۱۳۹۴ فروردین ۱۴, جمعه

لا اکراه فی دین دروغی به بزرگی و درازای بیش از ۱۴۰۰ سال!

لا اکراه فی دین دروغی به بزرگی و درازای بیش از ۱۴۰۰ سال!

تضاد اساسی آیات عدیده ای از قرآن با » لااکره فی دین « آیه ۲۵۶ از سوره بقره.

بخش دوم و پایانی:

بنا بر نگرش قرآن اگر شخصی ساکن در اراضی مسلمانان زندگی نماید ولی متقی و پرهیزکار و جز گروه آمنوها و متقیان نباشد حال و روز شرایط زندگی برای دگراندیش بودن و غیر مسلمان بودنش براستی تیره و تار است و شما را با القاب عدیده ای مثل این کلمات شنیع مخاطب قرار میدهند. حضور گسترده این آیات در تمامی قرآن باز تاکیدی بر نبود تساهل و تسام...ح با دگر اندیشان و عدم حضور بقره(۲۵۶) لااکره فی دین است.

اصحاب النار: بقره(۸۱).
عذاب الیم: آل عمران(۲۱).
الخسرون: بقره(۱۲۱).
یظلمون:آل عمران(۱۶۱).
قوم الکافرین: آل عمران(۱۴۷).
الذین کفرو: بقره(۳۹).
انتم ظلمون: بقره(۹۱).
المشکرین: توبه(۳).
فوم الضالمین: توبه(۴۳).
مجرمین: توبه(۶۶).
المنفقون: منافقون(۷).
الفسقون: آل عمران(۱۱۰).
الکذبین: توبه(۱۹).
یفسدون فی الارض: بقره(۲۷).

و دهها آیات باعنواین مشابه که همگی دلالت بر نپذیرفتن اسلام و دگراندیش بودن است این آیات همگی متضاد با بقره(۲۵۶) هستند. مجموعه این اسامی و دسته بندی افراد براساس آیات متقیان و منکران نمی تواند با بقره(۲۵۶) سازگاری داشته باشد.

۳- آیات اطاعت و تبعیت از رسول خدا:
ما میدانیم در قرآن آیات عدیده ای دلالت بر تبعیت و اطاعت از فرامین رسول دارند. همانند:
مائده(۹۲) خدا و رسول را اطاعت کنید.
نور(۵۶) رسول را اطاعت نماید..
انفال(۲۰) از فرمان رسول سرپیچی ننماید.

به استناد این ۳ آیه فوق هر کس که به مفاد بقره(۲۵۶) عمل نماید و دین و اعتقادی بجز آیین اسلام برگزیند از فرامین الله در این آیات سه گانه تخلف ورزیده است. یعنی اینکه از رسول خدا اطاعت و تبعیت ننموده است. متخلفین این امر همانند منکران و کافران فوق مشمول نامگذاری از لیست بالا در آیات متقیان و صالحان و منکران و کافران خواهند گردید و محتوای این آیات نمی تواند با بقره(۲۵۶) سنخیت داشته باشد.

۴- آیات جهانی بودن آیین اسلام:
بر اساس مفاد این آیات اسلام آیینی است جهانی و برای عموم بشر.
توبه(۳۳) اوست خدایی که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد. هرچند مشرکان و کافران ناراضی و مخالف باشند.
اعراف(۱۵۸) ای رسول ما به خلق بگو که من بدون استثناء بر همه شما از جنس بشر رسول خداییم.
صف(۹) اوست خدایی که رسولش را به هدایت خلق و ابلاغ دین حق فرستاد تا او را هر چند کافران خوش ندارند بر ادیان عالم غالب گرداند.

همانطور که می بینید هر سه آیه فوق تاکید و تایید بر جهانی بودن آیین سیاسی اسلام دارند. در هر سه آیه اسلام را بر همه ادیان عالم و بشر تسلط و برتری می دهند. آیات فوق همگی تاکید و اصرار دارند که برتری را هر چند کافران خوش ندارند. یعنی اجبار و تحکم در همان مائده(۳) که آخرین آیه از آیات قرآن است. این کافرانی که خوش ندارند در توبه(۳۳) همان،کافران و مشرکان و منکران و ملحدان همگی برگرفته از بحث بند یکم در آیات متقیان و صالحان و منکران و کافران است.

سرپیچی از این فرامین اجبار در
۱- ناسخ و منسوخ ۲- آیات متقیان و صالحان ۳- آیات اطاعت و تبعیت از رسول ۴- آیات جهانی بودن اسلام، شما را بسوی آیات ۱۰۰۰ گانه دوزخ و عذاب سوق خواهد داد. هیچکدام از این موارد چهارگانه فوق نمی تواند با بقره(۲۵۶) سرسازش داشته باشند. این مفاد و درون مایه قرآن است که سر ناسازگاری با دگراندیشان را مطرح می نماید.

حال باید دید که سرنوشت متخلفین و بخت برگشتگانی که در لیست نام گذاری بند دوم (آیات متقیان و منکران) که با این موارد چهارگانه بحث و آیات مزبور همسانی ندارند چگونه است و الله چه برنامه و طرحی را برای آنان تدارک دیده است. ما میدانیم که علاوه بر این تهدیدات و نامگذاریهای آیات فوق برای دگراندیشان و مخالفان پذیرش اسلام در قرآن، در بحث آیات وحشت و عذاب و توصیف جهنم بالغ بر ۱۰۰۰ آیات عذاب موجود است که به توضیح و تشریح و توصیف مجازاتهای هولناک در دوزخ بر نامگذاران فوق است. آیاتی با این قبیل توصیفات

نساء(۱۴) سوزندان ابدالعمر در آتش جهنم.
کهف(۲۹) سوزندان صورت با آبی مثل مس گداخته.
نساء(۵۶) پوست سوزی دائم.

با یک حساب و کتاب سرانگشتی به این نتیجه خواهیم رسید که چهار پنجم از این جمعیت روی کره زمین که تشهد بر لب نیاورده اند و آن یک پنجم دیگر هم که مسلمان خوانده میشوند امّا در عمل اکثر آنها مسلمان نبوده و نیستند (برای نمونه بنگرید به جامعه ایرانیان)، برای همیشه باید در دوزخ با شرایط فوق تا ابد در آتش جهنم باشند، مس مذاب در دهان و بر صورت و بندشان ریخته شود و بطور دائم پوست سوزی گردند! حال مسلمانان سوری و زبانی که این دین را موروثی و از روی اجبار پذیرفته اند هیچ، تکلیف آن چهار پنجم از انسان هایی که اصلا با آیین اسلام آشنایی نداشته، ندارند و یا نخواسته که داشته باشند و بپذیرند، چیست و چرا باید چنین مجازات ابدی را در جهنم پذیرا باشند، معلوم نیست!؟ و این را فقط الله با علم ازلی خود میتواند پاسخگو باشد.

امّا آنچه که از روند بررسی این چهار مورد از آیات قرآن دیدیم این است که در دنیای فعلی اسلام و حضور گسترده این قبیل آیات فوق و دسته بندی مردم بر متقی و پرهیزکار و کافر و ظالم عملاُ راهی برای نپذیرفتن اسلام و دگراندیش ماندن باقی نمانده و نمی گذارد. هر کدام از آیات فوق در شرایط بوحود آمده خاص خود می تواند سندی شرعی و قانونی برای کشتن شخص دگراندیش ایجاد نماید. عبارت لااکرا فی دین با این توصیفات و نامگذاری افرادی که خارج از دین اسلام هستند و مشمول آیات دوزخ میگردند به هیچ وجه تناسبی ندارد. در ضمن پرداخت جزیه در توبه(۲۹) تماما نشات گرفته از اکرا و اجبار بوده و این پرداخت اجباری عامل کشورگشایی و قوام سلحشوران اسلام بوده است.
شمشیراسلام، ضامن وصول جزیه از موالیان بوده و برپا ماندن اسلام و آئینش باز بنا به گواه خود تاریخ اسلام مدیون همین شمشیر و اجبار زیر لبه تیز آن بوده و هست. این موارد هیچکدام با بقره(۲۵۶) سازکاری ندارند.

مضافاُ بقره(۲۵۶) را نمی توان بعنوان تعامل و پذیرش سایر ادیان بپذیریم چون با مفاد آیات جهانی فوق که از قرآن برشمرده ایم در تضاد است. حتی نمی توانیم در چهارچوب خود اسلام برای مسلمانان هم بپذیریم. چون اساس وظایف مومن و متقی متکی بر اجبار است. فرد مومن باید در وظایف دینی خود مثل نماز و روزه و جهاد و مابقی تکالیف دینی خود ملزم و پایبند باشد. اگر بدین وظابف تن در ندهد براحتی در صف و لیست و نامگذاری فوق قرار خواهد گرفت، که اکثریت مسلمانان ظاهرا در همین لیست قرار دارند.

این نحوه دسته بندی و خط کشی بین مردم با اعتقاد دینی برگرفته از دشت حجاز و جامعه شدیدا سنتی بادیه نشینان بوده و آیین اسلام قومی و محلی است. فقط برای یک عده ای خاص در یک مکان خاص طراحی شده است. با بررسی این قبیل آیات فوق و عدم تساهل و تعامل درقرآن و جوامع اسلامی بیشتر به حقیقت نهفته در آیاتی مثل: شوری(۷)- انعام(۹۲)- نمل(۹۱) در خصوص محلی بودن الله خدای قوم عرب برای مکه و اطراف آن آشنا می گردیم.

انعام(۹۲) و خلق مکه را از مکه و هر که به اطراف اوست همه را به اندرز و پندهای خود متنبه سازد.

حال پرسش کلیدی نوشتار فوق این است که :
آیا واقعا این آیین و نگرش اعتقادی که بر همان جامعه عشیره ای در ۱۵۰۰ سال پیش عرضه شد و مورد قبول همان مردمان محلی در آنزمان هم قرار نگرفته بود و حضور 13 ساله محمد در مکه و زادگاه و بین اقوام و خویشاوندان خود نتیجه ای بجز گرویدن اندکی به او داشته است؟
این پرسش بر طبق اسناد تاریخی خود اسلام، یک پاسخ بیشتر ندارد و آن اینکه این تعداد گرویدن به اسلام در سیزده سال اول در مکه از یک عدد دو رقمی هم تجاوز نمی کند و نکرده است.
تا نهایتاُ در قضیه فتح مکه که مکیان تا دقایق آخر به آیین او ایمان نیاوردند مگر بخاطر ترس از شمشیر و پس از فتح مکه! همین کلمه و لغت » فتح « برخواسته از اکراه و اجبار بر مکیان بوده است. ضامن فتح مکه شمشیر بوده است و شمشیر بجز لبه تیز زبان دیگری برای برهان و ادله ندارد. شمشیر و لبه تیز و برش کشنده آن که سرتاسر تاریخ اسلام را شکل و قوام داده است با بقره(۲۵۶) سنخیت ندارد.
این قبیل نگرش و آیات قرآن نمی تواند با مدنیت و شهرنشینی و اختلاط فرهنگ و عقاید عصر امروز سازگاری داشته باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر