آیا عوام واقعاً محتاج مذهبند؟
بسیاری كه دائم دم از نبوغ ایرانی میزنند به وجود شعور متعارف در بین هم میهنان خود شك دارند
مذهب نه میتواند جای اخلاق را بگیرد، نه قانون را و نه دانش را
احتیاج یك نفر به مذهب دیگران را موظف به پیروی از آن نمیسازد
حفظ نظم جامعه كار وجدان و قانون و پلیس است نه مالك دوزخ و مار غاشیه
خوشبینی نسبت به اخلاق و شعور بشر با ذات دمكراسی عجین است
در بحثهایی كه به مناسبت های مختلف و در محافل گوناگون در بین ایرانیان در میگیرد و طی آن سخن از مذهب در تشویق و توجیه فجایع اخیر میرود بسا اوقات دامنۀ بحث به اینجا میكشد كه اصلاً نقش و فایدۀ مذهب در جامعه چیست و در احوالی كه مذهب به چنین عامل مخربی تبدیل شده است در مقابل آن باید چه گفتار و رفتاری را پیشه كرد. اگر در این میان لحن سخن كسی تند شود و لبۀ تیز انتقاد را مستقیماً متوجه اسلام بسازد دیر یا زود یكی پیدا میشود كه در عین اظهار همدلی با انتقادگر، استدلالی با این مضمون كلی عرضه میكند
«همۀ ما میدانیم كه مدعاهای اهل مذهب پایه و اساس درستی ندارد ولی این اعتقادات برای عوام لازم است زیرا اگر این گروه پابند چنین اعتقاداتی نباشند نظم جامعه به كلی مختل خواهد شد».
احتمالاً از میان خوانندگان این سطور كمتر كسی است كه تا به حال چند بار این سخن را به اشكال مختلف و از زبان افراد متفاوت نشنیده باشد، تكرار این برهان كه در واقع اسباب تنگ حوصلگی است گاه به اعتبار آن تعبیر میشود و به همین دلیل باید آنرا جداً شكافت و اعتبارش را به محك زد.
اعتبار یا فایده
اول نكته ای كه باید در مورد این سخن در نظر داشت این است كه اعتبار مذهب را، اعتباری را كه خود مذهب مدعی آن است و قرار است از پیوند با ماورأالطبیعه سرچشمه بگیرد، به كلی كنار میگذارد و برای آن ارزشی قائل نمیگردد. به عبارت دیگر فقط وجه تاریخی مذهب را در نظر میگیرد و به جای اعتبار برای آن فقط فایده، آنهم فایدۀ اجتماعی، قائل میشود.
مایۀ اصلی این سخن از این قرار است كه بقای نظم جامعه و جلوگیری از خشونت و فریبكاری كه قاعدتاً بر عهدۀ دو مرجع است، یكی قانون كه جمعی است و دیگری وجدان كه فردی است، در حقیقت از هیچكدام این دو به درستی برنمیاید و عامل دیگری لازم است تا این نظم حفظ شود و دنبالۀ منطقی آن چنین است كه برای لگام زدن به غرایز «عوام كالانعام»، میبایست از عوامل دیگری مدد گرفت كه منطقاً و در عمل جز همین خشونت و فریب نمیتواند باشد. منتها باید در استفاده از خشونت، به دلایل مختلف، از جمله ظاهر زنندۀ آن، بهای سنگین سیاسی و اقتصادی آن و خطراتی كه گاه استفادۀ از آن به همراه دارد، تا حد امكان امساك نمود. در عوض فریب یا مكر كه در دین اسلام با نسبت داده شدنش به خداوند تقدیس هم شده، وسیله ایست كم خرج تر،با ظاهر قابل قبول تر و بسا اوقات كم خطر تر از خشونتی كه به صراحت در صحنۀ جامعه به كار گرفته شود. به حساب این ارزیابی، مذهب كه عذاب آن جهانی را به خطاكاران وعده میدهد بهترین و كارآمدترین وسیله برای مهار كردن عوام است و بی پایه بودن مدعا هایش را میتوان به مثمر ثمر بودنش بخشید. در جمع آنچه از این دید مذموم شمرده میشود نفس خشونت و فریبكاری نیست، آن خشونت و فریبكاری است كه قرار است از جانب عوام انجام شود وگرنه همان خشونت و فریبكاری و بالاخص فریبی كه در قالب و به صورت مذهب از جانب خواص عرضه یا لااقل حمایت شود پذیرفته و حتی قابل تجویز است. خلاصه اینكه پایگاه فكری این شعار در حقیقت احتیاج عوام به مذهب نیست، احتیاج خواص است به مذهب برای مهار كردن عوام.
در این دوران كه از اسلامگرای پس رانده و شاه اللهی درمانده و ماركسیست وامانده، همه به نوعی دمكرات شده اند و از فرط خجالت هم كه شده روی مخالفت با دمكراسی را ندارند، شنیدن شعار «عوام محتاج مذهبند» از زبان این و آن مایۀ تعجب است. زیرا دمكراسی لیبرال ریشه در اندیشۀ روشنگری دارد و فرضهایی كه بر آنها متكی است درست نقطۀ مقابل فرضهایی است كه شعار «عوام محتاج مذهبند» به آنها اتكا دارد. از این میان اشاره به دو فرض اساسی دمكراسی بی مناسبت نیست.
اول اینكه مردم همه به یك اندازه صاحب دانش نیستند ولی شعورشان برای دریافت موقعیت خویش و تصمیم گرفتن به مصلحت خود كمابیش یكسان و در هر حال كافی است. به عبارت دیگر عوام ممكن است به دلیل نداشتن مطالعه، دسترسی نداشتن به اطلاعات لازم، كمبود تحصیل و… جاهل باشند، همانطور كه همه در زمینه های دور از كار وتحصیلشان كمابیش هستند، اما بیشعور نیستند و شعور هم، برخلاف ثروت و قدرت و اعتبار اجتماعی، چیزی نیست كه بین عوام و خواص به طور نابرابر تقسیم شده باشد. آنچه برای تصمیمگیری درست عامۀ مردم در باب سرنوشت خودشان لازم است همان شعور متعارفی است كه نزد همگان موجود است و سپس اطلاعاتی كه باید به این شعور علاوه شود و به آن خوراك بدهد. تكیه گاه اجتماعی دمكراسی همین شعور رایج است نه نبوغ نادر. خالی از طنز نیست كه بسیاری از ایرانیان این مقدار به «نبوغ ایرانی» مطمئنند ولی به وجود شعور معمولی در بین هم میهنان خویش این همه شك دارند.
فرض دوم این است كه افراد بشر نه فقط به طور كلی صاحب شعور لازم برای تشخیص مصلحت فردی و جمعی خویش هستند، بلكه در جمع به اندازۀ كافی پابند اخلاق و تابع وجدان خود نیز هستند تا این دو تمایلشان را به زورگویی مهار نماید و از نادرستی در حق دیگران بازشان بدارد. و آخر اینكه اگر اخلاق و وجدان كافی نبود، در جامعه ای كه قانونش تابع ارادۀ خود آنهاست و نهادهای دولتی اش خدمتگزار مردمند، حرمت به قانون و ترس از پلیس برای ممانعت از نادرستی كافیست و حاجتی به استمداد از خفیه نویسان الهی و مالك دوزخ و مار غاشیه نیست.
ممكن است برخی این فرضهای اساسی دمكراسی را خوشبینانه بشمارند و به همین دلیل با واقعیت ناسازگارشان بدانند، ولی باید بدانان یادآوری كرد كه خوشبینی نسبت به خصایص و امكانات بشر با ذات دمكراسی عجین است. میتوان و باید امكانات واقعی یك جامعه را سنجید و كمبودهایش را در نظر آورد ولی نمیتوان فقط به فهرست كردن آنها قانع شد و از كوشش در راه رفعشان چشم پوشید؛ میتوان و باید نقاط ضعف آداب و عادات اجتماعی مردم را در نظر داشت ولی نمیتوان فقط دستمایۀ تحقیر عامه كردشان و از آنها اسباب حكومتگری ساخت؛ و بالاخره اینكه میتوان و باید این خوشبینی را در عمل تعدیل نمود و با احتیاط در میدان سیاست عمل كرد ولی به هیچوجه نمیتوان از آن برید واساساً كنارش گذاشت چون این كار در حكم بریدن از فرضهای اساسی دمكراسی و در نتیجه از خود دمكراسی است.
مردمان عامی نه بیش از دیگران محتاج مذهبند و نه كمتر و چیزی كه محرز است مذهب نزد آنان نیز چون دیگران، نه جای دانش را پر میكند، نه اخلاق را و نه قانون را، زیرا به رغم داشتن چنین ادعا هایی اصلاً و اصولاً قادر به این كار نیست. آنهایی كه حاجتی به مذهب حس میكنند، چه عامی باشند و چه نه، حاجتی روانی و معنوی به این پدیده دارند و این دو حاجت بنا بر تعریف شخصی و خصوصی است و ربطی به موقعیت اجتماعی فرد و میزان دانش او ندارد، و مهمتر از همه اینكه تعیین این امر كه چه كسی احتیاج به مذهب دارد و چه كسی ندارد با خود فرد است نه با دیگری كه بیاید و برایش نسخه بنویسد.
تا اینجا به وجه نظری و كلی شعار «عوام محتاج مذهبند» پرداختیم. حال اگر به وجه عملی آن توجه كنیم و با اعتنای به موقعیت فعلی ایران بسنجیمش خواهیم دید كه از هر فایدۀ اجتماعی بریست. اینكه در ایران امروز نظم جامعه از چه قرار است و این عوامی كه باید به هر وسیله شده مهارشان كرد چه كسانی هستند روشن است و از این روشنتر اینكه امروزه چه افرادی در مقام خواص قرار گرفته اند و چگونه از مذهب استفاده میكنند. اگر تا قبل از این دیگران میبایست دست به دامن آخوند و ملا میشدند تا به واسطۀ آنها مذهب را مورد استفادۀ سیاسی قرار دهند امروزه خود آخوند و ملا به حساب خود و برای خود است كه این كار را میكنند و تابه حال از آن بهرۀ قابل توجهی هم برده اند.
امروزه شعار «عوام محتاج مذهبند» در ایران به كار بسته شده و همین امر بیش از هر زمان حد و حدود اعتبار عملی آنرا روشن كرده است، یعنی اینكه هم نشان داده كه به اجرا گذاشتن این شعار به كار چه نوع نظام اجتماعی میاید و هم اینكه تا چه اندازه و تا كجا میتوان عوام را با ترفند مذهب وادار به تبعیت از حكومت كرد و «نظم جامعه» را به كمك آن حفظ نمود. در حقیقت به كار بسته شدن جدی و منظم این تعبیر از جامعه و نقش مذهب و نیز قابلیتهای فرد است كه ایران را به روزگار فعلیش انداخته است، یعنی هم شیرازۀ جامعه را از هم گسیخته، هم بی اثری ترس از مذهب رابرای قبولاندن هر سخن و پذیرش هر حكم آشكار ساخته است و هم اوضاعی ایجاد كرده كه همگان مصداق سقوط اخلاقی جامعه میشمرندش.
اعتقاد یا انگیزه؟
تمام اینها را از نظر گذراندیم ولی نمیتوان در شكافتن این شعار رایج كه «عوام محتاج مذهبند» به ارزیابی وجوه خارجی آن اكتفا كرد، زیرا انگیزۀ اشخاصی كه این سخن را به هر مناسبت در میان میاورند فقط از اعتقاد به اعتبار نظری و كارآیی عملی آن سرچشمه نمیگیرد. گاه اینها فقط وسیله یا بهانه ایست برای دفاع از مطلبی دیگر كه صریح مطرح نمیگردد.
بر خلاف آنچه كه ظاهر این شعار حكم میكند، چیزی كه به این ترتیب مورد دفاع قرار میگیرد خود مذهب است. البته این دفاع نه با اتكای به اصول مذهبی انجام میگیرد و نه با حفظ حرمتی كه مؤمنان سزاوار مذهب میشمرند. پس باید پرسید كدام انگیزه برخی را وامیدارد تا به این ترتیب و به این شكل غیرمستقیم از مذهب دفاع كنند و نوعی تقیۀ مدرن را پیشه سازند.
اولین و كلی ترین انگیزه ای كه به نظر میرسد آگاهی گوینده به سستی گفتارهایی است كه اعتبار مذهب را برخاسته از نیروهای ماورای طبیعی میشمرند. كسانی كه دست به دامن فواید دنیوی مذهب میشوند تا آنرا به این طریق از ضربۀ انتقاد مصون بدارند، به این امر آگاهند كه دلیل محكمی برای اثبات اعتبار اخروی مذهب ندارند، چرا كه این قبیل مسائل اصلاً از زمرۀ اموری نیست كه بتوان با اتكای به استدلال عقلی وجودشان را ثابت كرد. كسی اعتبار پایگاه آن جهانی مذهب را میپذیرد كه به درستی یك مذهب ایمان داشته باشد، ایمان هم برای پیدا شدن محتاج استدلال نیست و اگر هم پیدا شد امكان لطمه دیدنش از درگیر شدن با استدلال بیشتر است تا امكان محكم شدنش. در این شرایط آنها كه مایلند مذهب را از خطر انتقاد و حمله مصون بدارند مساعی خود را صرف یافتن فواید این جهانی برای مذهب میسازند تا به این طریق خرده گیران و بی اعتقادان را از پرداختن بدان بازدارند و برای امری كه خود پایگاه عقلانی ندارد یك خط دفاعی عقلانی درست كنند، حكایت حاجت عوام به مذهب هم یكی از این ترفند هاست.
انگیزۀ دیگری كه باعث میشود تا این ترفند خاص، امروز بیش از دیروز و پریروز مورد استفاده قرار بگیرد، ضعف شدید موقعیت اجتماعی مذهب است در ایران انقلاب دیده و اسلامزده. در این كشور مذهب به جای محدود ساختن مدعاهای خود به امور آن جهانی كه اساساً قابل وارسی نیست و میتوان بدون هیچ واهمه از بی پایه درآمدنشان بر آنها پای فشرد، مدعی امور این جهانی شده و از آن مهمتر به دلیل قبضه كردن مراجع قدرت، امكان و حتی اجبار وفا كردن به این وعده ها را پیدا كرده است و طبعاً به دلیل بی پایگی مدعا ها و بی عرضگی مدعیان هردو، به كلی روسیاه شده است. اگر دفاع عقلانی از اعتبار آن جهانی مذهب هیچگاه ممكن نبوده است دفاع از فواید این جهانی اش كه تا دیروز برای برخی مشروع مینمود در عمل بسیار سخت شده و افتضاح كار به قدری بالا گرفته كه توجیه آن از وقاحت ملایی هم ساخته نیست. در این وضعیت و برای كسی كه مایل است به هر قیمت كه میتواند از مذهب در مقابل حملات مختلف دفاع كند، این حكایت حاجت عوام به مذهب بسیار قابل استفاده مینماید و دست زدن به دامنش میتواند از نظر تاكتیكی و به تناسب دیگر شعارهایی كه برای توجیه فواید اجتماعی مذهب عرضه میشود، جذاب جلوه كند؛ چون در شرایطی كه امكان دفاع صریح از مطلب اصلی موجود نیست، با تظاهر به واگذاشتن تمامی امتیازات به طرف مقابل یعنی با اذعان به بی اساسی مذهب و حتی با مسكوت گذاشتن دیگر لافزنی هایش، از حمله به آن جلوگیری میكند.
انگیزۀ آخر هم كه ممكن است به میان كشیدنش برای برخی نامطبوع جلوه كند، ولی نمیتوان به این دلیل از قلمش انداخت، ترس است. ترس از ابراز صریح عقیده در مورد مسئله ای كه باعث پیدایش تنشهای شدید اجتماعی شده و دفاع ازموضعی كه خریدار چندانی ندارد. همۀ ما با سخنانی از قبیل «فراموش نكنید كه اكثر مردم مسلمانند» یا «نباید به اعتقادات دیگران توهین كرد» یا… آشناییم. وجه اشتراك این حرفها با حكایت احتیاج عوام به مذهب همین حواله دادن مخاطب به دیگران، به احتیاجاتشان و به اعتقادات آنهاست. اعتبار كاذب این سخنان مدیون همین به میان كشیدن پای این دیگرانی است كه باید رعایت احوالشان را كرد. پناه گرفتن در پشت این دیگرانی كه معلوم نیست كیستند و كجایند در حقیقت آخرین خط دفاع از مذهب است. دفاعی مذبوحانه كه در آخرین مرحله انجام میگیرد، هم اعتبار آسمانی مذهب را منكر میگردد و هم حرمت آنهایی را اعتقادی دارند. دادن تمام این امتیازات به این قصد انجام میشود تا مذهب از آتش انتقاد صریح و آشكار مصون بماند.
تن دادن به تمامی این دغلبازیها بیانگر این عقیده است كه «هدف هر وسیله ای را توجیه میكند»، نشانگر بزدلی افرادی كه به جای دفاع از عقاید خود در پشت دیگران پنهان میشوند و عیانگر ناجوانمردیشان در حق این «عوامی» كه در پشتشان سنگر میگیرند. باید به آنها توصیه كرد كه مختصری فروتنی و شجاعت پیشه كنند و اگر عقیده ای دارند از طرف خود به زبانش بیاورند وبه نام خود به دفاع از آن كمر ببندند
اگر هم همت كردند و كمی انصاف را نیز به این دو صفت علاوه كردند، هر جا كه برهان معقولی در چنته ندارند دم فروبندند.
بسیاری كه دائم دم از نبوغ ایرانی میزنند به وجود شعور متعارف در بین هم میهنان خود شك دارند
مذهب نه میتواند جای اخلاق را بگیرد، نه قانون را و نه دانش را
احتیاج یك نفر به مذهب دیگران را موظف به پیروی از آن نمیسازد
حفظ نظم جامعه كار وجدان و قانون و پلیس است نه مالك دوزخ و مار غاشیه
خوشبینی نسبت به اخلاق و شعور بشر با ذات دمكراسی عجین است
در بحثهایی كه به مناسبت های مختلف و در محافل گوناگون در بین ایرانیان در میگیرد و طی آن سخن از مذهب در تشویق و توجیه فجایع اخیر میرود بسا اوقات دامنۀ بحث به اینجا میكشد كه اصلاً نقش و فایدۀ مذهب در جامعه چیست و در احوالی كه مذهب به چنین عامل مخربی تبدیل شده است در مقابل آن باید چه گفتار و رفتاری را پیشه كرد. اگر در این میان لحن سخن كسی تند شود و لبۀ تیز انتقاد را مستقیماً متوجه اسلام بسازد دیر یا زود یكی پیدا میشود كه در عین اظهار همدلی با انتقادگر، استدلالی با این مضمون كلی عرضه میكند
«همۀ ما میدانیم كه مدعاهای اهل مذهب پایه و اساس درستی ندارد ولی این اعتقادات برای عوام لازم است زیرا اگر این گروه پابند چنین اعتقاداتی نباشند نظم جامعه به كلی مختل خواهد شد».
احتمالاً از میان خوانندگان این سطور كمتر كسی است كه تا به حال چند بار این سخن را به اشكال مختلف و از زبان افراد متفاوت نشنیده باشد، تكرار این برهان كه در واقع اسباب تنگ حوصلگی است گاه به اعتبار آن تعبیر میشود و به همین دلیل باید آنرا جداً شكافت و اعتبارش را به محك زد.
اعتبار یا فایده
اول نكته ای كه باید در مورد این سخن در نظر داشت این است كه اعتبار مذهب را، اعتباری را كه خود مذهب مدعی آن است و قرار است از پیوند با ماورأالطبیعه سرچشمه بگیرد، به كلی كنار میگذارد و برای آن ارزشی قائل نمیگردد. به عبارت دیگر فقط وجه تاریخی مذهب را در نظر میگیرد و به جای اعتبار برای آن فقط فایده، آنهم فایدۀ اجتماعی، قائل میشود.
مایۀ اصلی این سخن از این قرار است كه بقای نظم جامعه و جلوگیری از خشونت و فریبكاری كه قاعدتاً بر عهدۀ دو مرجع است، یكی قانون كه جمعی است و دیگری وجدان كه فردی است، در حقیقت از هیچكدام این دو به درستی برنمیاید و عامل دیگری لازم است تا این نظم حفظ شود و دنبالۀ منطقی آن چنین است كه برای لگام زدن به غرایز «عوام كالانعام»، میبایست از عوامل دیگری مدد گرفت كه منطقاً و در عمل جز همین خشونت و فریب نمیتواند باشد. منتها باید در استفاده از خشونت، به دلایل مختلف، از جمله ظاهر زنندۀ آن، بهای سنگین سیاسی و اقتصادی آن و خطراتی كه گاه استفادۀ از آن به همراه دارد، تا حد امكان امساك نمود. در عوض فریب یا مكر كه در دین اسلام با نسبت داده شدنش به خداوند تقدیس هم شده، وسیله ایست كم خرج تر،با ظاهر قابل قبول تر و بسا اوقات كم خطر تر از خشونتی كه به صراحت در صحنۀ جامعه به كار گرفته شود. به حساب این ارزیابی، مذهب كه عذاب آن جهانی را به خطاكاران وعده میدهد بهترین و كارآمدترین وسیله برای مهار كردن عوام است و بی پایه بودن مدعا هایش را میتوان به مثمر ثمر بودنش بخشید. در جمع آنچه از این دید مذموم شمرده میشود نفس خشونت و فریبكاری نیست، آن خشونت و فریبكاری است كه قرار است از جانب عوام انجام شود وگرنه همان خشونت و فریبكاری و بالاخص فریبی كه در قالب و به صورت مذهب از جانب خواص عرضه یا لااقل حمایت شود پذیرفته و حتی قابل تجویز است. خلاصه اینكه پایگاه فكری این شعار در حقیقت احتیاج عوام به مذهب نیست، احتیاج خواص است به مذهب برای مهار كردن عوام.
در این دوران كه از اسلامگرای پس رانده و شاه اللهی درمانده و ماركسیست وامانده، همه به نوعی دمكرات شده اند و از فرط خجالت هم كه شده روی مخالفت با دمكراسی را ندارند، شنیدن شعار «عوام محتاج مذهبند» از زبان این و آن مایۀ تعجب است. زیرا دمكراسی لیبرال ریشه در اندیشۀ روشنگری دارد و فرضهایی كه بر آنها متكی است درست نقطۀ مقابل فرضهایی است كه شعار «عوام محتاج مذهبند» به آنها اتكا دارد. از این میان اشاره به دو فرض اساسی دمكراسی بی مناسبت نیست.
اول اینكه مردم همه به یك اندازه صاحب دانش نیستند ولی شعورشان برای دریافت موقعیت خویش و تصمیم گرفتن به مصلحت خود كمابیش یكسان و در هر حال كافی است. به عبارت دیگر عوام ممكن است به دلیل نداشتن مطالعه، دسترسی نداشتن به اطلاعات لازم، كمبود تحصیل و… جاهل باشند، همانطور كه همه در زمینه های دور از كار وتحصیلشان كمابیش هستند، اما بیشعور نیستند و شعور هم، برخلاف ثروت و قدرت و اعتبار اجتماعی، چیزی نیست كه بین عوام و خواص به طور نابرابر تقسیم شده باشد. آنچه برای تصمیمگیری درست عامۀ مردم در باب سرنوشت خودشان لازم است همان شعور متعارفی است كه نزد همگان موجود است و سپس اطلاعاتی كه باید به این شعور علاوه شود و به آن خوراك بدهد. تكیه گاه اجتماعی دمكراسی همین شعور رایج است نه نبوغ نادر. خالی از طنز نیست كه بسیاری از ایرانیان این مقدار به «نبوغ ایرانی» مطمئنند ولی به وجود شعور معمولی در بین هم میهنان خویش این همه شك دارند.
فرض دوم این است كه افراد بشر نه فقط به طور كلی صاحب شعور لازم برای تشخیص مصلحت فردی و جمعی خویش هستند، بلكه در جمع به اندازۀ كافی پابند اخلاق و تابع وجدان خود نیز هستند تا این دو تمایلشان را به زورگویی مهار نماید و از نادرستی در حق دیگران بازشان بدارد. و آخر اینكه اگر اخلاق و وجدان كافی نبود، در جامعه ای كه قانونش تابع ارادۀ خود آنهاست و نهادهای دولتی اش خدمتگزار مردمند، حرمت به قانون و ترس از پلیس برای ممانعت از نادرستی كافیست و حاجتی به استمداد از خفیه نویسان الهی و مالك دوزخ و مار غاشیه نیست.
ممكن است برخی این فرضهای اساسی دمكراسی را خوشبینانه بشمارند و به همین دلیل با واقعیت ناسازگارشان بدانند، ولی باید بدانان یادآوری كرد كه خوشبینی نسبت به خصایص و امكانات بشر با ذات دمكراسی عجین است. میتوان و باید امكانات واقعی یك جامعه را سنجید و كمبودهایش را در نظر آورد ولی نمیتوان فقط به فهرست كردن آنها قانع شد و از كوشش در راه رفعشان چشم پوشید؛ میتوان و باید نقاط ضعف آداب و عادات اجتماعی مردم را در نظر داشت ولی نمیتوان فقط دستمایۀ تحقیر عامه كردشان و از آنها اسباب حكومتگری ساخت؛ و بالاخره اینكه میتوان و باید این خوشبینی را در عمل تعدیل نمود و با احتیاط در میدان سیاست عمل كرد ولی به هیچوجه نمیتوان از آن برید واساساً كنارش گذاشت چون این كار در حكم بریدن از فرضهای اساسی دمكراسی و در نتیجه از خود دمكراسی است.
مردمان عامی نه بیش از دیگران محتاج مذهبند و نه كمتر و چیزی كه محرز است مذهب نزد آنان نیز چون دیگران، نه جای دانش را پر میكند، نه اخلاق را و نه قانون را، زیرا به رغم داشتن چنین ادعا هایی اصلاً و اصولاً قادر به این كار نیست. آنهایی كه حاجتی به مذهب حس میكنند، چه عامی باشند و چه نه، حاجتی روانی و معنوی به این پدیده دارند و این دو حاجت بنا بر تعریف شخصی و خصوصی است و ربطی به موقعیت اجتماعی فرد و میزان دانش او ندارد، و مهمتر از همه اینكه تعیین این امر كه چه كسی احتیاج به مذهب دارد و چه كسی ندارد با خود فرد است نه با دیگری كه بیاید و برایش نسخه بنویسد.
تا اینجا به وجه نظری و كلی شعار «عوام محتاج مذهبند» پرداختیم. حال اگر به وجه عملی آن توجه كنیم و با اعتنای به موقعیت فعلی ایران بسنجیمش خواهیم دید كه از هر فایدۀ اجتماعی بریست. اینكه در ایران امروز نظم جامعه از چه قرار است و این عوامی كه باید به هر وسیله شده مهارشان كرد چه كسانی هستند روشن است و از این روشنتر اینكه امروزه چه افرادی در مقام خواص قرار گرفته اند و چگونه از مذهب استفاده میكنند. اگر تا قبل از این دیگران میبایست دست به دامن آخوند و ملا میشدند تا به واسطۀ آنها مذهب را مورد استفادۀ سیاسی قرار دهند امروزه خود آخوند و ملا به حساب خود و برای خود است كه این كار را میكنند و تابه حال از آن بهرۀ قابل توجهی هم برده اند.
امروزه شعار «عوام محتاج مذهبند» در ایران به كار بسته شده و همین امر بیش از هر زمان حد و حدود اعتبار عملی آنرا روشن كرده است، یعنی اینكه هم نشان داده كه به اجرا گذاشتن این شعار به كار چه نوع نظام اجتماعی میاید و هم اینكه تا چه اندازه و تا كجا میتوان عوام را با ترفند مذهب وادار به تبعیت از حكومت كرد و «نظم جامعه» را به كمك آن حفظ نمود. در حقیقت به كار بسته شدن جدی و منظم این تعبیر از جامعه و نقش مذهب و نیز قابلیتهای فرد است كه ایران را به روزگار فعلیش انداخته است، یعنی هم شیرازۀ جامعه را از هم گسیخته، هم بی اثری ترس از مذهب رابرای قبولاندن هر سخن و پذیرش هر حكم آشكار ساخته است و هم اوضاعی ایجاد كرده كه همگان مصداق سقوط اخلاقی جامعه میشمرندش.
اعتقاد یا انگیزه؟
تمام اینها را از نظر گذراندیم ولی نمیتوان در شكافتن این شعار رایج كه «عوام محتاج مذهبند» به ارزیابی وجوه خارجی آن اكتفا كرد، زیرا انگیزۀ اشخاصی كه این سخن را به هر مناسبت در میان میاورند فقط از اعتقاد به اعتبار نظری و كارآیی عملی آن سرچشمه نمیگیرد. گاه اینها فقط وسیله یا بهانه ایست برای دفاع از مطلبی دیگر كه صریح مطرح نمیگردد.
بر خلاف آنچه كه ظاهر این شعار حكم میكند، چیزی كه به این ترتیب مورد دفاع قرار میگیرد خود مذهب است. البته این دفاع نه با اتكای به اصول مذهبی انجام میگیرد و نه با حفظ حرمتی كه مؤمنان سزاوار مذهب میشمرند. پس باید پرسید كدام انگیزه برخی را وامیدارد تا به این ترتیب و به این شكل غیرمستقیم از مذهب دفاع كنند و نوعی تقیۀ مدرن را پیشه سازند.
اولین و كلی ترین انگیزه ای كه به نظر میرسد آگاهی گوینده به سستی گفتارهایی است كه اعتبار مذهب را برخاسته از نیروهای ماورای طبیعی میشمرند. كسانی كه دست به دامن فواید دنیوی مذهب میشوند تا آنرا به این طریق از ضربۀ انتقاد مصون بدارند، به این امر آگاهند كه دلیل محكمی برای اثبات اعتبار اخروی مذهب ندارند، چرا كه این قبیل مسائل اصلاً از زمرۀ اموری نیست كه بتوان با اتكای به استدلال عقلی وجودشان را ثابت كرد. كسی اعتبار پایگاه آن جهانی مذهب را میپذیرد كه به درستی یك مذهب ایمان داشته باشد، ایمان هم برای پیدا شدن محتاج استدلال نیست و اگر هم پیدا شد امكان لطمه دیدنش از درگیر شدن با استدلال بیشتر است تا امكان محكم شدنش. در این شرایط آنها كه مایلند مذهب را از خطر انتقاد و حمله مصون بدارند مساعی خود را صرف یافتن فواید این جهانی برای مذهب میسازند تا به این طریق خرده گیران و بی اعتقادان را از پرداختن بدان بازدارند و برای امری كه خود پایگاه عقلانی ندارد یك خط دفاعی عقلانی درست كنند، حكایت حاجت عوام به مذهب هم یكی از این ترفند هاست.
انگیزۀ دیگری كه باعث میشود تا این ترفند خاص، امروز بیش از دیروز و پریروز مورد استفاده قرار بگیرد، ضعف شدید موقعیت اجتماعی مذهب است در ایران انقلاب دیده و اسلامزده. در این كشور مذهب به جای محدود ساختن مدعاهای خود به امور آن جهانی كه اساساً قابل وارسی نیست و میتوان بدون هیچ واهمه از بی پایه درآمدنشان بر آنها پای فشرد، مدعی امور این جهانی شده و از آن مهمتر به دلیل قبضه كردن مراجع قدرت، امكان و حتی اجبار وفا كردن به این وعده ها را پیدا كرده است و طبعاً به دلیل بی پایگی مدعا ها و بی عرضگی مدعیان هردو، به كلی روسیاه شده است. اگر دفاع عقلانی از اعتبار آن جهانی مذهب هیچگاه ممكن نبوده است دفاع از فواید این جهانی اش كه تا دیروز برای برخی مشروع مینمود در عمل بسیار سخت شده و افتضاح كار به قدری بالا گرفته كه توجیه آن از وقاحت ملایی هم ساخته نیست. در این وضعیت و برای كسی كه مایل است به هر قیمت كه میتواند از مذهب در مقابل حملات مختلف دفاع كند، این حكایت حاجت عوام به مذهب بسیار قابل استفاده مینماید و دست زدن به دامنش میتواند از نظر تاكتیكی و به تناسب دیگر شعارهایی كه برای توجیه فواید اجتماعی مذهب عرضه میشود، جذاب جلوه كند؛ چون در شرایطی كه امكان دفاع صریح از مطلب اصلی موجود نیست، با تظاهر به واگذاشتن تمامی امتیازات به طرف مقابل یعنی با اذعان به بی اساسی مذهب و حتی با مسكوت گذاشتن دیگر لافزنی هایش، از حمله به آن جلوگیری میكند.
انگیزۀ آخر هم كه ممكن است به میان كشیدنش برای برخی نامطبوع جلوه كند، ولی نمیتوان به این دلیل از قلمش انداخت، ترس است. ترس از ابراز صریح عقیده در مورد مسئله ای كه باعث پیدایش تنشهای شدید اجتماعی شده و دفاع ازموضعی كه خریدار چندانی ندارد. همۀ ما با سخنانی از قبیل «فراموش نكنید كه اكثر مردم مسلمانند» یا «نباید به اعتقادات دیگران توهین كرد» یا… آشناییم. وجه اشتراك این حرفها با حكایت احتیاج عوام به مذهب همین حواله دادن مخاطب به دیگران، به احتیاجاتشان و به اعتقادات آنهاست. اعتبار كاذب این سخنان مدیون همین به میان كشیدن پای این دیگرانی است كه باید رعایت احوالشان را كرد. پناه گرفتن در پشت این دیگرانی كه معلوم نیست كیستند و كجایند در حقیقت آخرین خط دفاع از مذهب است. دفاعی مذبوحانه كه در آخرین مرحله انجام میگیرد، هم اعتبار آسمانی مذهب را منكر میگردد و هم حرمت آنهایی را اعتقادی دارند. دادن تمام این امتیازات به این قصد انجام میشود تا مذهب از آتش انتقاد صریح و آشكار مصون بماند.
تن دادن به تمامی این دغلبازیها بیانگر این عقیده است كه «هدف هر وسیله ای را توجیه میكند»، نشانگر بزدلی افرادی كه به جای دفاع از عقاید خود در پشت دیگران پنهان میشوند و عیانگر ناجوانمردیشان در حق این «عوامی» كه در پشتشان سنگر میگیرند. باید به آنها توصیه كرد كه مختصری فروتنی و شجاعت پیشه كنند و اگر عقیده ای دارند از طرف خود به زبانش بیاورند وبه نام خود به دفاع از آن كمر ببندند
اگر هم همت كردند و كمی انصاف را نیز به این دو صفت علاوه كردند، هر جا كه برهان معقولی در چنته ندارند دم فروبندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر