سلمان فارسی ، بزرگترین خیانتکار تاریخ ایران را بهتر بشناسیم / کاوشی در باب شکل گیری ساختار اسلام
...
در این نوشتار ، به بررسی نقش سلمان فارسی در شکل گیری اسلام خواهم پرداخت ، کمی متن طولانی است، اما مطمین هستم از خواندن آن لذت خواهید برد و باور دارم جمع نکات مطرح شده در این نوشتار، شما را عمیقا به فکر فرو خواهد برد.
◄ محمد پیامبر، در حدیثی معروف، درباره سلمان می گوید:
“اگر چیزهایی که سلمان می داند ، ابوذر می دانست ، کافر می شد. “
ابوذر یکی از مهمترین صحابه محمد است، پنجمین نفری است که اسلام آورده است و تا آخر عمر نیز قناعت پیشه کرد و مانند دیگر مسلمین ، غرق فساد و مال دنیا نشد. به دیگر عبارت، ابوذر یک معتقد واقعی به محمد است و هیچ شکی به محمد و پیامبری او نداشته است؛ استحکام ایمان او تا آنجاست که حتی بعد از مرگ محمد و غارت ایران توسط اعراب و بدست آوردن ثروت فروان ، او همچنان زندگی ساده خویش را حفظ کرده است.
براستی مگر سلمان چه می دانسته است که ابوذر با آن استحکام ایمان، در صورت آگاهی از آن کافر می شده است ؟!
◄ برای شناخت سلمان ، ابتدا بایسته و شایسته است که چند نکته اساسی را در رابطه با تاریخ ساسانیان بدانیم:
در دوره ساسانیان ، دین زرتشتی به دین رسمی جامعه تبدیل شد (شرایطی مشابه شرایط کنونی اسلام در ایران) و روحانیون این دین ، از قدرت بسیار زیادی در جامعه برخوردار شدند .ناگفته نماند که شاهان ساسانی بنا به منافع خود در زمان مشخص، رویکرد و یا سختگیری در قبال دیگر ادیان در پیش می گرفتند.
به عنوان مثال قباد یکم از مزدک حمایت کرد ولی انوشیروان مزدک و تمام پیروانش را کشت. یا می بینیم که شاهپور یکم از مانی حمایت کرد، اما بهرام دوم او را کشت!
◄ دلیل شاهان ساسانی برای تساهل و آزاد گذاشتن پیروان دیگر مذاهب (مخالفت با خواسته موبدان) :
این بود که طبقه بسیار قدرتمند موبدان (آسروان) در زمان ساسانیان وجود داشته است، این طبقه مقتدر بسیاری از اوقات نفوذی بیشتر از شاه داشته است و لذا رقیبی قدر در عرصه سیاست گذاری آن دوران ، محسوب می شده است.با آزاد گذاشتن پیروان دیگر مذاهب، در حقیقت طبقه موبدان را محدود می کرده اند
◄ چرا شاهان ساسانی گاهی بر پیروان دیگر مذاهب سختگیری می کردند و مطابق نظر موبدان عمل می کردند؟
ایران در آن زمان، رقیب جدی به نام روم داشت که دین رسمی کشور آنها ، مسیحیت بود. با توجه به اینکه برخی پیرو دین مسیح در ایران آن روزگار نیز وجود داشت، وجود دین رسمی زرتشت می توانست به ایجاد اتحاد در جامعه برای مقابله با روم منجر شود.
◄ چرای شکل گیری ادیان جدید در زمان ساسانیان (مانی، مزدک و در نهایت اسلام)
در زمان ساسانیان ، ما شاهد به وجود آمدن چندین دین جدید بودیم، که حداقل دو تا از آنان از اهمیت تاریخی بسیار برخوردار هستند، یکی آیین مزدکی و دیگری آیین مانی.
شاید مهمترین دلیل ادیان در زمان ساسانیان این باشد که ساسانیان بعد از شکل گیری دین مسیح به حکمرانی در ایران می پرداختند و در آیین مسیحیت، تاکید شده که بعد از مسیح یک (فارقلیط) ظهور خواهد کرد. (بعضا مسیح را فارقلیط اول می دانند و فارقلیط بعدی را خاتم پیامبران)
به دیگر عبارت، عیسی به پیروانش وعده داده است که بعد از من یک پیامبر موعود خواهد آمد که خاتم پیامبران است.
در یک کلام ، وجود مفهومی به نام فارقلیط، باعث شد که در آن دوران افراد زیادی به صرافت، ایجاد دین جدید و معرفی خود، به نام پیامبر موعود عیسی بکنند. محققین، تعداد ادیانی که در زمان ساسانی ایجاد شدند را بسیار زیاد ارزیابی می کنند، اما عموم آنها موفق به استحکام دین خود نشدند.
* نفوذ گسترده مسیحیت ، باعث شده است که ادعای وجود خاتم پیامبران ، بشدت متعبر شود و این اعتبار، وسوسه گسترده ای ایجاد کرده که افراد بسیاری فاصله بین عیسی و محمد به ادعای پیامبری بپردازند، چرا که می توانسته اند با تکیه بر این ادعا، اعتبار اولیه ای را کسب کنند.
* در این میان، باید به این نکته توجه داشت که سلمان فارسی با اطلاع از این نکته و آشنایی با ادیان متعدد، براحتی در صدد ایجاد دین جدیدی برآمده باشد.
* شاید معروف ترین کسی که چنین کرد، مانی باشد. او خود را فارقلیط خواند، سپس مزدک با ایجاد تغییراتی در دین مانی، دست به چنین اقدامی زد ولی هر دو نفر، ناموفق باقی ماندند ولی در آخر سر، این محمد بن عبدالله بود که در شبه جزیره عربستان موفق شد این پیامبری خود را جا بیاندازد.
◄ طبقات اجتماعی در دوران ساسانیان
در دوره ساسانی ، مردم جامعه به چهار گروه تقسیم می شدند:
* روحانیون یا آسروان
* جنگیان یا ارتیشتاران
* مستخدمین اداراتی یا دبیران توده ملت (روستائیان و صنعتگران و شهریان)
* توده ملت
◄ نکته های قابل توجه در ساختار اجتماعی آن دوران :
* امکان این وجود نداشته که کسی از یک طبقه به طبقه دیگر منتقل شود، یعنی یک کشاور همیشه کشاورز باقی می مانده است، و البته فرزندان او نیز کشاورز باقی می مانده اند و کسی که مثلا پدرش کشاورز بوده است، اجازه نداشته است به شغل دیگری در طبقه دیگری اهتمام ورزد.
* تحصیل صرفا برای طبقه خاصی بوده و توده مردم اجازه تحصیل نداشته اند.
◄ مانی که بوده است؟
مانی چهارصد سال قبل از پیامبر اسلام می زیسته است، او از تلفیق ادیان زرتشتی، مسیحیت، بودایی و آیین اسکندر مقدونی، و دین مندائیان توانست دین جدیدی را عرضه کند. در حقیقت او شاید بعد از محمد موفق ترین کسی باشد که از داستان پیامبر خاتم النبیین، توانست استفاده کند و خودش را پیامبر معرفی کند. (دقیقا همان کاری که محمد انجام داد)
می دانیم که مانی در دوران ساسانیان ، گسترش بسیار یافت چرا که در دوره ای مورد حمایت بی دریغ پادشاهان ساسانی قرار گرفت و حتی بعد از کاهش پیروان این آیین، بسیاری از عقاید این آیین در دین مسیحیت بروز پیدا کرد.
بعد از مانی ، مزدک تلاش کرد با استفاده از افکار مانی و تحریک توده مردم و برابر خواندن همه، به ایجاد آیین جدیدی بپردازد که البته به شدت سرکوب شد.
◄ چرا شناخت مزدک، مانی و سلمان، به ما کمک می کند که داستان خلق دین اسلام را به خوبی بشناسیم؟
مانی و مزدک قد علم کردند، چرا که مسیح گفته بود بعد از من پیامبری خواهد آمد که خاتم النبین است
نکته ای که نباید از نظر دور داشت، اینست که عموم کسانی که به سمت روحانی، آخوند یا مبلغ مذهبی در میآیند، بعد از مدتی در میابند که آن مذهب، دروغ و سرابی بیش نیست، اما منافع آنها حکم میکند که در قالب مبلغ مذهبی باقی بمانند، چرا که از امکانات اجتماعی بسیاری برخوردار میشوند.
مثال واضح این دسته از اشخصاص ، برخی از مدیران رژیم اسلامی یا اشخاص مرتبط با این رژیم خون آشام هستند، آنها به خوبی می دانند این رژیم تا چه حد جنایتکار است و حتی در بین دوستان خود نیز به این معترف هستند، اما منافع آنان در ادامه حیات این رژیم است و لذا براحتی به جامعه خیانت می کنند. مشابه این رفتار را در روحانیون می بینیم. فهمیدن دروغ بودن دین اسلام نیاز به هوش خیلی خیلی بالایی ندارد، و به سبب شناخت کاملی که روحانیون از اسلام دارند، آنها خیلی بهتر از مردم عادی، می دانند که دین آنها دروغی بیش نیست، اما آنها ترجیح می دهند این را انکار کنند و لباس روحانیت را حفظ کنند.
◄ سلمان که بود؟
چیزی که همه بر آن متفق القول هستند، این است که سلمان ، هیربد (آموزگار علوم مذهبی زرتشتی ) بوده است و خانواده او ، بشدت به تحصیل و پیشرفت او اهتمام می ورزیدند.
سلمان فارسی زاده شده در ایران است، درباب محل تولد او احادیث بسیار است، او را متولد رامهرز، کازرون و اصفهان دانسته اند، اما احتمال زیاد او زاده شده در کازرون است، چون در نامه ای که منتسب به علی بن ابی طالب است و بدستور محمد پیامبر نوشته است، محمد به صراحت دستور می دهد که خانواده سلمان در کازرون از پرداخت جزیه به مسلمانان معاف هستند:
"...من از خانواده ی سلمان ذلت در پرداخت جزیه، پرداخت جزیه، خمس، مالیات و سایر هزینه ها و تکالیف مالی را رفع نمودم. ( بحار الانوار ج: 18 ص: 135 و 134- المناقب ج: 1 ص : 111)..."
البته یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان، سلمان را زاده جی در اصفهان ذکر کرده است، و استناد او نیز، حدیثی از ابن عباس است.
راوندی از ابن عباس روایت کرده:
"....سلمان اهل جی در اصفهان بوده، پیش پدر بسیار عزیز بوده، پدرش بزر روستا بوده است، زرتشتی بوده اند، به سمت خدمتکاری آتشکده درآمده و روزی اتفاقی گذرش به کلیسایی می افتد، با دین مسیحی آشنا می شود، سپس به همراه کاروانی به شام میرود، در کلیساهای شهرهای شام، دمشق و موصل با کشیش های متعددی آشنا می شود و اصول دین مسیحیت را می آموزد...."
◄ خلاصه داستان سلمان این است:
بعد از آن سلمان از قافله ای که از حجاز می آمده می شنود که شخصی در مکه ادعای پیامری کرده است. او به همراه قافله ای به سمت مدینه حرکت می کند، اما اعضای آن قافله، او را در راه به عنوان برده می فروشند. او به عنوان یک برده وارد مدینه می شود، درحالی که هنوز حتی اسلام در خود مدینه قوام و استحکامی نداشته است و محمد هنوز اصول دین خود را به کمال نه تعریف کرده بود و نه شکل داده بود.
◄ سلمان قبل از اسلام ، با چند دین دیگر آشنا شده است:
به صورت مشخص می توان دید که سلمان با ادیان زرتشتی ، مانوی (به خاطر نفوذ در ایران آن زمان) و مسیحیت آشنا بوده است.
نکته مهم این است که آشنایی سلمان با آیین مانوی ، او را با ادیان متعددی آشنا می کرده است(از آیین بودا گرفته تا آیین سلوکیان و طایفه اسکندر مقدونی) تا آیین مندوییان.
در مکاتبه ای که بین اسپهبد مازنداران و سلمان فارسی رد و بدل شده ، نشان می دهد که اسپهبد مذکور ، سلمان را مانوی (پیرو آیین مانی) می خواند.
در حقیقت سلمان فارسی، کلکسیونی بی نظیر از اطلاعات در باره ادیان مختلف بوده است.
نکته مهم این است که وقتی یک نفر دیندار، با یک دین جدید آشنا می شود، تازه می فهمد دین خودش مانند آن دین جدید، چقدر مسخره و مزخرف است. تصور کنید یک مسلمان با دین یهودیت آشنا شود، قوانین مسخره این دین، او را به خنده می اندازد و اگر اندک هوشی داشته باشد، به این خواهد اندیشید که دین خود او نیز، دینی ابلهانه است و قوانین مضحک مشابه و داستان های مسخره بسیار دارد.
ضرب المثل معروفی درباره یادگیری زبان های خارجی وجود دارد که می گوید: شما وقتی زبان مادریت را خوب خواهی شناخت که یک زبان دیگر را نیز آموخته باشی.
این گفته درباره ادیان نیز کاملا صدق می کند. لذا ، آشنایی سلمان با چندین دین مختلف، او را به صرافت ایجاد دینی جدید می اندازد و زمانی که خبر ادعای محمد برای پیغمبری را می شنود، فرصت را مناسب می بیند که تازشی بر این فرصت داشته باشد.
نکته مهم دیگر درباره سلمان این است که او به چندین شهر مختلف (شام ، دمشق و ...) در پی آشنایی با آیین مسیحیت مسافرت می کند و بی شک با زیر و بم این آیین ، به خوبی آشنا بوده است.
◄ سلمان ادعا می کند بر اساس سه نشانه، محمد را پیامبر دانسته است:
شاید یکی از مهمترین دلایل قوام اسلام در مدینه، مهر تایید باشد که یک خارجی(سلمان) بر نبوت محمد زد. او با اجرای نقشه ای هوشمندانه، به اهالی مدینه قبولاند که محمد پیامبر خدا است.
طبق روایات متواتر شیعه و سنی ، سلمان فارسی در جمع مسلمانان ادعا می کند که از کشیشان مسیحی شنیده است که پیامبر اسلام، دارای سه صفت زیر است :
"هدیه را میپذیرد، از صدقه نمیخورد، میان دو کتفش مهر نبوت است"
سپس قبل از اینکه سلمان به اسلام ایمان آورد ، به همگان وانمود کرد که مشغول راستی آزمایی محمد است و در روایتی که از ابن عباس به جا مانده است (و همینطور دیگران) می خوانیم که سلمان گفته است:
"من مقداری آذوقه برای خود جمع کرده بودم، چون شام آن روز شد آن را برداشته به نزد رسول خدا(ص) که در قباء بود آمدم و خدمتش شرفیاب شده و بدو عرضه داشتم: من شنیدم شما مرد صالحی هستید و همراهانت مردمی غریب و نیازمند به کمک و همراهی هستند و اینکه مقداری صدقه پیش من بود که چون دیدم شما بدان سزاوارترید آن را به نزد شما آوردم. این را گفتم و آنچه را همراه داشتم پیش آن حضرت نهادم، دیدم آن حضرت به اصحاب خود رو کرده فرمود: بخورید ولی خودش دست دراز نکرد. پیش خود گفتم: این یک نشانه!
پس برگشتم و چند روزی گذشت و رسول خدا(ص) وارد مدینه شد و من نیز دوباره چیزی تهیه کرده، به نزد آن حضرت آمده بدو گفتم: من چون دیدم شما از صدقه چیزی نمیخوری اینک هدیه ای به نزدت آورده ام تا از آن میل فرمایی. دیدم رسول خدا(ص) خودش خورد و به اصحاب نیز دستور داد بخورند. من پیش خود گفتم: این دو نشانه!
سپس روزی به نزد آن حضرت که به قبرستان بقیع به تشییع جنازۀ یکی از اصحاب خود رفته بود آمدم، من دو لباس خشن و زمخت بر تن داشتم و آن حضرت در میان اصحاب نشسته بود، پس من پیش رفته سلام کردم و به پشت سرش پیچیدم تا شاید مهر نبوت را که میان دو شانه آن حضرت بود ببینم. رسول خدا(ص) که متوجه رفتار من شده بود، مقصود مرا دانست و ردای خویش را پس کرد و چشم من به مهر نبوت افتاد."
سپس سلمان مسلمان می شود و محمد از او می خواهد که برای اهالی مدینه ، شرح حال خویش را باز گوید ( تا همه ببینند محمد واقعا پیامبر خدا است و یک زرتشتی که رفته و مسیحی شده است، حال به او ایمان آورده است)
◄ سلمان چه نقشی در اسلام داشته است!؟
بی شک محمد خود در سفرهایی که با کاروان های تجاری داشته است ، یا بحث هایی که با ورقه بن نوفل (پسرعموی مسیحی خدیجه) داشته است، با دین مسیحیت آشنا بوده است، اما بی شک مشاور اصلی محمد برای ساخت دین اسلام، سلمان فارسی بوده است و از همین رو است که محمد درباره سلمان می گوید اگر ابوذر از چیزهایی که سلمان می دانست، اطلاع داشت، کافر می شد!
* احتمال دیدار محمد و سلمان در شام و برنامه ریزی شریرانه برای ساخت دین جدید
درست در زمانی که محمد در قالب کاروان های تجاری به سمت شام می رفته است، سلمان نیز در شام حضور داشته است. احتمالا سلمان در شام با محمد آشنا شده است و با هم بنای ساخت این دین جدید را گذاشته اند.
به نظر می رسد سلمان فارسی در همان جا فکر پیامبر شدن را به سر محمد وارد کرده است و بعد خودش به صورت یک فرد خارجی به این جمع پیوسته تا بتواند مهر تایید بر پیامبری محمد باشد.
◄ نکات تاریک و بسیار شک برانگیز درباره سلمان
نکته شک برانگیز اول : نامه به خط علی بن ابی طالب و به دستور محمد برای امان دادن به خاندان سلمان.
در این امان نامه که قبل زمان قدرت گیری مسلمانان در مدینه (نهم هجری) نوشته شده است، به خانواده سلمان امان می دهد و آنها را از پرداخت پول خراج و جزیه معاف می کند و همینطور برای آنها شرایط ویژه ای را در جامعه در نظر می گیرد.
به نظر می رسد سلمان فارسی از همان زمان، از حمله مسلمانان به ایران باخبر بوده است و می دانسته محمد مترصد فرصت است. براستی چه دلیلی وجود داشته که محمد به سلمان فارسی، چنین باج بدهد؟ جز اینکه سلمان مشاور ارشد او بوده و به او نحوه ساخت دین اسلام را آموخته است؟
در این سند می خوانیم :
بحارالأنوار ج : 18 ص : 135و 134- المناقب ج : 1 ص : 111:
وَ كَتَبَ (ص) عَهْداً لِحَيِّ سَلْمَانَ بِكَازِرُونَ هَذَا كِتَابٌ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ سَأَلَهُ الْفَارِسِيُّ سَلْمَانُ وَصِيَّةً بِأَخِيهِ «مَهَادِ بْنِ فَرُّوخِ بْنِ مَهْيَارَ» وَ أَقَارِبِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ عَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ مَا تَنَاسَلُوا مَنْ أَسْلَمَ مِنْهُمْ وَ أَقَامَ عَلَى دِينِهِ. سَلَامُ اللَّهِ أَحْمَدُ اللَّهَ إِلَيْكُمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَنِي أَنْ أَقُولَ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» أَقُولُهَا وَ آمُرُ النَّاسَ بِهَا وَ الْأَمْرُ كُلُّهُ لِلَّهِ خَلَقَهُمْ وَ أَمَاتَهُمْ وَ هُوَ يَنْشُرُهُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ ثُمَّ ذَكَرَ فِيهِ مِنِ احْتِرَامِ سَلْمَانَ إِلَى أَنْ قَالَ:«وَ قَدْ رَفَعْتُ عَنْهُمْ جَزَّ النَّاصِيَةِ وَ الْجِزْيَةَ وَ الْخُمُسَ وَ الْعُشْرَ وَ سَائِرَ الْمُؤَنِ وَ الْكُلَفِ فَإِنْ سَأَلُوكُمْ فَأَعْطُوهُمْ وَ إِنِ اسْتَغَاثُوا بِكُمْ فَأَغِيثُوهُمْ وَ إِنِ اسْتَجَارُوا بِكُمْ فَأَجِيرُوهُمْ وَ إِنْ أَسَاءُوا فَاغْفِرُوا لَهُمْ وَ إِنْ أُسِيءَ إِلَيْهِمْ فَامْنَعُوا عَنْهُمْ وَ لْيُعْطُوا مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فِي كُلِّ سَنَةٍ مِائَتَيْ حُلَّةٍ وَ مِنَ الْأَوَاقِي مِائَةً فَقَدِ اسْتَحَقَّ سَلْمَانُ ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ.»ثُمَّ دَعَا لِمَنْ عَمِلَ بِهِ وَ دَعَا عَلَى مَنْ أَذَاهُمْ وَ كَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.
ترجمه : .... من از خانواده ی سلمان ذلت در پرداخت جزیه، پرداخت جزیه، خمس، مالیات و سایر هزینه ها و تکالیف مالی را رفع نمودم.
پیامبر(ص) امر کرد که اگر خانواده ی سلمان چیزی از شما خواستند به آنها عطا کنید و اگر نزد شما دادخواهی کردند به داد آنها برسید و اگر به شما پناه آوردند به آنها پناه دهید و اگر خطایی مرتکب شدند از خطای آنها در گذرید و اگر بدی به آنها شد مانع شوید و هر سال از بیت المال مسلمین دویست جامه و صد اواقی به آنها عطا کنید. به تحقیق سلمان از جانب رسول خدا مستحق چنین عنایتی شد. سپس رسول خدا برای کسانی که به این عهد عمل کند دعا و کسی که آنها را بیازارد نفرین کرد. کتابت این نامه را امیر المومنین علی (ع) بر عهده داشت.
نکته شک برانگیز دوم:
چرا در سوره نحل آیه 103، عملا قرآن به این ادعای مخالفین پاسخ می دهد که قران توسط سلمان به محمد آموزش داده نشده است ، چرا که قران عربی است و سلمان عجمی ؟
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ.
ما مىدانيم كه آنها مىگويند: «اين آيات را انسانی به او تعليم مىدهد!» در حالی كه زبان كسی كه اينها را به او نسبت مىدهند عجمی است؛ ولی اين (قرآن)، زبان عربی آشكار است!
این آیه مهر تاییدی بر این است که اعراب معتقد بوده اند سلمان فارسی این دین جدید را به محمد می آموزد.
نکته شک برانگیز سوم :
چگونه سلمان فارسی، به راحتی و تسلط به زبان عربی سخن می گفته است؟!
نکته شک برانگیز چهارم:
تا زمانی که سلمان به محمد می پیوندد، تعداد مسلمین بسیار بسیار اندک است، اما با پیوستن سلمان به محمد، این تعداد بشدت افزایش می یابد. این نشان میدهد محمد با حضور استادش، بسیار بهتر عمل می کرده است!
◄ دستوراتی که از ایران باستان و توسط سلمان، به اسلام وارد شده است:
* پل صراط (در زرتشتی به همین شکل موجود است!)
* نماز (دقیقا به همین شکل پنج گانه در زرتشتی موجود است)
* معراج محمد (به مانند عروج میترا در آیین مهر پرستی!)
* نگرش به وجود روح در اسلام، به مانند آیین زرتشتی است.
* وجود محراب در مساجد که به مانند (مهرابه) آیین مهر پرستی است.
* وجود تسبیح که از آیین بودا گرفته شده (آشنایی سلمان با مانوی، آشنایی با بوداییسم را نیز در پی داشته است، چه آنکه آیین مانوی، ارتباط تنگاتنگی با بودایسم دارد)
توجه به جمیع نکات مطرح شده در این نوشتار، ما را به جمع بندی می رساند که سلمان فارسی، به شکل مشاور در سایه، شاید نقشی بالاتر از محمد در شکل گیری اسلام بازی کرده است.
...
در این نوشتار ، به بررسی نقش سلمان فارسی در شکل گیری اسلام خواهم پرداخت ، کمی متن طولانی است، اما مطمین هستم از خواندن آن لذت خواهید برد و باور دارم جمع نکات مطرح شده در این نوشتار، شما را عمیقا به فکر فرو خواهد برد.
◄ محمد پیامبر، در حدیثی معروف، درباره سلمان می گوید:
“اگر چیزهایی که سلمان می داند ، ابوذر می دانست ، کافر می شد. “
ابوذر یکی از مهمترین صحابه محمد است، پنجمین نفری است که اسلام آورده است و تا آخر عمر نیز قناعت پیشه کرد و مانند دیگر مسلمین ، غرق فساد و مال دنیا نشد. به دیگر عبارت، ابوذر یک معتقد واقعی به محمد است و هیچ شکی به محمد و پیامبری او نداشته است؛ استحکام ایمان او تا آنجاست که حتی بعد از مرگ محمد و غارت ایران توسط اعراب و بدست آوردن ثروت فروان ، او همچنان زندگی ساده خویش را حفظ کرده است.
براستی مگر سلمان چه می دانسته است که ابوذر با آن استحکام ایمان، در صورت آگاهی از آن کافر می شده است ؟!
◄ برای شناخت سلمان ، ابتدا بایسته و شایسته است که چند نکته اساسی را در رابطه با تاریخ ساسانیان بدانیم:
در دوره ساسانیان ، دین زرتشتی به دین رسمی جامعه تبدیل شد (شرایطی مشابه شرایط کنونی اسلام در ایران) و روحانیون این دین ، از قدرت بسیار زیادی در جامعه برخوردار شدند .ناگفته نماند که شاهان ساسانی بنا به منافع خود در زمان مشخص، رویکرد و یا سختگیری در قبال دیگر ادیان در پیش می گرفتند.
به عنوان مثال قباد یکم از مزدک حمایت کرد ولی انوشیروان مزدک و تمام پیروانش را کشت. یا می بینیم که شاهپور یکم از مانی حمایت کرد، اما بهرام دوم او را کشت!
◄ دلیل شاهان ساسانی برای تساهل و آزاد گذاشتن پیروان دیگر مذاهب (مخالفت با خواسته موبدان) :
این بود که طبقه بسیار قدرتمند موبدان (آسروان) در زمان ساسانیان وجود داشته است، این طبقه مقتدر بسیاری از اوقات نفوذی بیشتر از شاه داشته است و لذا رقیبی قدر در عرصه سیاست گذاری آن دوران ، محسوب می شده است.با آزاد گذاشتن پیروان دیگر مذاهب، در حقیقت طبقه موبدان را محدود می کرده اند
◄ چرا شاهان ساسانی گاهی بر پیروان دیگر مذاهب سختگیری می کردند و مطابق نظر موبدان عمل می کردند؟
ایران در آن زمان، رقیب جدی به نام روم داشت که دین رسمی کشور آنها ، مسیحیت بود. با توجه به اینکه برخی پیرو دین مسیح در ایران آن روزگار نیز وجود داشت، وجود دین رسمی زرتشت می توانست به ایجاد اتحاد در جامعه برای مقابله با روم منجر شود.
◄ چرای شکل گیری ادیان جدید در زمان ساسانیان (مانی، مزدک و در نهایت اسلام)
در زمان ساسانیان ، ما شاهد به وجود آمدن چندین دین جدید بودیم، که حداقل دو تا از آنان از اهمیت تاریخی بسیار برخوردار هستند، یکی آیین مزدکی و دیگری آیین مانی.
شاید مهمترین دلیل ادیان در زمان ساسانیان این باشد که ساسانیان بعد از شکل گیری دین مسیح به حکمرانی در ایران می پرداختند و در آیین مسیحیت، تاکید شده که بعد از مسیح یک (فارقلیط) ظهور خواهد کرد. (بعضا مسیح را فارقلیط اول می دانند و فارقلیط بعدی را خاتم پیامبران)
به دیگر عبارت، عیسی به پیروانش وعده داده است که بعد از من یک پیامبر موعود خواهد آمد که خاتم پیامبران است.
در یک کلام ، وجود مفهومی به نام فارقلیط، باعث شد که در آن دوران افراد زیادی به صرافت، ایجاد دین جدید و معرفی خود، به نام پیامبر موعود عیسی بکنند. محققین، تعداد ادیانی که در زمان ساسانی ایجاد شدند را بسیار زیاد ارزیابی می کنند، اما عموم آنها موفق به استحکام دین خود نشدند.
* نفوذ گسترده مسیحیت ، باعث شده است که ادعای وجود خاتم پیامبران ، بشدت متعبر شود و این اعتبار، وسوسه گسترده ای ایجاد کرده که افراد بسیاری فاصله بین عیسی و محمد به ادعای پیامبری بپردازند، چرا که می توانسته اند با تکیه بر این ادعا، اعتبار اولیه ای را کسب کنند.
* در این میان، باید به این نکته توجه داشت که سلمان فارسی با اطلاع از این نکته و آشنایی با ادیان متعدد، براحتی در صدد ایجاد دین جدیدی برآمده باشد.
* شاید معروف ترین کسی که چنین کرد، مانی باشد. او خود را فارقلیط خواند، سپس مزدک با ایجاد تغییراتی در دین مانی، دست به چنین اقدامی زد ولی هر دو نفر، ناموفق باقی ماندند ولی در آخر سر، این محمد بن عبدالله بود که در شبه جزیره عربستان موفق شد این پیامبری خود را جا بیاندازد.
◄ طبقات اجتماعی در دوران ساسانیان
در دوره ساسانی ، مردم جامعه به چهار گروه تقسیم می شدند:
* روحانیون یا آسروان
* جنگیان یا ارتیشتاران
* مستخدمین اداراتی یا دبیران توده ملت (روستائیان و صنعتگران و شهریان)
* توده ملت
◄ نکته های قابل توجه در ساختار اجتماعی آن دوران :
* امکان این وجود نداشته که کسی از یک طبقه به طبقه دیگر منتقل شود، یعنی یک کشاور همیشه کشاورز باقی می مانده است، و البته فرزندان او نیز کشاورز باقی می مانده اند و کسی که مثلا پدرش کشاورز بوده است، اجازه نداشته است به شغل دیگری در طبقه دیگری اهتمام ورزد.
* تحصیل صرفا برای طبقه خاصی بوده و توده مردم اجازه تحصیل نداشته اند.
◄ مانی که بوده است؟
مانی چهارصد سال قبل از پیامبر اسلام می زیسته است، او از تلفیق ادیان زرتشتی، مسیحیت، بودایی و آیین اسکندر مقدونی، و دین مندائیان توانست دین جدیدی را عرضه کند. در حقیقت او شاید بعد از محمد موفق ترین کسی باشد که از داستان پیامبر خاتم النبیین، توانست استفاده کند و خودش را پیامبر معرفی کند. (دقیقا همان کاری که محمد انجام داد)
می دانیم که مانی در دوران ساسانیان ، گسترش بسیار یافت چرا که در دوره ای مورد حمایت بی دریغ پادشاهان ساسانی قرار گرفت و حتی بعد از کاهش پیروان این آیین، بسیاری از عقاید این آیین در دین مسیحیت بروز پیدا کرد.
بعد از مانی ، مزدک تلاش کرد با استفاده از افکار مانی و تحریک توده مردم و برابر خواندن همه، به ایجاد آیین جدیدی بپردازد که البته به شدت سرکوب شد.
◄ چرا شناخت مزدک، مانی و سلمان، به ما کمک می کند که داستان خلق دین اسلام را به خوبی بشناسیم؟
مانی و مزدک قد علم کردند، چرا که مسیح گفته بود بعد از من پیامبری خواهد آمد که خاتم النبین است
نکته ای که نباید از نظر دور داشت، اینست که عموم کسانی که به سمت روحانی، آخوند یا مبلغ مذهبی در میآیند، بعد از مدتی در میابند که آن مذهب، دروغ و سرابی بیش نیست، اما منافع آنها حکم میکند که در قالب مبلغ مذهبی باقی بمانند، چرا که از امکانات اجتماعی بسیاری برخوردار میشوند.
مثال واضح این دسته از اشخصاص ، برخی از مدیران رژیم اسلامی یا اشخاص مرتبط با این رژیم خون آشام هستند، آنها به خوبی می دانند این رژیم تا چه حد جنایتکار است و حتی در بین دوستان خود نیز به این معترف هستند، اما منافع آنان در ادامه حیات این رژیم است و لذا براحتی به جامعه خیانت می کنند. مشابه این رفتار را در روحانیون می بینیم. فهمیدن دروغ بودن دین اسلام نیاز به هوش خیلی خیلی بالایی ندارد، و به سبب شناخت کاملی که روحانیون از اسلام دارند، آنها خیلی بهتر از مردم عادی، می دانند که دین آنها دروغی بیش نیست، اما آنها ترجیح می دهند این را انکار کنند و لباس روحانیت را حفظ کنند.
◄ سلمان که بود؟
چیزی که همه بر آن متفق القول هستند، این است که سلمان ، هیربد (آموزگار علوم مذهبی زرتشتی ) بوده است و خانواده او ، بشدت به تحصیل و پیشرفت او اهتمام می ورزیدند.
سلمان فارسی زاده شده در ایران است، درباب محل تولد او احادیث بسیار است، او را متولد رامهرز، کازرون و اصفهان دانسته اند، اما احتمال زیاد او زاده شده در کازرون است، چون در نامه ای که منتسب به علی بن ابی طالب است و بدستور محمد پیامبر نوشته است، محمد به صراحت دستور می دهد که خانواده سلمان در کازرون از پرداخت جزیه به مسلمانان معاف هستند:
"...من از خانواده ی سلمان ذلت در پرداخت جزیه، پرداخت جزیه، خمس، مالیات و سایر هزینه ها و تکالیف مالی را رفع نمودم. ( بحار الانوار ج: 18 ص: 135 و 134- المناقب ج: 1 ص : 111)..."
البته یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان، سلمان را زاده جی در اصفهان ذکر کرده است، و استناد او نیز، حدیثی از ابن عباس است.
راوندی از ابن عباس روایت کرده:
"....سلمان اهل جی در اصفهان بوده، پیش پدر بسیار عزیز بوده، پدرش بزر روستا بوده است، زرتشتی بوده اند، به سمت خدمتکاری آتشکده درآمده و روزی اتفاقی گذرش به کلیسایی می افتد، با دین مسیحی آشنا می شود، سپس به همراه کاروانی به شام میرود، در کلیساهای شهرهای شام، دمشق و موصل با کشیش های متعددی آشنا می شود و اصول دین مسیحیت را می آموزد...."
◄ خلاصه داستان سلمان این است:
بعد از آن سلمان از قافله ای که از حجاز می آمده می شنود که شخصی در مکه ادعای پیامری کرده است. او به همراه قافله ای به سمت مدینه حرکت می کند، اما اعضای آن قافله، او را در راه به عنوان برده می فروشند. او به عنوان یک برده وارد مدینه می شود، درحالی که هنوز حتی اسلام در خود مدینه قوام و استحکامی نداشته است و محمد هنوز اصول دین خود را به کمال نه تعریف کرده بود و نه شکل داده بود.
◄ سلمان قبل از اسلام ، با چند دین دیگر آشنا شده است:
به صورت مشخص می توان دید که سلمان با ادیان زرتشتی ، مانوی (به خاطر نفوذ در ایران آن زمان) و مسیحیت آشنا بوده است.
نکته مهم این است که آشنایی سلمان با آیین مانوی ، او را با ادیان متعددی آشنا می کرده است(از آیین بودا گرفته تا آیین سلوکیان و طایفه اسکندر مقدونی) تا آیین مندوییان.
در مکاتبه ای که بین اسپهبد مازنداران و سلمان فارسی رد و بدل شده ، نشان می دهد که اسپهبد مذکور ، سلمان را مانوی (پیرو آیین مانی) می خواند.
در حقیقت سلمان فارسی، کلکسیونی بی نظیر از اطلاعات در باره ادیان مختلف بوده است.
نکته مهم این است که وقتی یک نفر دیندار، با یک دین جدید آشنا می شود، تازه می فهمد دین خودش مانند آن دین جدید، چقدر مسخره و مزخرف است. تصور کنید یک مسلمان با دین یهودیت آشنا شود، قوانین مسخره این دین، او را به خنده می اندازد و اگر اندک هوشی داشته باشد، به این خواهد اندیشید که دین خود او نیز، دینی ابلهانه است و قوانین مضحک مشابه و داستان های مسخره بسیار دارد.
ضرب المثل معروفی درباره یادگیری زبان های خارجی وجود دارد که می گوید: شما وقتی زبان مادریت را خوب خواهی شناخت که یک زبان دیگر را نیز آموخته باشی.
این گفته درباره ادیان نیز کاملا صدق می کند. لذا ، آشنایی سلمان با چندین دین مختلف، او را به صرافت ایجاد دینی جدید می اندازد و زمانی که خبر ادعای محمد برای پیغمبری را می شنود، فرصت را مناسب می بیند که تازشی بر این فرصت داشته باشد.
نکته مهم دیگر درباره سلمان این است که او به چندین شهر مختلف (شام ، دمشق و ...) در پی آشنایی با آیین مسیحیت مسافرت می کند و بی شک با زیر و بم این آیین ، به خوبی آشنا بوده است.
◄ سلمان ادعا می کند بر اساس سه نشانه، محمد را پیامبر دانسته است:
شاید یکی از مهمترین دلایل قوام اسلام در مدینه، مهر تایید باشد که یک خارجی(سلمان) بر نبوت محمد زد. او با اجرای نقشه ای هوشمندانه، به اهالی مدینه قبولاند که محمد پیامبر خدا است.
طبق روایات متواتر شیعه و سنی ، سلمان فارسی در جمع مسلمانان ادعا می کند که از کشیشان مسیحی شنیده است که پیامبر اسلام، دارای سه صفت زیر است :
"هدیه را میپذیرد، از صدقه نمیخورد، میان دو کتفش مهر نبوت است"
سپس قبل از اینکه سلمان به اسلام ایمان آورد ، به همگان وانمود کرد که مشغول راستی آزمایی محمد است و در روایتی که از ابن عباس به جا مانده است (و همینطور دیگران) می خوانیم که سلمان گفته است:
"من مقداری آذوقه برای خود جمع کرده بودم، چون شام آن روز شد آن را برداشته به نزد رسول خدا(ص) که در قباء بود آمدم و خدمتش شرفیاب شده و بدو عرضه داشتم: من شنیدم شما مرد صالحی هستید و همراهانت مردمی غریب و نیازمند به کمک و همراهی هستند و اینکه مقداری صدقه پیش من بود که چون دیدم شما بدان سزاوارترید آن را به نزد شما آوردم. این را گفتم و آنچه را همراه داشتم پیش آن حضرت نهادم، دیدم آن حضرت به اصحاب خود رو کرده فرمود: بخورید ولی خودش دست دراز نکرد. پیش خود گفتم: این یک نشانه!
پس برگشتم و چند روزی گذشت و رسول خدا(ص) وارد مدینه شد و من نیز دوباره چیزی تهیه کرده، به نزد آن حضرت آمده بدو گفتم: من چون دیدم شما از صدقه چیزی نمیخوری اینک هدیه ای به نزدت آورده ام تا از آن میل فرمایی. دیدم رسول خدا(ص) خودش خورد و به اصحاب نیز دستور داد بخورند. من پیش خود گفتم: این دو نشانه!
سپس روزی به نزد آن حضرت که به قبرستان بقیع به تشییع جنازۀ یکی از اصحاب خود رفته بود آمدم، من دو لباس خشن و زمخت بر تن داشتم و آن حضرت در میان اصحاب نشسته بود، پس من پیش رفته سلام کردم و به پشت سرش پیچیدم تا شاید مهر نبوت را که میان دو شانه آن حضرت بود ببینم. رسول خدا(ص) که متوجه رفتار من شده بود، مقصود مرا دانست و ردای خویش را پس کرد و چشم من به مهر نبوت افتاد."
سپس سلمان مسلمان می شود و محمد از او می خواهد که برای اهالی مدینه ، شرح حال خویش را باز گوید ( تا همه ببینند محمد واقعا پیامبر خدا است و یک زرتشتی که رفته و مسیحی شده است، حال به او ایمان آورده است)
◄ سلمان چه نقشی در اسلام داشته است!؟
بی شک محمد خود در سفرهایی که با کاروان های تجاری داشته است ، یا بحث هایی که با ورقه بن نوفل (پسرعموی مسیحی خدیجه) داشته است، با دین مسیحیت آشنا بوده است، اما بی شک مشاور اصلی محمد برای ساخت دین اسلام، سلمان فارسی بوده است و از همین رو است که محمد درباره سلمان می گوید اگر ابوذر از چیزهایی که سلمان می دانست، اطلاع داشت، کافر می شد!
* احتمال دیدار محمد و سلمان در شام و برنامه ریزی شریرانه برای ساخت دین جدید
درست در زمانی که محمد در قالب کاروان های تجاری به سمت شام می رفته است، سلمان نیز در شام حضور داشته است. احتمالا سلمان در شام با محمد آشنا شده است و با هم بنای ساخت این دین جدید را گذاشته اند.
به نظر می رسد سلمان فارسی در همان جا فکر پیامبر شدن را به سر محمد وارد کرده است و بعد خودش به صورت یک فرد خارجی به این جمع پیوسته تا بتواند مهر تایید بر پیامبری محمد باشد.
◄ نکات تاریک و بسیار شک برانگیز درباره سلمان
نکته شک برانگیز اول : نامه به خط علی بن ابی طالب و به دستور محمد برای امان دادن به خاندان سلمان.
در این امان نامه که قبل زمان قدرت گیری مسلمانان در مدینه (نهم هجری) نوشته شده است، به خانواده سلمان امان می دهد و آنها را از پرداخت پول خراج و جزیه معاف می کند و همینطور برای آنها شرایط ویژه ای را در جامعه در نظر می گیرد.
به نظر می رسد سلمان فارسی از همان زمان، از حمله مسلمانان به ایران باخبر بوده است و می دانسته محمد مترصد فرصت است. براستی چه دلیلی وجود داشته که محمد به سلمان فارسی، چنین باج بدهد؟ جز اینکه سلمان مشاور ارشد او بوده و به او نحوه ساخت دین اسلام را آموخته است؟
در این سند می خوانیم :
بحارالأنوار ج : 18 ص : 135و 134- المناقب ج : 1 ص : 111:
وَ كَتَبَ (ص) عَهْداً لِحَيِّ سَلْمَانَ بِكَازِرُونَ هَذَا كِتَابٌ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ سَأَلَهُ الْفَارِسِيُّ سَلْمَانُ وَصِيَّةً بِأَخِيهِ «مَهَادِ بْنِ فَرُّوخِ بْنِ مَهْيَارَ» وَ أَقَارِبِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ عَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ مَا تَنَاسَلُوا مَنْ أَسْلَمَ مِنْهُمْ وَ أَقَامَ عَلَى دِينِهِ. سَلَامُ اللَّهِ أَحْمَدُ اللَّهَ إِلَيْكُمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَنِي أَنْ أَقُولَ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» أَقُولُهَا وَ آمُرُ النَّاسَ بِهَا وَ الْأَمْرُ كُلُّهُ لِلَّهِ خَلَقَهُمْ وَ أَمَاتَهُمْ وَ هُوَ يَنْشُرُهُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ ثُمَّ ذَكَرَ فِيهِ مِنِ احْتِرَامِ سَلْمَانَ إِلَى أَنْ قَالَ:«وَ قَدْ رَفَعْتُ عَنْهُمْ جَزَّ النَّاصِيَةِ وَ الْجِزْيَةَ وَ الْخُمُسَ وَ الْعُشْرَ وَ سَائِرَ الْمُؤَنِ وَ الْكُلَفِ فَإِنْ سَأَلُوكُمْ فَأَعْطُوهُمْ وَ إِنِ اسْتَغَاثُوا بِكُمْ فَأَغِيثُوهُمْ وَ إِنِ اسْتَجَارُوا بِكُمْ فَأَجِيرُوهُمْ وَ إِنْ أَسَاءُوا فَاغْفِرُوا لَهُمْ وَ إِنْ أُسِيءَ إِلَيْهِمْ فَامْنَعُوا عَنْهُمْ وَ لْيُعْطُوا مِنْ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فِي كُلِّ سَنَةٍ مِائَتَيْ حُلَّةٍ وَ مِنَ الْأَوَاقِي مِائَةً فَقَدِ اسْتَحَقَّ سَلْمَانُ ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ.»ثُمَّ دَعَا لِمَنْ عَمِلَ بِهِ وَ دَعَا عَلَى مَنْ أَذَاهُمْ وَ كَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.
ترجمه : .... من از خانواده ی سلمان ذلت در پرداخت جزیه، پرداخت جزیه، خمس، مالیات و سایر هزینه ها و تکالیف مالی را رفع نمودم.
پیامبر(ص) امر کرد که اگر خانواده ی سلمان چیزی از شما خواستند به آنها عطا کنید و اگر نزد شما دادخواهی کردند به داد آنها برسید و اگر به شما پناه آوردند به آنها پناه دهید و اگر خطایی مرتکب شدند از خطای آنها در گذرید و اگر بدی به آنها شد مانع شوید و هر سال از بیت المال مسلمین دویست جامه و صد اواقی به آنها عطا کنید. به تحقیق سلمان از جانب رسول خدا مستحق چنین عنایتی شد. سپس رسول خدا برای کسانی که به این عهد عمل کند دعا و کسی که آنها را بیازارد نفرین کرد. کتابت این نامه را امیر المومنین علی (ع) بر عهده داشت.
نکته شک برانگیز دوم:
چرا در سوره نحل آیه 103، عملا قرآن به این ادعای مخالفین پاسخ می دهد که قران توسط سلمان به محمد آموزش داده نشده است ، چرا که قران عربی است و سلمان عجمی ؟
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ.
ما مىدانيم كه آنها مىگويند: «اين آيات را انسانی به او تعليم مىدهد!» در حالی كه زبان كسی كه اينها را به او نسبت مىدهند عجمی است؛ ولی اين (قرآن)، زبان عربی آشكار است!
این آیه مهر تاییدی بر این است که اعراب معتقد بوده اند سلمان فارسی این دین جدید را به محمد می آموزد.
نکته شک برانگیز سوم :
چگونه سلمان فارسی، به راحتی و تسلط به زبان عربی سخن می گفته است؟!
نکته شک برانگیز چهارم:
تا زمانی که سلمان به محمد می پیوندد، تعداد مسلمین بسیار بسیار اندک است، اما با پیوستن سلمان به محمد، این تعداد بشدت افزایش می یابد. این نشان میدهد محمد با حضور استادش، بسیار بهتر عمل می کرده است!
◄ دستوراتی که از ایران باستان و توسط سلمان، به اسلام وارد شده است:
* پل صراط (در زرتشتی به همین شکل موجود است!)
* نماز (دقیقا به همین شکل پنج گانه در زرتشتی موجود است)
* معراج محمد (به مانند عروج میترا در آیین مهر پرستی!)
* نگرش به وجود روح در اسلام، به مانند آیین زرتشتی است.
* وجود محراب در مساجد که به مانند (مهرابه) آیین مهر پرستی است.
* وجود تسبیح که از آیین بودا گرفته شده (آشنایی سلمان با مانوی، آشنایی با بوداییسم را نیز در پی داشته است، چه آنکه آیین مانوی، ارتباط تنگاتنگی با بودایسم دارد)
توجه به جمیع نکات مطرح شده در این نوشتار، ما را به جمع بندی می رساند که سلمان فارسی، به شکل مشاور در سایه، شاید نقشی بالاتر از محمد در شکل گیری اسلام بازی کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر