مورخان روشن است. برای نمونه می‌توان به دست‌آوردهای پزشکی و ریاضی سُریانی‌ها در گندی‌شاپور که به آن «وه اندر شاهپوهر» می‌گفتند اشاره کرد. این مردم در زمان شاپور اول از شهر انتاکیه به خوزستان کوچ داده شدند (۲۵۳-۲۶۰ م.). عرب‌ها دست کم در روزگار ساسانی چهار سده در کنار دیگر گروه‌های اجتماعی می‌زیستند و یک بخش از فرهنگ‌ِ ایران زمین به شمار می‌رفتند. ولی از آن جا که فروپاشی ساسانی یعنی نابودی «شکوه و جلال ایرانی» با «حمله اعراب‌ِ بدوی مسلمان» گره زده شده، عرب‌ها تا سطح عرب‌های بدوی و نیمه‌بدوی که در مرکز و غرب عربستان می‌زیستند تنزل یافته‌اند.

جایگاه تاریخی عرب‌ها

این که در تاریخ‌ِ باستان و باستان‌ِ پسین به چه کسانی عرب گفته می‌شد، تصورش برای ما امروزیان دشوار است. از این رو ضروری است به این پرسش که منظور از عرب و عرب‌ها چه بوده پاسخ داده شود. چه وجه مشترکی باعث شد به این مردمان عرب گفته شود؟

دین‌ِ مشترک؟ زبان‌ِ مشترک؟ نژاد مشترک؟ پوشش مشترک؟ طبق چه معیاری به بخشی از مردمان «عرب» گفته می‌شد؟

نخستین کسی که خود را عرب نامید و از خود نیز سند (سنگ‌نبشته) به جای گذاشته است، امرؤالقیس می‌باشد که خود را «مَلِک همه اعراب» [مَلِک العرب کُلّه] نامید. «در کتیبه، تاریخ درگذشت‌ِ امرؤالقیس سال ۲۲۳ ذکر شده که مطابق ۳۲۸ میلادی است.» (۱). این کتیبه به زبان عربی و به خط‌ِ آرامی است. ما هنوز تا این زمان، خط عربی نداریم. (نگاره‌های زیر از کتاب‌ِ پیگولوسکایا. ص ۷۰)

ولی منظور‌ِ امرؤالقیس از «اعراب» کیست؟ آیا می‌توان چنین برداشت کرد که آن‌ها دارای یک زبان مشترک بودند؟ سال مرگ‌ِ «مَلِک‌ِ اعراب» در دوره شاپور دوم رخ داد. بسیاری از مردمان سُریانی- عرب در دوران شاپور اول (۲۴۱-۲۷۲ م.) و شاپور دوم (۳۰۹ – ۳۷۹ م.) از سوریه کهن و شمال‌ِ میانردوان به نقاط مختلف ایران کوچانده شدند: از خوزستان تا خراسان (ولایت شرقی ایران).

این عرب‌ها در عربستان امروزی مانند مکه و مدینه زندگی نمی‌کردند، بلکه مردمان سامی‌‌ِ سریانی- عرب‌ زبان بودند که با گویش‌های گوناگون‌ِ عربی و سُریانی سخن می‌گفتند، ولی زبان نوشتاری آن‌ها سُریانی بود. بنابراین زبان مشترک نمی‌توانست، معیار‌ِ مشترکی برای «عرب» نامیدن آن‌ها باشد. این مردمان که زیر عنوان «عرب» شهرت یافتند، در گذشته‌های دورتر در نبطیه (پترا) و پالمیر (تدمر) در سوریه امروزی و شمال‌ِ غربی‌ِ عربستان امروزی می‌زیستند. این گویش‌های عربی متاثر از زبان‌های حبشی، سودانی، آرامی و سُریانی بودند، بسته به این داشت که آن‌ها در چه جغرافیایی می‌زیستند. به عبارت دیگر، گویش‌های عربی تحت‌ِ تأثیر زبان‌هایی قرار داشتند که از لحاظ جغرافیایی به آن نزدیک بودند. بنابراین، هر چه یک قبیله عرب منزوی‌تر بود (مانند مرکز عربستان) زبان‌ِ عربی‌اش نیز کمتر تحت تأثیر زبان‌های دیگر بود.

با قاطعیت می‌توان می‌گفت که «اعراب» از دین مشترک نیز برخوردار نبودند، زیرا آن‌ها، یهودی، مسیحی، مانوی، ماه‌پرست و بت‌پرست بودند. بنابراین این دو عامل، یعنی زبان و دین، نمی‌توانستند معیار مشترک‌ِ عرب نامیدن‌ِ این مردمان باشد. تنها معیار مشترکی که می‌توان برای این مردمان در نظر گرفت، موقعیت‌ِ جغرافیایی آن‌ها بوده است: از منظر رومی‌ها، امپراتوری ایران، امپراتوری شرق نامیده می‌شد و از منظر ایرانیان، فرات مرز شرق با غرب بود. این که فرات مرز میان شرق و غرب را تشکیل می‌داد، به زمان رومیان و اشکانیان (پارتیان) باز می‌گردد. رومیان همه مردمانی که آن سوی فرات می‌زیستند را شرقی می‌نامیدند و ایرانیان به کسانی که آنسوی فرات زندگی می‌کردند غربی می‌گفتند. به هر رو، ایرانیان و رومیان، فرات را به عنوان مرز شرق و غرب به رسمیت شناخته بودند. «آمیانوس مارسلینوس در ماجرای لشکرکشی امپراتور یولیانوس به ایران در سال ۳۶۳ میلادی از اعراب یاد کرده است. اوایل بهار سپاهیان برای عبور از رود فرات و پیشرفت به سوی شرق آماده شده بودند.» (۲) استرابون، تاریخ‌دان و جغرافی‌دان یونانی نیز تأیید می‌کند که «منطقه فرات مرز امپراتوری پارت با روم» را تشکیل می‌داد. (۳)

ایرانیان با توجه به مرزهای خود با روم و بعدها با بیزانس، همین رود فرات را معیار قرار می‌دادند. مردمانی که آنسوی فرات تا فلسطین و یمن می‌زیستند، به «خور وران» [یعنی جایی که خورشید پایین می‌آید] یعنی «غرب» تعلق داشتند. «عرب» مانند «ایران» یک عنوان‌ِ جغرافیایی است. در ایران نیز زبان مشترک، دین مشترک، و فرهنگ‌ِ مشترک (یکدست) وجود نداشت (هنوز هم چنین است). همه مردمانی که در این محدوده جغرافیایی زندگی می‌کردند، ایرانی به شمار می‌رفتند. در بخش‌ِ غربی ایران [میانرودان و آنسوی فرات]، عرب‌ها زندگی می‌کردند و مردمان آن‌جا را عرب‌ می‌نامیدند.

حتا در زمان پارتیان (اشکانیان) نیز به ساکنان آن سوی فرات «عرب» می‌گفتند. «از این مآخذ و دیگر نوشته‌های مورخان رومی بدرستی می‌توان دریافت که استان‌های اوسروین [ادسا]، ادیابنه [ادیابن]، و عربای = عربیه (استان عرب‌ها) تمام و کمال از سوی رومیان مسخر نگشته بودند.» (۴) در پاورقی توضیحی برای «عربای» آمده است: «در متن نام عربها با دو حرف OI خاتمه یافته و به صورت Araboi آمده است که مقصود اعراب ساکن بین‌النهرین بوده است. شاید اینها اعراب سکینیت بوده باشند.» (۵)

فرهنگ‌ِ قبیله‌ای

ابن خلدون به درستی گفته است که پایه فرهنگ‌ِ قبیله‌ای «عصبیت» است. «عصبیت» یعنی رگ و ریشه و خون. عصبیت قبیله‌ای حتا بر زبان مشترک مقدم است. هر قبیله خود را یک واحد مستقل و قایم‌ به ذات می‌داند، مانند «ملت» در تاریخ مدرن. عرب‌ها – مانند همه قبایل در جهان- هیچ‌گاه خود را به دلیل‌ِ زبان یا دین‌ِ مشترک با دیگر قبایل به عنوان یک واحد اجتماعی نمی‌نگریستند. زمانی که از عضو یک قبیله پرسیده شد که: چه کس هستی؟ نمی‌گفت «من عربم» یا «ایرانی» هستم. پاسخ می‌داد من «ازدی» (طایفه عرب)، «شهنی» (طایفه بختیاری)، «غلجی یا منگل» (طوایف پشتون) هستم‌. به عبارتی نام قبیله یا طایفه خود را ذکر می‌کرد. نزدیکی‌ِ زبانی یا گویشی قبایل به یکدیگر باعث‌ِ از بین رفتن استقلال‌ِ «عصبیت» آن‌ها نمی‌شد. این اصل در مورد همه قبایل، چه ایرانی، چه عرب یا قبایلی که در آمریکای شمالی می‌زیستند صدق می‌کند.

بنابراین، باید همواره به این نکته آگاه بود که زمانی که ما از «عرب» سخن می‌گوییم منظورمان مردمانی هستند که در یک محدوده جغرافیایی معین زندگی می‌کردند. برای نخستین بار در دوران مدرن، جمال عبدالناصر تلاش کرد تا از فصل‌ِ مشترک‌ِ قبایل عرب، یعنی زبان استفاده کند تا آن‌ها را زیر سقف‌ِ «پان عربیسم» وحدت ببخشد که البته به دلیل‌ِ نیرومند بودن فرهنگ قبیله‌ای («عصبیت قبیله‌ای») – به همراه عوامل دیگر- با شکست رو به رو شد.

تقسیم‌بندی اعراب

نینا پیگولوسکایا اعراب یعنی ساکنان غرب ایران تا مرزهای بیزانس را به سه بخش تقسیم می‌کند. او در کنار یک‌جا نشنینان که «در کنار مرزهای ایران و بیزانس طی سده‌های پنجم و ششم میلادی پدید آمدند» (۶) مابقی‌ِ اعراب را به دو گروه بزرگ کوچنده تقسیم می‌کند: «کوچندگان نیمه بدوی که دام‌های کوچک چون گوسفند و بز پرورش می‌دادند و بادیه‌نشینان یا بدویان کامل که با پرورش اشتران سر و کار داشتند.» (۷)

خواننده با دیدن نقشه می‌تواند موقعیت‌ِ هر سه بخش‌ِ ساکنان‌ِ عرب را تشخیص بدهد: لخمیان‌ِ در حیره (غرب‌ِ فرات) و عرب‌های غسانی در شمال و شمال‌ِ غربی‌ِ صحرای عربستان و همچنین بخشی از عرب‌ها در جنوب‌ِ عربستان یعنی یمن ساکن بودند. این مناطق متعلق به اعراب اسکان یافته بودند. قبایل مرکز صحرای عربستان به دو بخش نیمه‌بدوی و بدوی کامل تقسیم می‌شدند. هر چه بدوی‌ها به عرب‌های اسکان‌یافته نزدیک‌تر بودند، به همان نسبت نیز متأثر از فرهنگ‌ِ یکجانشینی آن‌ها می‌شدند. با این وجود، همواره عرب‌های اسکان‌یافته مورد تاخت و تاز‌ِ قبایل بدوی و نیمه‌بدوی قرار می‌گرفتند.

بخشی از اقتصاد‌ِ قبایل‌ِ بدوی بر غارت استوار بود (اقتصاد‌ِ غارتی). شاید لازم باشد در این جا اشاره‌ای کوتاه به واژه «تازی» بشود. این واژه از «تاختن» پارسی‌ِ میانه مشتق شده است و در ادبیات زرتشتی‌ِ پساساسانی – از سده ۸ تا ۱۱ میلادی- معادل‌ِ «عرب» به کار گرفته شده است. در حالی که مردمانی که در غرب‌ِ رود فرات می‌زیستند و طی تحولات سیاسی تا خراسان بزرگ کوچ داده شدند، همواره عرب نامیده می‌شدند و نه تازی (ربطی به قبیله عربی «طی» یا واژه «غازی» ندارد!). در واقع، «تازی» به بدویانی گفته می‌شد که به مرزهای دولت‌های عرب‌ِ دست‌نشانده ساسانی یعنی لخمیان، به عبارتی ایران، حمله می‌کردند. بعدها، پس از قدرت‌گیری‌ِ عرب‌ها در ایران، واژه تازی برای تحقیر به همه عرب‌ها اطلاق گردید. در تمامی منابع تاریخی، به ساکنان‌ِ غرب ایران (آنسوی فرات) عرب می‌گفتند و نه تازی.

عرب‌های نیمه‌بدوی و بدوی در میان‌ِ عرب‌ها، از اهمیت‌ِ چندانی برخوردار نبودند. تاریخ‌ِ تمدن‌ِ عرب‌، به عرب‌های میانرودان تا سوریه امروزی و جنوب‌ِ عربستان یعنی یمن برمی‌گردد. نینا پیگولوسکایا پس از ارزیابی اسناد سُریانی و بررسی نفوذ مسیحیت در میان عرب‌های میانرودان، سوریه و فلسطین می‌نویسد: «همه این مطالب، نموداری از رابطه نزدیک و نفوذ مسیحیت در میان اقوام عرب و گسترش ارتباط اقوام سُریانی – یونانی با اقوام عربی‌زبان بود. سوریاییان در ایجاد این ارتباط و گرایش اعراب به آیین مسیح نقش بسیار مهمی ایفا می‌کردند. زیرا زبان سوریاییان به زبان اعراب نزدیک بود. چنین به نظر می‌رسد که لهجه خاصی در میان آنان رواج داشت که شامل واژه‌های سریانی و عربی بود.» (۸)

یکجانشینی و تمدن

به طور کلی کوچندگان یا مردمانی که به صورت‌ِ عشیرتی زندگی می‌کنند، توانایی ساختن تمدن ندارند. آن‌ها فرهنگ دارند، ولی تمدن ندارند. تمدن و یکجانشینی دو روی یک سکه‌اند. فرهنگ، یعنی داشتن یک سلسله ارزش‌های مادی و معنوی که به گونه‌ای خودسامان (selbstorganisierend) و طبیعی شکل گرفته‌اند. تمدن، یعنی شکل‌گیری‌ِ ارزش‌های مادی و معنوی که به گونه‌ای سامان‌یافته (bewußt organisiert) و نقشه‌مند بوجود می‌آیند و از آن‌ها پاسداری می‌شود؛ البته با این تأکید که پیش‌شرط تمدن، یکجانشینی‌ِ چند سده‌ای است. به عبارتی، شکل‌ِ سامان‌یافته فرهنگ، تمدن است. از این رو، سازمان دادن با یکجانشینی که کشاورزی شالوده آن است رابطه مستقیم دارد.

عرب‌های نیمه‌بدوی و بدوی به گونه‌ای خارج از تاریخ تمدن می‌زیستند؛ آن‌ها هیچ گاه خطر‌ِ جدی‌ای برای تمدن‌های بزرگی چون ایران، بیزانس و عرب نبودند. از این رو، هنگامی که ما از عرب‌ها سخن می‌گوییم، به آن بخشی مربوط می‌گردد که طی سده‌ها و در خلال‌ِ افت‌ و خیزهای سیاسی اسکان یافتند و تمدن‌های خاص خود را بوجود آوردند.

فقط تمدن‌ها می‌توانند طی سده‌ها، آرام آرام، بر یکدیگر اثر گذار باشند. کوچی‌ها به دلیل نوع زندگی‌شان از چنین کیفیتی برخوردار نیستند. یکسان‌انگاری همه عرب‌ها یعنی یکی دانستن‌ِ عرب‌های صاحب‌ِ تمدن که در میانرودان، سوریه و فلسطین و یمن زندگی می‌کردند با عرب‌های بدوی عربستان مرکزی و غربی، از یک سو ناشی از سهل‌انگاری بخشی از مورخان و از سوی دیگر تبلیغات ایدئولوژیک ناشی از «حمله اعراب‌ِ بدوی مسلمان» به تمدن‌ِ باشکوه ایران ساسانی است.

حتا اگر «عشایر» – یا کوچی‌ها- برای غارت به این یا آن شهر یا دولت-شهر می‌تاختند و آن را غارت می‌کردند، توانایی آن را نداشتند که در ساختار آن تمدن تغییرات چندانی بوجود آورند. و حتا اگر این کوچی‌ها دولت- شهری یا کشوری را تصرف می‌کردند و همان‌جا می‌ماندند دیر یا زود در آن تمدن حل می‌شدند.

بنا بر این یکی دانستن‌ِ عرب‌های متمدن و بدویان یک اشتباه نابخشودنی است، اشتباهی که شوربختانه بارها صورت گرفته است و هنوز بازتولید می‌شود. همان‌گونه که در بالا گفته شد، منظور از عرب‌ها، مردمانی بودند که در غرب ایران می‌زیستند، یعنی در میانرودان، سوریه، فلسطین و یمن. این بخش از عرب‌ها همواره از سوی قبایل بدوی مورد تهاجم و غارت قرار می‌گرفتند، درست مانند حکومت‌های مرکزی ایران که همواره در حال خاموش کردن و دفع حملات قبایل ایرانی‌ِ کوچی (عشایر) در درون محدوده جغرافیایی خود بودند. ولی کسی تمدن ایران را تا سطح فرهنگ‌ِ قبیله‌ای (قبایل ایرانی‌ِ کوچی) تنزل نمی‌دهد.

مهم‌ترین بخش‌ِ عرب‌ها در میانرودان که از تمدنی کهن برخوردار بودند، لخمیان بودند که در پادشاهی حیره ساکن بودند. بدون شناخت‌ِ دقیق حیره، مناسبات‌ِ سیاسی، دینی و فرهنگی حاکم بر آن‌جا نمی‌توان تاریخ شکل‌گیری اسلام را به درستی توضیح داد. و همچنین نمی‌توان به نقش‌ِ بعدی‌ِ شهرهایی مانند کوفه و مکان‌ِ قادسیه که همه در چند کیلومتری آن واقع‌اند پی برد.

از این رو، در بخش‌ِ بعدی این نوشتار به «حیره» می‌پردازیم.
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۵۰ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران .2


نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران

بخش دوم

همان‌گونه که در نوشتار پیشین اشاره شد، فروپاشی حاکمیت ساسانی نه معلول حمله اعراب مسلمان، بلکه به عکس، اسلام معلول‌ِ فروپاشی ساسانیان است. این که چرا اسلام یک دین‌ِ به غایت سیاسی است، باید آن بستر و گستره واقعی را پژوهید که این دین توانسته از دل آن، طی دو سده، آرام آرام شکل بگیرد و سرانجام تبلور خود را در حکومت‌ِ مأمون، خلیفه عباسی، بیابد. خواننده طی مقالات آتی خواهد دید که قرآن در بافت‌ و تار و پود‌ِ تفکر اسلامی نقش‌ِ اساسی ایفا نمی‌کند: تفکر اسلامی خود را با قرآن به مثابه عالی‌ترین مرجع دینی توجیه می‌کند ولی این دستگاه دینی- سیاسی ورای قرآن است. هدف این نوشته‌ها این است که روشن سازد که چگونه اسلام بر بستر تحولات‌ِ سیاسی در ایران بزرگ آن روزگار شکل گرفته است.

نخست ببینیم که شرایط و اوضاع ایران پیش از فروپاشی ساسانیان چگونه بوده است.

ایران‌: گلستان ادیان و زبان‌ها

ایران را باید گلستان ادیان و زبان‌ها نامید. این گلستان که بر چهار راه حوادث تاریخی نیز قرار داشت، همواره در حال بده بستان و آمیزش با ادیان، ایده‌ها، سنت‌ها و آیین دیگر بوده است. خانواده زبان‌های ایرانی یکی از بزرگ‌ترین خانواده‌های زبانی است که ده‌ها زبان و گویش را در بر می‌گرفت؛ این گوناگونی‌ِ زبانی در کنار تنوع‌ِ دینی باعث شد که ایران [منظور فقط ایران‌ِ امروزی نیست!] به یکی از پیچیده‌ترین هزارتوی‌های فرهنگی تبدیل شود و به تبع آن نیز مردمانش آمیخته‌ای بشوند از رگه‌های گوناگون‌ِ فرهنگی و دینی و حتا بیولوژیک. در ایران روزگار ساسانی، ادیان‌ِ زرتشتی، بودایی، یهودی، مسیحی، مندایی، مانوی، مزدکی، زُروانی، میترائی، آناهیتایی و گنوسی‌ (عرفانی) با زیرمجموعه‌های گسترده وجود داشتند. مایکل آکسورتی (Michael Axworthy) ایران را به درستی «امپراتوری روح/ فکر» Empire of the Mind نامید. (۱) این ادیان، سده‌ها در کنار هم می‌زیسته‌اند و تحت تأثیر آرا و ایده‌های یکدیگر بودند. شگفت‌آور نیست که ما رد پای این ادیان را به طور برجسته در یکدیگر مشاهده می‌کنیم.

در امپراتوری ایران‌ِ ساسانی، نه زرتشتی دین غالب بوده و نه زبان پارسی (میانه)، زبان‌ِ غالب و اکثریت بوده است. ولی دین‌ِ دولتی، زرتشتی و زبان‌ِ دیوان‌سالاری (بوروکراسی)، پارسی میانه بوده است. دولتی بودن دین زرتشتی و زبان دیوان‌سالاری در تاریخ ایران این اثر‌ِ احساسی را از خود باقی گذاشته که گویا این دو حوزه (زرتشتی‌گری و زبان پارسی) متعلق به اکثریت ایرانیان‌ِ آن روزگار بوده است. اشتباهی که هنوز تکرار می‌شود.

به طور کلی چهار جریان دینی در ایران قوی‌ترین را تشکیل می‌دادند: آیین زرتشتی، مسیحیت، بودیسم و جریان‌های گنوسی. گفتنی‌ست که هر کدام از ادیان اصلی، از زیرمجموعه‌های گسترده‌ای برخوردار بودند.

مسیحیت

شاید واژه «اقلیت دینی» برای مسیحیان در ایران چندان درست نباشد. زیرا این دین از پیشینه تاریخی دراز و جماعت‌ِ بزرگی برخوردار بود. بیشتر تاریخ‌نویسان آغاز مسیحیت را در ایران از دوره اشکانیان و از سده اول میلادی می‌دانند. «در قرون اول میلادی مسیحیت از دو راه وارد ایران شده است: نخست از مغرب یعنی سرزمین بین‌النهرین و عراق کنونی که در سراسر‌ِ دوره پیش از اسلام جزو ایران بوده و همواره مرز طبیعی ایران رود فرات بشمار می‌رفته است. دوم از ارمنستان که در سراسر دوره هخامنشی جزو ایران بوده و سپس در دوره اشکانی شاهزادگانی از همین سلسله در آنجا سلطنت کرده‌اند. و پس از آن در دوره ساسانی اگر گاهی شاهزادگان اشکانی که پادشاهان ارمنستان بوده‌اند دست‌نشانده امپراطوری روم شده‌اند، این دست‌نشاندگی موقتی و حتی غیرطبیعی بوده است. در دوره ساسانی، نستوریان مغرب ایران به دورترین ایالات شمال شرقی ایران یعنی به آسیای مرکزی و افغانستان امروز، رفته و کلیساهایی در این سو و آن سوی رود جیحون تشکیل داده‌اند و از آنجا اندک اندک به چین رفته‌اند.» (۲)

چند سده پس از ورود مسیحیت به ایران، این دین در همه کاست‌های اجتماعی رخنه کرده بود. حتا در دربار ساسانی نه تنها بخشی از همسران شاه و درباریان بلکه مشاوران و پزشکان شاه نیز پیرو مسیحیت بودند. «از این رو بود که پیش از اسلام آیین عیسی رفته رفته رواجی تمام می‌یافت و دین زرتشت را در بین طبقات دردمند و حتی در بین اشراف تربیت‌یافته پس می‌زد و حتی گفته‌اند که اگر اسلام در آن روزگاران به ایران راه نمی‌یافت شاید کلیسا خود آتشکده‌ها را ویران می‌کرد.» (۳)

گنوسیسم (عرفان)

«گنوس» در زبان یونانی، «شناخت یا معرفت» معنی می‌دهد. جریان‌های عرفانی را می‌توان زیر یک سقف قرار داد ولی نمی‌توان آن‌ها را در یک چهارچوب معین و بسته گنجاند. ولی آن‌ها در یک نقطه همه با همه مشترک هستند: رسیدن انسان به رستگاری، یک امر فردی است. همه عارفان چنین می‌اندیشند. همین اصل‌ِ پایه‌ای باعث شد که امپراتوری مسیحی بیزانس جریان‌های گنوسی را که حاضر نبودند زیر حاکمیت ِ دین رسمی بروند قلع و قمع کند. از این رو، شریعت – از نوع‌ِ یهودی، مسیحی و اسلامی- جایی در این دستگاه‌ِ فکری (عرفانی) ندارد، زیرا شریعت یا احکام‌ِ دینی‌ به فرد می‌گوید: «تو باید این یا آن احکام یا شریعت را اجرا کنی تا به رستگاری برسی!» از این رو، شریعت با سامان‌ِ فکری عرفانی که فرد را مسئول‌ِ رستگاری خویش می‌داند در مغایرت کامل است.

بخشی از عناصر گنوسیسم در ادیان باستان ایران مانند میتراگرایی، آیین آناهیتا، آیین زرتشت و کیش‌ِ زُروانی قرار داشتند (۴). مانویت که توسط مانی در میانرودان پایه‌ریزی شده بود، نمونه برجسته یک جریان گنوسی بود. می‌توان گفت که این جریان گنوسی از همه ادیان، عناصری برگرفته و آن را در دستگاه فکری خود گنجانده بود. مانی حدود سال ۲۱۵ میلادی در بابل زاده شد و حدود ۲۰ ساله بود که ادعای پیامبری کرد. او همه خردسالی و جوانی‌اش را در صومعه گذراند و تقریباً مهم‌ترین آثار دینی آن زمان را مطالعه کرده بود. او می‌گفت که تنها پیامبری است که خودش کتاب‌‌هایش را نوشته است. بر این اعتقاد بود که موسا و عیسا، خود کتاب‌هایشان را ننوشته‌اند. به هر رو، «آیین مانی، هم در قلمرو بیزانس و هم در آن سوی آمویه بسرعت انتشار و رواج یافت. هنوز یک قرن از مرگ مانی نگذشته بود که آیین او از ترکستان تا کارتاژ [تونس امروزی] انتشار یافت و در آن زمان چندان بعید نمی‌نمود که مانویت روزی بر جهان حکمروایی یابد … حتا تا زمان اسلام در ایران به صورت “زیر زمینی” می‌زیست و حتی آیین مزدک تا حدی تحت تأثیر آن بوجود آمد.» (۵)

پس از قتل مانی در سال ۲۷۶/۲۷۷ میلادی به فرمان‌ِ کرتیر، روحانی بزرگ ساسانی، سرکوب و کشتار‌ِ پیروان او نیز آغاز گردید. مانوی‌ها در دوره ساسانی زیر عنوان «زندیک» [زندقه] طبقه‌بندی شده بودند و بعدها در عصر‌ِ خلفای عباسی که «دیوان زنادقه» برپا شد، به هر جریان گنوسی یا مخالف‌ِ حکومت اسلامی، زندقی می‌گفتند.

به هر رو، میانرودان محیط تمرکز جریان‌های گنوسی بود. البته در کنار‌ِ مانوی‌ها و باقی‌مانده‌های مزدکیان، مندائیان که یک جریان ناب‌ِ گنوسی بودند، نیز حضور داشتند. بعضی مورخان بر این نظرند که مانویت تحت‌ِ تأثیر مندائیان و صابئان پدید آمد؛ در قران صابئین در کنار ادیان دیگر به عنوان اهل کتاب ذکر شده‌اند (۶). مجموعه این شرایط باعث شد که «در پایان دوره ساسانی، در آیین زرتشت خلاف و اختلاف بسیار بود. این آیین در قلمرو پهناور حکومت ساسانی با ادیان و مذاهب گوناگون روبرو بود. آیین عیسی و مذاهب منداییان و صابئان از جانب غرب با آن در جدال بود و آیین برهمن و دین شمنان [بودایی] از جانب مشرق آن را تهدید می‌کرد.» (۷)

کیش‌ِ بودایی

بوداگری از یک سده پیش از میلاد از گنداره هند به قلمروی پارتیان و منطقه باختر (باکتریا) راه یافت. سپس از باختر (باکتریا) به منطقه سُغد توسعه یافت. این گستره جغرافیایی کوچک‌تر از مابقی‌ِ قلمروی ساسانی نبوده است. آیین بودایی، هم در زمان پارتیان و هم در زمان‌ِ ساسانیان، توانست سرانجام شرق‌ِ ایران را به بزرگ‌ترین مرکز بودیسم شرق‌ِ میانه تبدیل کند. با گسترش‌ِ هندوئیسم در هند، موقعیت برتر‌ِ بودیستی هند رفته رفته از میان رفت. حالا شرق‌ِ ایران، به بزرگ‌ترین مرکز بودیستی شرق [میانه] تبدیل شده بود (۸). گسترش بودیسم در سده هفتم میلادی با قدرت‌گیری‌ِ اقوام ترک در سُغد [با مرکزیت سمرقند] تا قزاقستان و قرقیزستان ادامه یافت. کریستن‌سن نیز تأیید می‌کند که «در دوره تسلط یونانیان [سلوکیان] دیانت بودایی در ولایات شرق ایران نفوذ یافت. پادشاه هند موسوم به آشوکا که در حدود سال ۲۶۰ قبل از میلاد دین بودایی گرفته بود، مبلغانی به ایالت گنداره (دره کابل) و باختر [باکتریا/ با مرکزیت بلخ] گسیل داشت.» (۹)

بنابراین، دست کم از ۲۵۰ سال پیش از میلاد، بودیسم به «ولایات شرق ایران» نفوذ کرده بود. یعنی تا گرفتن قدرت توسط ساسانیان در سال ۲۲۴ میلادی، بودیسم حداقل ۴۰۰ سال برای گسترش خود در ایالات شرقی ایران فرصت داشت تا در مناطقی مانند بخارا، بلخ و شهرهایش (بامیان و سمنگان)، منطقه سغد (پایتخت سمرقند)، مرو، غزنه، کابل، قره تپه، ترمذ و … گسترش یابد.

بخارا، بلخ و بامیان مراکز‌ِ بزرگ‌ِ کیش بودایی در شرق ایران بودند. خوشبختانه در همین باره کتاب‌های همزمان وجود دارد که این ادعا را گواهی می‌کنند. بامیان از زمان انفجار مجسمه بودا (بزرگ‌ترین مجسمه ایستاده بودا در جهان) توسط طالبان، به جهانیان شناسانده شد. حتا نام شهر‌ِ بخارا، بودیستی است که از واژه «بخار» مغولی برگرفته شده (گلدزیهر) و «دیر» یا «معبد بودایی» معنا می‌دهد.

در زمان حاکمیت‌ِ کوشانیان در باکتریا / باختر (که مرکز آن بلخ بود)، بودیسم با سرعت هر چه بیشتری گسترش یافت. کانیشکا، مشهورترین شاه کوشانی که میان سال‌های ۱۰۲ تا ۷۸ پیش از میلاد حکومت می‌کرد، کاپیشا را پایتخت خود کرد. در همین زمان نیز به معبد یا صومعه بلخ، نام «ناوا ویهارا» [به معنای «معبد نو»] داده شد که ایرانیان به آن «معبد نوبهار» می‌گویند. این معبد هیچ گاه نه به زرتشتیان تعلق داشت و نه آتشکده بود.

طبق منابع چینی و همچنین پژوهش‌های دیاکونف، پژوهشگر شوروی، یکی از شاهزادگان اشکانی که به کیش‌ِ بودا گرویده بود و سالیان دراز در چین زندگی می‌کرد، آیین بودایی را در ۳۹ جلد به زبان ساده چینی ترجمه کرد. (۱۰)

در کنار‌ِ این تنوع‌ِ دینی، تنوع‌ِ زبانی نیز وجود داشت: ده‌ها زبان و گویش که متعلق به زبان‌های ایرانی بودند. بخش بزرگی از آن‌ها در ایالات شرقی ایران قرار داشتند. در میانرودان زبان‌ها آرامی، سُریانی و عربی در کنار زبان‌های ایرانی رایج بود که زبان‌ِ نوشتاری آن‌ها سُریانی بود ولی زبان‌ِ گفتاری‌شان، گویش‌های گوناگون‌ِ عربی‌ِ آمیخته به سُریانی و آرامی بود.

در آن روزگار، در هیچ قلمرویی در جهان یک چنین گوناگونی‌ِ دینی، زبانی و فرهنگی وجود نداشت.

آغاز فروپاشی شاهنشاهی ساسانی

خسرو پرویز، موریکیوس و هراکلیوس

پس از مرگ هرمز چهارم (۵۷۹ تا ۵۹۰ میلادی)، بهرام چوبین توانست طی کودتایی قدرت را به دست بگیرد. خسرو پرویز که خود را پادشاه قانونی می‌دانست مجبور شد نزد‌ِ موریکیوس امپراتور بیرانس پناهنده شود. موریکیوس از خسرو پرویز استقبال بسیار خوبی کرد و به او اطمینان داد که در صورت تمایل می‌تواند سپاهیانش را برای به دست آوردن قدرت در اختیارش بگذارد. و همین کار را کرد. خسرو پرویز توانست با کمک سپاهیان بیزانس بهرام چوبین را شکست بدهد و تاج پادشاهی را بر سر بنهد. البته در این میان نیز خسرو پرویز با دختر موریکیوس، ماریا، ازدواج کرد.

موریکیوس در سال ۶۰۲ میلادی با یک کودتا توسط یک فرمانده نظامی به نام فوکاس به قتل رسید. خسرو پرویز از حکومت بیزانس خواست قاتل را به او تحویل بدهند. بیزانس تقاضای خسرو پرویز را نپذیرفت، و به دنبال آن شاه ایران علیه بیزانس اعلام جنگ کرد. او در سال ۶۰۵ دارا (شهری که قلعه آن شهرت داشت) را به تصرف خود در آورد و سپس رهسپار بیزانس شد. خسرو پرویز تا کالسدون پیشروی کرد، سپس به تعقیب سپاهیان بیزانس ادامه داد. سرانجام خود‌ِ بیزانسی‌ها برای آرام کردن شاه ایران، قاتل موریکیوس را به قتل رساندند. خسرو پرویز که متوجه ضعف و بحران‌ِ درونی بیرانس شد، به جنگ خود ادامه داد. او سرانجام پس از ۱۲ سال جنگ علیه بیزانس، توانست در سال ۶۱۴ میلادی سوریه، فلسطین و مصر را که استان‌های بیرانس بودند به اشغال در آورد. البته در این میان برای تحقیر مسیحیان، به مقبره رستاخیز مسیح (در اورشلیم) یورش بُرد و صلیب مقدس را با خود می‌برد. این توهین دینی را کلیسای بیرانس هرگز نبخشید. البته در این میان، پسر یکی از فرماندهان کارتاژ به نام هراکلیوس قدرت را در بیرانس گرفته (۶۱۰ میلادی) و حالا امپراتور بیزانس شده بود. هراکلیوس که از پیشرفت‌های نظامی خسرو پرویز به وحشت افتاده بود، تصمیم گرفت پایتخت بیزانس را ترک کند و به سوی سیسل برود. کلیساها البته جلوی او را گرفتند و چندین تُن طلا و نقره در اختیار او گذاشتند تا علیه خسرو پرویز بجنگد و صلیب مقدس را پس بگیرد. (۱۱)

طی این جنگ که از سال ۶۰۳ میلادی شروع شده بود، مالیات‌ها (گزیت) و مالیات‌های اضافی (سرگزیت) که از غیرزرتشتیان گرفته می‌شدند («جزیه» مسلمانان ادامه همین گزیت و سرگزیت می‌باشد) برای مردم کمرشکن بود. این جنگ در عمل، مردم امپراتوری ساسانی را که – اگر نسبی بنگریم- جزو «خوب‌زیستان» آن روزگار بودند، به فقر و فلاکت سوق داد. این جنگ ۲۵ ساله نه تنها مردمان «درجه دوم» یعنی غیر زرتشیتان و غیر‌ِ پارسیان را از قدرت دورتر کرد، بلکه شکاف عظیمی میان صاحبان قدرت نیز بوجود آورد.

باری، از سال ۶۱۸ میلادی، هراکلیوس شروع به جمع‌آوری نیرو کرد و توانست تا سال ۶۲۱ میلادی یک سپاه منظم و کارکشته گرد آورد. در این سال نخستین جنگ مذهبی جهان – در باستان پسین- آغاز شد. سپاه هراکلیوس با پرچم‌های صلیب‌دار، شعارهای مذهبی و شمایل‌های مسیح‌ِ مصلوب به سوی ارمنستان به راه افتاد.

زمانی که خسرو پرویز از این رویکرد‌ِ هراکلیوس آگاهی یافت به سپاهیان کارکشته خود در مصر، فلسطین و سوریه فرمان داد تا برای مقابله با هراکلیوس به سوی ارمنستان رهسپار شوند. خسرو پرویز در سال ۶۲۲ میلادی در ارمنستان از هراکلیوس شکست خورد (بازتاب این شکست در قرآن: سوره الروم) (۱۲). هراکلیوس پس از این پیروزی به عرب‌های ساکن آن مناطق که اکثراً مسیحی بودند اعلام کرد که خودشان می‌توانند اداره آن مناطق را به دست بگیرند.

امپراتور بیزانس هیچ گونه ادعای ارضی نسبت به ایران نداشت و حتا پس از سال ۶۲۲ میلادی اعلام کرد که نیروهای نظامی‌ِ دو طرف به مرزهای سابق بازگردند و خواستار پس گرفتن صلیب مقدس شد. خسرو پرویز ولی حاضر به پذیرش این شکست نبود و به جنگ ادامه داد. در ادامه جنگ، نیروهای هراکلیوس در اوایل سال ۶۲۸ میلادی در نینوا شکست بسیار سختی به نیروهای خسرو پرویز وارد آوردند. شکست‌ِ نینوا برای ارتش ایران که طی این ۲۵ سال جنگ رمق‌اش گرفته شده بود، عملاً تیر خلاص بود. این شکست باعث شد که درباریان و موبدان زرتشتی خسرو پرویز را از دین طرد کنند و کشتن او را آزاد اعلام نمایند. چند ماه بعد، در همان سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز دستگیر شد و پسرش قباد دوم (شیرویه) که از همسر مسیحی‌اش مریم، دختر موریکیوس، بود جانشین او شد. خسرو پرویز پس از چند روز در زندان گویا توسط شخصی به نام‌ِ مهر هرمزد پسر مردانشاه، پاذوسپان نیمروز، به قتل رسید. شکست‌ِ نینوا شیرازه حاکمیت ساسانی را از هم پاشاند: ۲۵ سال جنگ نه تنها اقتصاد کشور را به نابودی کشاند، بلکه باعث گسترش سرکوب و خشونت‌های افراطی سیاسی و اجتماعی شد. همچنین دیگر عملاً ارتشی وجود نداشت که بتواند هم از مرزها و هم از استان‌ها محافظت کند. همین شرایط باعث شد تا راه برای شورش‌ها و طغیان‌ها در استان‌های ایران باز شود.

بحران چیره‌ناپذیر حکومت‌ِ ساسانی

پس از قتل‌ِ خسرو پرویز، حکومت‌ِ ساسانی فقط در حرف و نوشته‌ها وجود داشت. کریستن‌سن در این باره می‌نویسد: «مرگ خسرو پرویز موجب غلیان هوی و هوس و طغیان حرص و آز شد و قدرت دودمان پادشاهی، به علت سلطنت بی‌دوام و مستعجل جانشینان خسرو ضعیف و بی‌مایه گشت.» (۱۳)

ابتدا کواد دوم شیرویه (قباد دوم) پسر خسرو پرویز، پس از یک برادر‌کُشی گسترده و یک حکومت‌ِ شش ماهه مُرد. می‌گویند او را مسموم کردند. سپس پسر‌ِ قباد که خردسال بود و اردشیر سوم نام گرفت، پادشاه شد. در این میان، شهروراز، سردار نامدار خسرو پرویز، با کمک نیروهای بیزانس توانست اردشیر سوم را به قتل برساند و خود شاه شود. ولی شهروراز هم پس از مدتی توسط گارد سلطنتی به قتل می‌رسد. پس از او خسرو سوم، برادر زاده خسرو پرویز، به قدرت رسید که او نیز توسط فرمانفرمای خراسان کشته شد. بعد از او در تیسفون پوران، دختر خسرو پرویز، به شاهی نایل آمد که یک سال و چهار ماه سلطنت کرد. در این زمان، سرانجام صلیب مقدس به بیرانس باز گردانده شد و پیمان صلح نیز با بیزانس به امضا می‌رسد. این رویداد در پایان‌ِ سال ۶۲۹ میلادی رخ داد. پس از پوران، شخصی به نام پیروز دوم به شاهی رسید. پیروز نیز از قدرت خلع می‌شود و به جای او آزرمیدخت خواهر پوران در تیسفون تاج بر سر می‌نهد که البته چند ماه بیشتر حکومت نمی‌کند. طبق اسناد دو نفر دیگر به نام‌های هرمزد پنجم و خسرو چهارم عنوان شاهی داشتند. سرانجام کسی به نام فرخزاد خسرو که از خویشاوندان خسرو پرویز بود، بر پایتخت ایران تیسفون حاکم شد.

«در فاصله چهار سال، تقریباً کشور ایران ده شاهنشاه دید. عاقبت یکی از اخلاف خسرو پرویز را که پسر شاهزاده شهریار بود و یزدگرد نام داشت، یافتند.» (۱۴) یزدگرد سوم، از سال ۶۳۲ میلادی (طبق روایات اسلامی سال وفات محمد) تا سال ۶۵۱ میلادی حکومت کرد.

ولی از سال ۶۲۸ تا ۶۶۱ میلادی چه رویدادهای تعیین‌کننده‌ای در ایران رخ دادند؟

ایران‌ِ از سال ۶۲۸ تا ۶۶۱

تقسیم ایران میان حاکمان‌ِ محلی

از سال ۶۲۸ میلادی حکومت متمرکز ساسانی متلاشی و ایران عملاً چند پاره شد. دیگر نه ارتش‌ِ منظمی وجود داشت و نه کشاورزی و نه صنعت. به این فلاکت، آفت بیماری واگیر (اپیدمی) نیز اضافه شد که بخش قابل‌ِ توجهی از جمعیت فلاکت‌دیده را به کام مرگ کشاند. بسیاری از استان‌های ایران دیگر تابع حکومت مرکزی نبودند. دعواها و ستیزها در درون حاکمیت آن چنان شدید، بیمارگونه و خونین بود که در عمل هیچ کس حرف کسی دیگر را گوش نمی‌داد. در این دوره بحران و فترت، مملکت به حال خود رها شده بود. جالب این جاست که حتا بقایای اشکانیان (پس از ۴۰۰ سال) ادعای حکومت داشتند و به ویژه در ایالات شرقی حکومت‌های خود را برقرار کردند.

فروپاشی ساسانی بر خلاف روایات اسلامی نه با جنگ‌ِ قادسیه (۶۳۵ میلادی) و جنگ نهاوند (۶۴۲ میلادی) که پیش از آن صورت گرفته بود. در همین باره کریستن سن می‌نویسد: «… حتی از زمان پیروز (اول) هم، ممالکی که در مشرق مروالرود واقع است، از تسلط دولت ایران خارج بود. هرات هم دیگر جزو قلمرو ساسانی محسوب نمی‌شد. مقارن حمله عرب، ولایات ساحلی بحر خزر در تصرف یکی از سرداران دیلمی بود، که او را موتا یا مورتا می‌خوانند. سلاطین ممالکی که مجاور سرحدات شرقی و شمالی ایران بودند، اغلب به القاب مخصوص معروف‌اند. در این جا چند ولایت را با لقب امرای آن‌ها ذکر می‌کنیم: نسا (ورزا) – ابیورد (وهمنه) – خوارزم (خسرو خوارزم) – بخارا (بخار خوداو) – وردانه (وردانشاه)، سمرقند (طرخان)، اُسروشنه (افشین)، سغد (اِخشید)، فرغانه (اخشید)، خُتل (خُطلان شاه یا شیر خطلان)، ترمد (ترمد شاه)، جوزجان (گوزگان خودای)، روب (روب‌خان)، طالقان (شهرگ)، هرات (ورازان)، غرچستان (ورازبندگ)، سیستان (زُنبیل)، کابل (کاولشاه) … در تخارستان، مشرق بلخ، یبغو سلطنت می‌کرد و امیری به نام شاد تابع او محسوب می‌شد. نیزک طرخان که در بادغیس بود، مطیع این شاه به شمار می‌آمد»(۱۵) البته در مناطق غربی ایران، میانرودان، یعنی از حیره تا سوریه امروزی نیز سُریانی‌- آرامی‌ها هم حکومت‌های محلی خود را بوجود آورده بودند.

باری، امپراتوری ساسانی پس از سال ۶۲۸ میلادی عملاً به یک قلمروی پاره پاره تبدیل شده بود و هر ایالت یا استانی زیر فرماندهی یک حاکم محلی قرار داشت. این چهره واقعی ایران‌ِ ساسانی پس از شکست‌ِ نینوا است. تنها چیزی که توانست در این بحران عمیق خود را حفظ و پاسداری کند، دیوان‌سالاری ساسانی بود که بذرش در دوره هخامنشیان کاشته شد و از شالوده و شبکه‌های مستحکمی برخوردار بود (به نقش‌ِ تعیین‌کننده دیوان‌سالاری در بخشی جداگانه پرداخته خواهد شد).

پیش از آن که به این موضوع بپردازیم که: پس اسلام از کجا آمد؟ باید به چند نکته ظریف که شوربختانه پژوهشگران با سهل‌انگاری از کنار آن گذشته‌اند اشاره کنیم: ۱- عرب‌ها چه کسانی بودند؟ ۲- امیرالمؤمنین به چه کسی گفته می‌شد؟ ۳- نقش‌ِ شهر‌ِ حیره در تحولات‌ِ سیاسی و دینی چه بوده است؟ ۴- نقش‌ِ غسانیان در امپراتوری بیزانس و مناسبات‌ِ بعدی آن‌ها با ساسانیان، ۵- وضعیت‌ِ دیوان‌سالاری ساسانی پس از سال ۶۲۸ میلادی و نقش‌ِ آن در حفظ تمامیت ارضی ایران.
پایان بخش دوم

۱- Axworthy, Michael: A History Of Iran, Empire Of The Mind

۲- نفیسی، سعید: مسیحیت در ایران تا صدر اسلام. به کوشش‌ِ عبدالکریم جربزه‌دار، تهران، ۱۳۹۲، انتشارات اساطیر، ص ۱۴

۳- زرین‌کوب، عبدالحسین: تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران، ۱۳۶۲، انتشارات امیرکبیر، ص ۱۵۹

۴- هادی‌نیا، محبوبه: مکاتب‌ِ گنوسی، خاستگاه و اعتقادات. در: نیمسال‌نامه تخصصی‌ِ پژوهشنامه ادیان، سال سوم، شماره پنجم، بهار و تابستان ۱۳۸۸٫

۵- زرین‌کوب ۱۳۶۲: ۱۷۲٫

۶- در سوره حج، آیه ۱۷ آمده است: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ.

«خدا میان آنان که ایمان آوردند و آنان که کیش یهودیان، صابئان یا نصاری یا مجوس برگزیده‌اند و آنان که مشرک شده‌اند، در روز قیامت حکم می‌کند. زیرا او بر هر کاری ناظر است.» (ترجمه آیتی). بنابراین طبق‌ِ این آیه قرآن، یهودیان، صابئان (که گنوسی‌ِ ناب بودند)، مسیحیان و زرتشتیان (که اساساً دوآلیسم بودند) مشرک نیستند.

۷- زرین‌کوب ۱۳۶۲: ۱۶۸٫

۸- مشایخ فریدنی، آزرمیدخت: بلخ، کهنترین شهر ایرانی آسیای مرکزی در قرون نخستین اسلام. تهران، ۱۳۷۶، انتشارات‌ِ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۳۱-۳۱ و ۳۶-۳۷٫

همچنین حفاری‌های باستان‌شناسان شوروی در سال های ۱۹۳۳، ۱۹۳۷ و ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۵ در ازبکستان، تاجیکستان و ترکمستان که در ایالات شرقی ساسانی قرار داشتند، نشان می‌دهند که بوداگری نسبت به ادیان دیگر گسترش بیشتری داشته است. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: «بودیسم در آسیای مرکزی»، «دانشنامه بودیسم در آسیای میانه» و همچنین به مقاله «نتایج حفاری‌های مربوط به ازبکستان» در مجله باستان‌شناسی شوروی ۱۹۶۷٫ همچنین نگاه کنید به:

Historische Skizze des Buddhismus und des Islam in Afghanistan – Alexander Berzin


۹- کریستن‌سن، آرتور: ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی، تهران، ۱۳۸۹، انتشارات نگاه، ص ۵۵

۱۰- آذری، علاالدین: تاریخ روابط ایران و چین. تهران، ۱۳۷۷، انتشارات امیرکبیر، صص ۳۲-۳۳

۱۱- پُپ، فُلکر: آغاز اسلام، از اوگاریت به سامره. ترجمه ب. بی‌نیاز (داریوش)، کلن، ۲۰۱۴

۱۲- سوره الروم، آیات ۱ تا ۵ به جنگ ایران و بیزانس (روم شرقی) اشاره کرده است: همان‌گونه که می‌دانیم در ابتدا ایران پیروز می‌شود ولی در پایان هراکلیوس می‌تواند ایران را شکست بدهد.

غُلِبَتِ الرُّومُ، فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ، بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ

ترجمه از فولادوند: رومیان شکستخوردند، در نزدیکترین سرزمین و[لی] بعد از شکستشان در ظرف چند سالی به زودی پیروز خواهند گردید، [فرجام] کار در گذشته و آینده از آن خداست و در آن روز است که مؤمنان از یاری خدا شاد میگردند، هر که را بخواهد یاری میکند و اوست شکستناپذیر مهربان.

۱۳- کریستن‌سن ۱۳۸۹: ۵۵٫

۱۴- کریستن‌سن ۱۳۸۹: ۴۷۹٫

۱۵- کریستن‌سن ۱۳۸۹: ۴۸۰-۴۸۱٫
ارسال شده توسط Unknown در ۶:۴۹ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!‏هم‌رسانی در X‏در Facebook به اشتراک بگذارید‏اشتراک‌گذاری در Pinterest
پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: پست‌ها (Atom)

درباره من

Unknown
مشاهده نمایه کامل من

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2017 (5)
    • ◄  آوریل (4)
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ◄  2016 (28)
    • ◄  دسامبر (4)
    • ◄  سپتامبر (5)
    • ◄  ژوئیهٔ (5)
    • ◄  مهٔ (5)
    • ◄  آوریل (3)
    • ◄  مارس (1)
    • ◄  فوریهٔ (1)
    • ◄  ژانویهٔ (4)
  • ▼  2015 (1293)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (5)
    • ◄  سپتامبر (10)
    • ◄  ژوئیهٔ (14)
    • ▼  ژوئن (15)
      • احکام و آیین شرع اسلام،16
      • احکام و آیین شرع اسلام،15
      • اسلام دین زور و شمشیر
      • احکام و آیین شرع اسلام، 14
      • احکام و آیین شرع اسلام، 13
      • احکام و آیین شرع اسلام ,12
      • احکام و آیین شرع اسلام،11
      • انسانها از نگاه الله
      • نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران.4
      • نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران .3
      • نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران .2
      • نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران .1
      • ماده ی ۴ از اعلامیه جهانی حقوق بشر
      • الله، خدایی نادان و توهین گر
      • شیطان، مامور و ابزار دست الله
    • ◄  مهٔ (5)
    • ◄  آوریل (623)
    • ◄  مارس (618)
زمینه پنجره عکس. با پشتیبانی Blogger.