۱۳۹۴ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

قرآن ومعانی پیشین و پسین .2


آیات قرآن معانی پیشین و پسین دارند!!

قسمتی از کتاب نقدی بر قرآن نوشته پرفسور ایلهان آرسل جلد دوم

قسمت آخر
...
با گفتن اینکه آیات قرآن معانی پیشین و پسین دارند سعی در پوشاندن تناقضها ، بی معنی بودن و عدم منطق در آیات قرآن را دارند
بله تمام اینها چیزهائی است که از خرافات نشأت گرفته اند ، حتی صلاحیت جزئی هم ندارند . بنابر این خود خدا هم به احتمال زیاد به نارسا بودن این داستان قانع شده است که بعدها سوره ای که در مرتبه هفتاد و سه نزول است را فرستاده . سوره انبیاء ، این سوره بیست و یکمین سوره کتابت قرآن است ، باز نمیتوان گفت اطلاعات چندان رسائی دارد چرا که فقط به دو آیه بسنده کرده است . آیات 87 و 88
" و ذو النون را یاد کن آن دم که خشمناک برفت و گمان کرد بر او سخت نمی گیریم ، پس از ظلمات ندا داد که پروردگارا! خدایی جز تو نیست ، تسبیح تو گویم که من از ستمگران بودم .
پس اجابتش کردیم و از تنگنا نجاتش دادیم و مؤمنان را نیز چنین نجات می دهیم . "
" ذوالنون " خشمناک وارد ظلمات شده ، اظهار پشیمانی کرده ، خدا هم او را ازین حزن رهائی داده . خوب این " ذوالنون " کیست ؟ این کلمه از دو قسمت ذون و نون تشکیل شده که به معنی صاحب و ماهی است . برخی از اسلامیون معتقدند که ماهی که یونس را بلعیده بود النون نام دارد . پس بنابر این ذوالنون یعنی صاحب ماهی و شخصی که با این اوصاف در حال تعریف است یونس میباشد ، که خشمگین از قوم خود جدا میشود ، توسط ماهی بلعیده میشود ، در حالیکه پشیمان شده دعا میخواند که " من از ستمکاران بودم " و بعد از طرف خدا یاری به او میرسد و رها میشود . باز هم این آیات سوره انبیاء چندان اطلاعاتی نمیدهند .
مسائلی بعدی که شمامل داستان یونس هستند عبارتند از ، سوره نساء که بعد از سوره انبیاء نازل سده است . آنچنان که میدانید سوره نساء سوره چهارم در کتابت قرآن است و بعد از سه سوره نزول بعد از سوره انبیاء د ر رده هفتاد و ششم نزئل قرار دارد . آیه مورد نظر در سوره نساء اینست :
" ما به تو وحی کردیم ، همانطور که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم و به داود زبور دادیم . "
ببینید در آیه مذکور حتی نام پیامبران را بشکلی خیلی در هم ریخته آورده است . بطور مثال عیسی می بایستی در آخر نام برده شود که در وسط لیست می باشد . یعنی می باسیت نام عیسی بعد از نامهای ایوب ، یونس ، هارون ، سلیمان و داوود آورده میشد ، که قبل از آنها امده است و در مورد داستان یونس هم هیچ نکته ای نیست و فقط نام یونس آمده است .
از تمام نوشته های فوق چنین برمی آید که اگر سوره های مذکور را چه بترتیب کتابیت و چه بترتیب نزول بدست بگیریم ، امکان درک و فهم مسائل پیرامون یونس غیر ممکن است .
آنچه بیان می شود به شکل تکه تکه و گاه ناقص و سر و ته و گاهی ته به سر ! می باشد . شاید گفته شود که همراه این آیات قرآن ، به احادیث نیز باید نظری بیاندازیم . بله اما اگر به آنها هم مراجعه کنیم چیزی دستگیرمان نمیشود . کتابهای صحیح بحاری ، ابو اسحاق الشلبی ، ( الرئیس المجالس ) و یا تفسیر الطبری و تاریخ طبری و دیگر مراجع معتبر نیز هیچ دست آوردی برای تکمیل داستان یونس نخواهند داد . و مانند دیگر موضوعات قرآن ، انجا نیز باید به کتاب (تورات ) یهودیان مراجعه کنیم . این داستان آنجا در سلسله افکار بیان شده است . حال بیائیم در کتاب عهد عتیق ، بخشی که با نام یونس شروع میشود را ، مرور کوتاهی بکنیم .
" خدا از فساد شهر نینوا باخبر میشود ، و برای اصلاح مردم نینوا به پسر آمیتای 1 ، یونس امر میکند " برو به شهر بزرگ نینوا ، و به اهالی آنجا بگو خداوند می فرماید : شرارت شما از نظر من مخفی نیست و من بزودی شما را مجازات خواهم کرد " ، یونس سخن خدا را نشنیده میگیرد و به شهر یافا فرار میکند و در آنجا سوار کشتی میشود که به ترشیش میرود ، خدا که ناظر این بود توسط یک طوفان مهیب کشتی را بلرزه در می آورد تا نزدیک بغرق شدن ، ملوانان و دیگر کشتی نشستگان از ترس برای اینکه کشتی سبکتر شود شروع میکنند اسباب و اثاثیه را از کشتی به دریا انداختن . یونس در این حین در انبار کشتی یک گوشه ای در خواب است . کاپیتان کشتی یونس را بیدار میکند و میگوید " ... برخیز و نزد خدای خود فریاد برآور تا مگر بما رحم کند و نجاتمان دهد " . از طرف دیگر ، سایرین میگویند بیائید قرعه بیاندازیم تا ببینیم این بلا بخاطر چه کسی بر سرمان آمده است . قرعه میکشند و بنام یونس میافتد و بعد آنها بخاطر این بلا از یونس شروع به پرس و جو میکنند ، و یونس به آنها میگوید که طوفان دریا بخاطر فرار او از خداست . کشتی نشستگان شروع میکنند به التماس و زاری به خدا " یا رب بخاطر این مرد ( یونس ) ما را هلاک نکن و ما را مسئول مرگ او ندان زیرا اینها همه خواست تو بوده " و سپس یونس را گرفته به دریا می اندازندش ، در این حین طلاطم دریا فروکش میکند ، آنها نیز میترسند و بلافاصله برای خدا قربانی تقدیم میکنند . خدا میخواهد که یونس توسط یک ماهی بلعیده شود و یک ماهی بزرگ حاضر میکند و یونس در شکم ماهی سه روز وسه شب میماند ودر این مدت به خدا التماس و زاری میکند که به خدا ایمان دارد و میداند غیر از او خدائی نیست و خدا که از این کار یونس خوشنود میشود به ماهی امر میکند و ماهی یونس را در خشکی قی میکند و دوباره به یونس امر میکند که به نینوا برود و هر آنچه او امر خواهد کرد را به مردمان آنجا بگوید و یونس همان میکند که خدا خواسته بود و به آنها میگوید : " هنوز چهل روز مانده است و نینوا خراب خواهد شد " مردم اینرا میشنوند و به خدا ایمان می آورند و روزه میگیرند . پادشاه نینوا از تخت پائین می آید لباس شاهی را در می آورد و پلاس پوشیده به خاکستر می نشیند . و با یک فرمان مردم را از زور گوئی و فساد نهی میکند وخدا آنها را به این ترتیب مورد بخشش خود قرار میدهد . یونس با دیدن این حال به خدا شکایت میبرد که من وقتی در مملکت خودم بودم میدانستم تو خدائی و مهربان و نینوائیان را خواهی بخشید برای آن به ترشیش فرار میکردم حال جان مرا بگیر که نمیخواهم زنده بمانم . و خدا به او گوشزد میکند که عصیان و خشم کار خوبی نیست . یونس شهر را ترک میکند و بیرون شهر چارطاقی برای خود میزند که تمام شهر را از آنجا بتواند ببیند . خدا در این حال گیاهی را با برگهای پهن رویانید تا سایه بر سر یونس بیاندازد و یونس خوشحال شد صبح خدا کرمی آفرید گیاه را خورد و خشکاند یونس دوباره ناراحت شد و گفت جانم را بگیر . خدا گفت برای خشک شدن گیاهی که برایش زحمت نکشیده بودی ناراختی آیا من نباید برای شهری که هزاران کودک معصوم و حیوانات در آن هستند نگران شوم .
سئوال اینست که چرا محمد خواسته که داستان یونس در تورات را وارد قرآن بکند ؟
جواب اینست : وقتی محمد در مکه اعلام پیامبری کرد قومش او را قبول نکردند و او را به استحضاء گرفتند . مکیان بین خود گفتند " خدا از یتیم ابو طالب شایسته تر نیافت برای پیامبری " ( الملیح 44 – 661 ) در آن زمان چون میدانست هنوز آنچنان قدرتی ندارد و با زور شمشیر نمیتواند کسی را مسلمان کند ، با این داستانها از پیامبران پیشین و قومهای آنها عبرت سازی میکرد برای مردم . داستان یونس و امثال آن در قرآن برای این امر وجود دارند و بخاطر اینکه عین تورات نباشد بشکل کنونی در قرآن درآورده که این تغییر همراه بوده با تناقضات و نارسائی ها در تفهیم داستان .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر