چرا اسلامگرا ( مسلمان )كينه توز است ؟
١٠ فوريه ١٩٩٠ در بسيارى از روزنامه ها ( مثلاً روزنامه جمهوريت ) ، خبرى از خامنه اى در مورد سلمان رشدى بچاپ رسيد . در اين خبر بنقل از راديو رسمى تهران ، خامنه اى اعلام ميكند " فتوى قتل " سلمان رشدى كه از طرف رهبر سابق دينى خمينى صادر شده بود ، هنوز پابرجاست و خواستار اجراى آنشد .
اين يكى از نمونه هاى بيشمار " اسلام كينه توز" است .
اسلامگرا هميشه " كينه توز " است . اين از خود اسلام ، قران ، " احاديث " و سنن مداومى كه در طول تاريخ بوده ، ن...شأت ميگيرد . همانگونه كه در يهوديت است …
"انتقام " ، همانطور كه ميدانيد بمعناى " مكافات " است . مولود خشم ، كين ، نفرت است .
خدايى مملو از خشم (عضاب) ، مملو از كين را ميتوانيد تصور كنيد ؟
نژاد شناسى بطور يقين بما نشان ميدهد كه كه اين ( كينه توزى ) در انسانهاى اوليه موجود بود .و باز تحقيقات نشان ميدهد درك اينچنينى از خدا از انسانهاى اوليه بمنابع يهودى ، در تفسيرات تورات ، از آنجا بقران و بتماميت اسلام وارد شده است . در قران ٤ مرتبه بخدا(الله)" ذوالنتقام " ، يعنى " صاحب انتقام " گفته ميشود . در محيط رسمى ديانت هم تعابيرى چون " انتقامش را ميگيرد "، " انتقام گيرنده است " ، " كيسكه ميتواند انتقام بگيرد " وجود دارند .
( آل عمران ٤ - مائده ٩٥ - ابراهيم ٤٧ - زمر 37 )
ترجمه يكى از آيات اينست :
پس مپندار كه خدا وعده خود را به پيامبرانش خلاف مىكند كه خدا شكستناپذير انتقامگيرنده است .
اين آيه نشان ميدهد كه " پيامبران " هم خواهان " انتقام " هستند و از آنانكه مخالف فرمان " خدايشان " باشند ، همانگونه كه "وعده داده است " و " خلف وعده نميكند" ، انتقام خواهد گرفت . قدرتمند و انتقام جو بودن خدا را بطور آشكار نشان ميدهد .
در آيه ٢٢ سوره سجده ميگويد :
ستمگرتر از آن كس كه چون به آيه هاى پروردگارش پندش دهند از آن روى برمى گرداند، كيست ؟ ما به يقين از تبهكاران انتقام مى گيريم .
آياتى كه خدا در آنها از " گناهكاران " ، انتقام ميگيرد و يا " ما مطمئناً از آنها انتقام خواهيم گرفت " ميگويد ، متعدد هستند : زخرف ٤١ ؛ سوره دخان ١٦
خدايش " انتقامجو " ست ، پيامبرانش " انتقام گيران " هستند ، مومنانش يعنى كسانيكه بان دين ايمان دارند آنگونه نخواهند بود ؟
بهمين خاطر اسلامگرا ، انتقامجو است !
"دوست داشتن خدا ، كينه جويى بخاطر خدا " از بنيادهاى اوليه اسلام است . اين به سخنان محمد پيوند ميخورد .
او اينگونه ميگويد :
- "برترين كارها ، دوست داشتن بخاطر خدا و خشمگين و كينه ورزى بخاطر خداست" . ( ابو داوود سنن ، كتاب سنن حديث شماره ٤٥٩٩ )
بار ديگر محمد ميگويد :
" در بين شما هر كس منكرى ببيند با دستانش او را تغيير دهد ، اگر زورش نرسيد با زبانش او را تغيير دهد . اگر باين هم زورش نرسيد ، با قلبش به او كين بورزد …" ( مسلم الصحيح كتابالايمان /٧٨ حديث شماره ٤٩ ؛ ابو داوود سنن كتاب الصلات /٢٤٨ حديث شماره ١١٤٠ )
در اينجا معنى " منكر " ، " ناشناس " و " ناموافق " ميباشد . يعنى محمد بهر مسلمان اين ماموريت را ميدهد :
انسان مسلمان بنابه تعريف " شريعت " اگر شخص " ناشناس و ناموافق " را ديد ؛ بايد از "دست" ش يعنى مشتش استفاده كند .بفرض با دست ! نتوانست ، بازبانش بايد وارد عمل شود ، بى اعتبارش كند ، محكومش كند ، بر عليهش تبليغات كند ، و گيريم كه اينهم كارساز نشد . در آنزمان با " قلبش " جلو خواهد رفت و "كينه ورزى" خواهد كرد .
اسلامگرا تا زمانيكه محيط را سازگار نمايد ، كينه توزى ميكند بهر كسيكه مقابلش هست ، به موضوع ، به انديشه و براى گرفتن انتقام منتظر زمان مناسب ميماند . اين ماموريتيست كه به او محول شده است .
خداى اسلام انتقامش را گاهى در اين دنيا و گاهى هم در آن دنيا يعنى در " آخرت " خواهد گرفت . در هر دو مورد ، موضوع ترسناك توصيف شده است . حتى در " آخرت" موضوع " شكنجه " هم پيش كشيده شده است . "مرگ در كار نيست ، مدام شكنجه است " . حتى ساديست ترين انسان هم نميتواند قبول كند اينطور " عذاب"ها را .( آيات متعددى اين عذابها را توصيف ميكنند )
پس "خدا"ى انسانها موقعيكه " انتقام" ميگيرد ، بدون " شكنجه" نميگيرد !
مسلمان با اينچنين طرز فكرى تعليم ميبيند . يعنى مسلمان " انتقام " را طبيعى ميداند و " شكنجه " جزوى ازين طبيعى بودنست . درين مورد انتظارات از يك مسلمان بدين منوال خواهد بود نه بيشتر .به بيان ديگر ، مسلمان حين " شكنجه " كسى ، در راستاى " انتقام خدايي" ، خود را در حال انجام وظيفه ميداند . در مقابل از خدا " ثواب" و " جزاء" خواهد گرفت . تهييج ميشود از اين وضع .
حديثى كه محمد در آن " شكنجه " را منع ميكند هم موجود است . ( بخارى الصحيح كتاب المجازى /٣٠ ؛ ابو داوود ، سنن كتاب الجهاد /١٢٠، حديث شماره ٢٦٦٧) . اما چيزيكه منع شده است فقط يك نوع از شكنجه است : " مثله " گفته ميشود به آن . بعضى از اعضاى بدن مثل بينى و گوش بريده ميشود چشمها سوزانده ميشود " صاف كردن صورت " . بماند كه خود محمد "مثله" كرده بود [دستور مثله داده بود]:
شكنجه محمد به اهالى عورين : چند تن از افراد قبيله عورين (٧-٨) بميدنه آمده بودند ، بيمار بودند . چون روستايى بودند آب و هواى مدينه بانها نساخته بود . سرى بمحمد ميزنند . محمد براى مداوا شير شتر و ادرار شتر به آنها مينوشاند بعد هم براى استراحت بمحل نگهدارى شترهاى ذكات ميفرستد . در آنجا هم قرار بود شير و ادرار شتر بنوشند . در آنجا بهبود ميابند . بعد چوپان شترها را ميكشند و شترها را جلوشان انداخته ، ميروند . محمد اين موضوع را ميفهمد (بهر نحوى) . براى دستگيريشان از پى آنها كسانيرا روانه ميكند . در نهايت قاتلان و سارقان دستگير ميشوند و مكافات محمد براى آنها :
محمد دستها و پاهايشان را قطع ميكند [دستور قطع ميدهد] ، چشمهايشان درآورده ميشود ، ناله كنان آب طلب ميكنند . آب داده نميشود . از تشنگى سنگ بدندان ميگيرند و عاقبت ميميرند . ( بخارى از ٧ جا و ٩ طريق مختلف جستجو كرده براى پيدا كردن و نوشتن اين حديث . بخارى الصحيح كتاب الذكات /٦٨ ؛ ترجيد حديث شماره ١٧٢ ؛ مسلم الصحيح كتاب القسامه /٩ حديث شماره ١٦٧١ ؛ ابو داوود سنن كتاب الحدود حديث شماره ٤٣٦٩ )
جواز شكنجه ايكه بدستور محمد انجام ميشود در آيه ٣٣ از سوره مائده ميباشد . معنى اين ايه در محافل رسمى ديانت اينگونه است :
"سزاى كسانى كه با خدا و رسول او مى ستيزند، و براى گستردن فساد در زمين تلاش مى كنند، در قانون اسلام اين است كه يا كشته شوند و يا بدار آويخته گردند، و يا دست چپ و پاى راستشان و يا بر عكس بريده شود و يا به ديارى ديگر تبعيد شوند، تشخيص اينكه مستحق كدام عقوبتند با شارع است تازه اين خوارى دنيائى آنان است و در آخرت عذابى بسيار بزرگ دارند" .
زمانيكه محمد " شكنجه " را انجام ميدهد يا دستورش را صادر ميكند ، بيشك انسان مسلمان آنرا غير انسانى نميداند ، محق ميداند .
بطور خلاصه : " غير انسانى " بودن موضوعى ، اهميتى براى مسلمان ندارد . كافيست " غير اسلامى " نباشد . براى انتقام گيرى در راه خدا و شكنجه هم راى او همين است
١٠ فوريه ١٩٩٠ در بسيارى از روزنامه ها ( مثلاً روزنامه جمهوريت ) ، خبرى از خامنه اى در مورد سلمان رشدى بچاپ رسيد . در اين خبر بنقل از راديو رسمى تهران ، خامنه اى اعلام ميكند " فتوى قتل " سلمان رشدى كه از طرف رهبر سابق دينى خمينى صادر شده بود ، هنوز پابرجاست و خواستار اجراى آنشد .
اين يكى از نمونه هاى بيشمار " اسلام كينه توز" است .
اسلامگرا هميشه " كينه توز " است . اين از خود اسلام ، قران ، " احاديث " و سنن مداومى كه در طول تاريخ بوده ، ن...شأت ميگيرد . همانگونه كه در يهوديت است …
"انتقام " ، همانطور كه ميدانيد بمعناى " مكافات " است . مولود خشم ، كين ، نفرت است .
خدايى مملو از خشم (عضاب) ، مملو از كين را ميتوانيد تصور كنيد ؟
نژاد شناسى بطور يقين بما نشان ميدهد كه كه اين ( كينه توزى ) در انسانهاى اوليه موجود بود .و باز تحقيقات نشان ميدهد درك اينچنينى از خدا از انسانهاى اوليه بمنابع يهودى ، در تفسيرات تورات ، از آنجا بقران و بتماميت اسلام وارد شده است . در قران ٤ مرتبه بخدا(الله)" ذوالنتقام " ، يعنى " صاحب انتقام " گفته ميشود . در محيط رسمى ديانت هم تعابيرى چون " انتقامش را ميگيرد "، " انتقام گيرنده است " ، " كيسكه ميتواند انتقام بگيرد " وجود دارند .
( آل عمران ٤ - مائده ٩٥ - ابراهيم ٤٧ - زمر 37 )
ترجمه يكى از آيات اينست :
پس مپندار كه خدا وعده خود را به پيامبرانش خلاف مىكند كه خدا شكستناپذير انتقامگيرنده است .
اين آيه نشان ميدهد كه " پيامبران " هم خواهان " انتقام " هستند و از آنانكه مخالف فرمان " خدايشان " باشند ، همانگونه كه "وعده داده است " و " خلف وعده نميكند" ، انتقام خواهد گرفت . قدرتمند و انتقام جو بودن خدا را بطور آشكار نشان ميدهد .
در آيه ٢٢ سوره سجده ميگويد :
ستمگرتر از آن كس كه چون به آيه هاى پروردگارش پندش دهند از آن روى برمى گرداند، كيست ؟ ما به يقين از تبهكاران انتقام مى گيريم .
آياتى كه خدا در آنها از " گناهكاران " ، انتقام ميگيرد و يا " ما مطمئناً از آنها انتقام خواهيم گرفت " ميگويد ، متعدد هستند : زخرف ٤١ ؛ سوره دخان ١٦
خدايش " انتقامجو " ست ، پيامبرانش " انتقام گيران " هستند ، مومنانش يعنى كسانيكه بان دين ايمان دارند آنگونه نخواهند بود ؟
بهمين خاطر اسلامگرا ، انتقامجو است !
"دوست داشتن خدا ، كينه جويى بخاطر خدا " از بنيادهاى اوليه اسلام است . اين به سخنان محمد پيوند ميخورد .
او اينگونه ميگويد :
- "برترين كارها ، دوست داشتن بخاطر خدا و خشمگين و كينه ورزى بخاطر خداست" . ( ابو داوود سنن ، كتاب سنن حديث شماره ٤٥٩٩ )
بار ديگر محمد ميگويد :
" در بين شما هر كس منكرى ببيند با دستانش او را تغيير دهد ، اگر زورش نرسيد با زبانش او را تغيير دهد . اگر باين هم زورش نرسيد ، با قلبش به او كين بورزد …" ( مسلم الصحيح كتابالايمان /٧٨ حديث شماره ٤٩ ؛ ابو داوود سنن كتاب الصلات /٢٤٨ حديث شماره ١١٤٠ )
در اينجا معنى " منكر " ، " ناشناس " و " ناموافق " ميباشد . يعنى محمد بهر مسلمان اين ماموريت را ميدهد :
انسان مسلمان بنابه تعريف " شريعت " اگر شخص " ناشناس و ناموافق " را ديد ؛ بايد از "دست" ش يعنى مشتش استفاده كند .بفرض با دست ! نتوانست ، بازبانش بايد وارد عمل شود ، بى اعتبارش كند ، محكومش كند ، بر عليهش تبليغات كند ، و گيريم كه اينهم كارساز نشد . در آنزمان با " قلبش " جلو خواهد رفت و "كينه ورزى" خواهد كرد .
اسلامگرا تا زمانيكه محيط را سازگار نمايد ، كينه توزى ميكند بهر كسيكه مقابلش هست ، به موضوع ، به انديشه و براى گرفتن انتقام منتظر زمان مناسب ميماند . اين ماموريتيست كه به او محول شده است .
خداى اسلام انتقامش را گاهى در اين دنيا و گاهى هم در آن دنيا يعنى در " آخرت " خواهد گرفت . در هر دو مورد ، موضوع ترسناك توصيف شده است . حتى در " آخرت" موضوع " شكنجه " هم پيش كشيده شده است . "مرگ در كار نيست ، مدام شكنجه است " . حتى ساديست ترين انسان هم نميتواند قبول كند اينطور " عذاب"ها را .( آيات متعددى اين عذابها را توصيف ميكنند )
پس "خدا"ى انسانها موقعيكه " انتقام" ميگيرد ، بدون " شكنجه" نميگيرد !
مسلمان با اينچنين طرز فكرى تعليم ميبيند . يعنى مسلمان " انتقام " را طبيعى ميداند و " شكنجه " جزوى ازين طبيعى بودنست . درين مورد انتظارات از يك مسلمان بدين منوال خواهد بود نه بيشتر .به بيان ديگر ، مسلمان حين " شكنجه " كسى ، در راستاى " انتقام خدايي" ، خود را در حال انجام وظيفه ميداند . در مقابل از خدا " ثواب" و " جزاء" خواهد گرفت . تهييج ميشود از اين وضع .
حديثى كه محمد در آن " شكنجه " را منع ميكند هم موجود است . ( بخارى الصحيح كتاب المجازى /٣٠ ؛ ابو داوود ، سنن كتاب الجهاد /١٢٠، حديث شماره ٢٦٦٧) . اما چيزيكه منع شده است فقط يك نوع از شكنجه است : " مثله " گفته ميشود به آن . بعضى از اعضاى بدن مثل بينى و گوش بريده ميشود چشمها سوزانده ميشود " صاف كردن صورت " . بماند كه خود محمد "مثله" كرده بود [دستور مثله داده بود]:
شكنجه محمد به اهالى عورين : چند تن از افراد قبيله عورين (٧-٨) بميدنه آمده بودند ، بيمار بودند . چون روستايى بودند آب و هواى مدينه بانها نساخته بود . سرى بمحمد ميزنند . محمد براى مداوا شير شتر و ادرار شتر به آنها مينوشاند بعد هم براى استراحت بمحل نگهدارى شترهاى ذكات ميفرستد . در آنجا هم قرار بود شير و ادرار شتر بنوشند . در آنجا بهبود ميابند . بعد چوپان شترها را ميكشند و شترها را جلوشان انداخته ، ميروند . محمد اين موضوع را ميفهمد (بهر نحوى) . براى دستگيريشان از پى آنها كسانيرا روانه ميكند . در نهايت قاتلان و سارقان دستگير ميشوند و مكافات محمد براى آنها :
محمد دستها و پاهايشان را قطع ميكند [دستور قطع ميدهد] ، چشمهايشان درآورده ميشود ، ناله كنان آب طلب ميكنند . آب داده نميشود . از تشنگى سنگ بدندان ميگيرند و عاقبت ميميرند . ( بخارى از ٧ جا و ٩ طريق مختلف جستجو كرده براى پيدا كردن و نوشتن اين حديث . بخارى الصحيح كتاب الذكات /٦٨ ؛ ترجيد حديث شماره ١٧٢ ؛ مسلم الصحيح كتاب القسامه /٩ حديث شماره ١٦٧١ ؛ ابو داوود سنن كتاب الحدود حديث شماره ٤٣٦٩ )
جواز شكنجه ايكه بدستور محمد انجام ميشود در آيه ٣٣ از سوره مائده ميباشد . معنى اين ايه در محافل رسمى ديانت اينگونه است :
"سزاى كسانى كه با خدا و رسول او مى ستيزند، و براى گستردن فساد در زمين تلاش مى كنند، در قانون اسلام اين است كه يا كشته شوند و يا بدار آويخته گردند، و يا دست چپ و پاى راستشان و يا بر عكس بريده شود و يا به ديارى ديگر تبعيد شوند، تشخيص اينكه مستحق كدام عقوبتند با شارع است تازه اين خوارى دنيائى آنان است و در آخرت عذابى بسيار بزرگ دارند" .
زمانيكه محمد " شكنجه " را انجام ميدهد يا دستورش را صادر ميكند ، بيشك انسان مسلمان آنرا غير انسانى نميداند ، محق ميداند .
بطور خلاصه : " غير انسانى " بودن موضوعى ، اهميتى براى مسلمان ندارد . كافيست " غير اسلامى " نباشد . براى انتقام گيرى در راه خدا و شكنجه هم راى او همين است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر