»قضا را اين حادثه درهمان روزي رخ داد که مسلمانان در حال برگزاري مراسم عيد قربان بودند....
خرافات و تعصب در عامه مردم و سوء نيت برخي در ميان آنان، به سادگي دست بدست هم داد و بدينسان رفتاري معمولي و پيش پا افتاده توهيني دانسته و عمدي به مقدسات ملي تعبير گرديد و منشأ اين حمله و خشونت شد.
لاشه پرتاب شده سگ بر سر گذر، غضب مسلمانان مشهد و ساير شيعيان را که ازنقاط ديگربراي مراسم آن روز به اين شهر آمده بودند، برانگيخت و آنان را به هجوم به طرف ساکنان بي خبر و بي دفاع محله يهوديان واداشت.
ظاهراً خشم حمله کنندگان به حدي بوده که پس از حمله به کنيساي يهوديان نسخه هاي تورات را نيز به آتش مي کشند.
در اين ميان، برخي از يهوديان توانستند خود رادر چاه ها و يا قبرستان مخفي کنند و خردسالان را در زيرزمين ها پناه دهند.
متجاوزان سپس به سوي خانه ها و محل هاي کسب و کار يهوديان سرازير شدند وبه شکستن و غارت اثاثيه، و مضروب و زخمي کردن اهالي محله و سرقت اشياء و اموال و ربودن شماري از دختران جوان دستزدند.
در اکثر منابع تعداد دختران ربوده شده را 6 نفر آورده اند. اين دختران جملگي به خانه امام جمعه برده مي شوند. او از ميان آنان دو نفر را انتخاب ميکند و به عقد ازدواج خود در مي آورد.
بنا بر اکثر روايات، اگر امام جمعه شهر،حاجي سيد عسکري، شخصاً پادرميان نگذاشته و آشوب را نخوابانده بود احتمالِ کشتارِ وسيع تر و قربانيان بيشتر، مي رفت. در وساطت خويش امام جمعه به يهوديان اعلام مي کند که تنها راه فروکشي غضب مردم و راه نجات آنان پذيرفتن اسلام است.
به اين ترتيب به فاصله چند ساعت پس از شروع حمله، هفت نفر از بزرگان جامعه يهوديان »نظربه خير و صلاح طايفه و براي جلوگيري از قتل و غارت، مصلحت ديدند که اسلام راقبول نمايند.
از روي پشت بام رضايت خود را به اطلاع مردم رسانيده. . . نزد امام جمعه رفتند.
« وي کلمات شهادت را به دهان آنان جاري مي کند و براي هريک نامي اسلامي برمي گزيند.
آنگاه قرار براين مي شود که ديگر اعضاي جامعه يهوديان نيز نزد او روند و اسلام آورند.
امام جمعه اين موفقيت را به حاضران تبريک مي گويد و آن روز را روز "الله داد"مي نامد و اسلام آوردگان را "جديدالاسلام"مي خواند.
يهوديان جديدالاسلام يا"جديدي ها" نيز آن روز را به پيروي از امام جمعه روز "الله دادي" مي خوانند و به روايتي، تعبيرشان از اين نام چنين است که در اين روز، عدالت )داد( پروردگار شامل حال آنان شده و به جزاي گناهان خود رسيده اند.
بدينسان بودکه در ظرف چند روز جامعه يهوديان مشهد که به حدود 2400 نفر يا 400 خانوار مي رسيد موجوديت رسمي خود را از دست داد.
محمدشاه قاجار سرانجام در اين کار به نوعي مداخله کرد.
اين مداخله و وساطت، که چند ماه پس از اين رويداد صورت گرفت بسيار محدود بود و تنها به کوششي براي استرداد اموال دزديده شده پايان گرفت.
در اکتبر 1839 وزيرشاه، ميرزا مسعود براي رسيدگي به اين امر به مشهد رفت و خواستار برگرداندن اموال غارت شده يهوديان شد.
اعتراض به کشتارها يا تغيير اجباري مذهب در دستورکار وي قرارنداشت.
اين جاست که امام جمعه حکم مي کند همه اشياء غارت شده را بياورند و درصحن بريزند تا صاحبان آنها پيدا شود، »چه غارت مال مسلمان حرام است.«
يكي از يهوديان حاظر در اين اتفاق در خاطرات خود مينويسد:. . .<< مسلمانها بهانه گرفتند. روز دوازدهم نيسان به محله هجوم آوردند. بقدر 32 نفر را کشتند و بقيه را از دين برگردانيدند. اگر قبول نمي کرديم تمام. . . را مي کشتند. از ناعلاجي تسليم شديم>>
در جلد دهم تاريخ روضة الصفاي ناصري،تأليف رضاقلي خان هدايت امده است كه:
در روز عاشوراي سال يک هزارو دويست و پنجاه و پنج در شهر مقدس چند نفر از اطفال يهود کله سگي را بر سر چوبي کرده العياذ بالله بعضي کلمات کفر آميز بر زبان مي راندند
و اين خبر در روضه مطهره به مجمع عام گوش زد خلايق شده بالاجماع به خانه يهودان ريخته دويست تن از آنان بکشتند و اثاث البيت آنها را غارت کردند طايقه يهود زبان به کلمه طيبه شهادت گشاده مأمون گشتند و قريب يک هزار خانوار به شرف اسلام مشرف شدند.
«اين نمونه اي از جناياتي بود كه با دستور اسلام انجام شده است چون در اسلام كشتن غير مسلمانان واجب،غارت اموالشان حلال،تجاوز به زنان و دخترانشان هم باعث رضاي الله ميشود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر