نوشتههای زیر برگرفته از منابع معتبر شیعه و سنی هست
... فرشتگان سینه محمد را میشکافند، آنجا را در تشتی از طلا که پر از حکمت و معرفت بود میشویند، تکهای از آن را میبُرند و بیرون میاندازند:
محمد در قرآن و از قول خدایش الله میگوید " آیا ما سینهی تو را نشکافتیم و بار سنگین را از تو نینداختیم؟
منظور در اینجا این است همانگونه که میدانی ما سینهی تو را شکافتیم و بار سنگین که تمام انسانها حمال آن هستند را از تو دور کردیم، پس به همین دلیل هرگاه که فارغ شدی ما را بندگی کن:
أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ (انشراح/1) آيا ما تو سینهی تو را نشکافتیم؟
وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ (انشراح/2) و بار سنگین را از تو بر نداشتیم؟
الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ (انشراح/3) باری که میتوانست کمرت را بشکند.
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ (انشراح/7) پس هنگانی که فارغ شدی (در بندگی ما) کوشا باش.
در این مورد احادیث زیادی در هر دو فرقهی بزرگ اسلامی وجود دارد که نشان دهندهی عمق خرافی بودن این دین و متوهم بودن محمد است،
او در اینجا اوج توهم خویش را به نمایش میگذارد و چندین بار در جاهای مختلف بیان کرده فرشتگان او را گرفتند، سینهاش را شکافتند و تکهای مانند خون لخته شده را از بدنش خارج کردند، طبق توهم وی اولین بار در کودکی او و بار دوم هنگامیکه که در خانهاش در مکه بود و سوم هم هنگام معراج و رفتن نزد الله با خر بالدار (براق).(ترجمه حدیث):
من در حالی که پسربچهای 10 سال و چند ماهه بودم در صحرا سخنانی را بالای سرم احساس کردم که مردی به مرد دیگر میگفت "آیا او همان است؟"
مرد گفت: بله.
پس با صورتی که هرگز در هیچ مخلوقی ندیده بودم و حالتی که هرگز نیافته بودم و جامهای که بر تن کسی هرگز ندیده بودم در حالی که راه میرفتند نزد من آمدند تا اینکه هر کدامشان یکی از بازوانم را گرفتند بدون اینکه احساس لمس کردن را داشته باشم، پس یکی گفت:
او را بخوابان، مرا صاف خواباندند.
به همراهش گفت:
سینهاش را بشکاف، یکی از آن دو بالای سینهام قرار گرفت، بدون اینکه دردی را احساس کنم و یا خونی را ببینم آن را شکافت و به او گفت:
غل و غش و حسودی را خارج کن، پس چیزی مانند خون لخته شده پس از خارج کردن آن را گرفت، پرت کرد و گفت "مهربانی و دلسوزی را داخل کن". چیزی که خارج کرد مانند نقره بود....
إنی لفی الصحراء ابن عشر سنين و أشهر و إذا بكلام فوق رأسی و إذا رجل يقول لرجل:
أهو هو ؟
قال: نعم. فاستقبلانی بوجوه لم أرها قط و أرواح لم أجدها من خلق قط و ثياب لم أرها على أحد قط؛ فأقبلا إلی يمشيان، حتى أخذ كل واحد منهما بعضدی، لاأجد لأحدهما مسا، فقال أحدهما لصاحبه:
أضجعه؛ فأضجعجانی بلا قصر و لا هصر .
فقال أحدهما لصاحبه: افلق صدره؛ فهوى أحدهما إلى صدری ففلقه فيما أرى بلا دم و لا وجع، فقال له:
أخرج الغل و الحسد، فأخرج شيئا كهيئه العلقه، ثم نبذها فطرحها؛ فقال له:
أدخل الرأفه و الرحمه، فإذا مثل الذی أخرج، شبه الفضه، ثم هز إبهام رجلی اليمنى فقال: اغد و اسلم؛ فرجعت بها اغدو، رقه على الصغير و رحمه للكبير. (مسند احمد ابن حنبل/ مسند الانصار / حدیث محمد ابن ابی کعب عن ابیه)
اما حدیث بعدی
رسول الله (ص) فرمود: من در مکه بودم که سقف خانهام شکافته شده، پس جبرئیل سینهام را شکافت، با آب زمرم شست؛ سپس با تشتی از جنس طلا که پر از حکمت معرفت بود آمد و درون سینهام خالی کرد سپس ظرف را گذاشت و مرا به آسمان دنیا برد، پس هنگامی که به آسمان دنیا رسیدم؛ جبرئیل به خزانه دار آسمان گفت که باز کن، او گفت: کیست؟
گفت: جبرئیل.
خزانه دار گفت: آیا کسی با توست؟ گفت "بله، محمد با من است ....
ان رسول الله (ص) قال: فرج عن سقف بيتی و انا بمكه، فنزل جبريل ففرج صدری، ثم غسله بماء زمزم، ثم جاء بطست من ذهب ممتلئ حكمه و هيمانا، فأفرغه فی صدری؛ ثم أطبقه، ثم أخذ بيدی فعرج بی هلى السماء الدنیا، فلما جئت الى السماء الدنيا قال جبريل لخازن السماء افتح، قال من هذا؟
قال: هذا جبريل.
قال هل معک احد؟ قال نعم معی محمد، فقال.... (صحیح بخاری/کتاب الصلاه/ باب کیف فرضت الصلاه فی الاسراء)
البته این ماموریت شکافتن سینه طی یک سری عملیات خاص توسط تیم پزشکی مجرب الله بدون تزریق داروی بیهوشی انجام شد
((از سری داستانهای ترسناک موجود در دین اسلام))
از این دست احادیث و روایات خرافی در این دین بسیار است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر