پس
از گزارش تارنمای بی بی سی از کشف چند برگ از نسخهای بسیار قدیمی از قرآن
در آلمان و گمانه زنی های بدون منبع و استدلال درست درباره نویسنده این
برگ ها، ب. بی نیاز داریوش نویسنده و مترجم چندین کتاب در رابطه با تاریخ
اسلام شناسی نوین و آکادمیک، مقاله ای در
همین رابطه نوشته است که در پایین و پس از این مقدمه کوتاه آورده خواهد شد.
برای خواندن خود گزارش تارنمای بی بی سی نیز به لینکی که در پایان این
مقاله قرار داده شده است مراجعه نمایید.
فقط بطور خلاصه اینکه آنچه که از این تحقیقات تاکنون بدست آمده و می آید این است که بدلایلی تاریخ اسلام توسط امویان و سلسله عباسیان بنا به نیاز حکومتی آنان دست کاری شده است و تاریخ سنتی اسلام که توسط تاریخ نگاران اسلامی پس از دو قرن یعنی در زمان عباسیان نوشته شده است با تاریخ و روند واقعی اسلام همخوانی ندارد و همین امر پرسش های فراوانی را برای محققین نوین اسلام شناسی مطرح کرده است که تاکنون بسیاری از آنها بدون پاسخ مانده است. لذا این پژوهشگران نوین اسلام شناس با تکیه بر یافته های تاریخی متعدد در چند قرن اخیر در پی باز سازی تاریخ واقعی اسلام و حتی ایران دوران ساسانیان رفته اند تا پاسخی مناسب، منطقی و استوار بر حقایق تاریخی برای این پرسش ها پیدا نمایند.
هياهوی پيرامون تعيين تاريخ قرآن توبينگن، ب. بینياز (داريوش)
اين امکان برای پژوهشگران اناره باز است که شايد مسلمانان نيز مانند مسيحيان روزی اسناد واقعی شکلگيری دين خود را کشف کنند و خواهند ديد که تاريخ اسلام مانند تاريخ مسيحيت يک تاريخ ساختگی و دروغين است که توسط حاکميت پيروزمند نوشته شده است
در هفتههای گذشته، يک بار ديگر، برگههای يک قرآنِ کهن که در اختيار دانشگاه توبينگن هستند، مورد آزمايش کربن ۱۴ قرار گرفتهاند و اين بار گفته شده که احتمالن اين قرآن حدود ۲۰ تا ۴۰ سال (۶۴۹-۶۷۵ م.) پس از مرگ پيامبر اسلام نگارش شده است [در گذشته گفته بودند که متعلق به سدة ۹ ميلادی است]. در اين ميان دوستانی از من که مترجم آثار پژوهشگران «اناره» [اناره به عربی تقريبن «روشنگری» معنی میدهد] هستم، پرسيدهاند که اين پژوهشگران در اين باره چه میگويند.
زيرا چنين هياهوهايی که احتمالن به گونهای با سياست گره خوردهاند، دست کم برای پژوهشگران «اناره» تهی از اهميت است [بی بی سی حتا از نگارش يا جمعآوری احتمالی قرآن توسط علی ابن ابی طالب گزارش میدهد!!]. زيرا طبق اسناد و مدارکِ اين پژوهشگران، جنبش قرآنی و فروپاشی ساسانی دو مسير جداگانه بودهاند و در آغاز ربطی به يکديگر نداشتهاند. به سخن ديگر، افتادن قدرت سياسی - به ويژه در ايران- به دست عربها يک روند سياسیِ ناشیِ از بحرانهای سياسی- نظامی و از بين رفتن مشروعيتِ سياسی ساسانيان بود، درحالی که جنبش قرآنی يک طيف بسيار گسترده را در برمیگرفت که رگههای صوفیگری غربی و شرقی (سوری و خراسانی)، گنوسی (به ويژه مندايی)، مسيحی و يهودی داشت و اين خاستگاه اين جنبش در ميانرودان و خراسان بزرگ بوده است [نه شبه جزيره عربستان/ مکه]. تازه با استحکام قدرتِ سياسی عربها در زمان عبدالملک مروان و به ويژه پسرش وليد بود که حاکمان عرب به فکرِ يک ايدئولوژی دولتی افتادند. عجيب نيست که همواره، از همان آغاز، ميان حاکميت جديد و پيروانِ جنبشِ قرآنی نه تنها اصطکاکها بلکه درگيریهای شديد وجود داشته است. ولی سرانجام حاکميت عربها موفق شد با کمک بوروکراسی به جا مانده از ساسانيان در زمان خلفای عباسی جنبش قرآنی را تمامن از آن خود کند و به ايدئولوژی خود تبديل گرداند و بسياری از سران اين جنبش قرآنی را از طريقِ دستگاههای سرکوبش مانند «ديوان زنادقه» يا از بين ببرد يا جذبِ خود کند. از اين رو، اين امکان برای پژوهشگران اناره باز است که شايد مسلمانان نيز مانند مسيحيان روزی اسنادِ واقعی شکلگيری دين خود را کشف کنند (مانند «کتابخانه»ی نجع حمادی در سال ۱۹۴۵ و طومارهای بحرالميت در سالهای ميان ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۶ م.) و خواهند ديد که تاريخ اسلام مانند تاريخ مسيحيت يک تاريخ ساختگی و دروغين است (۱) که توسط حاکميت پيروزمند نوشته شده است.
تصويری کلی از شکلگيری اسلام از منظرِ پژوهشگران اناره
۱- دينِ دولتی در زمان ساسانيان، زرتشتی بود [طبعن خوانش معينی از آن] ولی اين دين در اين روزگار دين چيره و دين اکثريتِ مردم قلمرو ساسانی نبوده است. بخشِ بزرگی از جمعيت قلمروی ساسانی بودايی (در شرق ايران)، مسيحی (نستوری و منوفيزيت در غربِ قلمرو ساسانی)، مانوی، مزدکی، مندايی و ديگر شاخههای گنوسی بودند.
۲- جنگهای فرسايشی خسرو دوم عليه بيزانس (۶۰۳ تا ۶۲۸) باعث شد (۲) که شيرازة اقتصادی، سياسی و نظامیِ ساسانی طی اين ۲۵ سال جنگ خانمان برانداز از هم پاشيده شود. تير خلاص به پادشاهی ساسانی را هراکليوس رها کرد: شکست ايران در ارمنستان از بيزانس (۶۲۲ ميلادی که بعدها به «هجرت» محمد تبديل شد) و سرانجام شکست قطعی ايران در نينوا (۶۲۸) از بيرانس.
۳- پس از شکست سال ۶۲۸، حاکميت ساسانی آن چنان دچار بحران شد که تا روی کار آمدن يزدگرد سوم (۶۳۲- ۶۵۱ م.) ۹ شاه برای کنترل اوضاع برگزيده شدند که البته هيچ کدام نتوانستند بحران را فروکش کنند.
۴- انتخاب يزدگرد سوم به عنوان شاه ايران - نوة ۲۱ سالة خسرو دوم که مادرش مسيحی بود- توانست اندکی شرايط را آرام کند. ولی در بسياری از استانهای ايران، قدرتهای محلی توانستند خود را از قدرت مرکزی مستقل کنند: دورهی آشوب و فترت. به ويژه غرب (ميانرودان) و شرقِ (خراسان بزرگ) ايران در وضعيتِ آشوب به سر میبردند.
۵- ديوانسالاری ساسانی برای جلوگيری از فروپاشی کاملِ قلمرو سرانجام مجبور شد، معاويه (ماآويا) را در داربگرد فارس به سمتِ «اميرالمؤمنين» [يعنی رئيس تأمينات] برگزيند و مسئوليت آرامش قلمرو ساسانی را به او بدهد، زيرا غربِ قلمروی ساسانی و شرقِ آن بيشترين شورشها و سرکشیها را از سر میگذراندند.
۶- جنبش قرآنی يک جنبش دينی بود (تلفيقی از گنوسيسم ميانرودانی- خراسانی، مسيحيت و يهوديت) که در ميانرودان و خراسان بزرگ شکل گرفته بود و اساسن ربطی به قدرتگيری سياسی معاويه نداشت. به سخن ديگر، اين احتمال وجود دارد که بخشی از متونِ قرآنی، بنا بر اين ارزيابی، پيشاز سالِ ۶۱۰ ميلادی، سال «بعثت پيامبر»، نوشته شده باشند.
۷- حکومتِ عربها (در آغاز معاويه) اساسن يک حکومتِ عرفی بود و دينِ معينی را نمايندگی نمیکرد. اگرچه خودِ معاويه به مسيحيت گرايش داشت. هم به دليل سنگنبشتة حمام قدره (در اردن) و هم به اين دليل که همة سرانِ حکومتش در سوريه مسيحی بودند.
۸- حکومتِ عربها برای پيشبرد اهداف سياسی خود به يک هويتِ «ايدئولوژيکی» نيازمند بود که مستقل از مسيحيت و يهوديت باشد. همين ضرورت باعث شد که حاکمان نوين (عربها)، جنبش قرآنی و به طبع آن متونِ آنها را از آن خود کنند. اين ايدئولوژی میبايستی يک هويت مستقل - مستقل از مسيحيان و يهوديان- میداشت، که سرانجام چنين شد.
۹- از زمان عبدالملک مروان و به ويژه حاکميت پسرش وليد، جنبش قرآنی به تدريج به غصبِ حاکميت در آمد. از اين پس، پيروان جنبش قرآنی از سوی حاکميت شديدن سرکوب شدند ولی متون دينی آنها به عنوان «ايدئولوژی» حاکميت آرام آرام صيقل يافت و به جزء لاينفکِ حکومت تبديل گرديد (اوج اين تصرفِ ايدئولوژيک در دورة خلفای عباسی بود).
۱۰- سرانجام اين که ما تا کنون هيچ سنگ، استخوان، پاپيروس، برگ درخت خرما نيافتهايم که نشان بدهند، الهامات محمد بر روی آن حک شده باشند [آن گونه که روايات اسلامی میگويند].
۱۱- پژوهشگران اناره بر اين نظرند که متونِ قرآنی در ابتدا نه به زبان عربی بلکه به زبان آرامی - سُريانی نوشته شده بودند. زيرا زبان و خطِ عربی محصولِ دو سه دهه پس از قدرتگيری عربهاست. متونِ عربی قرآن يا ترجمه از آرامی- سريانی هستند يا بعدها به زبانِ عربی نوشته شده و بدان اضافه گرديدند.
از نظر پژوهشگران اناره، تاريخ شکلگيری اسلام و فروپاشیِ ساسانی بايد بازانديشی شوند و اين بار میبايد با روشِ انتقادی - تاريخی و مبتنی بر فاکتهای ملموس بازنويسی بشوند. تاريخِ کنونی اسلام، تاريخیست که سرانجام در دورة عباسيان تدوين شد و هنوز هم از «اعتبار» برخوردار است. به عبارتی، اسلامشناسان، به ويژه پس از جنگ جهانی نخست و دوم، به همان روايات اسلامی بسنده کردهاند و به توليد و بازتوليدِ آنها پرداختهاند. اين که چرا چنين شد، موضوعِ ديگریست. ما نمیدانيم که پيامد پژوهشهای مدرن (تاريخی - انتقادی) چه خواهد بود، ولی میدانيم بدون «تشکيک و نقد» (نوری علا) (۳) ما مانند گذشته، حرفهای ايدئولوگهای خلفای عباسی يعنی ابنِ هشام، طبری، بلاذری، واقدی، ابن سعد، حمزه اصفهانی و غيره را تکرار خواهيم کرد و به فرآيند واقعی شکلگيری اسلام و چگونگیِ اسلامی شدن ايران هرگز پی نخواهيم برد. خوشبختانه، در حال حاضر ما ايرانيان متوجه شديم که حتا خوانشها و تاريخنگاریهای تاکنونی دربارة تاريخ مدرنمان چه کمبودهای اساسی دارند [تا چه رسد به تاريخِ اسلام!] و به همين دليل به بازانديشیِ آنها پرداختهايم. ديگر به يک يا دو خوانش از انقلاب مشروطيت، رضاشاه، کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب ۱۳۵۷ بسنده نمیکنيم. اين که در اين ميان، چه تحليل يا چه خوانشی به حقيقت نزديکتر است در مرتبة نخست تعيينکننده نيست، مهم اين است که يک مورد يا موضوع از چشماندازهای گوناگون و با فاکتهای نوين در گفتمانها جاری میشود. در اين جا، تعيينکننده اين تنوع فکریِ انتقادی است که در رشد و تحولِ فکری ما اثرگذار خواهد بود. شکی ندارم که در آينده ما ايرانيان همين روش را در بارة تاريخ اسلام و پساساسانی نيز به کار خواهيم بست.
۱- نگاهی کوتاه به تاريخِ رسمی و ساختگی مسيحيت در:
۲- Defender and enemies oft he true cross, Yuri Stoyanov (Verlag der österreichischen Akademie der Wissenschaften)
۳- تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران، اسماعيل نوریعلا در:
http://isdmovement.com/
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2014/11/141122_l41_book_quran_germany
فقط بطور خلاصه اینکه آنچه که از این تحقیقات تاکنون بدست آمده و می آید این است که بدلایلی تاریخ اسلام توسط امویان و سلسله عباسیان بنا به نیاز حکومتی آنان دست کاری شده است و تاریخ سنتی اسلام که توسط تاریخ نگاران اسلامی پس از دو قرن یعنی در زمان عباسیان نوشته شده است با تاریخ و روند واقعی اسلام همخوانی ندارد و همین امر پرسش های فراوانی را برای محققین نوین اسلام شناسی مطرح کرده است که تاکنون بسیاری از آنها بدون پاسخ مانده است. لذا این پژوهشگران نوین اسلام شناس با تکیه بر یافته های تاریخی متعدد در چند قرن اخیر در پی باز سازی تاریخ واقعی اسلام و حتی ایران دوران ساسانیان رفته اند تا پاسخی مناسب، منطقی و استوار بر حقایق تاریخی برای این پرسش ها پیدا نمایند.
هياهوی پيرامون تعيين تاريخ قرآن توبينگن، ب. بینياز (داريوش)
اين امکان برای پژوهشگران اناره باز است که شايد مسلمانان نيز مانند مسيحيان روزی اسناد واقعی شکلگيری دين خود را کشف کنند و خواهند ديد که تاريخ اسلام مانند تاريخ مسيحيت يک تاريخ ساختگی و دروغين است که توسط حاکميت پيروزمند نوشته شده است
در هفتههای گذشته، يک بار ديگر، برگههای يک قرآنِ کهن که در اختيار دانشگاه توبينگن هستند، مورد آزمايش کربن ۱۴ قرار گرفتهاند و اين بار گفته شده که احتمالن اين قرآن حدود ۲۰ تا ۴۰ سال (۶۴۹-۶۷۵ م.) پس از مرگ پيامبر اسلام نگارش شده است [در گذشته گفته بودند که متعلق به سدة ۹ ميلادی است]. در اين ميان دوستانی از من که مترجم آثار پژوهشگران «اناره» [اناره به عربی تقريبن «روشنگری» معنی میدهد] هستم، پرسيدهاند که اين پژوهشگران در اين باره چه میگويند.
زيرا چنين هياهوهايی که احتمالن به گونهای با سياست گره خوردهاند، دست کم برای پژوهشگران «اناره» تهی از اهميت است [بی بی سی حتا از نگارش يا جمعآوری احتمالی قرآن توسط علی ابن ابی طالب گزارش میدهد!!]. زيرا طبق اسناد و مدارکِ اين پژوهشگران، جنبش قرآنی و فروپاشی ساسانی دو مسير جداگانه بودهاند و در آغاز ربطی به يکديگر نداشتهاند. به سخن ديگر، افتادن قدرت سياسی - به ويژه در ايران- به دست عربها يک روند سياسیِ ناشیِ از بحرانهای سياسی- نظامی و از بين رفتن مشروعيتِ سياسی ساسانيان بود، درحالی که جنبش قرآنی يک طيف بسيار گسترده را در برمیگرفت که رگههای صوفیگری غربی و شرقی (سوری و خراسانی)، گنوسی (به ويژه مندايی)، مسيحی و يهودی داشت و اين خاستگاه اين جنبش در ميانرودان و خراسان بزرگ بوده است [نه شبه جزيره عربستان/ مکه]. تازه با استحکام قدرتِ سياسی عربها در زمان عبدالملک مروان و به ويژه پسرش وليد بود که حاکمان عرب به فکرِ يک ايدئولوژی دولتی افتادند. عجيب نيست که همواره، از همان آغاز، ميان حاکميت جديد و پيروانِ جنبشِ قرآنی نه تنها اصطکاکها بلکه درگيریهای شديد وجود داشته است. ولی سرانجام حاکميت عربها موفق شد با کمک بوروکراسی به جا مانده از ساسانيان در زمان خلفای عباسی جنبش قرآنی را تمامن از آن خود کند و به ايدئولوژی خود تبديل گرداند و بسياری از سران اين جنبش قرآنی را از طريقِ دستگاههای سرکوبش مانند «ديوان زنادقه» يا از بين ببرد يا جذبِ خود کند. از اين رو، اين امکان برای پژوهشگران اناره باز است که شايد مسلمانان نيز مانند مسيحيان روزی اسنادِ واقعی شکلگيری دين خود را کشف کنند (مانند «کتابخانه»ی نجع حمادی در سال ۱۹۴۵ و طومارهای بحرالميت در سالهای ميان ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۶ م.) و خواهند ديد که تاريخ اسلام مانند تاريخ مسيحيت يک تاريخ ساختگی و دروغين است (۱) که توسط حاکميت پيروزمند نوشته شده است.
تصويری کلی از شکلگيری اسلام از منظرِ پژوهشگران اناره
۱- دينِ دولتی در زمان ساسانيان، زرتشتی بود [طبعن خوانش معينی از آن] ولی اين دين در اين روزگار دين چيره و دين اکثريتِ مردم قلمرو ساسانی نبوده است. بخشِ بزرگی از جمعيت قلمروی ساسانی بودايی (در شرق ايران)، مسيحی (نستوری و منوفيزيت در غربِ قلمرو ساسانی)، مانوی، مزدکی، مندايی و ديگر شاخههای گنوسی بودند.
۲- جنگهای فرسايشی خسرو دوم عليه بيزانس (۶۰۳ تا ۶۲۸) باعث شد (۲) که شيرازة اقتصادی، سياسی و نظامیِ ساسانی طی اين ۲۵ سال جنگ خانمان برانداز از هم پاشيده شود. تير خلاص به پادشاهی ساسانی را هراکليوس رها کرد: شکست ايران در ارمنستان از بيزانس (۶۲۲ ميلادی که بعدها به «هجرت» محمد تبديل شد) و سرانجام شکست قطعی ايران در نينوا (۶۲۸) از بيرانس.
۳- پس از شکست سال ۶۲۸، حاکميت ساسانی آن چنان دچار بحران شد که تا روی کار آمدن يزدگرد سوم (۶۳۲- ۶۵۱ م.) ۹ شاه برای کنترل اوضاع برگزيده شدند که البته هيچ کدام نتوانستند بحران را فروکش کنند.
۴- انتخاب يزدگرد سوم به عنوان شاه ايران - نوة ۲۱ سالة خسرو دوم که مادرش مسيحی بود- توانست اندکی شرايط را آرام کند. ولی در بسياری از استانهای ايران، قدرتهای محلی توانستند خود را از قدرت مرکزی مستقل کنند: دورهی آشوب و فترت. به ويژه غرب (ميانرودان) و شرقِ (خراسان بزرگ) ايران در وضعيتِ آشوب به سر میبردند.
۵- ديوانسالاری ساسانی برای جلوگيری از فروپاشی کاملِ قلمرو سرانجام مجبور شد، معاويه (ماآويا) را در داربگرد فارس به سمتِ «اميرالمؤمنين» [يعنی رئيس تأمينات] برگزيند و مسئوليت آرامش قلمرو ساسانی را به او بدهد، زيرا غربِ قلمروی ساسانی و شرقِ آن بيشترين شورشها و سرکشیها را از سر میگذراندند.
۶- جنبش قرآنی يک جنبش دينی بود (تلفيقی از گنوسيسم ميانرودانی- خراسانی، مسيحيت و يهوديت) که در ميانرودان و خراسان بزرگ شکل گرفته بود و اساسن ربطی به قدرتگيری سياسی معاويه نداشت. به سخن ديگر، اين احتمال وجود دارد که بخشی از متونِ قرآنی، بنا بر اين ارزيابی، پيشاز سالِ ۶۱۰ ميلادی، سال «بعثت پيامبر»، نوشته شده باشند.
۷- حکومتِ عربها (در آغاز معاويه) اساسن يک حکومتِ عرفی بود و دينِ معينی را نمايندگی نمیکرد. اگرچه خودِ معاويه به مسيحيت گرايش داشت. هم به دليل سنگنبشتة حمام قدره (در اردن) و هم به اين دليل که همة سرانِ حکومتش در سوريه مسيحی بودند.
۸- حکومتِ عربها برای پيشبرد اهداف سياسی خود به يک هويتِ «ايدئولوژيکی» نيازمند بود که مستقل از مسيحيت و يهوديت باشد. همين ضرورت باعث شد که حاکمان نوين (عربها)، جنبش قرآنی و به طبع آن متونِ آنها را از آن خود کنند. اين ايدئولوژی میبايستی يک هويت مستقل - مستقل از مسيحيان و يهوديان- میداشت، که سرانجام چنين شد.
۹- از زمان عبدالملک مروان و به ويژه حاکميت پسرش وليد، جنبش قرآنی به تدريج به غصبِ حاکميت در آمد. از اين پس، پيروان جنبش قرآنی از سوی حاکميت شديدن سرکوب شدند ولی متون دينی آنها به عنوان «ايدئولوژی» حاکميت آرام آرام صيقل يافت و به جزء لاينفکِ حکومت تبديل گرديد (اوج اين تصرفِ ايدئولوژيک در دورة خلفای عباسی بود).
۱۰- سرانجام اين که ما تا کنون هيچ سنگ، استخوان، پاپيروس، برگ درخت خرما نيافتهايم که نشان بدهند، الهامات محمد بر روی آن حک شده باشند [آن گونه که روايات اسلامی میگويند].
۱۱- پژوهشگران اناره بر اين نظرند که متونِ قرآنی در ابتدا نه به زبان عربی بلکه به زبان آرامی - سُريانی نوشته شده بودند. زيرا زبان و خطِ عربی محصولِ دو سه دهه پس از قدرتگيری عربهاست. متونِ عربی قرآن يا ترجمه از آرامی- سريانی هستند يا بعدها به زبانِ عربی نوشته شده و بدان اضافه گرديدند.
از نظر پژوهشگران اناره، تاريخ شکلگيری اسلام و فروپاشیِ ساسانی بايد بازانديشی شوند و اين بار میبايد با روشِ انتقادی - تاريخی و مبتنی بر فاکتهای ملموس بازنويسی بشوند. تاريخِ کنونی اسلام، تاريخیست که سرانجام در دورة عباسيان تدوين شد و هنوز هم از «اعتبار» برخوردار است. به عبارتی، اسلامشناسان، به ويژه پس از جنگ جهانی نخست و دوم، به همان روايات اسلامی بسنده کردهاند و به توليد و بازتوليدِ آنها پرداختهاند. اين که چرا چنين شد، موضوعِ ديگریست. ما نمیدانيم که پيامد پژوهشهای مدرن (تاريخی - انتقادی) چه خواهد بود، ولی میدانيم بدون «تشکيک و نقد» (نوری علا) (۳) ما مانند گذشته، حرفهای ايدئولوگهای خلفای عباسی يعنی ابنِ هشام، طبری، بلاذری، واقدی، ابن سعد، حمزه اصفهانی و غيره را تکرار خواهيم کرد و به فرآيند واقعی شکلگيری اسلام و چگونگیِ اسلامی شدن ايران هرگز پی نخواهيم برد. خوشبختانه، در حال حاضر ما ايرانيان متوجه شديم که حتا خوانشها و تاريخنگاریهای تاکنونی دربارة تاريخ مدرنمان چه کمبودهای اساسی دارند [تا چه رسد به تاريخِ اسلام!] و به همين دليل به بازانديشیِ آنها پرداختهايم. ديگر به يک يا دو خوانش از انقلاب مشروطيت، رضاشاه، کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب ۱۳۵۷ بسنده نمیکنيم. اين که در اين ميان، چه تحليل يا چه خوانشی به حقيقت نزديکتر است در مرتبة نخست تعيينکننده نيست، مهم اين است که يک مورد يا موضوع از چشماندازهای گوناگون و با فاکتهای نوين در گفتمانها جاری میشود. در اين جا، تعيينکننده اين تنوع فکریِ انتقادی است که در رشد و تحولِ فکری ما اثرگذار خواهد بود. شکی ندارم که در آينده ما ايرانيان همين روش را در بارة تاريخ اسلام و پساساسانی نيز به کار خواهيم بست.
۱- نگاهی کوتاه به تاريخِ رسمی و ساختگی مسيحيت در:
۲- Defender and enemies oft he true cross, Yuri Stoyanov (Verlag der österreichischen Akademie der Wissenschaften)
۳- تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران، اسماعيل نوریعلا در:
http://isdmovement.com/
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2014/11/141122_l41_book_quran_germany
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر