۱۳۹۴ فروردین ۱۴, جمعه

فلسفه مجازات و کیفر در اسلام

وقتی‌ به فلسفه مجازات و کیفر در اسلام خوب نگاه می‌کنیم چیزی چون قتل، سنگسار، قطع اعضا بدن، شلاق زدن و امثالهم دیده میشه. اهداف این مجازات‌ها بازدارندگی عمومی‌ و خصوصی، تضمین اجرای احکام اسلام در جامعه و جلوگیری از به خطر [ارتداد و عمل ساب ا...لنبی] افتادن اسلام، رضایت الله آسمانی معرفی‌ شده در کتاب قرآن، ترساندن دیگران با فرا خندان آنها برای دیدن مجازات [مثلا اعدام] یا شرکت در مجازات گناه کار [سنگسار]، و تامین رضایت قشر مسلمان جامعه از اینکه حکومت اسلام در جهت حفظ دین آنها تمام سعی‌ خود را می‌کند.
بگذریم از اینکه اسلام گناه را یک عنصر مادی میبینه که بر جسم یا روح انسان می‌شینه و آن را آلوده میکنه و به همین خاطره که روش ادیانی مثل اسلام شلاق زدن، قطع اعضا آلوده یا به قتل رساندن به روش غیر انسانی‌ سنگسار و اعدام است. در این فلسفه کاملا غیر علمی‌ علاج بعضی‌ از گناهان توبه است علاج بعضی‌ شلاق خوردن که بدن را از آلودگی‌ گناه مرتکب شده پاک میکنه. بعضی‌ از گناهان هم علاجی ندارند جز مرگ مثل زنای محصنه و انکار خدا و خارج شدن از دین و توهین به مهگدسات و از جمله شخص پیامبر اسلام. فعلا وارد این مقوله نمیشام که پست طولانی نشه فقط اشاره‌ای می‌کنم که این فلسفه قبل از اسلام در دین مسیحیت وارد شد که آنجا که مسیح میگه دستی‌ که گناه کرده را ببر بهتره بدون دست وارد بهش بشی‌ تا با دو دست وارد جهنم. مجازات‌های آبادی [لعنت آبادی در میسیحیت و آتش جهنم در اسلام] هم دقیقا از همین فلسفه سرّ چشمه میگیرند.
همین فلسفه را دقیقا در خشم خداوند معرفی‌ شده در ادیان سامی نسبت به جوامع گناه کار میبینیم.

البته اینها مواردی هستند که در نگاه اول به چشم میخورند. وقتی‌ عمیقتر به نوع مجازات‌های اسلامی نگاه می‌کنیم چیز های بیشتری دیده میشه مثل: انسان را صاحب شعور و خرد انسانی‌ ندانستن، استفاده از اسلحه روانی‌ ترس که یکی‌ از قویترین حس‌های انسانی‌ است و در مراحل خیلی‌ شدید حتی کسی‌ که ترسیده هر گونه قدرت تفکر و حرکت و تصمیم را از دست خواهد داد. خود را تصور کنید یه یک مرتبه در مقابل یک مار کبری ببینید یا در مقابل یک شیر ۲۵۰ کیلویی گرستن، چه اتفاقی خواهد افتاد. در بیشتر موارد تمام ارگان‌های انسان از کار می‌فته حتی قوه تعقل او و در بیشتر موارد حتی طرف قادر به فرار کردن یا دور شدن از منطقه خطر را از دست خواهد داد. اینکه این حس چطور کار میکنه در حوزه روانشناسی‌ است و وارد آن نمیشیم، چیزی که میخوام بگم اینه که اسلام دقیقا از همین روش استفاده میکنه در ترساندن معتقدان خود. در واقع اسلام با شخص دیندار کاری را می‌کند که یک انسان با حیوان مثلا بز خود می‌کند. اگر شما ببینید بز شما چندین بار وارد آشپز خونه میشه و مواد غذایی را می‌خوره احتمالا عصبانی میشید، داد می‌کشید، حیوان زبان بسته را [از روی غریزه] می‌زنید یا او را با طنابی به دیواری یا درختی میبندید. شما هیچ وقت سعی‌ نخواهید کرد این حیوان را به مدرسه بفرستید تا طرز رفتار
مثلا در آشپز خانه را بیاموزد یا هیچ وقت نمیشینید با این حیوان صحبت کنید. زیرا که فکر می‌کنید این حیوان هیچ وقت نخواهد فهمید و تنها زبانان ترس است که این حیوان میفهمد. بهمین خاطر سعی‌ می‌کنید او را بترسانید تا دیگر وارد آشپز خانه شما نشود.

یک انسان از نظر عقلی و غیر مذهبی‌ حتی بی‌ سواد و درس نخوانده میداند که حقوق ذاتی یک انسان بر حقوق عقیدتیاو تقدم داره. به این معنیکه شما نمیتونید یک انسان را بخاطر داشتن عقیدهٔ خاصیاز حقوق ذاتی و فطری انسانیاو محروم کنید. هر کسیبه هر عنوانی این کارو بکند در درجه اول در حق همنوع خود و در درجه دوم در حق بشریت جنایت کرده و فرقیبا امثال هیتلر نژاد پرست نداره. تبعیض مذهبیکم جنایت کار تر و کم ضد بشریتر از تبعیض نژادی نیست. در حالی‌ که دین دقیقا مخالف به رسمیت شناختن و تقدم حقوق ذاتی و فطری انسان بر حقوق عقیدتی‌ اوست و این حق طبیعی‌ انسان را زیر پا میگذارد.

و اما از موضوع اصلی‌ خارج نشم:
ترس روشی‌ است که در آموزش حیوانات به کار برده میشه. البته در آموزش حیوانان از روش‌های مکمل دیگری مثل تشویق و تنبیه هم استفاده میشه که دین همین روش‌ها را در مقابل انسان‌ها به کار میبره. به گفته دیگر دین انسان را مثل حیوانی میبینه بدون شعور و خرد انسانی‌ به نظر من بزرگترین اسلحه اسلام دو چیز هستند، یکی‌ استفاده از اسلحه ترس و دومی‌ شعار امت واحد اسلامی این دومی‌ موضوعش جداگانه است و واردش نمیشم. وقتی‌ عمیق به نوع مجازات‌های اسلامی نگاه می‌کنیم چیزی که دیده میشه اینه که اسلام انسان را صاحب شعور و خرد انسانی‌ نمیداند، استفاده از اسلحه روانی‌ ترس که یکی‌ از قویترین حس‌های انسانی‌ است. همانطور که میدانیم ترس در مراحل خیلی‌ شدید حتی کسی‌ که ترسیده هر گونه قدرت تفکر و حرکت و تصمیم را از دست خواهد داد. دین انسان رو بی شعور و بی خرد میکنه.

آیا تا بحال از خود پرسیده اید که چرا کودکان از لمس ما رها ، ترس و هراسی ندارند ؟ ترس چیست ؟

ترس ، واکنش ِ دفاعی و انفعالی انسان در مقابل کلیۀ خطر هائیست که جسم و روان آدمی را تهدید میکند ، که در جدوّل بازتابهای شرطی قرار میگیرد. بنابر این اگر خطر جسم را هدف قرار دهد ، واکنش دفاعی . و اگر روان را تهدید کند ، واکنش انفعالیست. بر مبنای تئوریئ بازتاب شرطی ، کودکان هنگام تولد با ترس ، شجاعت و جسارت بدنیا نمی آیند ، بلکه در روند رشد با این مفاهیم آشنا میشوند و تا خطرناک بودن پدیده ای بر ذهن و حافظۀ آنها وارد نشده ، از آن ترس و هراسی ندارند ... در نتیجه ، واکنش ِ دفاعی ، مکانیسمی ساده دارد ، اما هنگامیکه خطر ، روان آدمی را تحت فشار قرار میدهد ، واکنش ، حالت انفعال بخود میگیرد که دارای ساختاری پیچیده و بقرنج است و کنایش ِ آن باید با ابزار روانشناسئ اعماق ، کالبدشکافی و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد .

حال واکنش انفعالی چگونه و در چه مواقعی صورت میگیرد ؟

در این مورد ناگزیریم ، انفعال روانی را ابتدا تعریف کنیم.

انفعال چیست ؟

انفعال ، واکنش و حرکتیست کاهنده در روان انسان با علامت منفی که در مقابل خطر ، بعلت عدم آگاهی و فقدان توانائی لازم در جهت مقابله با حریف ، دچار واهمه گشته و پس می نشیند و برای حفظ بقاء و حراست از جان ، انعطافی ، انفعالی « مظلوم نمائی » از خود نشانمیدهد که در حوزۀ معرفت ، جلوه های آن در اشگال ، حقارت ، فرومایگی ، مداحی ، تملق و چاپلوسی در پیشگاه ِخدای جبار و موهوم ، نوکرصفتی ، اظهار بندگنی ، بردگی در حضور ِ متولیان نهاد دیانت و سیاست و خداوندان ثروت و قدرت که سامان اجتماعی ، جبرأ در اختیار آنهاست ، در برابر سنت های کهنه ، پدرسالاری ، تابو های ابدی ـ ازلی و اسطوره های مقدس ، با صد ها پندار ، گفتار و کرداری عفونت بار به نمایش در می آید که همگی در شریعت اسلامی در مبحث جبر و اختیار که حوزۀ جبرش بزرگ بتوان بی نهایت با صد ها ابزار کنترل و جوزۀ اختیارش که آدمی می تواند ارادۀ خود را اعمال و سرنوشت خویش را در دست گیرد کوچک بتوان بینهایت است طراحی شده برای استقرارِ رضا ، تسلیم و به حقارت کشیدن انسان راستقامت که نیای کهن حداقل 250.000 سال تجربۀ رنجبار در بخش ِ قدامئ دستگاه عصبی و بایگانئ هوشمند ما ذخیره کرده است ، فراهم آمده که رادیکالیسم دینی ، ایمان و اعتقاد کور و تعصب جاهلانه ، میوه های تلخ و بازتاب نکبتبار آن هستند که باید به تجلّیات آن افزود ... نمونۀ بارز این انفعال فلجزا در ابعاد کلان ، در حوزۀ فرهنگ و دستاوردهای معنوی و روانی یک ملت ، ظهورِ شریعت ، طریقت ، تصّوف ، رقص عرفانی که به گرد خود در جهت عکس عقربۀ زمان میگردد و با هر چرخش میل به توحش در آدمی بیدار میکند ، در دیوان کبیر، در مناجات نامۀ خواجه عبدالله انصاری انباشته از ناله ها ، سوز گدازهای مظلومانه با نئ سحرآمیز که تقاضای رحم و شفقت از ابلیس میکند و سپس پیدائئ مثنوی معنوی در توجیه الله عربی ، نبوت و معاد اسلامی صورت گرفت و بر پیکر فرهنگ و مدنیت ما افزوده شد.

یک روش دیگر دین در نهادینه کردن باور‌های متضاد با اخلاقیات انسانی‌ تکرار برده وار مکرّرات است. به این صورت که توجیه ات میکنه که به قتل رساندن همنوع خودر بخاطر تغییر عقیده در عین حال که اشتباه نیست بلکه عین انسانیت و عدالت است. این روش همان روشی‌ است که در بالا اشاره کردم در مورد حیوانات استفاده میشه. علت این تکرار مکرر در مغلطۀ تواتر قرار دارد . مغلطه تواتر، برای جا انداختن موهوم بجای واقعیت در روان انسان.

تواتر چیست ؟

تواتر در لغت ، یعنی از پی هم آمدن و تکرار مکرر . این واژه در جایی به کار میرود که بخواهند موضوع مهملی را در روان انسان در اثر تکرار مکرر، جا انداخته و نهادینه کنند ، بطوریکه پس از مدتی حقانیت آن به ایمان و یقین تبدیل شود . مثل بسم الله ، بسم الله ، بسم الله در ذکر کردن و الله اکبر ، الله اکبر، الله اکبر در خواندن نماز ، و خدا وجود دارد . که سرانجام خدا در ذهن انسان جا افتاده و باور میکند که وجود دارد ...
در شعر کلاسیک و نثر آهنگین ، ردیف و قافیه نقش تواتر را برای نفوذ کلام در روان شنونده بازی میکند . شیوه های بغایت مزورانۀ و کلاسیک تواتر در تصوّف ، اشعار صوفیانه ، رقص عرفانی ، حدیث نبوی ، تفسیرنور ، فقه و منطق اسلامی ، کلام عرفانی و فلسفۀ اشراق ، فراوان مورد استفاده قرار میگیرد ...

در اینجا اشاره می‌کنم به رد دلیل گرایی توسط دین که بخاطر اینکه دین باور‌های دینی را مبنایی میداند و به همین خاطر دلیل گرایی و خرد گرایی را پذیرش و اعتقادات مذهبی‌ رد می‌کند. به همین خاطر از باور‌های دینی که خود را مبنایی میدانند نمی‌شود به شیوه خرد گیریی تناقضات آن را نقد کرد و از آن ایراد گرفت زیرا که این دیدگاه‌های مبنایی دینی جوابی خرد پذیر برای این ایراد‌های خود ندارد. و همجنین در ساخته شدن این احکام دینی عقلانیت و خرد انسانی‌ به کار نرفته
در تعریف علم و مقایسه آن با دین میبینیم که در کلّ دین در مقابل علم و متضاد اون قرار میگیره. به همین نسبت هم قوانین دینی در نقطه متضاد قوانین علمی‌ مثل قوانینی‌ که از روی علم روانشناسی‌ و جامعه شناسی‌ و زیست شناسی‌ وضع شده اند قرار میگیرند.

علم چیست؟ خلاصه

چیستی و تعریف علم خود یک مبحث بزرگ علمی فلسفی است که آنرا "فلسفه علم" نامند. علم درباره بدست آوردن دانش دقیق و قابل اتکا از دنیای اطراف ما است

روش علمی را میتوان اینگونه خلاصه کرد:

1. مشاهده جنبه هایی از دنیای اطراف

2. ساختن تئوری سازگار با مشاهده

3. ایجاد پیشبینی های آزمون پذیر در مورد این تئوری

4. آزمودن پیشبینیها با آزمایش و یا انجام مشاهده های بیشتر

5. ویرایش تئوری با توجه اطلاعات و دانسته های جدید

6. بازگشت به مرحله سوم

آزمودن در علم با هدف از بین بردن تئوریها و رد کردن و تختئه و ابطال آنها انجام میگیرد، یعنی یک کشف علمی وقتی انجام گرفته است که تئوریهای قبلی توسط شخصی ابطال گردند. بنابر این دانشمندان همواره در تلاشند که یافته ها و دانسته های دانشمندان قبلی را باطل کنند تا نظریات و یافته های علمی تازه تری به دست آورند و این خود غنی بودن علم است. هر آنچه علمی است ابطال پذیر است. علم عبارت است از اکتشاف واقعیتی که وجود و جریان کلی آن بی نیاز از من و عوامل درک انسانی (حس، خیال، عقل) بوده باشد که با آن ارتباط برقرار نموده است. در عین حال قضیه و مساله ای را که از این نوع اکتشاف حکایت کند قضیه علمی گویند. هر نظریه که با هیچ پیشامد قابل تصور نتواند مردود شود، غیر علمی است. ابطال ناپذیری، حسن یک نظریه نیست، بلکه عیب آن است. قضیه علمی نه قابل اثبات است نه قابل رد، اگر چیزی بطور مطلق و قطعی غیر قابل رد کردن باشد آن چیز علمی نیست! نظریه فرضیه و تئوری هیچ کدام قطعیت ندارند و قطعیت در علم بی معنی است. علم دنبال قطعیات نیست بلکه بدنبال ظنیات است!

تئوری بالاترین درجه ایست که یک پدیده علمی میتواند به آن درجه برسد هیچ چیز قطعی تر از یک تئوری در دنیای علم وجود ندارد، حتی به مفاهیم بسیار روشنی مثل سرعت نور، قضیه فیثاغورس، قوانین حرکتی نیوتون و... نیز در اصطلاحات علمی تنها تئوری میگویند. تئوری تا وقتی تئوری است که هیچ تئوری دیگر و یا دلیل مستدل و مستند دیگری در رد آن وجود نداشته باشد. خیلی از افراد به این گفته اساسی که پایه های علم را تشکیل میدهد اعتراض میکنند و میگویند در علم قوانین وجود دارد، قانون بالاتر از تئوری است، مانند قوانین سه گانه حرکتی نیوتون، قانون فیثاغورس، قانون سرعت نور و... اشتباه این افراد این است که نمیدانند در اصطلاح علمی، به قوانین فیثاغورس درون مثلث، تئوری قانون رابطه فیثاغورس و به قوانین نیوتون، تئوری قوانین نیوتون گفته میشود. یعنی این دانشمندان و متفکرین تئوریهایی را ارائه کرده اند که در آنها ادعا میشود قوانین و نظم مشخصی بین مسائلی وجود دارد، بنابر این قوانین را نباید با قطعیات اشتباه گرفت، در دنیای علم هیچ چیز قطعی نیست!

بر خلاف باور‌های دینی [که ۹۹% ارثی هستند] که عوام دارند هر آنچه یک نظر غیر قابل تردید تر باشد، آن نظر غیر علمی تر است، علم دنیای قطعیات نیست! مذهب و تخیلات مطالبی را بصورت قطعی و یقین مطرح میکنند و همین نکته ضد علم بودن آنها را نشان میدهد.

وقتی‌ به منشور حقوق بشر تصویب شده به دست سازمان ملل نگاه می‌کنیم میبینیم که حقوق بشر به بيان ساده يعني حقوق انساني انسان و حقوق انسان از اين نظر که انسان است. انسانيت انسان، او را مستحق اين حقوق ساخته است. از ديدگاه حقوق بشري، تمام انسان ها در انسانيت و کرامت ذاتي و حيثيت انساني [بدون توجه به نژاد، رنگ، مذهب، قومیت، زبان، ملیت، جنسیت و و و ] با هم برابراند. در حالی‌ که دین دقیقا بر عکس این را میگه.

حالا به حقوق بشر اسلام در مقابل دگر اندیشان نگاهی‌ میاندازیم تا ببینیم چیست؟ غير مسلماناني كه در كشورهاي مسلمان زندگي مي كنند بايد به خاطر زندگي در اين كشورها جزيه بدهند। آنها مجازند كه در اين كشورها زندگي يا كار كنند به شرطي كه ۲۰كار را انجام ندهند(در اين شروط به تبعيض بین ساکنان یک کشور در اینجا توجه كنيد)

۱- آنها مجاز نيستند كه هيچ مكان عبادتي در آنجا درست كنند
۲- آنها نبايد مكانهاي عبادت خود را كه به وسيلهُ مسلمين خراب شده تعمير كنند.
۳- آنها نبايد از ورود مسلمانان مسافر به مكانهاي عبادتشان ممانعت به عمل آورن.
۴- آنها بايد به مدت سه روز يا اگر مريض شدند بيشتر از سه روز اين مسلماناني را كه مي خواهند در خانهُ آنها بمانند سرگرم كنند.
۵- آنها نبايد هيچگونه دشمني با مسلمانان داشته باشند. و يا هيچگونه كمكي به دشمنان مسلمانان بكنند.
۶- اگر كسي از آنها مايل بود به اسلام بگرود نبايد از او ممانعت به عمل آورند.
۷- بايد به همه مسلمانها احترام بگذارند
۸- بايد به مسلمانان اجازه دهند كه در جلسات خصوصي آنها شركت كنند.
۹- آنها نبايد شبيه مسلمانان لباس بپوشند.
۱۰- اسمهاي مسلمانان را نبايد بر روي خود بگذارند.
۱۱- نبايد بر اسبهايشان زين و دهنه بگذارند
۱۲- نبايد اسلحه تهيه كنند.
۱۳- آنها نبايد انگشتر يا مهر به دست كنند.
۱۴- آنها نبايد آشكارا مشروب بنوشند يا بفروشند.
۱۵- آنها بايد لباسي بپوشند كه وضعيت فرومايگي آنها را نشان دهد. و آنها را از مسلمانان جدا سازد
۱۶-آنها نبايد مراسم خود را بين مسلمانان رواج دهند يا اجرا كنند.
۱۷- آنها نبايد خانه هايشان را در مجاورت خانه هاي مسلمانان بنا كنند.
۱۸- آنها نبايد مرده هايشان را در قبرستان مسلمانان خاك كنند.
۱۹- آنها نبايد مراسم خود را در ملاُ عام انجام دهند يا بر مردهُ خود بلند بگريند.
۲۰- آنها نبايد اسيران مسلمان را بخرند.

اینها بجز نصف بودن حق قصاص و دیه و حق گزینش آزادانه نداشتن مشاغلی مثل شغل قزاور و بی‌ اعتبار بودن شهادت آنان در داد گاه‌ها بر علیه مسلمان و بسیار دیگر از این قابل است.

با توجه به تجربه و مطالعهٔ دین به این حقیقت میرسیم که نظام حقوقي انسان در اسلام برای زمان ما قابل استفاده نيست در آخر نمونه‌ای از مجازات‌های بعضی‌ کشور‌های غیر دینی سکولار رو اینجا میذارم که مقایسه کنید با قوانین اسلامی خودمون که کدام یک انسانی‌ تر است؟

چند نمونه از قوانینی‌ که در غرب توسط انسان‌ها تعیین و تصویب شده تا نشون بدم که امروزه خرد انسانی‌میتونه قوانینی‌خیلی‌بهتر و کاراتر از احکام اسلام درست کنه. در این کشور‌ها هم، هم انسانیت هم شرف، هم احترام متقابل و هم خوشی و خوشبختی‌مردم خیلی‌خیلی‌بیشتر از کشور‌های اسلامی است و جرائم هم خیلی‌کمتر از کشور‌های اسلامی است. بطور مثال کشور ژاپن که اصلا به خدا اعتقادی ندارند خیلی‌انسان‌های بهتری از ما مسلمانان هستند و بیشترین زحمات را در جهت رفاه مردم جهان کشیده اند و میکشند.

مثلا در غرب جایی که من هستم قاتلین حرفه‌ای که قتل‌های زنجیره‌‌ای را انجام میدهند را به آزمایشگاه میبرند و متخصصین مغز و اعصاب و روانشناسی‌سعی‌میکنند بفهمند کدام قسمت مغز این قاتل او را تحریک به قتل میکنه. بعدش وقت فهمیدند که مثلا فلان قسمت مغز مسئول این کار است دارویی درست میکنند و با آمپول به مغز این قاتل تزریق میکنند تا آن قسمت مخصوص از مغز قاتل به اصطلاح خودمون تنبل بشه و شخص قاتل دیگه تحریک به قتل نشود. و امروزه در غرب چنین آمپول هایی ساخته شده که به جانیان تزریق میکنند تا این جانیان تحریک به قتل یا دیگر جنایات نشوند. و در عمل هم سالهای سال است که این دارو‌ها استفاده میشود.

یا مثلا وقتی‌پلیس سارق اتومبیل یا سارق موتور زیر ۱۸ سال را تعقیب می‌کند که مثلا دزد نوجوان ماشینی رو دزدیده، اگر پلیس بداند که سارق متواری زیر ۱۸ سال است حق آژیر کشیدن ندارد. زیرا علم روانشناسی‌ثابت کرده که بدون توجه به جنسیت افراد زیر ۱۸ هنوز مغزشون کاملا شکل نگرفته و بقول خودمون بالغ نشده، به همین خاطر اگر پلیس در هنگام تعقیب آنها آژیر بکشه احتمال اینکه بزهکار نوجوان هول کرده و کنترل خود را از دست بدهد و کار‌های خطر ناکتری بکند که بر قطر پرونده او بیفزاید، خیلی‌زیاد است. به همین خاطر قانونی که توسط متخصصان علم امروزی پایه ریزی شده به پلیس اجازه نمیدهد تا سارق نوجوان را تحریک به ارتکاب جرم بیشتری بکند. این بخاطر این است که قانون امروزی حتی حقوق فردی مجرم را به رسمیت میشناسد.

مثال‌ها زیاد هستند. مثلا در اروپا وقتی‌شما گرسنه باشید و وارد سوپر مارکتی شوید و شروع به خوردن بکنید بدون اینکه پولش را داشته باشید شما را به زندان نمیندازند. بلکه مسول فروشگاه پشت سر شما با فاصله‌ای مناسب راه می‌افته و وقتی‌که شما خوب خوردید و سیر شدید به شما خواهد گفت. حالا بفرمایید بیرون. یعنی‌دزدی بخاطر گرسنگی در غرب جرم نیست. حالا اگه همین فرد گرسنه دوباره روز‌های دیگه بیاد در همان فروشگاه همان کار رو بکنه صاحب فروشگاه به پلیس زنگ خواهد زد و پلیس شخص خاطی‌را به سازمان هایی معرفی‌میکنه تا این سازمان‌ها مشگل این شخص را حل کنند و احتمالاً حقوقی برای غذا خریدن به این شخص بدهند. البته این قانون تبصره‌های زیادی داره که از حوصله این کامنت خارجه. همجنین این سازمانها این از طرف دولت به کسانی‌که بقول معروف فقیر هستند کمک میکنند.

به همین سه مثال بسنده می‌کنیم. چیزی که میخوام نتیجه بگیرم اینه که وقتی‌من انسان می‌تونم چنین فکری بکنم و چنین قانونی بذارم، دیگه چه احتیاجی دارم به اینکه سعی‌کنم اسلام ۱۴۰۰ سال پیش رو بردارم و احکامش را تفسیر به روز کنم و سعی‌کنم این احکام هر چه بیشتر با قوانین امروزی سازگارتر بشوند؟

واقعا چرا؟ مگه عقل خودم چشه که حتما باید از کانال اسلام عمل کنم و حتما و حتما قوانین کشورم را از روی این دین بنویسم؟ همجنین وقتی‌ذات اسلام قابل تغییر نیست چه مرضی دارم بقول معروف ماله رو بردارم و آیات و احکام اسلام را ماله کشی‌بکنم و سعی‌کنم آنها را به روز بکنم تا بتوان قوانین اجتماعی را از آنها استخراج کرد؟ یا آیات صریح قرآن رو تفسیر و توجیه کنم. بر فرض مثال من مسلمان می‌رم خونه‌ام می‌شینم و دینم را به عنوان یک عقیده شخصی‌واسه خودم نگه می‌دارم. قانون هم توسط افراد متخصص روانشناسی‌، جامعه شناسی‌، زیست شناسی‌و جرم شناسی‌تعیین و تبیین میشه. چه دلیلی‌دارم من اصرار کنم تا ثابت کنم که احکام اسلام بدرد حکومت کردن بر جامعه امروزی می‌خوره؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر