۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه

تحریف قرآن .1

تحریف قرآن
قسمت اول

اثبات وثاقت تاريخي متن قرآن يكي از مطالبات به حق روشنفكران غيرديني از عالمان و روشنفكران ديني است. پرسش اين است كه با فرض حجيت معرفت‌شناختي وحي و اينكه پيامبر اسلام يكي از پيامبران حقيقي و دريافت كنندگان وحي الهي بوده است، چگونه مي‌توان اثبات كرد كه متن قرآن كنوني عيناً و بدون هيچ تغيير و كم و كاستي همان قرآني است كه پيامبر اسلام (به عنوان وحي) به مردم ابلاغ كرد؟ پيداست كه اين پرسش از منظری برون‌ديني طرح مي‌شود و بنابراين پاسخ آن بايد بر مبناي دلايل عقلي و شواهد و مدارك محكم و معتبر باشد. اما آيا چنين دلايل و مداركي _ كه بتوانند از اثبات محكم و قاطع مدعاي وثاقت تاريخي متن قرآن برآيند _ وجود دارند؟ به نظر من نه تنها پاسخ اين سئوال منفي است، بلكه دلايل نااميد كننده‌ای وجود دارد كه هر گونه تلاش براي اثبات اين مدعا را بيهوده جلوه مي‌دهد. يك دليل البته همان "ظني بودن علم تاريخ" است كه در معرفت‌شناسي دوران مدرن از بديهيات محسوب مي‌شود. ظني بودن تاريخ بدين معناست كه هيچ گزاره تاريخي‌ای را نمي‌توان به گونه‌ای قطعي و خدشه‌ناپذير اثبات كرد، خصوصاَ اگر اين گزاره حاكي از وقوع حادثه‌ای در گذشته‌هاي دور و در دل تاريك تاريخ باشد. منظور من از اصطلاح "دل تاريك تاريخ" قطعه يا دوراني خاص از تاريخ است كه نقل كنندگان حوادث مربوط به آن فقط يك گروه فكری، سياسي يا ديني و مذهبي خاص هستند. پيداست كه دخالت حب و بغض‌ها و منافع حزبي و گروهي و پيش‌فرض‌هاي فكری و ايماني و اغراض سياسي و غيرسياسي در نگاه آدميان به حوادث و نوع گزينش آنها و نحوه بيان و انتقال آن به ديگران (آيندگان) تأثير فراوان مي‌گذارد. اگر از دروغ‌هاي عالمانه و عامدانه بگذريم، باز ممكن است كه نقل كنندگان حوادث تاريخي در اثر اشتباه، فريب خوردن و يا اعتماد بي‌جا به بعضي افراد يا منابع به اصطلاح "موثق و مورد اطمينان" مرتكب خطاهايي شده باشند،‌ و صد البته با وجود چنين احتمالاتي _ كه كاملاً عقلايي و حتي بسيار قوی هستند _ به هيچ‌وجه نمي‌توان در مورد حوادث تاريخي به معرفتي محكم و قطعي دست يافت، خصوصاً اگر آن حوادث در "دل تاريك تاريخ" رخ داده باشند.

دوران پيامبر اسلام و حتي تا حدود دو قرن پس از آن در دل تاريك تاريخ قرار گرفته است، چرا كه نقل كنندگان حوادث مربوط به آن دوران فقط و فقط مسلمانان مومن [ مؤمن بودن در اينجا فقط به معناي ايمان و اعتقاد به رسالت پيامبر اسلام است و پيداست كه چنين ايمان و اعتقادي به تنهايي نه ضامن راستگويي و صداقتِ فرد در نقل تاريخ مي­شود و نه ضامن مصونيت از خطا و كج فهمي و يكسونگري. به عبارت ديگر فرد مؤمن و معتقد هم ممكن است به راحتي دچار خطا و اشتباه شود و يا حتي بنا به مصالحي دروغ بگويد. مؤمن بودن به معناي معصوم بودن نيست.] و معتقد به پيامبرند. به عنوان مثال جنگ‌هاي پيامبر اسلام در اكثر اين منابع به گونه‌ای نقل شده‌اند كه گوئي در تمام اين جنگ‌ها مقصر اصلي و آغازگر جنگ مخالفان و دشمنان پيامبر بوده‌اند. حال اگر بخواهيم از نگاهي بيروني و از منظر يك فرد مسيحي، يهودی و يا حتي لائيك در مورد اين نقل‌ها قضاوت كنيم، چگونه مي‌توانيم به صحت و سقم آنها پي ببريم؟ به عنوان مثالي ديگر در مورد ماجراي جمع‌آوري قرآن در بسياری از اين منابع به گونه‌ای سخن رفته است كه گوئي اين كار با حضور و نظارت هزاران حافظ قرآن صورت گرفته، و در مورد قدرت حافظه اعراب در آن دوران نيز حكايت‌هاي شگفت نقل شده و از تقوا و پرهيزكاری و عدالت و صداقتِ افرادِ دخيل در اين كار سخن­ها رفته است. اما چگونه مي‌توان صحت و اعتبار چنين نقل‌هايي را اثبات كرد؟ از كجا معلوم كه اينها جعليات يك عده تاريخ‌نويس مسلمان و مؤمن و با هدف اطمينان خاطر دادن به آيندگان (در مورد وثاقت تاريخي متن قرآن) نبوده است؟
من از قطعه‌هايي از تاريخ با عنوان "دل تاريك تاريخ" ياد كردم، اما آيا تاريخ قطعه‌هاي روشن هم دارد؟ به عبارت ديگر آيا اگر در مورد بعضي حوادث تاريخي، نقل‌ها و منابع تاريخي متعددی از گروه‌هاي مختلف فكری، سياسي، ديني و مذهبي و حتي لائيك داشته باشيم، باز هم نمي‌توانيم به معرفتي محكم و قطعي در مورد آن حوادث برسيم؟ پاسخ اين است كه در اينجا دو حالت وجود دارد: حالت اول اين است كه در مورد حادثه‌ای خاص همه گروه‌هاي مختلف ذينفع يا غيرذينفع به يكسان سخن گفته باشند (هر چند تحليل و تبيين آنها از حادثه مذكور متفاوت باشد)، در اين صورت ما به يك ظن معقول و معتبر در مورد اصل وقوع آن حادثه مي‌رسيم. به عبارت ديگر در چنين فرضي احتمال صدق وقوع آن حادثه تا حد زيادی بالا مي‌رود و به طور طبيعي مورد قبول واقع مي‌شود، اما به دلايلي مفصل _ كه جاي ذكر آنها در اين مقال نيست _ باز هم قطعيتي حاصل نمي‌شود . حالت دوم اين است كه منابع مختلف و متعدد _ كه مربوط به طيف‌هاي فكری و سياسي و ديني و مذهبي مختلف مي‌شوند _ در مورد وقوع يا عدم وقوع آن حادثه اظهار نظرهاي متناقض كرده باشند، در اين صورت قطعيت كه سهل است، حتي "ظن معقول و معتبر" هم حاصل نمي‌شود . به عنوان مثال، فرض كنيد كه منابع تاريخي ما درمورد حوادث دوران پيامبر اسلام فقط آنهايي نبود كه به دست مسلمانان مؤمن و معتقد به پيامبر اسلام نوشته شده‌اند، بلكه منابع ديگری هم داشتيم كه نويسندگان آنها مسيحي، يهودی، بودايي،‌ هندو و حتي لائيك يا سكولار بوده‌اند. حال اگر به عنوان مثال در همه اين منابع تاريخي "واقعه شق‌القمر توسط پيامبر اسلام" ذكر و تأييد و تصديق شده باشد، احتمال واقعيت داشتن اين داستان تا حدود زيادی بالا مي‌رود و لذا به طور طبيعي مورد قبول واقع مي‌شود، اما اگر اين حادثه فقط در منابع مسلمين آمده باشد و در منابع تاريخي مسيحيان، يهوديان و سكولارها هيچ ذكری از آن نشده باشد، ديگر نسبت به اصل وقوع اين حادثه به "ظن معقول و معتبر" هم نمي‌توان رسيد، چه رسد به قطعيت. اشتباه نشود، نمي‌گويم كه در چنين فرضي ادعاي وقوع شق‌القمر به طور قطع كذب محض است، هرگز! چرا كه ممكن است غيرمسلمانان نيز از روي اغراض سياسي و ... اين حادثه را ذكر نكرده و يا انكار كرده باشند. می‌گویم در اين فرض، براي قبول گزاره "پيامبر اسلام واقعاً شق‌القمر كرد" دليل موجهي نداريم و لذا شك و ترديد نسبت به آن كاملاً معقول و منطقي است. اگر بخواهم مسئله را دقيق‌تر و روشن‌تر و با نگاهی بیرونی و بی‌طرفانه بيان كنم، بايد بگويم كه در اين حالت ما با دو احتمال كاملاً يكسان و برابر مواجه هستيم و انتخاب هر كدام از اين دو احتمال، ترجيح بلا مرجح (انتخابي بي‌دليل و بي‌مبنا و لذا ناموجه و غيراخلاقي) است. اين دو احتمال به قرار ذيل است:
الف) اين داستان (شق‌القمر) را مسلمانان از خود جعل كرده‌اند تا براي اثبات نبوت پيامبر خود دليلي دست و پا كنند.
ب) حادثه شق‌القمر واقعاً رخ داده است، ولي مخالفان پيامبر عالمانه و عامدانه و به دليل اغراض سياسي و مذهبي بر روي اين واقعيت سرپوش گذاشته‌اند.
هيچكدام از اين دو احتمال بر ديگری غلبه ندارد و لذا معقول‌ترين و اخلاقي‌ترين موضع‌گيري در مورد حادثه شق‌القمر اين است كه بگوييم: لا ادری (نمي‌دانم).
به هر حال تاريخ علمي ظني است و هيچ راهي براي رسيدن به قطع و يقين محكم و خدشه‌ناپذير در اين علم وجود ندارد. از طرفي "وثاقت تاريخي متن قرآن" نيز مدعايي است تاريخي، بنابراين اين مدعا هيچ‌گاه به طور قطعي و خدشه‌ناپذير اثبات نمي‌شود. به عبارت ديگر در اينجا با بن‌بستي مواجه هستيم كه خروج از آن ظاهراً محال، يا چيزي قريب به محال است. ولي من در اينجا ظني بودن علم تاريخ را در پرانتز مي‌گذارم و بحث را بر همان مبناي سنتي پيش مي‌برم.
براي رسيدن به پاسخ اين پرسش كه "آيا متن قرآن كنوني عيناً و بدون هيچ تغيير و كم و كاستي همان است كه پيامبر اسلام به عنوان وحي الهي به مردم زمان خود ابلاغ كرد؟"، ابتدا بايد ببينيم كه قرآن چگونه جمع‌آوری شد و به صورت كتابي مدون درآمد. اما پيش از پرداختن به اين موضوع لازم است ابتدا مقدماتي را در اينجا بياورم و سپس با طرح چند سئوال مقدماتي، بحث را ادامه دهم:
آيات قرآن در طول 23 سال و در متن حوادث، شرايط و زمينه‌هاي مختلف نازل شد، پيامبر نيز هرگاه آيه‌ای نازل مي‌شد، آن را به مردم ابلاغ مي‌كرد. عده‌ای از ياران پيامبر اين آيات را به حافظه مي‌سپردند و عده‌ای نيز آنها را بر روي پارچه، چوب، سنگ، پوست و استخوان‌هاي پهن حيوانات، پوست درختان و ... مي‌نوشتند. گروه اول حافظان وحي و گروه دوم كاتبان وحي نام داشتند. اسامي بعضي از كاتبان در منابع تاريخي آمده است، اما در مورد اين اسامي اختلافاتي وجود دارد، لذا آمار دقيق آنها معلوم نيست و فقط در مورد معدودی از آنها تقريباً اتفاق نظر وجود دارد. ابوعبدالله زنجاني مي‌گويد:
آنان كه بيشترين كتابت را با پيامبر داشتند، زيد بن ثابت و علي بن ابي طالب بودند[ تاریخ القرآن ص42]
همچنين ابن ابي الحديد مي گويد:
محققان تاريخ‌نويس برآنند كه وحي را علي (ع) و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم مي‌نوشتند[ مدخل التفسیر ص240]
رافعي نيز مي‌نويسد:
در مورد پنج تن كه عبارتند از : علي بن ابيطالب، معاذ بن جبل، ابي بن كعب، زيدبن ثابت و عبدالله بن مسعود اتفاق نظر وجود دارد[ اعجازالقرآن ص32]
به هر حال اتفاق نظر مورخان در مورد افرادی معدود به معناي آن نيست كه كاتبان وحي فقط همين چند نفر بوده‌اند. بدون شك افراد ديگری هم در كتابت وحي سهيم بوده‌اند و نام بعضي از آنها در منابع تاريخي آمده است و ممكن است نام بسياری از آنها نيز در تاريخ ذكر نشده باشد. در مورد حافظان قرآن هم مطلب از همين قرار است. اكنون جاي طرح پرسش‌هايي است كه پاسخ آنها سرنوشت ادعاي "وثاقت تاريخي متن قرآن" را رقم مي زند:
1. آيا از ميان حافظان و كاتبان وحي، فرد يا افرادی وجود داشته‌اند كه در تمام طول 23 سال همواره و بدون هيچ فاصله و وقفه‌ای در كنار پيامبر و ملازم او بوده و همه آيات و سوره‌های قرآن را به ترتيب نزول (و يا به ترتيبي كه پيامبر مي‌گفته) حفظ كرده و يا نوشته باشند، به گونه‌ای كه در زمان رحلت پيامبر اسلام حافظ يا كاتب كل قرآن باشند؟ منابع معتبر تاريخي نام هيچ‌كس را با اين خصوصيات نياورده‌اند و لذا نمي‌توان با قاطعيت به اين پرسش پاسخ مثبت داد.
2. آيا تضميني وجود دارد كه حافظان و كاتبان قرآن، آيات و سوره‌ها را بطور كاملاً صحيح، ‌دقيق و بدون هيچ نقص و اشكالي به حافظه سپرده و يا بر روي مصاحف نوشته‌اند؟ به نظر مي‌رسد كه چنين تضميني وجود ندارد و به اين پرسش هم نمي‌توان قاطعانه پاسخ مثبت داد. ممكن است بگوييد كه پيامبر براي اطمينان خاطر از اينكه آيات قرآن در حافظه‌ها يا بر روي مصاحف به صورت درست ثبت شده‌اند از اصحاب مي‌خواست كه آيات را يك بار ديگر براي او بخوانند. اما اولاً مدركي نداريم كه ایشان در همه مواردی كه آيه يا آياتي نازل مي‌شد، چنين تدبيري را به كار مي‌بست، ثانياً حافظان قرآن ممكن بود در هنگام ابلاغ آيه، آن را درست حفظ كرده و وقتي پيامبر از آنها مي‌پرسيد، درست جواب مي‌دادند ولي بعدها در اثر مرور زمان آيه را فراموش مي‌كردند و يا با اشكال به ياد مي‌آوردند. كاتبان نيز ممكن بود در ابتدا آنچه را از زبان پيامبر مي‌شنيدند،‌ درست مي‌شنيدند و درست جواب مي‌دادند، ولي بعدها مصاحف خود را گم كرده و لذا براي بازنويسي آنها از حافظان كمك مي‌گرفتند و يا از روي نسخه‌هاي ديگران استنساخ مي‌كردند و يا گاهي در اثر پوسيده شدن مصاحف خود مجبور مي‌شدند يك بار ديگر از روي همان نسخه‌هاي پوسيده استنساخ كنند و در همه اين مراحل ممكن بود خطاهايي رخ دهد. بنابراين هيچ تضميني وجود نداشت كه آيات ابلاغ شده عيناً و بدون هيچ كم و كاستي در حافظه‌ها و يا بر روي مصاحف ثبت شده و به طور صحيح و سالم بمانند و به ديگران انتقال داده شوند. بر اينها بيفزاييد احتمال (هر چند ضعيف) خيانت اصحاب را؟!
3. آيا خود پيامبر در زمان حياتش قصد جمع‌آوری و تدوين قرآن با نظمي خاص را داشت؟‌ّ به اين پرسش هم نمي‌توان پاسخي قطعي داد. آنچه مسلم و طبيعي است اين است كه پيامبر نسبت به ضبط و حفظ آيات قرآن علاقه و اصرار داشت، اما اينكه آيا خودش قصد تدوين و تنظيم همه آيات و سوره‌ها را داشته يا نه، و اگر چنين قصدی داشته آيا موفق به اين كار شده يا نه و اگر هم موفق شده آيا متن تدوين شده او به صورت سالم و کامل و دست‌نخورده براي آيندگان مانده يا نه، همه پرسش‌هايي هستند كه از روي منابع تاريخي موجود، به هيچكدام از آنها نمي‌توان پاسخي محكم و قاطع داد.
بر اساس مدارك تاريخي، گاه آيه يا آياتي نازل مي‌شده ولي پيامبر به نويسندگان وحي دستور مي‌داده است كه آن آيه يا آيات را در لابه لاي سوره‌اي كه قبلاً نازل شده و پايان يافته بود، قرار دهند[ جوان آراسته حسین:درسنامه علوم قرآنی2 ص150]
به عنوان مثال ، ابن عباس مي‌گويد:
زماني بر پيامبر خدا مي‌گذشت و سوره‌هايي چند بر او نازل مي‌گشت. وقتي آيات ]جديد[ براو نازل مي شد، بعضي از نويسندگان را احضار كرده و مي‌فرمود: "اين آيات را در سوره‌اي كه فلان خصوصيات را دارد بگذاريد"[ همان ، ص 150 به نقل از : البرهان ، ج 1 ، ص 334 ، و الاتقان ج 1 ، ص 190]
بايد توجه داشت كه در مدارك تاريخي فقط معدودی از اين موارد ذكر شده است و بنابراين (با استناد به اين موارد) نمي‌توان با قاطعيت اعلام كرد كه پيامبر اسلام قرآن را (تا پيش از زمان رحلت خود) با نظم و ترتيبي معين و مشخص جمع‌آوری و تدوين كرده است. عده‌ای معتقدند كه آن حضرت در زمان حيات خود سوره‌هاي قرآن و ترتيب آيات در هر كدام را معين و مشخص كرده بود و فقط در مورد ترتيب قرار گرفتن سوره‌ها پشت سر هم سخن نگفته بود. به عبارت ديگر بنا به اين مدعا، هم تعداد و نام‌هاي سوره‌ها معلوم و مشخص شده بود، و هم اينكه هر سوره‌ای شامل چه آياتي است، و فقط مانده بود كه ترتيب سوره‌ها معين شود که گويا پيامبر اين كار را عملاً به عهده صحابه در دوران پس از خود گذاشته بود. اما اين مدعا همانطور كه گفتم نه تنها پشتوانه محكمي از شواهد و مدارك تاريخي ندارد، بلكه بر عكس، شواهد و مدارك متعدد و معتبر تاريخي صراحتاً خلاف اين مدعا را مي‌گويند. در اين مورد در آينده مطالبي خواهم آورد.
4. فرض كنيم پيامبر در زمان حيات خود آيات و سوره‌ها را مشخص كرده بود، اما آيا اين تدوين به صورت رسمي و مكتوب و در حضور اصحاب بزرگ ثبت شد؟ پاسخ بازهم منفي است (حداقل دليلي براي پاسخ مثبت به اين پرسش وجود ندارد). اگر پيامبر چنين كاری كرده بود، پس از رحلت او در مورد جمع‌آوري قرآن اصولاً مشكلي جز ترتيب سوره‌ها وجود نداشت،‌ در حالي كه مطابق اسناد و مدارك متعدد تاريخي در ماجراي جمع‌آوري قرآن در زمان ابوبكر، حتي بسياری از آيات قرآن معلوم نبود كه واقعاً "آيه" و يا "وحي" هستند. در اين مورد نيز در آينده مطالبي خواهم آورد.
5. آيا در زمان حيات رسول، كساني (از روي همت و علاقه شخصي) قرآن را جمع‌آوری كردند؟ مطابق بعضي نقل‌هاي تاريخي، عده‌ای از اصحاب پيامبر در زمان حيات آن حضرت براي خود اقدام به جمع‌آوري قرآن كرده‌اند:
جمع كنندگان( قرآن) چهار تن و همگي از انصارند: ابي بن كعب، معاذ، زيد و ابوزيد[ همان، ص 159 به نقل از صحيح بخاري، ج 9 ، ص 47 ، و البرهان ، ج 1 ، ص 334]
در نقل ديگری گفته شده است كه:
پيامبر رحلت فرمود، در حالي كه قرآن را جز چهار تن جمع ننموده بودند : ابوالدرداء ، معاذ بن جبل ، زيد بن ثابت و ابوزيد[ بحارالانوار جلد89 ص77]
اما اينكه جمع‌آوري اين افراد تا چه حد كامل، دقيق و بي‌اشكال بوده است، پرسشي است كه نمي‌توان پاسخي محكم و قاطع و مستند به آن داد. حتي علي بن ابي طالب كه شايد بيشترين مصاحبت و ملازمت با پيامبر را داشته است، گويا نتوانسته بود در زمان حيات پيامبر كار جمع‌آوری را به طور كامل انجام دهد و مطابق نقل‌هاي معتبر، پس از رحلت رسول تصميم به جمع آوري و تدوين قرآن مي‌گيرد و براي اين كار شش ماه خانه‌نشين مي‌شود:
(علي) در واپسين روزهاي حيات پر بركت رسول گرامي اسلام، ازجانب آن حضرت مأمور به جمع آورري قرآن گرديد[ جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ، ص 162]
پس از رحلت پيامبر اكرم ، علي (ع) .... در خانه خود به انزوا پرداخته، قرآن مجيد را به ترتيب نزول در يك مصحف جمع فرمود و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود كه فراغت يافت ...[ همان ، ص 163 به نقل از علامه طباطبائي ، قرآن در اسلام ، ص 191]
اما جمع‌آوري علي(ع) از طرف حكومت و همچنين ديگر اصحاب مورد قبول واقع نمي‌شود و او نيز مصحف خود را به خانه مي‌برد و ديگر هرگز آن را رو نمي‌كند. اينكه چرا مصحف علي مورد قبول واقع نمي‌شود (با آنكه او يكي از قديمي‌ترين، با فضيلت‌ترين و دانشمندترين صحابي پيامبر بود) معمايي است كه حل آن نياز به تأملات فراوان و عميق دارد.
اكنون نوبت آن است كه به ماجراي جمع‌آوري قرآن در زمان خليفه اول (ابوبكر) بپردازيم. مطابق اكثر منابع معتبر تاريخي، در اوايل دوره حكومت ابوبكر جنگ‌هايي (مانند جنگ يمامه) پيش آمد كه تعداد زيادی از حافظان و بعضي كاتبان قرآن در آنها شهيد شدند و همين امر، ابوبكر (و سران حكومت) را به اين فكر انداخت كه براي حفظ قرآن از خطر نابودی و تحريف بايد آيات و سوره‌هاي آن جمع‌آوری شود و به صورت يك مصحف (ميان دو جلد) در آيد.[ ر ك : راميار، محمود: تاريخ قرآن، ص 301-299] زيد بن ثابت ماجرا را اينگونه شرح مي دهد:
پس از جنگ يمامه ، ابوبكر مرا احضار نمود. وقتي بر ابوبكر وارد شدم، عمر نزد او بود. ابوبكر خطاب به من گفت: عمر نزد من آمده و گفته است: جنگ يمامه در مورد قاريان و حافظان قرآن، كشتاري سخت وارد نموده و بيم آن مي‌رود كه در اثر جنگ‌هاي ديگر، قراء ديگري كشته شوند و بخش مهمي از قرآن از بين برود. مصلحت آن است كه دستور دهي قرآن جمع‌آوري گردد. به عمر گفتم: چگونه مي‌خواهي كاري را كه رسول خدا(ص) انجام نداده است انجام دهي؟ او پاسخ داد‌: به خدا سوگند اين كار نيكي است. از آن موقع پيوسته او به من (ابوبکر) مراجعه نمود تا آن كه خداوند در اين امر، شرح صدري به من عنايت نمود و در اين جهت با عمر هم‌نظر گرديدم. زيد مي‌گويد: پس از نقل اين جريان،‌ ابوبكر به من گفت: تو مردي جوان، عاقل و مورد اعتماد مي‌باشي و تو بودي كه وحي را براي پيامبر مي‌نوشتي، پس به جمع‌آوري قرآن اقدام نما. ‌(زيد:) به خدا قسم اگر مرا مأمور مي‌كردند كه كوهي را جا بردارم، سنگين‌تر از چنين مأموريتي نبود. به آنها گفتم: چگونه شما كاري را انجام مي‌دهيد كه شخص پيامبر(ص) انجام نداده است؟ ابوبكر در پاسخ گفت: به خدا قسم، خير در همين است و پيوسته به من اصرار نمود تا آن كه خداوند همان شرح صدري را كه به عمر و ابوبكر عنايت كرده بود، به من نيز عنايت فرمود. پس به تتبع و تفحص قرآن پرداختم و قرآن را از نوشته‌هايي كه بر روي شاخه‌هاي خرما و سنگ‌هاي ظريف بود و آن چه در سينه مردم جای داشت جمع آوری كردم ....[ جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ص 175 و 174 به نقل از صحيح بخاري، ج 6 ، باب القرآن، ص 580 و 581
البرهان، ج 1 ، ص 326 ، الاتقان، ج 1، ص 182 . ، مناهل العرفان، ج 1 ص 251 ، الميزان ج 12 ص119 .البیان ص258]
روايت مذكور صراحتاً گوياي اين واقعيت است كه در زمان حيات پيامبر اسلام، آيات قرآن و سوره‌هاي آن جمع‌آوری و تدوين نشده بود. به عبارت ديگر آيات قرآن به صورت نوشته‌هاي پراكنده در دست افراد مختلف و يا در سينه‌هاي حافظان قرآن بود، به‌طوری كه زيد مجبور مي‌شود به تتبع و تفحص بپردازد و آيات قرآن را از روي نوشته‌هاي روي سنگ‌ها و چوب‌ها و استخوان‌ها و پارچه‌ها و ... و از ميان آنچه در سينه مردم جای داشت، جمع‌آوری كند. در حالي كه اگر در زمان حيات رسول همه چيز (توسط خود آن حضرت) معلوم و ثبت شده و فقط ترتيب سوره‌ها نا‌معلوم بود، اصولاً مشكل حادی وجود نداشت و ترس و وحشت سران قوم بي‌معني بود، چرا كه اولاً ترتيب سوره‌ها مسئله مهمي نيست و ثانياً به راحتي و با مشورت چند تن از صحابه قديمي و فاضل و دانشمند حل مي‌شد. از اينها كه بگذريم، اصولاً ماجراهايي كه در جمع‌آوري قرآن رخ داده،‌ نشان مي‌دهد كه مسأله چيزی بيش از تعيين جاي سوره‌ها بوده است.
برويم سراغ روش و كيفيت جمع‌آوري قرآن در زمان ابوبكر. گفتيم كه (مطابق روايات) زيد بن ثابت از طرف ابوبكر مأمور جمع‌آوري قرآن شد. اما روش كار بدين صورت بود كه كميته‌ای متشكل از قاريان برجسته صحابه (كه مطابق اكثر نقل‌ها تعدادشان 25 نفر بود) ، به رياست زيد بن ثابت (و تحت نظارت عاليه ابوبكر) تشكيل شد (سيوطي ،‌ج 1 ، ص 78 ، علامه طباطبايي: الميزان، ج 2 ، ص 118) . اعضاي اين كميته در مساجد بزرگ مي‌نشستند و آياتي را كه مردم يا صحابه ديگر به آنها ارائه مي‌دادند، ثبت مي‌كردند. البته آنها براي قبول آيات و ثبت رسمي آنها دو شاهد عادل را نيز طلب مي‌كردند. يك شاهد مي‌بايستي از حافظان بود (يعني شاهد عادلي كه تأييد كند كه من اين آيه را خودم از زبان پيامبر شنيدم و اكنون آن را در سينه دارم) و شاهد ديگر مي‌بايستي فرد عادلي بود كه نسخه مكتوب آن آيه را ارائه مي‌داد.[ الاتقان، ج 1 ، ص 184 ، مناهل العرفان ، ج 1 ، ص 252]
آيا اين روش، صحت و اعتبار قرآن جمع‌آوري شده را تضمين مي‌كند؟ هرگز! به چند دليل:
1 . تعداد زيادی از حافظان و بعضي از كاتبان قرآن در جنگ يمامه شهيد شده بودند. از كجا معلوم كه اگر آنها زنده بودند، تعداد زيادی آيه را _ كه نزد آنها بود و در نزد ديگران نبود _ ارائه نمي‌دادند؟ به عبارت ديگر از كجا معلوم كه همه آياتي كه پيامبر به مردم ابلاغ كرد، جمع‌آوری شد و در مصحف قرار گرفت؟ اين پرسش پس از اين با ذكر شواهد و مداركي ديگر قوتي بيشتر خواهد گرفت.
2 . چه تضميني وجود داشت كه الواح ارائه شده واقعاً آيات قرآني بود و نه جعليات عده‌ای از صحابه، و يا چه تضميني وجود داشت كه آيات نوشته شده بر روي الواح و مصاحف، دقيقاً و بدون هيچ تغيير و كم و كاستي نوشته شده بود؟ در اين جا توسل به شرط "عدالت" براي ارائه دهندگان آيات مشكلي را حل نمي‌كند، چرا كه اولاً عدالت و تقوا اموری باطني‌اند و به معناي واقعي قابل تشخيص قطعي نيستند و ثانياً شخص عادل و با تقوا ممكن است اشتباه (غيرعمدی) بكند. همچنين توسل به وجود شاهدی از ميان حافظان هم دردی را دوا نمي‌كند، چرا كه اولاً ممكن بود خود همان حافظ قرآن هم آيه را درست حفظ نكرده و انطباق قرائت شفاهي او با متن مكتوب در مواردی اتفاقي (تصادفي)‌ باشد. ثالثاً ممكن بود بين حافظ و كاتب تباني رخ داده باشد و اين تباني در مواردی ممكن است از سوي يكي از دو نفر (حافظ و كاتب) و يا حتي هر دو از روي مصلحت و اعتقاد ايماني (و نه نيرنگ و فريب و شرارت) بوده باشد. مثلاً فرض كنيد يكي از صحابه آيه‌ای را به يكي از دوستانش _ كه كاتب است _ ارائه داده و مي‌گويد: خودم اين آيه را از زبان پيامبر شنيدم،‌ و آنگاه دوست او به خاطر اعتماد و اطميناني كه به او دارد، آن را مي‌پذيرد و براي اينكه اين آيه در كميته زيد مورد قبول واقع شود، متن آن را مي‌نويسد. سپس هر دو نفر به عنوان دو شاهد به كميته رجوع مي‌كنند و آيه مطابق ضوابط پذيرفته مي‌شود.
اين شبهه كه روش زيد براي جمع آوري قرآن بسيار ساده و ابتدايي بوده و صحت و سلامت و كامل بودن نتيجه كار را تضمين نمي‌كند، مورد توجه عالمان علوم قرآني قرار گرفته و به آن چنين پاسخ داده‌اند ( و البته پاسخي جز اين هم متصور نيست):
... حافظان قرآن كريم بسيار بودند و خود زيد بن ثابت از جمله حافظان قرآن بوده است و جمع‌آوري قرآن تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفته است.[ جوان آراسته، حسين: درس نامه علوم قرآني 2 ، ص 176]
اما اين پاسخ تمام نيست، چرا كه اولاً پرسش‌هاي فوق در مورد خود حافظاني كه قرآن تحت نظارت آنها جمع آوری شد نيز مطرح است. پرسش اصلي اين است كه همان حافظان (و از جمله خود زيد بن ثابت) هم از كجا معلوم در حفظ قرآن خطا نكرده باشند؟ آيا معياری مستقل و خارج از حافظه حافظان و مكتوبات كاتبان وجود داشت تا صحت و سقم محفوظات حافظان و مكتوبات كاتبان با آن سنجيده شود؟ هرگز! چون اگر چنين چيزي وجود داشت، ديگر جمع‌آوري قرآن معني نداشت! ثانياً پيش از اين (در پرسش شماره 1 در ابتداي مقاله) گفتم كه هيچ مدركي نداريم مبني بر اينكه يك يا چند تن از صحابه، همه آيات قرآن (از اول تا آخر) را به طور كاملاً دقيق و صحيح در سينه خود حفظ كرده و يا به صورت مكتوب نوشته باشند. اگر چنين اشخاصي وجود داشتند كار جمع‌آوري قرآن بسيار ساده و راحت بود. زيد مي‌توانست به آن افراد رجوع كند و همه قرآن را يكجا و در يك روز جمع‌آوری و ثبت كند. آن چه مسلم است اين است كه افراد مختلف _ كه آمار دقيق‌شان نه در آن زمان معلوم بود و نه براي ما روشن است _ هر يك بخش‌هايي از قرآن را حفظ كرده و يا نوشته بودند و هيچ تضميني هم در مورد صحت و دقت محفوظات يا مكتوبات آنها نبوده و نيست. ثالثاً عده زيادی از حافظان و بعضي از كاتبان هم در جنگ يمامه شهيد شده بودند و بنابراين معلوم نيست كه اجتماع رياضي همه آياتي كه در نزد زندگان بود، معادل كل قرآني بود كه پيامبر به مردم عرضه كرد. به عبارت ديگر اگر حافظان و كاتباني كه در جنگ شهيد شده بودند در ماجراي جمع‌آوري قرآن حضور داشتند، شايد حجم قرآن جمع‌آوری شده توسط زيد بسيار بيش از اين مي‌شد، هر چند حتي اگر همه آن شهيدان هم حضور داشتند، باز هم معلوم نبود كه حاصل كار زيد كامل و دقيق و سالم است. رابعاً در اينجا نبايد احتمال مفقود شدن بعضي مكتوبات را ناديده گرفت، فراموش نكنيد كه معيار پذيرش آياتي كه توسط افراد به كميته 25 نفره زيد ارائه مي‌شد، اين بود كه هم متن مكتوب آن وجود داشته باشد و هم يك نفر حافظ بگويد كه من خودم آن را از زبان پيامبر شنيدم حال از كجا معلوم كه در ماجراي جمع‌آوري قرآن، بسياری از آيات فقط به خاطر اينكه متن مكتوب آن موجود نبوده،‌ رد نشده باشد؟ عايشه ادعا كرد كه تعدادی از آيات قرآن به صورت مكتوب نزد من بود ولي بُز آنها را خورد! (رامیار، محمود: تاریخ قرآن، ص 279). عمر ادعا كرد كه آيه سنگسار را خودش از زبان پيامبر شنيده است،‌ ولي چون شاهد مكتوب نداشت، ادعايش پذيرفته نشد و آيه سنگسار در قرآن ثبت نگرديد (اتقان، ج1، ص 206). اينها فقط دو نمونه كوچك بود كه در منابع معتبر خود مسلمانان آمده است، اما آيا همه حوادث خرد و درشتي كه در ماجراي جمع‌آوری پيش آمده (و مي‌تواند در قضاوت ما پيرامون صحت و اعتبار نتيجه اين جمع‌آوری مؤثر باشد) در اين منابع ذكر شده است؟ پاسخ اين پرسش مهيب را به عهده خواننده انديشمند مي‌گذارم. اما به هر حال وجود حافظان قرآن در ماجراي جمع‌آوری با صرف نظر از همه پرسش‌ها و ابهاماتي كه تاكنون مطرح كردم، حداكثر مي‌تواند صحت آنچه را كه جمع شده است تضمين كند نه كامل بودن مجموعه را.
تا اينجا سخن بر سر مطمئن نبودن شيوه جمع‌آوری بود. اما علاوه بر این پرسش‌های دیگری نیز از این میان سر بر می‌کشد، از جمله اینکه: آيا زيد واقعاً تا آخر كار به اين روش وفادار ماند و همه ­آيات و سوره­ها را با شهادتِ دو شاهد عادل (يكي حافظ و ديگری كاتب) جمع‌آوری كرد؟ چه تضميني وجود دارد كه زيد در مواردی (و بنا به مصالح يا اغراضی) اين قاعده را نقض نكرده و مرتكب اِعمال نظر شخصي (و يا حتي گروهي) نشده است؟ ممكن است بگوييد كه اِعمال نظر شخصي در اين مورد محال بوده، چون كار جمع‌آوری توسط يك كميته­ 25 نفره و با نظارت عاليه ­ابوبكر انجام مي­شده است. اما پيداست كه اين نمي­تواند تضمينی قطعي باشد، در حقيقت سؤال اين است كه از كجا معلوم در تمام مراحل جمع‌آوري قرآن، همه آيات و سوره­ها با همكاری و نظارت دقيق، مستمر و كاملِ اعضاي كميته و نظارت ابوبكر و بزرگان صحابه جمع­آوری و تدوين شده‌اند؟ به عبارت ديگر پاسخ مذكور چيزی جز تكرار مدعا نيست. چگونه مي­توان از احتمال تبانيِ اعضاي كميته و زيد خلاص شد؟ پاسخ­هاي مؤمنانه و خوش­بينانه به پرسش­هاي عقلي و برون‌ديني را بايد كنار گذاشت و به اين انديشيد كه اعتماد و اطمينانِ محكم ما به صداقت و پاكي و درستكاري اصحابي كه مأمور جمع‌آوري قرآن بودند از كجا آمده و مبناي آن چيست؟ چگونه مي­توان قسم حضرت عباسی خورد كه زيد (به عنوان مثال) يك انسان كاملاً مؤمن، باتقوا، راستگو، درستكار و امانت­دار بوده و ذره­ای ناراستي و خيانت در كارش وجود نداشته است؟ همين پرسش در مورد همه ­افراد ديگری كه در ماجراي جمع‌آوري قرآن دخيل بودند (از جمله اعضاي كميته­ 25 نفره و حتي ناظران عالي رتبه) نيز قابل طرح است. اصولاً يكي از مهمترين دلايل ظني بودن تاريخ (همانطور كه پيش از اين گفتيم) اين است كه راهي مطمئن و قطعي براي پي بردن به صداقت و راستيِ ناقلانِ حوادثِ تاريخي و مصونيت آن­ها از خطا و يكسونگری و اعمال نظرهاي شخصي و گروهي در نقل تاريخ وجود ندارد.
اكنون وقت آن است كه به مسائل و مواردی اشاره كنم كه در ماجراي جمع‌آوری پيش آمد و نشان دهم كه شيوه زید عملاً ناكارآمد بوده و به احتمال قوی باعث وقوع نقص و تحريف در قرآن شده است. اين موارد شامل ابهامات و اختلافات به وجود آمده در اين ماجرا مي‌شود:
زيد بن ثابت در پايان حديثي كه پيشنهاد ابوبكر به جمع‌آوري قرآن را نقل مي‌كند، مي‌گويد: " به تفحص از قرآن اقدام نمودم و قرآن را از نوشته‌هايي كه بر روي شاخه‌هاي خرما و سنگ‌هاي ظريف بود و آنچه در سينه مردم جای داشت جمع‌آوری كردم،‌ تا آنكه آيه آخر سوره توبه ... را تنها نزد ابو خزيمه انصاری يافتم.[ منبع پیشین، ص 177 به نقل از صحيح بخاری، ج 6 ص 581]
شبيه همين واقعه در مورد آيه‌ای از سوره احزاب هم نقل شده است:
"وقتي مصحف را استنساخ مي‌نموديم، آيه‌ای از سوره احزاب را كه خودم قرائت آن را از پيامبر شنيده بودم،‌ نزد احدی جز خزيمه انصاری نيافتم... و چون شهادت خزيمه را پيامبر برابر با دو شهادت قرار داده بود، آيه را به سوره‌اش ملحق نموديم.[ همان، ص 177 ، به نقل از صحيح بخاري، ج 6 ، ص 581 ، البرهان ، ج 1 ، ص 187 ، بحارالانوار، ج 89 ، ص 77]
در اينجا سه پرسش مهم مطرح مي‌شود:
الف) چگونه است كه آيه‌ای از قرآن پس از سال‌ها فقط و فقط نزد يك نفر پيدا مي‌شود؟ پس اين همه كاتبان و حافظان (مانند علي، ابن عباس، ابي بن كعب و خود زيد بن ثابت كه همگی از نظر علم و فضل و نزديكي به پيامبر و اهتمام در كتابت قرآن جايگاهي بالاتر از خزيمه داشتند) كجا بوده‌اند كه اين آيه را حفظ و مكتوب نكرده‌اند؟ فرض كنيم هنگام نزول اين آيه فقط خزيمه نزد پيامبر بوده و لذا آن را نوشته و يا حفظ كرده است، اما چرا پيامبر _ كه بنا به ادعاي مسلمانان به ضبط و نگهداري قرآن اهميت فوق‌العاده مي‌داد _ پس از آن به كاتبان ديگر دستور حفظ و كتابت آن را نداده است؟
ب) زيد اشاره مي‌كند كه پيامبر اكرم شهادت خزيمه را معادل دو شهادت قرار داده بود و به همين جهت با آنكه خزيمه شاهدی جز خودش نداشت، سخن او پذيرفته شد. اما در اينجا چند پرسش مهم مطرح مي شود. اول اينكه آيا واقعاً پيامبر چنين سخني در مورد خزيمه گفته بود؟ اگر به اين پرسش پاسخ منفي بدهيم، زيد بن ثابت متهم به دورغ‌گويي و اعمال نظر شخصي مي‌شود و لذا كار او (در جمع‌آوري قرآن) بيش از پيش زير سؤال مي‌رود. اما اگر پاسخ پرسش مذكور مثبت باشد، اين سئوال پيش مي‌آيد كه دليل اين سخن پيامبر در مورد خزيمه چه بوده است؟ مگر خزيمه چه ويژگي خاصي داشت؟ او هر چقدر هم كه با تقوا و با فضيلت بود، علم و ايمان و تقوا و سوابقش در خدمت به اسلام از علي و ابن مسعود و سلمان و ابوذر و عمار ياسر و عمر و ابوبكر و عثمان و ده‌ها نفر ديگر بيشتر نبود، پس ماجرا چه بوده و چطور ممكن است پيامبر اين سخن را در حق خزيمه گفته باشد؟ در منابع تاريخي داستاني در اين مورد آمده كه معلوم نيست آيا حقيقت دارد و يا اينكه براي توجيه سخن زيد بن ثابت آن را جعل كرده‌اند. داستان از اين قرار است كه در دعوايي كه بين پيامبر و يك اعرابي بر سر مالكيت اسبي رخ داده بود، خزيمه بدون اينكه شاهد ماجرا بوده باشد، فقط به خاطر اينكه يك طرف دعوا پيامبر اسلام بوده است، به نفع پيامبر شهادت مي‌دهد و همين باعث مي‌شود كه پيامبر شهادت او را معادل دو شهادت اعلام كند و بدين ترتيب دعوا به نفع پيامبر تمام مي‌شود!‌ (اسد الغابه، ج2، ص 114). آيا چنين ماجرايي حتي خود پيامبر را زير سئوال نمي‌برد؟
ج) اگر خزيمه چند روز پيش از شروع به كار كميته 25 نفره زيد از دنيا رفته بود، آيه مذكور وارد قرآن نمي‌شد. از كجا معلوم بسياری از آيات ديگر قرآن در اثر مردن حافظان و كاتبان مفقود نشده‌اند؟
2 . پس از رحلت پيامبر، علاوه بر جمع‌آوري رسمي توسط زيد بن ثابت، صحابه ديگری هم مستقلاً اقدام به اين كار كردند و براي خود مصحفي جداگانه جمع‌آوری كردند:
"در فاصله پس از رحلت تا اوايل دوره خلافت عثمان (يعني حتي پس از جمع‌آوري قرآن به طور رسمي و توسط زيد بن ثابت) گروهي ديگر( از صحابه بزرگ پيامبر) نيز به جمع‌آوري قرآن اقدام نمودند. مصحف هر يك از اين افراد با توجه به موقعيت شخصيتي و مكاني آنها در نقاط مختلف از قلمرو پهناور اسلامي آن زمان رواج يافته بود"[ همان ص186]
"ابن اثير نقل مي كند كه تا سال سي هجری، چهار مصحف در چهار گوشه ممالك اسلامي رواج داشته است: مصحف ابي بن كعب در دمشق، (عبدالله)ابن مسعود در كوفه، ابو موسي ( اشعري) در بصره، مقداد در حمص[ درس نامه، ص 186 به نقل از: دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص 337]
محتواي مصاحف جمع‌آوری شده توسط اين افراد _ كه همگي از اصحاب بزرگ پيامبر و حافظان و كاتبان اصلي قرآن بودند _ با مصحفي كه به طور رسمي (توسط حكومت و به مديريت زيد) جمع‌آوری شد، تفاوت‌هايي داشت. به عنوان مثال، در مصحف ابي بن كعب دو سوره به نام‌هاي خلغ و حفد وجود داشت كه در مصحف رسمي نبوده و نيست‌ (جوان آراسته، حسين: درس‌نامه علوم قرآني 2، ص 190 _ 189) . مصحف

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر