در قرآن از شخصیتها و مکانها و رویدادهایی نام آمده که از نشانه های نیرو و توانایی الله بوده اند. برای نمونه: ذوالقرنین، ذوالکفل، سد یاجوج و ماجوج و "اصحاب الفیل".
تاریخ نگاران مسلمان می گویند که در سال تولد "فرستاده پایانی الله"، لشگری کارآمد از یمن به فرماندهی "ابرهه" قصد ویرانی کعبه را می کنند که الله با پرستوهایی با دانه های گل در نوک و منقار، آنها را تار و مار می کند.
نام "عام الفیل" را بر روی این رویداد نهاده اند. یک سوره از قرآن بدین ماجرا می پردازد:
سوره ۱۰۵: الفيل آیه های ۱ تا ۵
مگر نديدى پروردگارت با یاران پیل چه كرد
آيا نيرنگشان را بر باد نداد
و بر سر آنها پرستوهای پرنده فرستاد
بر آنان سنگهايى از گل می افكندند
و آنان را مانند كاه خورده شده گردانيد
تلاش برای یافتن چنین رویدادی در دیگر تاریخ ها و دیگر تاریخ نگاران تاکنون به جایی نرسیده است، و با اینکه نزدیکترین نبرد به تاریخ این رویداد که در آن "فیل" بکار رفته است، نبرد "قادسیه" و در زمان خلیفه دوم "عمر ابن خطاب" بوده است؛ با اینهمه بودن آن را در "قرآن" و نوشته تاریخ نویسان مسلمان "فرض بر وقوع" می گیریم.
نزدیک به یکصد و بیست سال پس از "عام الفیل" اما رویداد کمابیش یکسانی رخ داد:
"عبدالله بن زبیر" حاضر به بیعت با خلیفه زمان خود نشد، -او فرزند "زبیر سیف الاسلام" بود که به همراه "علی بن ابی طالب" هفتصد مرد یهودی از "بنی قریظه" را سر بریدند.- خلیفه "عبدالملک" فرمان کشتن او را داد، ولی وی برای نجات جان خود به خانه کعبه پناه برد و در آنجا بست نشست.
خلیفه مسلمین آن هنگام،"حجاج ابن یوسف ثقفی" والی "بصره" را که به سفاکی و خونریزی شهرت داشت برگزید و از او خواست که به هر صورت که مقتضی بداند "عبدالله" را بکشد و سرش را برای او به "شام" بفرستد.
به دور از همه داستان هایی که درباره "حجاج بن یوسف ثقفی" گفته اند – از جمله بستن نطفه او توسط شیطان، عارضه "Imperforate anus" یا نداشتن سوراخ مقعد در هنگام تولد، نپذیرفتن پستان مادر و آمدن شیطان برای درمان او با خون بز - " او که بسیار هم سنگدل بود، به سوی "مکه" شد و بی درنگ خانه "کعبه" را به محاصره گرفت، و برای نخستین بار در تاریخ اسلام آنرا به "منجنیق" بست تا برای سپاهیان او راه برون شدی بدان باز شود.
چند روز تمام دیوار "کعبه" با "منجنیق" کوبیده شد تا سرانجام حصار شکست و سپاهیان "حجاج" وارد آن شدند و "عبدالله بن زبیر" را در بستگاهش سر بریدند. و در آنجا تمامی خدام "مسجدالحرام" را کشتند و "حجرالاسود" معروف را چهار پاره کردند و خود "مسجدالحرام" را آتش زدند"
و دیگر اینکه او: " ١٢٠ هزار تن را در بیرون از میدان جنگ قتل عام کرد. در زندانهای در هم اش ٥٠ هزار مرد و ٣٠ هزار زن بودند که ١٦ هزار تن آنان برهنه بودند."
نمونه ای دیگر، کشتار و تخریب "قرامطه" در مکه است: مسعودی در تاریخ خود می نویسد:
ابوطاهر قرمطی سوی مکه رفت و امیر آنجا محمدبن اسماعیل ملقب به ابن مخلب بود. مردان حکومت و عامه از خارج و غیره به جنگ او آمدند، اما از آن پس که نطیف غلام ابن حاج که جزو شحنه مکه بود کشته شد همه گریختند و او هفتم ذی حجه همین سال(۳۱۷ه) با ششصد سوار و هفتصد پیاده وارد مکه شد و شمشیر در مردم نهاد.
در شمار کشتگان و اسیران از اهل شهر و ولایتهای دیگر اختلاف هست. بعضی سی هزار و بعضی کمتر و بیشتر گفتهاند.در دل کوه و درهها و صحراها از تشنگی و سختی آنقدر مردم هلاک شدند که به شمار نیاید.
ابوطاهر درب حرم را که پوشش طلا داشت از جا بکند و تخریبات جّد به بنای کعبه وارد آورد.اقامت آنان در مکه هشت روز بود که صبح شنبه از همین ماه از مکه به همراه کاروانی از اموال غارت شده و حجرالاسود و... از مکه خارج شدند
(از چگونگی بودن فیل ها در صحرای سوزان حجاز، و بی گناهی فیل ها و کشتار سنگدلانه ای که از اونها شد و سازمانهای دفاع از حقوق حیوانات باید بهش بپردازند که بگذریم:)
پرسش های دیگری که پیش می آید این است که:
کدام رویداد دلخراش تر بود که الله یکی را پاسخ می دهد و دیگری را بی پاسخ می گذارد؟
آیا الله در مرخصی سالانه چهار ماه حرام خود بود؟
اهمیت منجنیق بستن و تخریب و هتک حرمت کعبه از حمله فیلها کمتر بود؟
در فاصله یکصد و بیست سال چه اتفاقی برای پرستوها افتاده بود؟ آیا نسل آنها در جزیره العرب از میان رفته بود؟ آیا مهاجرت کرده بودند؟
سجیل در آنجا دیگر تولید نمی شد؟
"حجاج" با خونهایی که می ریخت آیا به الله باج می داد؟
و بسیاری پرسشهای بی پاسخ دیگر؛ داستان سیل های ویرانگر در مکه نیز که جای خود دارد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر