اسلام جادوگری را علم میداند؛ داستان هاروت و ماروت و خرافات قرآن
بیگمان یکی از دیرینه ترین خرافات بشری، جادو میباشد؛ از دید قرآن، به این مسئله میپردازیم؛ بدون شک، اسلام به این موضوع به عنوان واقعیتی عینی مینگرد:
قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف/116)
گفت شما بيفكنيد، و هنگامي كه (وسايل سحر خود را) افكندند چشم مردم را جادو كردند و ترسانيدند و جادوی بزرگی عظيمي آوردند! (اشاره با داستان جادوگران زمان موسی)
هاروت و ماروت دو فرشته بودند و چون بنیآدم در زمین بنای فساد وگناه نهادند،
خدای را گفتند که ما را مملکت دنیا ده تا در آن داد کنیم و هیچ گناه نکنیم، حال آنکه این بنیآدم در زمین گناه میکنند؛
خداوند فرمود که من بنیآدم را شهوتی دادهام که شما نمیتوانید خود را از آن نگاه دارید؛
هاروت و ماروت گفتند که نگاه میداریم وعاصی نمیشویم و اگر شدیم ما را به هرعقوبتی که صلاح میبینی گرفتار کن؛
پس خدا شهوت در تن هاروت ماروت قرار داد و به آنها را مملکت زمین داد؛
هاروت و ماروت در زمین زنی بسیار زیبا دیدند و شهوتشان جنبید،
اما زن سر فرود نیاورد و شرط کرد آن دو باید یا شراب بخورند یا کلام خدا را بسوزانند یا طفلی را بکشند و هاروت و ماروت دو شرط آخر را دشوارتر دیدند،
پس شراب نوشیدند وچون مست شدند،کلام خدا را بسوزاندند.
آنها شراب خودن را انتخاب نمودند؛ پس در هنگام مستی طفل را کشتند، باز زن سر فرود نیاورد و از آن دو خواست اسم اعظم را به او بیاموزند و هنگامیکه آموختند،
زن به مدد اسم اعظم به آسمان رفت و از چنگ هاروت وماروت گریخت؛
پس خداوند به آن دو گفت که شما باید مجازات شوید و آنها را در گزیدن عذاب دنیا و عذاب آخری مخیر کرد وآن دو عذاب دنیا را برگزیدند
چرا که عذاب آخرت جاوید است؛ خداوند در چاهی در زمین بابل آن دو را آویزان کرد و از شدت تشنگی زبانشان در آمده و فاصلهی آنان تا آب نیز یک سر خنجر بیشتر نیست،
اما به آب نمیرسند وتا قیامت در این حالتند و هر کس سنگی را در آن چاه را بداند، بر سر آن می رود و از ایشان جادو می آموزد(ترجمه تفسیر طبری)
یهودیان مدینه پس از هجرت نزد محمد ابن عبدالله آمدند و گفتند اگر تو پیغمبر هستی چه کسانی از پیامبران ما را مانند خودت پیامبر می دانی؟
رهبر اسلام هم پیامبران اسرائیلی را شمرد تا رسید به داود و سلیمان، یهودیان به هم نگاه کردنند و گفتند معلوم شد که تو پیامبر نیستی، چون سلیمان یک جادوگر بوده، و داود هم پادشاه بود نه پیامبر؛ این بود که قرآن در اینجا باب مسئله هاروت و ماروت را بیان نمود:
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ (بقره/102)
(يهود) از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم ميخواندند پيروي ميكردند، سليمان هرگز (دست به سحر نيالود و كافر نشد، ولكن شياطين كفر ورزيد و به مردم تعليم سحر دادند (و نيز يهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت» نازل شد پيروي كردند،
(آنها طريق سحر كردن را براي آشنائي به طرز ابطال آن به مردم ياد ميدادند) و به هيچ كس چيزي ياد نميدادند مگر اينكه قبلا به او ميگفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم، كافر نشويد (و از اين تعليمات سوء استفاده نكنيد) ولي آنها از آن دو فرشته مطالبي را ميآموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائي بيفكنند
(نه اينكه از آن براي ابطال سحر استفاده كنند) ولي هيچگاه بدون فرمان خدا نميتوانند به انساني ضرر برسانند، آنها قسمتهائي را فرا ميگرفتند كه براي آنان زيان داشت و نفعي نداشت،
و مسلما ميدانستند هر كسي خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاي در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن ميفروختند اگر علم و دانشي ميداشتند.
به نظر میرسد که رهبر اسلام در منگنه قرار گرفته بود، از یک سو معتقد بود که تمام علوم از الله است و از سوئی دیگر علم جادوگری را علمی شیطانی میدانست؛
البته این آیه پر از تناقض است،
از یک سو الله به مردم آموزش جادوگری را میدهد و از سوئی دیگر و از زبان دو فرشته اش به آنها میگوید که ما آزمایش کنندهی الهی هستیم و مبادا با ارتکاب و دست زدن به این اعمال کافر شوید،
اما مردم از آنها علم (طلسم) چگونه اختلاف و جدائی افکنی بین مرد و زنش را یا میگرفتند،
جالب است که قرآن بیان میکند، این دو فرشته (هاروت و ماروت) آموزش علم جادوگری را با اجازهی ما(الله) به آنان میدادند؛ در آخر هم میگوید که مردم از آنها چیزی خوب یاد نمیگرفتند.
بنابراین اسلام جادوگری را به عنوان علمی نکوهیده به رسمیت میشناسد، علمی که الله بوسیلهی دو فرشته اش که در بابل بودند، مردم را فریب میدادند.
ردپای یهودیت در این داستان مشاهده میشود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر