۱۳۹۴ خرداد ۲۰, چهارشنبه

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران.4

نگاهی دیگر به فرایند اسلامی شدن ایران

بخش چهارم
در بخش‌های پیشین به این نکتة بسیار مهم اشاره کردیم که در میانرودان، سوریه، فلسطین و یمن تمدن‌ِ عرب‌ از دیرباز شکل گرفته شده بود و مردمان این محدوده‌های جغرافیایی را نباید تا سطح‌ِ مردمان‌ِ قبایل بدوی در عربستان مرکزی تنزل داد. تاریخ‌ِ میانرودان، تاریخ بخشی از ایران بزرگ‌ِ آن روزگار هم هست. تمدن‌ِ عرب‌های ساکن این منطقه و تمدن‌ِ کهن‌ِ ایران همواره در حال بده و بستان دینی و فرهنگی بودند و افت و خیزهای سیاسی فراوانی را پشت سر نهاده‌اند. آشکارا پذیرش‌ِ این واقعیت‌ِ تاریخی که بخش‌ِ قابل توجهی از ایرانیان، عرب بودند و آن‌ها سده‌ها در کنار دیگر گروه‌های ایرانی می‌زیستند هنوز برای پاره‌ای از ایرانیان‌ِ پارس‌زبان دشوار است. بدون درک نقش‌‌ِ عرب‌های ایرانی در میانرودان و خراسان بزرگ، مورخ یا ایران‌شناس مجبور است اسلامی شدن ایران را به یک «نیروی خارجی»، یعنی «اعراب مسلمانی که در خارج از مرزهای ایران می‌زیستند و به ایران تهاجم کردند» گره بزند.
از این رو، ضروری‌ست که به ترکیب‌ِ جمعیتی و ترکیب دینی میانرودان اشاراتی شود.
میانرودان
منطقة بزرگ میان دو رود‌ِ دجله و فرات را میانرودان می‌گویند که در حال‌ِ حاضر در برگیرندة چهار کشور عراق، ترکیه، سوریه و کویت است. بزرگ‌ترین بخش میانرودان در کشور عراق کنونی قرار دارد.
تمامی عراق کنونی تا نصیبین، شهر‌ی مرزی در ترکیة امروزی، به قلمرو‌ِ ساسانیان تعلق داشت. مهم‌ترین شهرهای میانرودان (بخش‌ِ عراق) در آن روزگار بابل، تیسفون [پایتخت‌ِ زمستانی ساسانی]، حیره، انبار، دستگرد، کرکه (کرکوک)، نینوا، اربیل، موصل و آشور بودند. مردمان این گسترة جغرافیایی آرامی، سُریانی، عرب‌زبان و پارس‌زبان بودند. ادیان گوناگونی نیز در آن جا حضور داشتند، مانند یهودی، مسیحی (نستوری و یعقوبی)، زرتشتی، مانوی، مزدکی، ماه‌پرستی و بت‌پرستی. باید به این نکتة مهم توجه داشت که این مردمان دارای کشوری ویژه نبودند و بخشی از قلمرو ایران‌ِ ساسانی بودند، یعنی ایرانی به شمار می‌رفتند و نه «انیرانی» (غیرایرانی).
از منظر تاریخی که بنگریم، ایران یک مفهوم کاملاً جغرافیایی- سیاسی (ژئوپلیتیک) بود و ربطی به زبان، دین و نژاد‌ِ یکدست نداشت. از این رو، می‌توان گفت که عرب‌های ساکن‌ِ میانرودان و خراسان تا فروپاشی ساسانیان، ایرانی به شمار می‌رفتند و نه «انیرانی» (غیر ایرانی). تحولات‌ِ سیاسی و دینی‌ای که پس از شکست‌ِ ایران از بیزانس رخ دادند و منجر به قدرت‌گیری‌ِ عرب‌های ساکن ایران شدند، تحولات‌ِ درونی خود ایران بوده و نه معلول‌ِ حملة «خارجیان» یعنی «اعراب مسلمان بدوی».
مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین حوزة جغرافیایی در میانرودان، حیره است که امیران آن به عنوان‌ِ کارگزاران پادشاهان ساسانی در تاریخ به ثبت رسیده‌اند. ولی بدون شناخت‌ِ درست از حیره نمی‌توان به اهمیت شهر کوفه که در پنج کیلومتری آن به تدریج شکل گرفت و در تاریخ دین بعدی یعنی اسلام، نقش‌ِ بزرگی ایفا کرده پی برد.
ایران و انیران
پیش از پرداختن به امارت حیره، ضروری‌ست که در این جا اشاره‌ای به مفهوم‌ِ «انیران» بشود. این واژه نخستین بار در اوستای جدید یشت 18، بند 2 آمده است. در این جا «انیران» یعنی غیرایرانیان با پلیدی‌ها هم ردیف می‌شود: «فرّ ایرانی، اهریمن‌ِ پر گزند را شکست دهد؛ خشم‌ِ خونین درفش را شکست دهد؛ بوشاسپِ خواب‌آلود را شکست دهد؛ یخ [بندان‌ِ] درهم افسرده را شکست دهد؛ آپوش دیو را شکست دهد؛ سرزمینهای انیران را شکست دهد.» (1). گفتنی است که «شکست‌ دادن» ترجمة نرم است و درست‌تر آن «نابود کردن/ تباه کردن و برافکندن» می‌باشد. همچنین در سنگ‌نبشتة شاپور اول نیز به همین واژه یعنی انیران اشاره رفته است: «من هستم خداوندگار مزداپرست شاپور شاهنشاه ایرانیان و انیران (غیرایرانیان) زاده ایزدان پسر خداوندگار مزداپرست اردشیر شاهنشاه ایرانیان زاده یزدان نوه خداوندگار بابک شاهزاده آسمان.» (2) این کتیبه در سال 262 میلادی بر دیوارة کعبه زرتشت حک شده است. در همین جا نیز نام 29 منطقه آورده می‌شود. «امارات و ایلات امپراطوری ایران اینها هستند: 1-پارس، 2- پارت، 3- خوزستان، 4- میشان، 5- آسورستان، 6- تنورشنکن (آدیابن)، 7- عربستان، 8- آتروپاتکان (آذربایجان)، 9- ارمینا (ارمنستان)، 10- ویرچان (گرجستان)، 11- سیکن (ماهلو نیا)، 12- اردان (البانیا)، 13- بلاسکان، 14- تا حدود کوههای کاپ (قفقاز) تنگه آلان و کلیه کوههای پذشخوار (البرز)، 15- ماد، 16 ورکان (گرگان)، 17- مارگو (مرو)، 18- خرو (هرات)، 19- تمام اپارخشتر (ابرشهر)، 20- کرمان، 21 – سکستان (سیستان)، 22- توگرن (تورستان)، 23- مکوران (مکران)، 24- پرتان، 25- هندوستان، 26- کوشان شهر تا حدود پیشکابور (پیشاور)، 27- کاش (کاشغر)، 28- سوگد (سغد) و 29 چاچستان (چاچ).» (3)
برای نمونه «پرتان یا پاردانا» همان ماد بود؛ همچنین پیشاور، آرتروپاتکان (آذربایجان)، خرو (هرات)، مکران و غیره؛ هیچ از این‌ها کدام تُرک یا سامی نبودند. آن‌ها از لحاظ زبانی جزو خانوادة زبان‌های ایرانی هستند. با این وجود پیش از تصرف‌ِ این مناطق، «انیران» به شمار می‌رفتند. این می‌رساند که هر جا زیر حاکمیت شاه ساسانی بود، «ایران» به شمار می‌رفت و خارج از قلمرو‌ِ شاهنشاهی «انیران» نامیده می‌شد. به عبارتی دیگر، ایران یک مفهوم‌ِ ژئوپولیتیک بوده و ربطی به فرهنگ‌، زبان و نژاد‌ِ مشترک ندارد.
کرتیر (کردیر) روحانی اعظم ساسانی در سنگ‌نبشته‌ای که به جای نهاده است، درکی از «انیران» ارایه می‌دهد که در گوهر خود با درک‌ِ اوستایی که در بالا آمده سازگار است. او در سنگ‌نبشته‌اش گرجستان، ارمنستان، شام، عراق، جزیره عرب و آناتولیا را «ان ایر» یا «انیران» می‌نامد، به عبارتی هر کس که زرتشتی (و طبعاً فارس‌زبان) نیست، از نظر کرتیر، «انیرانی» یا غیر آریایی است. همین درک از مفهوم «انیران» بعدها در نوشته‌های زرتشتیان در سده‌های نهم و دهم و یازدهم بازتولید شده و مسلمانان را – یعنی ایرانیانی را که مسلمان شده بودند- «انیرانی» خوانده‌اند. به سخن دیگر، نسخة کرتیر از مفهوم «انیران» یک برداشت‌ِ به غایت افراطی‌ِ دینی است که توانسته‌ تا به امروز در حافظة جمعی‌‌ِ ما ایرانیان‌ِ پارس‌زبان باقی بماند.
حیره
نخستین پرسش‌ها: حیره چگونه بوجود آمد و بنیان‌گذاران آن چه کسانی بودند و چرا به آن «حیره» می‌گفتند؟
دو مهاجرت بزرگ از قبایل عربستان جنوبی (یمن) به سوی میانرودان رخ داد: نخستین موجِ مهاجرت در دوران بحران و فترت اشکانیان یعنی سال‌های میان‌ِ 200 تا 224 میلادی اتفاق افتاد. در این برهة زمانی، جنگ‌ِ قدرت میان‌ِ بلاش ششم و برادرش اردوان پنجم آغاز شد و از سوی دیگر حکومت‌های محلی تلاش می‌کردند از طریق‌ِ جنگ با رقیب‌هایشان دامنة قدرت خود را گسترده‌تر کنند. در این میان نیز حاکمان ساسانی که مرکزشان در استخر بود نیز برای توسعة قدرت خود وارد معرکه شده بودند. البته باید گفت که شکست سخت‌ِ روم از بلاش‌ِ ششم، وضعیت سیاسی‌ِ یمن را نیز دچار آشوب و ناامنی کرد. در همین زمان نیز پادشاه سبأ به حضرموت لشکرکشی کرد و آن را تصرف نمود. با ترمینولوژی کنونی می‌توانیم از یک «بحران جهانی» – سیاسی و اقتصادی- سخن بگوییم که منجر به این مهاجرت‌ها شده بود.
موج دوم مهاجرت قبایل عرب به مناطق میانرودان با ویرانی سّد مأرب [در یمن] و ویرانی‌های ناشی از طغیان و سیل آب گره می‌خورد که شالودة زندگی‌ِ بسیاری از مردمان آن سرزمین را نابود کرد. این واقعه در سال 524 میلادی رخ داد که در سورة سبأ، آیات 15 و 16 نیز بازتاب یافته است (4). از آغاز تاریخ تا کنون، مهاجرت مردمان همواره با از بین رفتن منابع اقتصادی و سرکوب‌های سیاسی توأم بوده است. موارد بالا، زمینه‌های واقعی مهاجرت اعراب جنوبی (یمنی) به میانرودان بوده‌‌اند.
«در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم میلادی قبایلی از اعراب قحطانی به سبب مشکلات اقتصادی و معیشتی از یمن کوچ کرده، ابتدا در بحرین فرود آمده و پس از استقرار و ایجاد اتحاد در میانشان تحت نام تنوخیان، کم‌کم در مرزهای عراق [میانرودان] نفوذ کرده و در دوره فترت و آشوب‌های مقارن با سقوط اشکانیان و روی کار آمدن ساسانیان در نواحی مجاور حیره در مرزهای ایران و نیز مرزهای روم مستقر شدند. از مهم‌ترین قبایل این مهاجران عرب می‌توان به بنی فهم، بنی‌لخم، بنی‌حیقار، غطفانیان، بنی زهره، بنی صبح و ازیان (قبیله ازد) اشاره کرد که ابتدا تحت قیادت بنی‌فهم در اطراف انبار و حیره سکونت یافتند.» (5)
بیشتر راویان اسلامی که به هشام کلبی اتکا می‌کنند، تصویر نادرستی از بنیان‌گذاری حیره عرضه می‌کنند. برای نمونه دکتر جواد مشکور می‌نویسد:
«هنگامی که دولت اشکانی رو به ضعف نهاد، بزرگان فارس اردشیر بابکان را حمایت کردند تا این که وی در سال 226 میلادی، بعد از شکست دادن اردوان پنجم در جنگ هرمز، فرمانروای ایران شد. در همین زمان قبایلی از اعراب یمن به حیره فرود آمدند و در منطقة فرات، دولتی تشکیل دادند که رئیس آن جذیمه الابرشر با اردشیر بابکان معاصر بود و طبق قراردادی که بین آن دو بسته شد، حکومت حیره از طرف شاپور پسر اردشیر به عمرو بن عدی، خواهر زاده جذیمه، واگذار شد که سر سلسله لخمیان است. لخمیان که ایشان را مناذره، آل نضر یا ال عمرو بن عدی و ال محرق نیز می‌گویند، از 268 تا 632 یعنی حدود 364 سال بر حیره حکومت کردند.» [به نقل از مشکور، ص 534] (6)
«تشکیل دولت» به یک سابقة طولانی از تمدن و یکجانشینی نیاز دارد که عرب‌ها هنوز یعنی با آغاز‌ِ ورودشان در زمان اردشیر بابکان فاقد آن بودند. پیمان‌ِ میان انوشیروان یکم و قبایل تازه ساکن یافته در بخش‌ِ غربی فرات، یک پیمان میان «دو دولت» نبود، بلکه میان یک دولت و یک مجموعه از قبایل بود که ما در تاریخ آن‌ها را با نام‌ِ تنوخیان می‌شناسیم. دولت نوین ساسانی اجازه داد که این مهاجران عرب در آن‌جا ساکن شوند (در خیمه‌گاه‌ها) و آن‌ها هم به نوبة خود از مرزهای ایران در برابر روم و بدویان پاسداری کنند. تا رسیدن به زمان امرالقیس که خود را «مَلک‌ِ همة اعراب» نامید (کتیبه آن موجود است)، می‌بایستی حدود یک سده طی می‌شد.
در حیره از همان آغاز خانه‌سازی به سبک شهرها صورت نگرفته بود، یعنی ساکنان حیره از همان سال‌های نخست در خانه‌ها گِلی یا سنگی زندگی نمی‌کردند. طبری که پس از 200 سال، «تاریخ‌نگاری» خود را به رشتة تحریر آورد احتمالاً از زبان سُریانی آگاهی نداشت؛ او واژة حیره را «سرگردانی» ترجمه کرده و گفته است: «هنگامی که “تبّع” با لشکریانش بدانجا روی آوردند، سرگردان و حیران شدند و از این رو، آن سرزمین را حیره نامیدند» (7)
خانم پیگولوسکایا که هم زبان سُریانی و هم عربی می‌دانست دربارة واژة «حیره» می‌نویسد: «تختگاه‌ِ دولت‌ِ لخمیان در آغاز، “حیره” یا “حیرتا” نامیده می‌شد که به مفهوم اردوگاه و محل استقرار عساکر بود. در زبان مردم عربستان جنوبی واژه “حیرت” به معنای اردوگاه است که به صورتهای “تحیر” از فعل “حیر” آمده است. این مفهوم با مفهوم واژة “حیرتا” در زبانهای سریانی و عربی [عربی‌ِ یمن/ بی‌نیاز] منطبق و به معنای خیمه‌گاه و منزلگاه است.» و ادامه می‌دهد: «بدین سبب بود که (حیره نعمان) لقب یافت. بدین روال نام مزبور از صورت عام به صورت خاص در آمد.» (8) به همین دلیل، «حیره‌»ها [خیمه‌گاه‌ها] طبق‌ِ صاحب آن‌ها نامگذاری می‌شدند: حیرة نعمان، حیرة منذر و غیره. سرانجام، پس از چند دهه با ساختمان‌سازی، حیره به شهر تبدیل گردید و واژة عام‌ِ حیره به خاص – نام یک شهر- تبدیل شد.
بنا بر اسناد تاریخی می‌توان گفت که «حداکثر در آغاز سدة 5 میلادی باید حیره به یک مرکز‌ِ شهری رشد کرده باشد؛ شاهد‌ِ این ادعا وجود اثبات‌شدة یک اسقف از سال 410 میلادی در آن‌جاست، زیرا می‌دانیم که اکثر تشکیلات‌های اسقفی در شهرها بنا می‌شدند.» (9)
نکتة بنیادین در این جاست که با مهاجرت‌ِ اعراب جنوبی به منطقة میانرودان، ترکیب آرامی – سُریانی – ایرانی (زبان) آن‌جا دگرگون شد. زیرا این مردم از قبایل گوناگون‌ِ عرب بودند و به گویش‌های گوناگون‌ِ عربی که متأثر از سُریانی- آرامی و حتا حبشی بودند سخن می‌گفتند. بخشی از آن‌ها مسیحی‌ (نستوری، منوفیزیت و ارتدکس) و بخشی از آن‌ها بت‌پرست و ماه‌پرست بودند. در یک فرآیند چند سده‌ای، بخش‌ِ وسیعی از میانرودان عرب‌نشین شده بود، به ویژه جمعیت حیره که اکثراً از عرب‌های مهاجر تشکیل می‌شد.
دین و زبان در امارت حیره
با مهاجرت‌ِ عرب‌های جنوبی به منطقة میانرودان ادیان و فرهنگ‌های گوناگونی نیز به آن‌جا وارد شدند. مسیحیت، بت‌پرستی و ماه‌پرستی نیز به این ادیان تعلق داشت. طی دهه‌ها، این ادیان با ادیان بومی این منطقه در حال یک بده و بستان‌ِ فعال قرار داشتند. ادیان زرتشتی، یهودی، زُروانی، مانوی و مندایی پیش از ورود‌ِ عرب‌های جنوبی در مناطق‌ِ گوناگون‌ِ میانرودان جا افتاده بودند. ولی بنا بر اسناد تاریخی و حتا روایات اسلامی دین غالب در حیره، مسیحیت‌ِ نوع نستوری بوده است.
«بیشتر پادشاهان حیره از قرن پنجم میلادی به بعد مسیحی بودند و بسیاری از مردم حیره نیز به مسیحیت و به ویژه مذهب نسطوری روی آوردند، چنان که در میان قبایل تمیم، لخم، و تغلِب نیز مسیحیت رواج داشت.» [(یعقوبی، البلدان، ص 309] همین را نیز جواد علی، مورخ عراقی، نیز تأیید کرده است: «به اعتقاد او [استاد جواد علی]، عباد از سه قبیلة مختلف تمیم، لخم و ازد تشکیل شده بود که علی رغم اختلاف نژاد و نسب، اعتقاد به یک آیین آنها را گرد یکدیگر جمع کرده بود. از این رو، نام عباد تنها به نصرانیان حیره اطلاق می‌شد تا آنان را از بت‌پرستان ساکن آن سرزمین متمایز سازد. هنگامی که مسیحیت به صورت آیین رسمی حیره در آمد و اکثر مردم آن به این آیین گرویدند، این نام به همة مسیحیان حیره اطلاق می‌گردید تا سبب تمایز آن‌ها از مسیحیان دیگر عرب باشد» (10)
ولی به مرور زمان بومی‌های میانرودان نیز به سوی حیره رفتند و در آن‌جا اسکان یافتند. «در کنار این سه طایفه، گروهی از نبطیان عراق نیز در حیره اقامت داشتند. آنان بازماندگان ساکنان قدیمی عراق یعنی کلدانیان، بابلیان و آرامیان بودند و به زراعت اشتغال داشتند.» (11) به سخن‌ِ دیگر، آرامی‌- سُریانی‌زبانان و پارسی‌زبانان به همراه ادیان‌ِ کهن خود نیز در کنار‌ِ عرب‌های حیره می‌زیستند. دقیق‌تر گفته شود! ترکیب‌ِ جمعیتی حیره درست مانند ترکیب جمعیتی میانرودان گردید، با این تفاوت که دین مسیحیت (نستوری) در آ‌نجا غالب بود. خواننده می‌باید به این نکته توجه کند که مسیحیت‌ِ عرب‌ها از فیلتر‌ِ ادیان کهن و استوره‌های عربی عبور کرده بود و رنگ و بوی خاص خود را داشت.
مسیحیان حیره برای این که میان خود و دیگر ادیان به ویژه بت‌پرستان تفاوت قایل شوند، خود را «عِباد» می‌نامیدند. «اما جمعیت اصلی شهر حیره را “عباد” تشکیل می‌دادند که غالباً مسیحی نسطوری بودند … و زبان سریانی، زبان دینی و فرهنگی ایشان بود ولی در گفتگوهای روزانه احتمالاً به زبان عربی سخن می‌گفتند. البته مردم حیره زبان عربی را به لهجة خاصی صحبت می کردند که بیشتر رنگ نبطی داشت و می‌توان گفت منشآ لهجة خاص مردم این شهر به علت تأثیرات زبان و فرهنگ آرامی و نبطی است به ویژه آن که خط حیره هم از شعبه‌های خط آرامی و سریانی بوده است.» (12) نکتة مهم در این جا، این است که زبان گفتاری مردم حیره عربی (گویش‌های گوناگون) ولی زبان‌ِ نوشتاری دینی و فرهنگی آن‌ها سُریانی بوده است. به همین علت، بعدها، بسیاری از واژه‌های سُریانی و پارسی‌میانه (به دلیل حاکمیت سیاسی ساسانی در آن‌جا) وارد زبان نوشتاری عربی گردید (در بخش‌ِ زبان‌ِ عربی و زبان‌ِ قرآن به آن خواهیم پرداخت). افراد مسیحی در حیره که «عبادی» به شمار می‌رفتند، به خود «عبد» می‌گفتند. اگر کسی می‌گفت که من «عبد»م ، یعنی من مسیحی هستم. «عبد» همان «بنده» معنی می‌دهد. در حالی که آن‌ها مفهوم سُریانی «عبداله» [عبد + ال (به عبری و آرامی یعنی خدا) را فقط برای مسیح به کار می‌بردند. مفهوم «عبداله» (سُریانی) هفت بار در انجیل عهد قدیم آمده است، مسیحیان به عیسی مسیح نیز servant of God یا Gottesknecht می‌گویندکه این، ترجمة همان «عبداله» یا معرب‌ِ آن «عبدالله» است.
البته در کنار‌ِ مسیحیت، ادیان یهودی، مانوی و مزدکی نیز توانستند در حیره خود را جا بیندازند. به ویژه برای یک دورة خاص که مزدکیان توسط دربار‌ِ حیره حمایت می‌شدند. گسترش‌ِ کیش‌ِ مزدکی در دوران قباد رخ داد.
«دوران مقارن با پادشاهی قباد (488-531 میلادی) در ایران، دوران آشوب‌های درباری به شمار می‌آید و همین آشوب‌های سخت به خلع قباد از تخت سلطنت منجر شد. هر چند او توانست در سال 499 م. دوباره قدرت را به دست گیرد. قیام مزدکیان و تمایل پادشاه به پذیرش این آیین و حمایت از ایشان، فتنه‌های بزرگان و موبدان را به همراه داشت که دامنه آشوب را گسترش می‌داد. ضعف دولت ساسانی در این دوران به امارت‌های تابع نیز سرایت کرد تا آنجا که در سال 523 میلادی حارث بن عمرو از پادشاهان آل‌ِ کنده توانست منذر بن ماءالسماء را از حیره فراری داده و بر آن تسلط یابد. … به نظر می‌رسد حارث بن عمرو کندی پس از قدرت یافتن در حیره به جلب نظر قباد پرداخته باشد، زیرا منابع خبر می‌دهند که حارث به پیروی از قباد، آیین مزدکی را پذیرفته، در قلمرو حکومتی خود به تبلیغ آن پرداخته و حتی خلع منذر بن ماء السماء و سقوط لخمیان در حیره را در همین اظهار تمایل حارث به قبول آیین مزدک ضبط کرده‌اند» (13)
گسترش‌ِ کیش‌ِ مانوی و مزدکی در حیره باعث شد تا به مرور زمان یک جریان قدرتمند گنوسی (عرفانی) ایرانی – عربی در این امارت شکل بگیرد که در تاریخ‌ِ دین بعدی یعنی اسلام نقش بسیار بزرگی ایفا کرد.
همچنین ما گزارشات فراوانی داریم مبنی بر این که بسیاری از شاعران عرب به گویش‌های خاص خود در می‌خانه‌های حیره شعر می‌سرودند و شعرخوانی می‌کردند. ولی از آن‌جا که هنوز خط عربی‌ اختراع نشده بود، یا این اشعار به ثبت نرسیدند یا اگر هم به ثبت رسیدند به خط سُریانی نوشته شده‌اند. پس از دویست سال، تاریخ‌نگاران اسلامی همین شاعران را «شاعران عهد جاهلیت» نام‌گذاری کردند و به منطقة مکه و مدینه جا به جا کردند.
چکیده
می‌توان با قاطعیت گفت که حیره در بخش‌ِ غربی فرات، خطة مرزی میان امپراتوری ساسانی و بدویان عربستان در اواسط سدة سوم میلادی ابتدا در شکل‌ِ خیمه‌گاه‌ها شکل گرفت. به مرور زمان شهرسازی آغاز گردید و تحت تأثیر تمدن‌ِ ایرانی توانست به یک دولت- شهر (امارت) تابع‌ِ پادشاهی ساسانی قرار بگیرد. ترکیب‌ِ جمعیتی مردم حیره غالباً از عرب‌های مهاجر تشکیل می‌شد که دین‌شان مسیحی (عمدتاً نستوری) بود و بعدها مردمان بومی میانرودان نیز بدان‌ها اضافه شدند، یعنی بابلیان، کلدانیان و آرامی‌ها. زبان گفتاری مردم حیره، گویش‌های گوناگون عربی ولی زبان نوشتاری آن‌ها سُریانی بود. در کنار‌ِ مسیحیت، ادیان زرتشتی، یهودی، بت‌پرستی، ماه‌پرستی و جریان‌های گنوسی مانند کیش‌های مانوی، مزدکی و مندایی نیز رواج داشت.
در فصل بعدی به مناسبات امارت حیره با دولت‌های ساسانی، اهمیت و پایان آن خواهیم پرداخت.

پایان بخش 4
منابع:
1- دوستخواه، جلیل: اوستا، کهن‌ترین سرودهای ایرانیان. تهران، 1371، انتشارات مروارید، ص 483
2- اکبری، امیر: کعبه زرتشت و اهمیت تاریخی کتیبة شاپور اول ساسانی. در: پژوهش‌نامه تاریخ – سال سوم، شماره یازدهم، تابستان 87 ص 35
3- اکبری: تابستان 87: 37.
4- در سورة سبأ، 34، آیه‌های 15 و 16 آمده است:
لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (آیه 15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ (آیه 16)
قطعا برای [مردم] سبا در محل سكونتشان نشانه [رحمتی] بود دو باغستان از راست و چپ [به آنان گفتيم] از روزی پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد شهری استخوش و خدايی آمرزنده / پس روی گردانيدند و بر آن سيل [سد] ع رم را روانه كرديم و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوههاى تلخ و شورهگز و نوعی از كنار تنك داشت تبديل كرديم. (ترجمه فولادوند)
5- میرزایی، کیومرث/ عظیمی، کیومرث و محمود‌آبادی، سید اصغر: بررسی روابط دولت ساسانیان و امارت حیره از آغاز تا سقوط این امارت. در: تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390، ص 89
6- افراسیابی، غلامرضا/ جعفری، سید محمد مهدی و دری، نجمه: حیره و یمن دروازه‌های ورود آداب و فرهنگ ایرانی به سرزمین‌های عربی. در: مجلة مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان‌های ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال چهارم، شماره هفتم، بهار 1384، صص 57-58
7- مجلة مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان‌های ایرانی، شماره هفتم، بهار 1384، ص 53
8- پیگو لوسکایا، نینا: اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده‌های چهارم- ششم میلادی. ترجمة عنایت‌الله رضا، تهران، 1372، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص 565
9- Isabel Toral-Niehoff: Al-Hira. Brill Leiden. Boston, 2014, p. 75
10- سالم، عبدالعزیز: تاریخ عرب قبل از اسلام. ترجمة باقر صدری نیا، تهران 1380، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص 184-185
11- سالم 1380: 185
12- مجلة مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبان‌های ایرانی، شماره هفتم، بهار 1384، ص 55
13- تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390، صص 95-96

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر